یادداشت؛
هشدار یوشکا فیشر درباره باخت جهانی اروپا
جنگ روسیه علیه اوکراین، رقابت چین و آمریکا، و ظهور قدرتهای میانی جدید، سازماندهی مجدد نظم بینالمللی را به یک ضرورت تبدیل میکند و این مساله اروپا را در یک نقطه ضعف مشخص قرار خواهد داد. اروپا برای پیشرفت در جهانی تحت سلطه دولت های بزرگ با بودجه نظامی رو به رشد، چاره ای جز تبدیل شدن به یک قدرت واقعی ندارد.
به گزارش جماران، یوشکا فیشر، وزیر خارجه اسبق آلمان در تازهترین یادداشت در پراجکت سیندیکیت مینویسد :
دوران ثبات جهانی پس از سال 1945 به پایان رسیده و گذشته است. از دنیای دو قطبی جنگ سرد گرفته تا دنیای تک قطبی تحت سلطه آمریکا که جایگزین آن شد همه مدتها از نظم استراتژیک بهرهمند شدهایم. اگرچه جنگهای کوچکتر (و حتی برخی از جنگهای بزرگتر) از کره و ویتنام گرفته تا خاورمیانه و افغانستان وجود داشت اما نظام بینالملل به طور کلی پایدار و دست نخورده باقی ماند. با این حال، از آغاز هزاره جدید، این ثبات به طور فزاینده ای جای خود را به رقابت مجدد بین قدرت های بزرگ، از جمله ایالات متحده و چین، داده است.
علاوه بر این، مدتهاست که مشخص شده نفوذ سیاسی و استراتژیک و نقش هند، برزیل، اندونزی، آفریقای جنوبی، عربستان سعودی، ایران و سایر اقتصادهای نوظهور در سیستم جهانی افزایش خواهد یافت. در چارچوب تعمیق درگیری بین چین و ایالات متحده، این قدرت های در حال ظهور فرصت های زیادی خواهند داشت تا در کنار یکی از دو ابرقدرت قرن بیست و یکم حضور یافته و با دیگری رقابت کنند.
در همین حال، در روسیه، نخبگان سیاسی در تخیلات احیای قلمرو و وزن ژئوپلیتیکی اتحاد جماهیر شوروی – و امپراتوری روسیه قبل از آن، متوقف شده اند. در دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، سیاست روسیه به طور فزاینده ای در جهت معکوس کردن میراث پس از جنگ سرد بوده است.
در مقابل، غرب - به معنای ایالات متحده و اتحادیه اروپا، پس از گسترش آن از سال 2004 - به حل و فصل اساسی چالش ها پس از جنگ سرد در اروپا پایبند بوده است. برای این منظور، به دفاع از ارزشهای اساسی مانند حق تعیین سرنوشت کشورها و تخطی ناپذیری مرزهای شناخته شده بینالمللی متعهد باقی مانده است.
این ارزشها و تعهدات متفاوت باعث شد که درگیری بر سر جمهوریهای سابق اتحاد جماهیر شوروی کاملاً اجتنابناپذیر باشد، همانطور که در گرجستان در سال 2008 دیدیم. در اوکراین جرقه اولیه در 2014 و الحاق کریمه به خاک روسیه زده شد اما نقطه عطف در اواخر فوریه گذشته از راه رسید زمانی که کرملین تهاجم تمام عیار خود را به کشور آغاز کرده و به دوران صلح در اروپا پایان داد. در چنین شرایطی، قاره بار دیگر در حال تقسیم به دو اردوگاه است.
تلاش پوتین برای بازنویسی تاریخ به زور نه تنها یک تراژدی برای مردم اوکراین بلکه چالشی برای امنیت اروپا است. این همچنین توبیخ کل نظام بین المللی دولت-ملت ها است.
به هر حال، بسیاری از قدرتهای جهانی جدید و نوظهور از جانبداری کامل و شفاف از اوکراین خودداری کردهاند و برخی - به پیروی از چین - صراحتاً از روسیه حمایت کردهاند یا به امید دستیابی به برخی مزیتهای تاکتیکی «بیطرف» باقی ماندهاند. نتیجه این است که این کشورها مایلند نقض آشکار اصول اساسی ثابت جهانی را نادیده بگیرند.
اما خطر گستردهتر برای نظام بینالملل نه از جنگ در اوکراین (روسیه ضعیفتر از آن است که یک تهدید واقعی جهانی ایجاد کند)، بلکه از وخامت روابط ایالات متحده و چین ناشی میشود.
درست است، علیرغم لفاظیهای ستیزهجویانه چین بر سر تایوان و تمرینهای دریایی تهاجمی آن در آبهای اطراف جزیره، رویارویی تاکنون کمتر و بیشتر اقتصادی، فنی و سیاسی است اما نبود درگیری نظامی هم امیدبخشی واهی است زیرا این تنش فزاینده در نهایت یک درگیری با حاصل جمع صفر محسوب می شود.
برخی از بزرگترین بازندگان در این رویارویی احتمالا ژاپن و اروپا خواهند بود. شرکتهای چینی ظرفیتهای تولید گستردهای را در صنعت خودرو ایجاد کردهاند - بهویژه در خودروهای الکتریکی (EVs) - و اکنون آماده هستند تا از خودروسازان اروپایی و ژاپنی که مدتها در سطح جهانی تسلط داشته و مطرح هستند، پیشی بگیرند.
بدتر از آن، پاسخ واکنشی آمریکا به رقابت چین، دنبال کردن یک سیاست صنعتی است که به ضرر تولیدکنندگان اروپایی و ژاپنی تمام خواهد شد. به عنوان مثال، قوانین اخیر مانند قانون کاهش تورم، یارانه های زیادی را برای خودروهای تولید شده در ایالات متحده ارائه می دهد. از دیدگاه ایالات متحده، چنین سیاستهایی با یک تیر دو نشان را می زند: حفاظت از تولیدکنندگان بزرگ داخلی و ایجاد انگیزه برای آنها برای پیگیری توسعه خودروهای الکتریکی. نتیجه نهایی سازماندهی مجدد صنعت جهانی خودرو خواهد بود که در آن ژاپن و اروپا (در درجه اول آلمان) رقابت و سهم بازار خود را از دست می دهند. در این میان مبادا فراموش کنیم، این توسعه اقتصادی بزرگ صرفاً آغاز یک رویارویی جهانی بسیار بزرگتر و تجدید نظم استراتژیک است.
اروپا نه تنها باید برای حفظ مدل اقتصادی خود در طول این سازماندهی مجدد اقتصاد جهانی تلاش زیادی کند. همچنین باید هزینه های بالای انرژی، شکاف رو به رشد فناوری دیجیتال در مقابل دو ابرقدرت و نیاز فوری به افزایش هزینه های دفاعی برای مقابله با تهدید جدید روسیه را مدیریت کند.
با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری بعدی ایالات متحده، با توجه به احتمال نه چندان ضعیف بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، رسیدگی به همه این اولویت ها حتی فوری تر خواهند شد. بنابراین اروپا خود را به ویژه در مضیقه می بیند. اروپا در منطقه ای به طور فزاینده خطرناک قرار گرفته ، اما همچنان کنفدراسیونی از دولت-ملت های مستقل باقی می ماند که هرگز اراده ای برای دستیابی به یکپارچگی واقعی - حتی پس از دو جنگ جهانی و دهه ها جنگ سرد – از خود نشان نداده اند.
در جهانی تحت سلطه دولت های بزرگ با بودجه نظامی رو به رشد، اروپا هنوز یک قدرت واقعی نیست. این که آیا این وضعیت باقی می ماند یا نه به اروپایی ها بستگی دارد.
جهان منتظر رشد اروپا نخواهد بود. اگر اروپا قرار است با باز تعریف نظم جهانی امروز مقابله کند، بهتر است هر چه زودتر این کار را شروع کند.
مشاهده خبر در جماران