محسن هاشمی: مردم و کشور ما در شرایط سختی قرار دارند/ زمان به سرعت از دست میرود/ دولت بلاتکلیف است/ دستاوردنمایی جای کار واقعی را نمیگیرد/ برنامه هفتم را با فرض مرگ برجام بنویسید
محسن هاشمی گفت: من میگویم دولت تکلیف خودش و مردم را روشن کند و به شکل شفاف بگوید برای تحقق شعارهایش چه برنامههایی دارد و این برنامهها را چگونه میخواهد اجرا کند. ببینید، ما یک سند بالادستی داریم به نام سند چشمانداز ۲۰ ساله که حداقل تا سه سال دیگر معتبر است. تا جایی که من میدانم هم، نه رهبری نظام و نه هیچ مقام و مسئول دیگری در این کشور نگفته است که اهداف چشمانداز دیگر موضوعیت ندارد و ما رشد ۸ درصدی نمیخواهیم یا قرار نیست به قدرت برتر اقتصادی منطقه تبدیل شویم. بنابراین برنامه هفتم توسعه باید خود را ذیل سند چشمانداز تعریف و رشد اقتصادی سالانه ۸ درصد را هدفگذاری کند.
به گزارش جماران؛ انصاف نیوز نوشت: محسن هاشمیرفسنجانی، هم به سبب نزدیکیاش با یکی از موثرترین و پرکارترین مردان ایران عصر جمهوری اسلامی و هم به دلیل سوابق اجراییاش، گزینه مناسبیست برای گفتوگو پیرامون «الزامات برنامه هفتم توسعه». پسر آیتاله هاشمی، در آستانه ششمین سالگرد درگذشت پدرش، میزبان انصاف نیوز در دفتر نشر معارف انقلاب شد و به پرسشهایی در خصوص افقهای پیش روی کشور پس از حوادث اخیر و الزامات انعکاس خواست مردم در برنامه هفتم توسعه پاسخ داد. آقای هاشمی میگوید شعارهای دولت فعلی درباره بیعملی دولتهای قبل، بیتاثیر بودن تحریمها بر اقتصاد کشور، جایگزینی شرق با غرب در روابط خارجی، نالازمبودن پیوستن به FAFT و… باید در برنامه هفتم توسعه منعکس شود اما اگر به راهگشا بودن این سیاستها باور ندارد، برنامه را بر اساس واقعیتهای موجود و خواست مردم برای اصلاح امور تنظیم کند.
بعد از اتفاقات تلخ پاییز، تقریبا همه چهرههای مهم و تاثیرگذار حاکمیت از لزوم اصلاح، تغییر رویهها و بهبود شرایط حرف زدند. اگر این اصلاحات و تغییرات بخواهد در برنامههای کشور منعکس شود، برنامه هفتم توسعه چگونه باید سامان یابد؟
مردم و کشور ما در شرایط سختی قرار دارند و حرف زدن در این شرایط، سخت است بنابراین قبل از آغاز بحث دوست دارم برای همه ایرانیان، هموطنان عزیزم حال خوش آرزو کنم. چون اینروزها با وجود آنکه میتوانستیم شاد باشیم، نمیتوانیم از شادی صحبت کنیم. مردمی میتوانند از شادی حرف بزنند و شاد باشند که فردای روشنی در مقابل داشته باشند و به حل مشکلات امروز در آینده امیدوار باشند. در مباحث مدیریت جامعه این یک اصل پذیرفتهشده است که وقتی مردم افقی پیش رو دارند، راحتتر سختیها را تحمل میکنند و کشور راحتتر از گردنه مشکلات عبور میکند. جامعهای که امید و افق دارد، خود به کمک حل مسائل میآید و مسائل کشور را مساله خود میداند. به دنبال راه حل میگردد و در پیدا کردن گلوگاهها و فائق آمدن بر مشکلات مشارکت و همراهمی میکند. اگر مردم امیدوار نباشند که حاکمیت برای حل مشکلات آنان برنامه دارد، نه شاد خواهند بود و نه به کمک حاکمیت میآیند. جا دارد که یادی هم از آیتاله هاشمی بکنم که داریم به ششمین سالگردشان نزدیک میشویم. یکی از ویژگیهای بارز ایشان این بود که دیرتر از همه ناامید میشد و زودتر از همه هم امیدوار میشد و اصولا حضورش در بحرانها باعث آرامش جامعه بود و جایشان واقعا خالیست. امیدوارم با تکیه بر صبر و عقلانیت بتوانیم بر مشکلات مردم فائق شویم. شما مشخصا درباره برنامه هفتم سوال کردید؟
سوالم این بود که بعد از حوادث اخیر، هیچکس دیگر نمیتواند منکر نارضایتیهای گوناگون مردم شود. برنامه هفتم توسعه هم در آستانه ارسال و تصویب در مجلس است. اگر قرار باشد برخی از این نارضایتیها در برنامه منعکس شود، برنامه توسعه چه تغییری باید بکند؟
همانطور که شما هم گفتید اکثر کارشناسان و صاحبنظران کشور، بخش بزرگی از نارضایتیها را ناشی از فروبستگی اقتصادی سالهای اخیر میدانند و حتی اعتراض به حجاب یا فقدان آزادیهای اجتماعی را ناشی از این مشکلات میدانند. از این منظر، به نظر من مهمترین تغییر برنامه هفتم نسبت به سایر برنامههای توسعه پس از انقلاب، باید این باشد که این برنامه باید واقعبینانه و بر اساس شرایط موجود و واقعی کشور تنظیم شود. فقط در اینصورت ممکن است بخش مهمی از مشکلات حل شود و مردم یک امیدواری نسبی به آینده پیدا کنند. بنابراین به نظرم نوشتن برنامه بر اساس آرزوها و اتفاقاتی که دوست داریم رخ بدهد، بدون توجه به شرایط و امکانات، مردم را ناامیدتر میکند.
تقریبا همه برنامههای توسعه ما، بر اساس آمال و آرزو نوشته شده و برای همین هم آنچه انتظار میرفت با آنچه در عمل رقم خورد، فاصله بسیار داشت.
اینطور نیست. ما در برنامههای اول تا سوم موفقیتهای بسیار خوبی کسب کردیم و توانستیم زیرساختهای ویرانشده در دوره جنگ را احیا کنیم. حتی برنامه چهارم هم تا میانههایش موفق بود اما مشکلات دیپلماتیک و فشارهای خارجی باعث خروج برنامهها از ریل خود شد.
بد نیست من اشارهای به سوابق برنامهنویسی در کشور داشته باشم؛ نهاد برنامهریزی متمرکز برای اقتصاد ایران در سال ۱۳۲۷ تاسیس شد. فکر میکنم برنامههای ۵ ساله رژیم پهلوی از سال ۲۷ شروع شده و ۵ سال ۵ سال پیش آمده. بنابراین ۵ برنامه توسعه نوشته و اجرا شد. مشغول برنامه ششم بودند که انقلاب اوج میگیرد و آن برنامه که برای سال ۵۷ تا ۶۱ در نظر گرفته بودند، اصلا نتوانست تصویب و اجرا شود. فکر میکنم برای برنامه اول، رقمی حدود یک میلیارد دلار در نظر گرفته بودند و پس از آن که شوک نفتی باعث افزایش شدید درآمدهای ایران میشود، این رقم تا ۵۰ میلیارد دلار هم افزایش مییابد. البته دقت داشته باشید که دلار چیزی حدود ۷ تومان قیمت داشت و بنابراین رقم معادل ریالی آن برنامهها اصلا قابل قیاس با دلار ۴۰ هزار تومانی امروز نیست.
پس از انقلاب هم کشور وارد یک دوره تخاصم شد و تا انقلاب به تثبیت رسید، به سالهای ۱۳۵۹ و ۶۰ رسیدیم که جنگ به کشور تحمیل شد. لذا برنامهنویسی هم به مشکل برخورد. فکر میکنم اولین برنامه ۵ سال پس از انقلاب به دستور مرحوم امام خمینی در سال ۱۳۶۷ نوشته شد اما بعد از تحولات ناشی از فوت ایشان، تغییر قانون اساسی و تغییر دولت، برنامه اول بین سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۲ به اجرا درآمد و از آن زمان، هر ۵ سال یک برنامه توسعه میانمدت در کشور به اجرا درآمده است. طبق این زمانبندی باید امسال سال نخست برنامه هفتم میبود اما مشکلات باعث شد در روند اجرای برنامه ها مشکل پیش بیاید و طبق زمانبندی حرکت نکنیم.
این نکته هم مهم است که برنامههای توسعه ۵ ساله عمدتا بر اساس یک برنامه بالادستی تهیه میشوند که ما این سند بالادستی را در قالب سند چشمانداز ۲۰ ساله، اول برای سال ۱۴۰۰ و سپس افق ۱۴۰۴ تنظیم کردهایم. پس الان که برنامه هفتم با تاخیر مواجه شده، باید برنامه چشمانداز را به عنوان یک سند بالادستی تمدید یا تجدید کنیم و نباید این مهم را از یاد ببریم.
شاخصترین هدفگذاری برنامههای توسعه ما رشد اقتصادی سالانه ۸ درصدی بوده است. برنامهها عموما بحث کنترل تورم، کنترل مصرف انرژی یا کنترل رشد نقدینگی را که الان هم جز مشکلات کشور است، مد نظر داشتهاند و این مباحث همواره هدف قانونگذار بوده اما مهمترین هدفگذاری برنامههای ما، رشد ۸ درصدی اقتصاد بوده است. همانطور که گفتم تا برنامه سوم، کاملا مطابق برنامه پیش میرفتیم و رشدهای نزدیک به ۸ درصد ر ا تجربه کردیم. یعنی بخش عمدهای از هدفگذاریها تحقق یافته است. حتی اگر یادتان باشد، آقای احمدینژاد گفت برنامه چهارم را قبول ندارد و آن را اجرا نمیکند. آن زمان درآمدهای نفتی کشور فوران کرده بود و بنابراین دولت ارز کافی برای اداره اقتصاد در اختیار داشت. مثلا هر وقت چیزی کم میشد، فورا دستور واردات را صادر میکردند. به هر حال آن درآمدهای فراوان اجازه نداد بیانضباطیها و شلختگیها آن دولت در اقتصاد کشور منعکس شود اما هر چه پیش آمدیم و تنشها در داخل و خارج زیادتر شد، فاصله عملکرد با تکالیف برنامه توسعه بیشتر و بیشتر شد.
میخواهم بگویم مشکل برنامههای توسعه پس از تحریمهای شورای امنیت آغاز شد. وقتی اسناد بینالمللی کاغذ پاره خوانده شد چون ارز در اختیار کشور کافی بود، توانستیم حتی فعالیتهای خود را در سطح منطقه هم افزایش دهیم چون مشکلات خود را نشان نمیداد اما به تدریج و از مقطع سال ۸۸ به بعد، دولت در اجرای برنامهها و اداره اقتصاد با مشکل روبهرو شد.
مگر تحریمها انعکاسی در برنامههای توسعه ایران داشت؟ ما برای مقابله با تحریمها نوع برنامهنویسی یا اهداف خود را تغییر دادیم؟
میتوانیم بگوییم که دولتها فرض خود را حل مشکلات بینالمللی گذاشته بودند و برنامههای ۵ ساله و سالانه را که در قالب سند بودجه ارائه میشود، با فرض پیش رفتن دیپلماسی و کاهش فشار تحریم تنظیم کرده بودند. هم دولت دوم آقای احمدینژاد و هم دو دوره آقای روحانی، این فرض اولیه وجود داشت که مشکلات سیاست خارجی کشور حل میشود و با باز شدن مسیر سرمایهگذاری داخلی و خارجی، شرایط اقتصادی بهبود مییابد. به عبارت دیگر، دولتها رسیدن به برخی اهداف برنامه را مشروط به حل مشکلات سیاست خارجی کرده بودند. تنها دولتی که مدعیشده بهبود شرایط اقتصادی کشور هیچ ارتباطی به سیاست خارجی و برجام ندارد، دولت فعلی بوده است.
پس میتوان گفت شما بخشی از مشکلات اکنون کشور را ناشی از باورهای دولت میدانید؟
حداقل الان که حدود یک سال و نیم از استقرار دولت میگذرد، نتوانسته به وعدههای خود عمل کند. آقایان میگفتند آب خوردن مردم را به برجام گره نزنید و بروید مشکلات داخلی را حل کنید. خب، چرا این کار را نکردهاند. آمارهایی که اخیرا منتشر شده نشان میدهد نه توانستهاند تورم را به شکل معنیداری کنترل کنند، نه توانستهاند جلوی رشد نقدینگی را بگیرند و نه قیمت ارز را کنترل کردهاند. در حالیکه پیش از انتخابات دائما دولت پیشین را مقصر شرایط ناگوار اقتصادی جلوه میدادند. حرف من این است که دولت واقعیتها را در نظر نداشته است. وعده ساخت ۴ میلیون مسکن یا وعده کنترل تورم با واقعیتهای فعلی اقتصاد ایران نمیخواند.
چرا؟
چون اقتصاد ایران برای سالهای طولانی به درآمدهای نفتی وابسته بوده و این درآمدها ناگهان قطع شده است. شما هیچ کاری را در مقیاس یک جامعه و کشور نمیتوانید یکشبه انجام دهید. نمیتوانید یکشبه یک اقتصاد وابسته به نفت را غیروابسته کنید. دولت سیزدهم این واقعیتها را در نظر ندارد در حالی که در مباحث مربوط به برنامهریزی کلان گفته میشود نوشتن برنامههای غیرقابل اجرا، میتواند مشکلات امنیتی به وجود بیاورد. یعنی وقتی میدانید بر اساس واقعیتها، اجرای برنامه مدنظر به هیچوجه امکان ندارد، آوردن آن در برنامه و طرحکردنش در سطح جامعه یک خطای بزرگ است. چون شما سقف آمال و آرزوی مردم را بالاتر بردهاید در حالیکه امکانش را نداشتهاید.
من باز هم تاکید میکنم که برنامهنویسی یک کار جدی و حساس است و باید بر اساس واقعیتهای ۵ سال آینده نوشته شود.
این نقد به دولت آقای روحانی هم وارد است که برنامه ششم را مطابق واقعیتها ننوشتند.
فرض آن دولت این بود که موانع سیاست خارجی را برطرف میکند و واقعا هم در این مسیر گام برداشت اما با حوادث پیشبینینشدهای روبهرو شد که نگذاشت آن هدف محقق شود. آمدن ترامپ در آمریکا و برخی اقدامات داخلی بر ضد توافق باعث شد برای دولت قبل برای بهبود شرایط اقتصادی محقق نشود. توجه داشته باشیم که ما رشدهای اقتصادی ۵ تا ۸ درصدی را در کشور تجربه کردهایم. در برنامههای اول تا سوم، متوسط رشد اقتصادی بین ۵ تا ۸ درصد بود. این نشان میدهد که کشور توانایی چنین رشدی را دارد. کسی نمیتواند بگوید رشد هفت یا هشت درصدی دستنیافتنی یا به قولی آرزوی محال است. ما بلافاصله بعد از جنگ که بالاخره زیرساختهایمان آسیب دیده بود، توانستیم رشد بالای ۵ درصدی را رقم بزنیم اما الان چند سال است که رشدهای صفر درصدی یا حتی منفی را تجربه کردهایم و برای همین است که مردم از وضعیت اقتصادی خود راضی نیستند.
گزارش برنامه ششم که در دولت سیزدهم نوشته شده، مدعیست برنامه ششم فقط ۳۰ درصد به اهداف خود رسیده است. همانطور که میدانید حدود ۷۰ درصد از رشد اقتصادی از ناحیه سرمایهگذاریهای جدید حاصل میشود و ۳۰ درصدش مربوط به ارتقای بهرهوری و استفاده بهتر از امکانات موجود است. در گزارش برنامه ششم آمده که در هر دو زمینه مشکل داریم و نتوانستهایم به اهداف برنامه دست پیدا کنیم. آنچه در کشور هم میبینیم این گزاره را تایید میکند. یعنی بخش بزرگی از پروژههایی که اکنون افتتاح میشود، در دوره رونق اقتصادی کشور کلید خورده و به انجام رسیده و دولت فعلی مثلا ۲۰ یا ۳۰ درصد باقیمانده پروژه را به اتمام رسانده و از آن بهرهبرداری کرده است. مثلا پروژه متروی پرند از این دست است که خود بنده کامل در جریان آن هستم. بحث رسیدن خط یک متروی تهران به پرند مربوط به سال ۸۶ یا ۸۷ است. آقای احمدینژاد یک پروژه ۱۰۰ هزار واحدی مسکن مهر را برای پرند در نظر گرفته بود اما وقتی دیدند استقبال از آن کم است، گفتند شاید با اتصال مترو، جذابیت این منطقه برای مردم بیشتر شود. این شد که کلنگ آن را زدند. جالب است که بگویم کلنگ خطوط مترو معمولا در اول خط زده میشود اما آن موقع و برای تبلیغ مسکن مهر پرند، رفتند و آخر خط کلنگ زدند! به هر حال این پروژه که الان افتتاح شده است، سالها قبل طراحی شده، کلید خورده و پیش رفته است.
این یک اتفاق معمول در همه دورهها بوده است که پروژههای دولت قبلی یا حتی دو دولت پیشین را دولت جدید افتتاح میکند.
بله اما مهم این است که این افتتاحها با هدف «دستاوردنمایی» انجام نشود. مثلا در مورد متروی پرند، نکته مهمی که گفته نشد، تامین واگنهای این خط است. اگر قرار باشد هر نیمساعت یک قطار به پرند برود تا این خط ۵۰ کیلومتری معنای مترو بدهد، حداقل ۳ هزار میلیارد تومان باید برای تامین قطار جدید اختصاص بدهند. مترو، یعنی هر چند دقیقه قطار برود به ایستگاه وگرنه پرند با یک خط ریلی که هر دو سه ساعت یکبار قطار دارد، به میدان راهآهن تهران متصل است و اتفاقا مردم از آنجا میتوانند از خط ۳ مترو استفاده کنند. به هر حال برای اینکه متروی پرند معنا داشته باشد باید تعداد زیادی قطار خریداری شود و تا جایی که من میدانم هیچ امکانی برای تامین اعتبار آن وجود ندارد. تازه اگر همین امروز مشکل اعتبار حل شود، حداقل ۱۸ ماه طول میکشد تا قطار و واگن آماده شود چون ساخت این وسیله بر اساس سفارش است. الان میگویند در خرداد ماه خط را بهرهبرداری میکنند اما نمیگویند برای قطار چه فکری کردهاند. بنابراین چیزی که میبینیم این است که برای افتتاح یک خط مترو با سروصدای فراوان تبلیغ شده، اما قطار ندارد. من اسم چنین کارهای بینتیجهای برای مردم را دستاوردنمایی گذاشتهام در حالیکه دستاوردنمایی جای کار واقعی را نمیگیرد.
بحث من این است که باید اطلاعات واقعی، صحیح و کامل و به موقع، در اختیار مقام معظم رهبری، سران سه قوه و همه کسانی که برای کشور تصمیم میگیرند، قرار بگیرد و به اطلاع مردم هم برسد تا انتظارات خود را با این واقعیتها تنظیم کنند. در غیر اینصورت، انتظارات مردم همیشه فراتر از امکانات کشور حرکت میکند و این سبب بیشتر شدن نارضایتیها میشود.
این واقعیتها کجا باید تولید و تبدیل به اطلاعات شود؟
به نظر میرسد دولت به معنای قوه مجریه هم به دلیل توان اداری خود و هم به دلیل آنکه طبق قانون مسئول دخل و خرج کشور است، بهتر از هر قوه و نهاد و سازمان دیگری میتواند درباره واقعیتهای جاری کشور اطلاعرسانی کند.
همانطور که میدانید دولت امسال چیزی در حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان کسری بودجه دارد. برنامه هفتم باید طوری نوشته شود که بتواند به این پرسش پاسخ دهد که چگونه قرار است این کسری جبران شود؟ آیا روشهای فعلی کارآمد و جوابگوست؟ اگر برنامه توسعه نخواهد یا نتواند به این پرسش جواب بدهد، باعث افزایش نارضایتیها خواهد شد.
شما اصرار دارید که دولت برنامه هفتم را بر اساس واقعیتهای جاری و آتی بنویسد. من حس میکنم باطن حرفتان این است که دولت آقای رئیسی به سمت امضای برجام و حل مساله تحریمها برود.
نه، من میگویم دولت تکلیف خودش و مردم را روشن کند و به شکل شفاف بگوید برای تحقق شعارهایش چه برنامههایی دارد و این برنامهها را چگونه میخواهد اجرا کند. ببینید، ما یک سند بالادستی داریم به نام سند چشمانداز ۲۰ ساله که حداقل تا سه سال دیگر معتبر است. تا جایی که من میدانم هم، نه رهبری نظام و نه هیچ مقام و مسئول دیگری در این کشور نگفته است که اهداف چشمانداز دیگر موضوعیت ندارد و ما رشد ۸ درصدی نمیخواهیم یا قرار نیست به قدرت برتر اقتصادی منطقه تبدیل شویم. بنابراین برنامه هفتم توسعه باید خود را ذیل سند چشمانداز تعریف و رشد اقتصادی سالانه ۸ درصد را هدفگذاری کند.
رئیسجمهور و یارانش منتقد روشهای دولت قبل بودند و میگفتند آن دولت دلش را به برجام خوش کرده است. خب، الان این دولت متولی و متصدی امور کشور است و میخواهد برنامه توسعه بنویسد. دولت باید طبق باورهایش یک برنامه شفاف بنویسد و بگوید با فرض خروج کامل از توافق و مرگ برجام، با فرض نپیوستن به FATF، با فرض دسترسی نداشتن به شبکه بانکی جهان، با فرض عدم استفاده از سرمایههای انسانی و مالی ایرانیان خارج از کشور، با فرض وجود تنش و در نتیجه نداشتن توریست، با فرض وارد نشدن سرمایه خارجی به کشور، با فرض ادامه مشکلات تجارت خارجی و… چگونه قرار است اقتصاد را اداره و رشد ۸ درصدی را محقق کند؟
در پاسخ به سوال شما، اتفاقا من میگویم دولت برنامه را بر اساس باورهایش و بر اساس واقعیتها بنویسد. دولتی که معتقد است بدون برجام هم میشود اقتصاد را اداره کرد و به توسعه رسید، باید این اعتقاد و باورش را به برنامههای عملیاتی تبدیل کند و برنامه هفتم فرصت مناسبی برای اینکار است. نمیشود از یک طرف بگوییم تحریم اثر ندارد، و از طرف دیگر درآمدهای ارزی کشور را با فرض رفع تحریم تخمین بزنیم و برایش هزینه هم بتراشیم. اگر دولت سیزدهم واقعا باور دارد تحریم اثری بر توسعه کشور ندارد یا با تکیه بر روسیه و چین میتوانیم از مشکلات عبور کنیم، باید این را در برنامههایش و در بودجه سالانه منعکس کند.
به نظرتان چنین چیزی ممکن است؟
متاسفانه ما هیچ خبری درباره برنامهای که مسیر حرکت کشور در ۵ سال آینده را ترسیم میکند و بر سرنوشت تک تک مردم کشور تاثیر میگذارد، نداریم. یعنی به نظر میرسد دولت هیچ علاقهای ندارد که درباره برنامه هفتم در سطح کلان جامعه بحث شود. به عبارت دیگر دولت علاقهای به جلب مشارکت مردم، نخبگان و صاحبنظران در تدوین برنامه ندارد. اگر چنین نبود، فراخوانهایی داده و فضایی برای شنیدن صدای کارشناسان ایجاد میشد. این کار در کشور تجربه شده. در یکسال گذشته من تقریبا هیچ بحث عمیقی درباره برنامه هفتم نشنیدهام. حداکثر چند خبر درباره آن منتشر شده است در حالیکه میشد از صاحبنظران و فرهیختگان خواست بر اساس سالهای باقیمانده از چشمانداز، تجربه برنامههای قبلی و واقعیتهای موجود، نظراتشان درباره الزامات و بایدها و نبایدهای برنامه هفتم بگویند.
به نظر من، دلیل مسکوتگذاشتن برنامه هفتم و تدوین آن پشت درهای بسته، بلاتکلیفی دولت است. فکر میکنم آقای رئیسی هم مانند همه روسای جمهور مایل است دو دوره در این پست بماند و بنابراین باید یک افق ۱۰ ساله داشته باشد. حالا برای رسیدن به این افق، یا باید باورهای خودشان را عملیاتی کنند یا باید سیاستهای دیگری را در پیش بگیرند که با شعارهایشان همخوانی ندارد. این باعث بلاتکلیفی دولت شده و بنابراین علاقهای به جلب مشارکت نخبگان در تدوین برنامه هفتم نشان نمیدهند.
با توجه به شعارهایی که از خیابان شنیده شد، به نظرتان نوشتن یک برنامه بر اساس واقعیتها میتواند شکاف بین حکومت و نسل جوان را ترمیم کند؟
این یک مساله خیلی مهم است. اساسا یکی از واقعیتها، تغییرات نسلیست که نسبت به آن توجه لازم را نداشتهایم. برنامه هفتم برای نسلی نوشته میشود که متولد بعد از انقلاب است. اگر خصوصیات این نسل شناخته نشود، قاعدتا برنامهای متناسب با خواست و توقع آنان تنظیم نمیشود و این یعنی شکست قطعی برنامه. حوادث اخیر ثابت کرد فقدان نگاه بین نسلی و درکنکردن تفاوتهای نسلی چقدر میتواند آسیبزا و خطرناک باشد.
ما با یک نسل باهوشتر مواجهیم که به حجم بسیار زیادی از اطلاعات به راحتی دسترسی دارد و بنابراین تولید اطلاعات درست و سالم و رساندن آن به گوش این نسل، خودش یک چالش بزرگ برای برنامهریزان است. خصوصیت دیگر این نسل این است که خط قرمزهایشان به مراتب کمتر از ماست. آن مرزهای مقدسی که ما برای خودمان ترسیم کرده بودیم، لزوما برای این نسل مقدس نیست یا خیلی کمرنگتر است.
ویژگی دیگرشان این است که به سرعت همدیگر را پیدا میکنند و حول مشترکاتشان، که چیزهای خیلی سادهای هم میتواند باشد، سامان پیدا میکنند. نوعی تشکلیابی غیررسمی سریع دارند که باعث میشود نظام ارزشها و ضدارزشهایشان به کلی با باورهای ما متفاوت باشد.
برنامهریزی برای این نسل، نسلی که فکر میکند آرمانها و شعارهای ما نمیتواند او را به خوشبختی برساند، کار بسیار سخت و پیچیدهای است. نمیتوان با همان الگوهای قبلی برنامه توسعه نوشت و انتظار همراهی این نسل را داشت. بنابراین یکی از مهمترین تضمینهای موفقیت برنامه هفتم این است که به خواستههای نسل جدید تن دهد و آنان را با خود همراه کند.
چنین چیزی ممکن است؟
سخت و پیچیده است اما غیرممکن نیست. ما متاسفانه همه کاریزماها را از بین بردیم یا نسبت به تخریب آنان ساکت ماندیم و در نتیجه دیگر هیچ مرجعی در جامعه وجود ندارد که بین دولت به معنای حاکمیت و نسل جوان قرار بگیرد و بتواند میانجی انتقال دیدگاهها به طرفین باشد. در فقدان همین طبقه مرجع است که حاکمیت وقتی در معرض انتقاد قرار میگیرد، نسل جوان را به غر زدن متهم میکند. در واقع ما راههای انتقال خواست جوانان به سطح حاکمیت را مسدود یا خیلی باریک و تنگ کردهایم. امروز البته همه از لزوم گفتوگو صحبت میکنند و به نظر میرسد میشود از این فرصت استفاده کرد مشروط بر آنکه طرفین به آداب گفتوگو تن بدهند.
به نظر من، برنامه هفتم بهترین بهانه برای گفتوگوست و دولت میتواند فضا را برای نقد این برنامه باز کند. اجازه بدهد هر کس که فکر میکند حرفی یا طرحی دارد، آن را مطرح کند. همین باز کردن فضا و شنیدن نقدها، دامن زدن به بحثهای کارشناسانه درباره برنامه توسعه کشور میتواند خیلی راهگشا باشد. فقط کمی سعهصدر و تحمل لازم دارد. به همین بهانه میتوان ااز ظرفیتهای قانون اساسی هم استفاده کرد. یعنی منتقدین برنامه باید بتوانند تجمع کنند یا درخواست رفراندوم درباره بخشی یا همه برنامه را بدهند و خیالشان هم راحت باشد که با برخوردهای تند و خشن مواجه نمیشوند. در اینصورت حتما بهترین برای توسعه کشور نوشته میشود که همراهی و همدلی مردم با آن هم باعث موفقیت دولت در اجرایش میشود.
نکته مهم این است که زمان به سرعت از دست میرود و بنابراین اگر واقعا ارادهای برای تدوین یک برنامه توسعه واقعبینانه وجود دارد، باید زودتر شرایط برای جلب مشارکت مردم آماده شود.
جا دارد در پایان عرایضم باز هم از آیتااله هاشمی یاد کنم و بگویم مثل ایشان، باید از هر کورسوی امیدی استقبال کنیم و نباید اجازه دهیم ناامیدی بر ما چیره شود. کشور هنوز فرصتهای زیادی برای توسعه دارد و همه باید برای استفاده از این فرصتها تلاش کنیم.
مشاهده خبر در جماران