یادداشت؛
چه دشوار است اینجا ایستادن
اگر صدای معترضین و مطالبات آنان شنیده نمیشود، به خاطر پارازیت و صداگذاریهای مصادرهجویان پترودلاری، دستکاریهای اطلاعاتی اسرائیل و بدخواهان دیرین ایران است. رخدادی نامبارک که در غیاب رسانههای مستقل و گشوده به روی تکثر صداهای متنوع جامعه، فرصتی فراخ و بلامنازع برای پیشبرد مقاصد شوم خود مییابد.
پایگاه خبری جماران؛ جمعی پر از دلشوره و حال ناخوش از آنچه در سرزمینشان میگذرد، در میانه ایستادهاند؛ در میانه ایستادن از عاقبتاندیشی است نه عافیتطلبی. آنها که دلسوزانه در میانه ایستادهاند؛ نه برای آن است که صدای خودشان را در این هیاهو بلندتر کنند، بلکه میخواهند دو طرف را به شنیدن دعوت کنند و قصد رساندن صداها بدون پارازیت و ایجاد امکان گفتوگو را دارند. گفتوگو، راه بیبدیلی است که سالهاست پیرامون آن سخن گفته شده و شنیده نشده است.
اگر جامعه و ارکان حکومت در این مسیر به طور نهادینه قرار داشتند، آنگاه این روزهای ناخوش تجربه نمیشد.
آنهایی که در میانه ایستادهاند نه برای نشاندن حرف خود به کرسی و صید ماهی قدرت از آب گلآلود؛ بلکه برای دعوت همگان به گفتوگو و تمرین شنیدن تلاش می کنند. به تعبیر فرنان برودل، با جریان داشتن «گـفتوگوی ناشنوایان»، طرفها نه صدای همدیگر را میشنوند و نه حرف یکدیگر را درک میکنند.
در میانه ایستادهها، جنسی سوای از هر دو طرف ندارند، بلکه از سنخ هر دو هستند (همانگونه که ایران مجموعه ای از همه افراد و نگرشهاست) با این باور که هیچ یک از دو سو قابل طرد و حذف نیستند.
چه دشوار است در میانه ایستادن؛ ولی میانهها میتوانند از تکرار تاریخ جلوگیری کنند. اگر جریان میانه در انقلاب مشروطه بود و صدایش شنیده میشد، مشروطهخواهان دوپاره نمیشدند، شیخ فضلالله به دار آویخته نمیشد و مشروطهخواهان همدیگر را ترور نمیکردند.
اگر جریان میانه در دوره نهضت ملی شدن نفت وجود داشت، از اختلاف میان مصدق و کاشانی جلوگیری میشد تا با کودتای آمریکایی - انگلیسی، استعمارگران دوباره بر سرنوشت این کشور مسلط نشوند.
آنان که امروز در میانه ایستادهاند، از دو سو در معرض تیر طعنه هستند؛ یکی آنها را «وسطباز» میخواند و دیگری «موجسوار»، و هزاران انگ دیگر هم نثارشان میشود.
من اصحاب میانه را تحسین میکنم که فداکارانه همچنان در کنار مردمی که گوشی شنوا میخواهند و باید جعلسازیها و صداگذاریها را بشناسند، فداکارانه ایستاده اند. میانهها با نوشتن علل شکلگیری نارضایتیها و با نگاه انتقادی به نارساییها، سعی در ایجاد فهمی مشترک و دست یافتن به راهکارهایی مصلحانه دارند. میانهها خوب میدانند و می نویسند و تاکید میکنند که هر دو سو در تقابلی بنیادین با توطئهای هستند که فاصلههای خونین بیشتری میخواهند.
کسانی که گوش شنوا و چشم بینا برای شنیدن و دیدن واقعیت ندارند و همچنین آنان که واقعیت جعلی برساخته میکنند، هر دو میانه را بر نمیتابند.
جریان میانه نه نظام جمهوری اسلامی را یک نظام پوشالی میداند و نه معترضین را وابسته به خارجیان، بلکه برای هر دو قائل به اصالت است.
از یکسو برخی از مسئولان بهطور عجیبی هیچ تحولی را نمیبینند، اساسا واقعیتها رابه درستی نمی بینند، صداها را نمیشنوند و به جز راه امنیتی مسیری دیگر را پیشنهاد نمیکنند.
از سویی دیگر، مردمی هستند که پس از یک ناامیدی مزمن شده صدایشان را برای تغییر بلند کرده و فقط میخواهند مثل همه زندگی کنند، نه به دنبال براندازی هستند و نه ویرانی.
و در آنسو جریانی پر از نفرت و توطئه که صداگذاری میکند و واقعیت جعلی و براندازانه به جای خواستههای واقعی مینشاند، هر روز در سناریویی خونریزی بیشتر طلب میکند و غایت مقصود آنها برادرکشی و جنگ داخلی است.
در این میان، گاهی به جای درک ارزش میانهها و تلاشهای میانجیگرانه، در کنار انگها، تحریفهای نادرستی نیز ارائه میشود. تقلیل دادن میانه و میانجی به گروههای سیاسی بهویژه به احزاب اصلاحطلب، یک برداشت غلط است که از سوی تریبونها و رسانههای آشتیناپذیر و براندازان، به غلط القا میشود. گویی خود مفهوم «میانه بودگی» هم تحت فشار مفهومسازی دو سر افراطی است.
میانجیها و به طور کلی خط میانه میتوانند هم از اصولگرایان و هم از اصلاحطلبان و مستقلین باشند و نه صرفا محصور در صفت حزبی.
آنها میتوانند در مفهوم گستردهتر میانجی بودگی، مجموعهای از نهادها، تشکلها، اتحادیهها، صنوف، انجمنهای علمی دانشگاهی، رسانهها، شخصیتهای موثر اجتماعی و فرهنگی، حتی سلبریتیها و بخصوص سازمانهای مردمنهاد و مواردی از این قبیل باشند که هر یک امکان گفتوگو با مخاطبان خود را فراهم ساخته و تکتک آنها به عنوان میانههای گفتوگویی و انتقال مفاهیم آشتیساز عمل کنند. خط میانه به عنوان یک مشی و منش و رفتار فراگیر اجتماعی است که میتواند نقطه تلاقی و اتصال این مجموعهها باشد.
پرسیده میشود از اغتشاشگران چیزی به جز تجزیهطلبی و آشوب «شنیده شد»؟ این سخن خود یک اعتراف است به حقیقت «درست نشنیدن» و یا اراده معطوف به «نشنیدن». شاید این درست نشنیدنهاست که امروز جامعه را به این نقطه رسانده است. این یک نوع فرار به جلو است برای از خود انتقاد نکردن. چشمها را باید شست تا واقعیت اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی و سیاسی اعتراضات را آنچنان که هست دید و آنگاه به تفکیک آن از توطئه پرداخت. در غیر این صورت آرامش نهادینه شده در جامعه، تضمین نخواهد شد.
اتفاقا میانجیگری و نیروی میانی، درست در همین نقطه است که معنای خود را آشکار میکند: اگر صدای معترضین و مطالبات آنان شنیده نمیشود، به خاطر پارازیت و صداگذاریهای مصادرهجویان پترودلاری، دستکاریهای اطلاعاتی اسرائیل و بدخواهان دیرین ایران است. رخدادی نامبارک که در غیاب رسانههای مستقل و گشوده به روی تکثر صداهای متنوع جامعه، فرصتی فراخ و بلامنازع برای پیشبرد مقاصد شوم خود مییابد.
میانجیگری یعنی فراهم آوردن فضایی که اعتراضها، در فراسوی صداگذاریهای کاذب و برون جنبشی، خواستههای واقعی خود را آشکار کنند. میانجیگری یعنی این که فضایی فراهم شود که فریادهای اعتراضی در قالب مطالبات آشکار و قانونی درآید و شنیده شود.
مشاهده خبر در جماران