در نشستی عنوان شد؛
حمیدرضا جلائی پور: تقریبا ۷۰ درصد مردم ایران در صحنه اعتراضات ساکتاند/ حکومت بعد از سه ماه یک علامت مثبت به مردم نداده تا مردم یک مقدار امیدوار شوند/ موسسات رسانهای سرنگونیطلبان تجزیه طلبی را عادی جلوه میدهند
حمیدرضا جلائی پور گفت: پس از گذشت سه ماه از اعتراضات هنوز حکومت اقدام در خوری نکرده، کاری که جامعه ببیند و باور کند. لذا یک مقدار اوضاع دارد بحرانیتر میشود و ممکن است جامعه از وضعیت جنبشی عبور کند و به وضعیتهای دیگر مثل وضعیت انقلابی نزدیک بشود، البته نه امروز فردا بلکه در میانمدت. البته ما هنوز وارد وضعیت انقلابی نشدیم.
به گزارش جماران؛ به نقل از کانال جمعیت توسعه و آزادى، سخنان حمیدرضا جلائی پور در نشست شورای مرکزی جمعیت توسعه و آزادی استان کرمان در پی می آید:
این خیزش اعتراضی چون در جریان است هرچه درباره آن صحبت شود موقتی است. من در این نشست در ذیل پنج سرفصل ارزیابی خودم رو از این خیزش سراسری پیش میبرم.
اول اینکه این خیزش اعتراضی سراسری را چگونه معنا کنیم؟ دوم اینکه عوامل برانگیخته شدن این خیزش چیست؟ سوم چرایی تغییر فاز مدنی بخشی از خیزش به فاز انقلابی؟ چهارم اینکه این رخداد که در حال حاضر (پاییز ۱۴۰۱) در جریان است باید ببینیم در چه حالاتی ممکن است پیش برود؟ پنجم اینکه با این چارچوب تحلیلی ببینیم چه کارهایی خوبه که انجام بدهیم؟
عناوین معنا بخش
نزدیک سه ماه است این رخداد در جریان است. عناوین معنابخش متعددی برایش به کار رفته، «سوگواری ملی»، «عصیان ملی»، «شورش سراسری»، «اغتشاش»، «جنبش اعتراضی سراسری ملی»، «ابر جنبش»، «ناجنبش»، «جنبش جدید» و بیش از یک ماه است که بعضی از تحلیلگران از این رویداد به عنوان «انقلاب» یاد میکنند.
در میان این عناوین، ارزیابی من این است که این اعتراض سراسری، وسیع و طولانی و از همه طبقات و از همه شهرها است اگر چه بیشتر فعال آن را جوانان، دانشجویان و زنان تشکیل میدهند. تقریبا ۷۰ درصد مردم ایران در این صحنه ساکتاند. هفتاد درصدی که از وضع موجود ناراضی هستند و زیاد دل خوشی از نظام سیاسی ندارند ولی در عین حال زیاد هم اعتمادی به اپوزیسیون متفرق نظام سیاسی ندارند. خصوصا به آن اپوزیسیونی پنهانی که از خارج از کشور «فراخوان» به معترضان میدهد. این جمعیت هفتاد در صدی ساکت به نفع یک طرف وارد صحنه سیاسی وارد عمل نشدهاند. حالا این صحنه کنشگری را را چه نامی میشود برایش گذاشت؟ گفتم سه ماه هم هست که ادامه داشته و مدت طولانیای هست. دوستان میدانند که سالها پیش انقلابهای کشورهای اسلامی موسوم به بهار عربی، اتفاق افتاد آن اعتراضات بین ۱۴ روز تا ۲۸ روز طول کشید. اما این اعتراضات هم وسیع و هم طولانی شده است (حدود سه ماه و همچنان در جریان هست).
اولا این اعتراض سراسری «شورش» و «اغتشاش» نیست چون کور نیست، مطالباتی دارد. البته در هر حرکت جمعی بی نظمی و کمی درگیری اتفاق میافتد. خارجیها هم ممکن است بخواهند از این اعتراضات سواستفاده کنند. اما این پدیده «شورش» نیست و پدیدهای خارج ساخته نیست. شورشها معمولا برانگیخته میشود و زود تمام میشود و ادامه پیدا نمیکند. یادتان هست زمان احمدینژاد بنزین گران و پمپبنزینیها تا ۱۲ شب طبق دستور بنزین به تاکسیها ندادند و رانندهها عصبانی شدند و چند پمب بنزین را در تهران آتش زدند، این یک اقدام شورشی بود. ولی جنبشها که کور نیست و هدف دارد هم برانگیختگی موقتی ندارد. البته جنبشها هم مثل سازمانها و تشکلها نیستند که برای مدت طولانی تداوم داشته باشند. تقریبا یک اقدام فوق برنامه و داوطلبانه مردم است و زندگی مردم را از شکل روزمرهاش خارج میکند. معمولا خیلی طولانی نیست. این خیزش اعتراضی مهسا شورش و اغتشاش نیست. اصلا ببینید کدام اغتشاشی در جهان این همه محصول هنری دارد، این همه توجه مشاهیر جهانی را جلب میکند و اینطور در سطح ملی و جهانی مورد توجه قرار بگیرد.
من مایل هستم بگویم این حرکت اعتراضی خصوصا به خاطر وسعتی که دارد برآیندی از «هفت هشت جنبش اجتماعی» است که همه آنها در جامعه ایران وجود داشته و همه با مرگ مهسا فعال شده است. پنج سال پیش در کتاب جامعهشناسی سیاسی ایران تاکید کردم که هشت تا جنبش در ایران داریم که اگر در جامعه فرصت پیش بیاید بروز پیدا میکند. لذا این جنبشها یک شبه در درون جامعه بوجود نیامده است. مثل جنبشهای جوانان، زنان، دانشجویی، زنان، محیط زیست، عدالتطلبان، کارگران، معلمان و ایرانیان خارج از کشور. این که آقایان درباره جنبش دانشجوئی گفتند که ما در دهه نود با ستارهدار کردن دانشجوها و جمع کردن تشکلهای دانشجویی دانشگاهها را جارو و آرام کردیم، خطا کردند. غافل از این که در حال حاضر در سه ماه گذشته کوبندهترین حضور دانشجویی را در دانشگاهها در تاریخ ۸۰ ساله حرکتهای دانشجویی داشتیم. در گذشته معمولا حرکتهای اعتراضی دانشجویی در سه چهار دانشگاه مادر در تهران و در مراکز استانها اتفاق میافتاد. ولی روز اول مهر ۱۴۰۱ در صد دانشکده ایران ما با اعتراضات دانشجویی روبرو بودیم و هستیم. یعنی برخلاف آن فکری که به آن مغرور بودند که صاف کردند، دانشگاهها برانگیختهتر شدند.
با مرگ مهسا همه این جنبشها فعال شدند و برای همین هم هست که اعتراضها سراسری و طولانی شده است.
جامعه ایران مدتها است جامعه جنبشی است. در برابر چنین جامعهای سازمانها رویههای نهادی عمدتا با گشایش سیاسی و اداری باید پاسخ بدهند و اجازه دهند این مطالبات در آن بیان شود و تخلیه شود. متاسفانه هر چه جامعه جنبشیتر شده حکومت را بستهتر کرده اند و مطالبات جامعه تخلیه نشده و اینگونه خودش را در این ۹۰ روز نشان داده است.
پس از گذشت سه ماه از اعتراضات هنوز حکومت اقدام در خوری نکرده، کاری که جامعه ببیند و باور کند. لذا یک مقدار اوضاع دارد بحرانیتر میشود و ممکن است جامعه از وضعیت جنبشی عبور کند و به وضعیتهای دیگر مثل وضعیت انقلابی نزدیک بشود، البته نه امروز فردا بلکه در میانمدت. البته ما هنوز وارد وضعیت انقلابی نشدیم. زیرا از نشانههای وضعیتهای انقلابی این است که اول حکومت نتواند کنترل کند. ما چنین وضعیتی نداریم. در این ۹۰ روز حکومت قادر به کنترل (البته با جانباختن صدها نفر) بود. ویژگی دوم وضعیت انقلابی این هست که معترضین به اپوزیسیون و نیروی جایگزین امید میبندد. هم اکنون چنین امیدی نیست. یعنی شخصیت و سازمان شناسنامهداری در خارج از کشور نمیبینیم که فراخوان بدهد و کسی اینها را قبول داشته باشد. فراخوانهای فعلی بدون شناسنامه است. با وجود فضا مجازی و بستر جامعه شبکهای هر کسی قبل از این که خودش را مطرح کند، کارنامهاش نقد میشود و کسی در میان معترضین نفوذ جدی و عمیق پیدا نمیکند. در حال حاضر در بخشی از جمعیت ایران، مولوی عبدالحمید است که در بخشی از نمازگزاران و مخاطبین خودش در بلوچستان نفوذ دارد و گرنه شخصیت با نفوذ دیگری نیست. سوم در شرایط انقلابی اقشار متوسط شهرها به نیروی جایگزین امیدوار میپیوندند. این اتفاق هم هنوز نیفتاده و ما وارد وضعیت انقلابی نشدیم. همچنان در جامعه وضعیت اعتراضی-«جنبشی» است.
چرا این خیزش اعتراضی رخ داده است؟
ما در گذشته مرگهای دلخراش مانند مهسا در ایران داشتیم ولی حول و حوش آن به این کوبندگی اعتراض شکل نگرفته است. مرگهای جانکاهی مثل مرگ هدی صابر، از شخصیتهای ملی مذهبی که به خاطر این که به درمانگاه نرساندنش در زندان اوین جان باخت یا مرگ هاله سحابی در هنگام تشییع جنازه پدرش. به نظر من جرقه مرگ مهسا با چهار زمینه یا علت موجود در جامعه همراه شد و این برانگیختگی اعتراضی را فعال کرد. عامل اول مهندسی فرهنگی و قالبریزی جامعه از بالا است، از شورای انقلاب فرهنگی گرفته تا گشت ارشاد. حکومت ما یک حکومت هدایتی است و معتقد است که این جامعه را باید قالبریزی کنند و آن انسان و جهان و تمدن تراز نوین مکتبی تولید کنند. مشکلی که مهندسی فرهنگی از بالا دارد این است که پیامدهای منفی این مهندسی مطالعه نمیشود و دائم شهروند ناراضی تولید میکند.
حکومت ایران از حکومت «رضایتی» فاصله گرفتهاست. در صورتی که معنی جمهوری یعنی حکومت رضایتی در برابر حکومتهای تمامیتگرای مرامی و هدایتی. لذا این موتور تولید ناراضی چهار دهه هست که کار میکند و در دوره آقای رئیسی تقویتش کردهاند، این اواخر نه در هر مدرسه در هر بانک هم میخواستند یک روحانی بفرستند. در همین دانشگاهها شاهدش بودیم. دم در ورودی مامور کنترل پوشش گذاشته بودند. شما میدانید که ایرانیها اگر کسی مادرشان، یا دخترشان یا خواهرشان را نگه دارد و سین جیم کند تا آخر عمر یادشان نمیرود و از سیستم ناراضی میشوند. چهار دهه هست که حکومت این ناراضی تراشی را دارد. این عامل اول البته همیشه هم بوده با عوامل سه گانه دیگه تقویت شد و الان هم که میبینید اعتراض جوانان به تحمیل همین «سبک زندگی» است.
عامل دوم هم که همه ما شاهدش بودیم این است که روز به روز حلقه حکمرانی و سیاست را تنگتر کردند و دیگر حتی به خودیها هم رحم نکردند و مثلا کسی مثل آقای علی لاریجانی اصولگرا را که سه دوره رئیس مجلس بوده، ۱۰ سال رئیس صداوسیما بوده، داماد شهید مطهری بوده، فرزند مرجع تقلید بوده، ولی او را هم تحمل نکردند. این معترضان که در این ۹۰ روز در خیابان دیدیم در حکومت صدا و نمایندهای ندارند. یعنی جمعیت بی پناه و بی صدا و بی نماینده. خلاصه هر چه حکومت را بستهاند جامعه را معترضتر کردند.
عامل سوم هم اقتصادی است. آثار تحریمها را جدی نگرفتند و آثار رکود و تورم ۴۰ درصدی را جدی نگرفتند. دائم حکومت با چاپ اسکناس دست تو جیب مردم میکند و خرج خودش را در میآورد و به روی خودش نمیآورد و جامعه را فقیرتر کرده و جوانِ عاصیِ بی افقِ بی قرار درست کردهاند. معترضینی که فقط به ما میگویند بروید کنار حرف نزنید! معترضینی که حتی از پدر و مادرشان هم دلخور هستند که این چه وضعی که برایمان درست کردید.
این عامل سوم باعث شده طبقه متوسط ریزش کند و تعداد فقرا بیشتر شود. این روی جامعه اثر میگذارد. من شک ندارم اگر وضعیت اقتصادی بد نبود اعتراض ممکن بود بشود ولی نه به این وسعت. یا اگر عامل دوم نبود باز هم اعتراض میشد اما نه به این وسعت. این چند عامل با هم دارد کار میکند.
عامل چهارم سیاست خارجی دشمن ساز است. این حامیان دولت یکدست چه هنری کردند؟ آقایان اتحادیه اروپا را به آمریکا نزدیک کردند. اعراب را به اسراییل نزدیک کردند. بنسلمان را کاری کردند که در برابر توانایی موشکی ما، هزینه رسانهای را میدهد که هر شب بقول شمسالواعظین ایران را با «پیام» مورد شلیک قرار میدهد. با عناوین مجهول و بدون شناسنامه «فراخوان» میدهد. این به خاطر سیاست خارجه پرهزینه است. وقتی دو قدرت جهانی با هم وارد جنگ میشوند مثل روسیه و اروپا در جنگ اکراین، سیاست خارجی مسئول بیطرف میماند نه اینکه به پوتین نزدیک شود. اروپا عصبی شده خوب معلوم است که آلمان که به لحاظ تاریخی با ایران نزدیکی داشت شروع به دشمنی بیشتر میکند.
فعال شدن این چهار عامل بهمراه مرگ مهسا با هم این وضعیت اعتراضی را به وجود آورده است. تا وقتیکه این چهار عامل کار میکند ایران با وضعیت اعتراضی خفته یا آشکار روبرو است. شاید بتوانند یک مقدار با سرکوب اعتراض را کنترل کرد، مردم بترسند یا مدتی در خیابان نیایند ولی اعتراض دوباره بروز میکند.
مکانیزم نا آشکار تغییر فاز
هفتههای اول اعتراضات همه در سوگ مهسا بودند و اعتراض مدنی شکل گرفت. در این اعتراض جوانان میگفتند ما میخواهیم زندگی خود را پس بگیریم اینقدر تحمیل نکنید. یک جنبش مدنی بود. میگفتند این گشت ارشاد چیه؟ این تحمیل سبک زندگی چیه؟ این چه مدیریتی است که شما بر این کشور اعمال میکنید؟ این جریانی بود که در ماه اول قوی بود و شعار زن، زندگی، آزادی/مرد، میهن، آبادی با این بخش مهم جنبش اعتراضی همراه بود و آقای خاتمی در پیامش همین نکته را برجسته کرده بود.
من در اینجا میخواهم به یک نکته اشاره بکنم که هم برای اصلاح جویان ایران مهم است و هم برای ایران مهم است. اگر دقت کرده باشید کسانی که میگویند این حرکت یک «جنبش» اعتراضی نیست. میگوییم چرا نیست؟ میگویند چون سازماندهی ندارد و رهبری ندارد. میگویند معمولا جنبشها سازماندهی، رهبری و گفتمان دارند و چون اینها را ندارد، بعضیها از اصطلاح «ناجنبش» و حتی شورش برای آن استفاده میکنند. ولی قصه این نیست.
مطالعات نشان میدهد اتفاقی که در ایران افتاده تاکنون حتی در ده دوازده سال پیش به این غلظت در ایران اتفاق نیفتاده. در سال ۷۶ که هیچ در سال ۷۸ و ۸۸ میشد گفت که جامعه سیاسی و اعتراضی ایران یک جامعه «رسانهای» بود. اما الان جامعه ایران یک جامعه شبکهای است و دیجیتالی شده. ۷۱ درصد جامعه ایران در آن نفوذ اینترنتی است. اتفاقی که افتاده این است که این اعتراضات رهبری شناخته شده ندارد و سازمان شناخته شده ندارد، اما شبکههای ارتباطی که دارد. از طریق شبکههای اجتماعی و ماهوارهها از راه دور اطلاعرسانی میشود. یعنی یک سازماندهی افقی و پخش شده وجود دارد. در یک بستر جامعه شبکهای گروهی که از راه دور مینشیند و فراخوان میدهد چه کسانی هستند؟ همین نیروهای که شاید کسی روی آن حساب نمیکرد چون بی تابلو بودند یعنی سه سازمان تروریستی مجاهدین خلق و در رابطه با شمالغرب کشور کومله و دموکرات. اینها تلاش داشتند اعتراضات را از یک فاز مدنی و خشونتپرهیز به یک فاز خشونتناپرهیز و سرنگونی طلبانه تبدیل کنند. کسانی که این کار را میکردند متوجه بودند که چه کار میکنند. میدانستند که جمهوری اسلامی یک رژیم پوشالی نیست و مقاومت میکند و نمیایستد که سرنگونش کنند. ولی آنها ابایی نداشتند که جوان مردم را دم تیر بدهند.
لذا الان از یک طرف حکومت بحران ساز را داریم که در سه ماه گذشته هم به جامعه خوب پاسخ نمیدهد. از یک طرف دیگر یک خیزش اعتراضی مدنی داریم که یک نیروی سرنگونیطلب و از راه دور و از طریق جامعه شبکهای ابایی ندارد که جامعه به آشوب کشیده شود و ناامن شود.
ببینید الان صحنه این است: شهروندان ایراندوست که در ایران هستند و با وضع موجود مخالف اند ولی نه به هر قیمت. بخشی از جوانان هم عاصی شدهاند و به هر قیمت تغییر میخواهند.
حالات آینده
چه وضعیتی در پیش است؟ واقعا نمیدانیم. ایران را باید هفتگی تحلیل کرد. در همین هفته پیش دیدید مقداری فضای خیابان فروکش کرده بود. ولی آمدند محسن شکاری جوان را اعدام کردند. سر 13 تا بخیه و دوباره جامعه را ناراحت کردند. لذا اوضاع به خوبی قابل پیشبینی نیست. با این همه به لحاظ تحلیلی روی سه حالت میشه حدس زد.
ببینید یکی همین کاری است که حکومت انجام میدهد. میگویند ما یک سیلی از جامعه خوردیم ولی ماجرا را جمعش میکنیم. ولی به نظر میرسد این اعتراض یک عقبه دارد و راحت فروکش نمیکند. به خاطر اینکه که یک دگردیسی بزرگ نسلی، فرهنگی، اجتماعی، صنفی، جمعیتی، اعتقادی در جامعه اتفاق افتاده است. اینهایی که دنبال مهندسی جامعه هستند از میان پنج میلیون پیران جامعه هستند، میانسالان حدود سی و هشت میلیون و جوانان حدود بیست میلیون از جامعه در فضای دیگری هستند و آرزوها و مطالبات دیگری دارند. ولی امکانات حکومت دست پیران مرامی است. دوستان میدانند.
جمهوری اسلامی یک حکومت پوشالی نیست و خودش حکومت جنبشی است. نیروهای خودش را بسیج میکند. چهار پنج لایه حفاظتی دارد از سطح روستاها، بخشها، محلات، و... نفوذ دارد و مهمترین نهاد کشور است و یکی از کارهای این نهاد هم این بوده که مهمترین نهاد کشور را که سابقهدار و ریشه دار است یعنی نهاد روحانیت را در خدمت گرفته است. سابقه ندارد در یک کشوری این همه اعتراضات باشد و روحانیت اینقدر ساکت باشد. این یک حالت ممکن است که میگویند ما جمعش میکنیم. ولی این حالت درمان حال جامعه ایران نیست. تداوم همین حالت ممکن است ما را وارد وضعیت انقلابی کند. یعنی حکومت خسته شود و با مشکل روبه رو شود و مردم و قشرهای اصلی شهری یک دفعه کلافه شوند. الان ساکت هستند ولی ممکن است از این وضعیت خارج شوند.
حالت دوم، ناامن شدن سیستماتیک ایران هست. اینجا یک نکته ظریفی است که نشان میدهد ما در چه وضعیت خطیری هستیم. و آن هم این است که اگر ما وارد شرایط انقلابی شویم من ارزیابیام این است که در کشور انقلاب نمیشود. میدانید چرا؟ نه به خاطر اینکه مردم ایران نمیتوانند انقلاب کنند. اصلا در جهان چنین جامعهای مثل جامعه ایران کم است که در یک قرن گذشته بیش از ۲۰ جنبش و 2 انقلاب پیروز و دو سه انقلاب غیر پیروز داشته است. این جامعه به لحاظ تاریخی جامعه اعتراضی و جنبشی است.
اما چرا انقلاب نمیشود؟ چون جمهوری اسلامی یک حکومت برآمده از جنگ و انقلاب است. یک حکومتی است که میلیشیای مجاهدین خلق را با هزاران جانباخته شکست داده است. حکومتی است که مستشارهایش در ده پانزده سال گذشته در سوریه آوارگی ۱۱ میلیون جمعیت را از نزدیک دیدند و ۵۰۰ هزار نفر در سوریه جان خود را از دست دادهاند. کسانی از ایران آنجا بودند و شاهد این تجربهها بودهاند. لذا ممکن است که نهاد حکومت ایران موتور توسعه آینده ایران نباشد، ممکن است مردم ایران را راضی نکند، ولی حکومت میتواند جلوی انقلاب مردم را بگیرد. لذا نتیجه این درگیری بالا و پایین، تداوم ناامنی است. یعنی در ده سال گذشته ما فقیر شدیم. در ده سالی آینده هم که در پیش داریم ممکن است متاسفانه ایران ناامن شود. حالت دوم متاسفانه ناامن شدن ایران است.
حالت سوم که ما امیدواریم اتفاق بیفتد ولی الان که داریم صحبت میکنیم نشانههایش نیست. ولی در تحلیل کلان ممکن است اتفاق بیفتد و آن هم این است که «بالا» که دنبال کنترل کردن است و پایین هم معترضین دنبال اعتراض هستند، یا در خیابان یا در پیاده رو یا در فضای مجازی. ولی احتمال دارد با مرور زمان هر دو نیرو خسته شوند. لذا ممکن است زمینهای فراهم شود که یک تفاهمی، یک انعطافی، یک بازی «بُرد بردی» بین حکومت و جامعه معترض بطور نانوشته رخ دهد. چیزی که علیالاصول باید در انتخاباتها رخ دهد. چیزی که چند سال با نظارت حداکثری شورای نگهبان جلوی آن گرفته شده است. لذا حالت سوم امکان بازگشت تغییر و اصلاح هست. و میشود آن را در چشمانداز دید، ولی اینکه کی و چه موقع خیلی مبهم است. ولی فعلا که آن بالا تندروها هستند و آثاری هم نشان نمیدهند که پائین امیدوار بشود. ولی میشود فکر کرد که بستر مساعدی در برابرشان نیست. شما اگر دقت کرده باشید با اعدام محسن شکاری صدای بیطرفها را هم درآوردند. صدای کسانی که ساکت هم بودند در آوردند. لذا راهشان باز نیست که راحت بتوانند جامعه را شخم بزنند یا کنترل کنند. حالا میشود یک امیدی به راه ترمیم و اصلاح داشت.
چه میتوان کرد؟
چون جامعه بحرانی و اعتراضی است ما نباید سرمان را به دیوار بزنیم. ولی ما چکار میتوانیم بکنیم؟ ما باید کار انتقادی و مدنی بکنیم. اگر چه در فصای مجازی به ما حمله میکنند خوب حمله کنند. بالاخره این کشور ما است. ما باید این حاکمیت و سیاستهایش را نقد کنیم. ما باید خشونت را نقد کنیم. یعنی یک طرف خشونت دست حکومت است. اصلا حکومت باید خشونت را کنترل کند. کنترل خشونت کار دولت است. اصلا مردم دولت درست میکنند که امنیت را برقرار کند و خشونت را کنترل کند. ولی الان شما میدانید در کشورمان بخشی از پایین هم عاصی و به حق خشمگین است و به نحوی خشونتناپرهیز هست، اگرچه حکومت مسئول است. ولی خشونت سوت و کف ندارد. فرق نمیکند چه کسی خشونت را اعمال کند.
الان یک مشکل که داریم این است که یک عده شوق زده شدهاند. فکر میکنند حالا چون یک مقدار فضا داغ شده حتما «دیگه تمومه». گفتم دیگه تمام نیست ایران ناامن میشود. ما باید مردم را تشویق کنیم به راه میانه و راه عقلانی. احیای حد وسط، احیای میانهروی. الان اگر این حرفها را بزنیم یک عده به ما میخندند. اما تا ابد نخواهند خندید. ما نباید جوگیر شویم.
البته در مورد اصلاحات و تغییرات همه میگویند با چه برنامهای؟ من میگویم بیست سال است که اقتصاددانان، جامعه شناسان گروههای سیاسی برنامههای مشخصی ارائه کردهاند. برنامهها معلوم است. چیزی که معلوم نیست این است که حکومت باید «اراده به تغییر» نشان دهد. بلوک قدرت باید اراده به تغییر نشان دهد. البته نیروهای جامعه مدنی هم باید برای همه سپهرهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن هم برای این جامعه تحول یافته، برنامه داشته باشند.
تحول فرهنگی، اجتماعی، ارزشی بزرگی در ایران اتفاق افتاده. یکی از آنها همین حضور زنان در عرصه آموزش، علم، کار اقتصادی است. اگر چه با تبعیض همراه هست. زنان در حوزههای علوم، اقتصاد، هنر، سینما، ورزش، توریسم و ... پیشروی کردهاند. الان هم حضورشان در اعتراضها را میبینیم.
لذا با توجه به این تحول هر نیرویی که به فکر آینده کشور باشد باید برنامه داشته باشد. البته همه برنامهها معطوف به اراده حاکمیت است. الان که من و شما داریم صحبت میکنیم آثارش پیدا نیست. امیداویم پیدا شود. لذا تا آن موقع ما نباید ذوق زده شویم. نباید تندروی کنیم. ما نباید با سر برویم توی دیوار. ما باید صحنه ایران را مورد توجه قرار بدهیم که با آن چکار میکنند. بالا چکار میکند. کسی که از بیرون کوک میکند چکار میکند؟ خیلی دوره حساسی است.
یکی از کارهای مهمی که در سه دهه گذشته انجام گرفته بود و آقایان قدرش را ندانستند اصل «خشونت پرهیزی» بود. شما جنبش 88 یادتان هست؛ مردم آمدند گفتند رأی من کجاست؟ بعد کتکشان زدند آنها هم رفتند خانهشان. خشونتگری نکردند. اما در حال حاضر با نسلی روبرو هستیم که نه همه آنان بلکه بخشی از جوانان دهه ۸۰ خشمگین هستند. این حرفی هم که درباره دهه هشتادیها میزنند دقیق نیست. یکی از سرمایههای ایران دهه هشتادیها هستند و خیلی هم متنوع هستند. ولی یک پدیدهای که در میان زنان هم هست و آن حضور زن خشمگین هست.
ضمنا اتفاقی هم در خارج افتاده است. گویی یک موسسه اقتصادی براندازی درست شده است. یعنی یک عدهای هستند که پروژهشان براندازی از طریق تشویق آشوب است. ارزیابیهاشان این است که نمیشود ایران را با جنگ، تحریم و با اعتراضات مردمی به زانو درآورد. حرف آنها این است که ایران را با چرخه آشوب و آن هم با تداوم آن میشود له کرد. این چیزی است که راست افراطی جهان پشت آن است و یک هدف است. راست افراطی مثل ترامپ، بن سلمان، نتانیاهو علاقه دارند که دیگر ایران پهناور نباشد. حرف اینها این است که هر کس در ایران حاکم باشد قدرت منطقهای میشود. ناراحت هستند از ایران بزرگ. حالا گویی این موسسه اقتصادی هدفش این است که ایران را به هر نحو که شده به هم بریزد. هر که در این پروژه وارد شود پول گیرش میآید.
شمس الواعظین که با خبرنگارها آشنا است گفته در این موسسات رسانهای سرنگونیطلبانه، حقوقهای کلان میدهند. در خارج اگر بخواهی پول خوبی بگیری باید کار خوبی بکنید. کار خوب اینها این است که در این موسسه براندازی کار کنند. این جریان مخرب در خارج کشور دنبال قطبی کردن جامعه و زدن میانهروها، عقلا و اصلاحجویاناند و به آینده و به توسعه ایران و آینده هشتاد و پنج میلیون ایرانی فکر نمیکنند اصلا برایشان مطرح نیست.
نکته دیگری که دارند کار میکنند همین چیزی است که اشاره شد. دفاع از «خشونت» است. یعنی دارند از خشونت قبحزدائی میکنند. یک دستاورد جریان روشنفکری ایران در سه دهه گذشته خشونت پرهیزی بوده است. مطالعات نشان میدهد در اعتراضات خشونتبار همه بازنده هستند. کمتر پژوهشی نشان میدهد که اعتراض جمعی خشونتی به جایی رسیده باشد.
خود انقلاب ایران که در مجموع کم خشونت بود شما ببینید با چه مشکلاتی روبرو بود. با جنگ بین گروههای سیاسی شروع شد. بعد جنگ تحمیلی شد. خدا رحمت کند شهید عرب نژاد فرمانده سپاه در شهرهای شمالغرب کرمانی بود. چقدر از این جوانها شهید شدند. در همین شمالغرب ایران بیش از 100 نفر کرمانی شهید شدند. همه نیروهای کیفی بودند. اینها همه در شمالغرب شهید شدند برای حفظ تمامیت ارضی ایران.
کار دیگری که این رسانهها میکنند تجزیه طلبی را عادی جلوه میدهند. در کدام کشور دنیا اصل سرزمینی را به مزایده میگذارند که حالا ایران بخواهد بگذارد و این را با کمال وقاحت عادی جلوه میدهند.
اصل تجزیه سرزمین را با طلاق مقایسه میکنند! تلاش میکنند تا قبح تجزیهطلبی بریزد. علاقه دارند که نیروی قومی و نیروهای سلفی را در این فعال کنند تا چرخه آشوب فعال شود.
ضمنا کاری را که جمهوری اسلامی کرد را ما نکنیم. جمهوری اسلامی میانه جامعه را منکوب کرد. در مهندسی انتخابات ۱۴۰۰ حکومت را بیسپر کرد و میانه جامعه را از صندوق رأی دور کرد. الان هم شما میبینید. الان کسی با رئیسی کاری ندارد. حکومت را بی سپر کردند. از دانشگاهها تشکل زدایی کردند، روزنامهها را به محاق بردند. قدرت رسانهای کشور را به خارج بردند. نگذاشتند قانون انتخابات حزبی شود. اصلا باعث خجالت است. قدرت رسانهای ایرانیها در خاورمیانه بسیار خوب است. وسط را خالی کردند. مرجعیت رسانهای را به خارج انتقال دادند. ما باید به سهم خودمان وسط را پر کنیم یعنی جامعه مدنی رو قوی کنیم. یعنی نیروهای میانه، عاقل، دلسوز، کارشناس اینها باید بیشتر با هم باشند. بیشتر هم افزایی کنند، بیشتر تشکل داشته باشند، بیشتر اوضاع کشور را رصد کنند. بیشتر مواظب کشور باشند تا ما از این شرایط بحرانی بیرون بیاییم.
ما در شرایطی هستیم که از یک طرف قدرتمندترین نهاد کشور بعد از سه ماه یک علامت مثبت به مردم نداده تا مردم یک مقدار امیدوار بشوند. از طرف دیگر در خارج یک موسسه اقتصادی براندازی شکل گرفته که میخواهند همه چیز را ویران کنند و کسانی که میخواهند ویران کنند پول گیرشان میآید و یک روز هم به ایران نمیآیند. گفتم راهش هم احیای عقلانیت، میانهروی و حدّ وسط است. تعبیر جامعهشناسی آن هم میشود تقویت جامعه مدنی. شما فرض کنید جامعه مدنی تقویت نشود یک تعداد تندرو میروند یک تعداد تندروتر دیگر میآیند. این کسانی که هنوز دستشان به جایی نرسیده اینجوری در ماهوارهها فحش میدهند شما تصور کنید فردا اگر قدرت بگیرند چکار میخواهند کنند!
سرفراز باشید و با پوزش زیاد صحبت کردم.
مشاهده خبر در جماران