۲۳ آبان ۴۴؛ مسجد شیخ انصاری و فصلی جدید در سخنرانیهای امام
پس از سخنرانی امام در چهارم آبان ماه سال ۴۳ علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون که تبعید امام به ترکیه و سپس عراق را در پی داشت، هیچ بستری برای رسیدن سخنان امام به مردم مبارز ایران فراهم نشده بود تا اینکه این وقفه با سخنان ایشان در مسجد شیخ انصاری در بیست و سوم آبان ماه سال ۴۴ به پایان رسید.
به گزارش خبرنگار جماران، به دنبال تبعید امام خمینی(س) به ترکیه در سیزدهم آبان ماه سال ۴۳، اعتراض ها در شهرهای مختلف ایران بالا گرفت. بازاریان دست به اعتصاب زدند و مراجع و علما در حوزه های علمیه قم و نجف با این عمل رژیم به مخالفت برخاستند، مسجد جمعه تهران مورد هجوم پلیس قرار گرفت و با سرکوب این مخالفت ها، جمعی از بازاریان، روحانیون و مردم راهی زندان ها شدند. رژیم شاه که از گسترش این ناآرامی ها بیمناک بود حتی محل دقیق تبعید امام در ترکیه را نیز مخفی کرده بود؛ فشار افکار عمومی اما دولت منصور را ناچار کرد تا به خواسته علما مبنی از اطلاع از احوال امام تن دهد و بدین ترتیب نمایندگان مراجع تقلید برای احوال پرسی از ایشان راهی ترکیه شدند. البته این ملاقات در محل اقامت امام صورت نگرفت.
یازده ماه از اقامت اجبارى امام خمینى در ترکیه مى گذشت. فضاى ایران ملتهب و فشار افکار عمومى ادامه داشت و از سویى، کنترل ایشان به وسیله دولت لاییک ترکیه که خود تحت فشار نیروهاى اسلامى این کشور بود هر روز به زیان این دولت تمام مى شد. رژیم شاه نیز در تبلیغات مستمر خود مى کوشید حوادث اخیر را جزئى و بى اثر جلوه دهد و وانمود کند که با رفتن امام خمینى دیگر زمینۀ مخالفت اساسى با برنامه هاى شاه وجود ندارد بنا بر این تصمیم گرفتند ایشان را به عراق تبعید کنند. فضاى غیر سیاسى و راکد حوزۀ نجف نیز به زعم رژیم، مهمترین مانع طبیعى بر سر راه فعالیت هاى سیاسى امام محسوب مى شد و دیگر نیازى به کنترل مستقیم و علنى ایشان نبود. بر همین اساس، روز سه شنبه سیزدهم مهرماه سال 44 امام خمینی به همراه، شهید آیت اللّه حاج سید مصطفى خمینى از ترکیه به عراق رهسپار شدند.
امام خمینی (س) با استقبال و واکنش مثبت مردم و علما مواجه شد. و ده روز پس از ورود به عراق یعنی در روز بیست و سوم مهرماه 44 با استقبال کم نظیری به نجف وارد شدند.
امام خمینى (س) در پى اقامت در نجف اشرف، بدون توجه به دسیسه هاى دشمنان، بر آن شدند تا رسالت خود را برای مبارزه با افکار و پندارهاى انحرافى و غیر اسلامى ایفا کنند. ایشان پس از دیدار با چند تن از علما و بحث و مذاکره با آنها دریافتند در محیطى که عوامل و ایادى استعمار، روى شعار «تفکیک دین از سیاست» تبلیغ فراوان کرده اند و اندیشه ها و اذهان را از اسلام راستین دور ساخته اند، از نهضت اسلامى ایران سخن گفتن و انتظار یارى داشتن، از دوراندیشى و درایت به دور است.
چنین بود که امام بر آن شدند، پیش از هرکار، مسئولیتهاى طلاب، روحانیون، علماى اسلام و زمامداران کشورهاى اسلامى را بازگو کنند و گرد و غبار تیره اى را که بر چهرۀ اسلام نشسته، بزدایند. از این رو با آن که حضور خود را در نجف، موقت مى دانستند تصمیم به تدریس گرفتند تا بر کرسى درس، همزمان با شکافتن دقایق و ظرایف فقه و اصول، حقیقت اسلام ناب محمدى(ص) را براى شاگردان بازگویند.
امام خمینى(س) در نخستین نطقى که به مناسبت شروع تدریس خود در بیست و سوم آبان ماه سال ۴۴ ایراد کردند، به تشریح تاریخ صدر اسلام، موقعیت والاى سرزمین ها و کشورهاى اسلامى، و وظایف و مسئولیت هاى طبقات مختلف جامعۀ اسلامى پرداختند.
ایشان هم چنین در این نطق، استفاده از حربۀ کوبنده و خداداد نفت را به زمامداران کشورهاى اسلامى یادآور شدند و نیاز مبرم ابرقدرت ها و دولت هاى مقتدر به نفت و دیگر منابع زرخیز کشورهاى اسلامى را گوشزد کردند و با تکیه بر این که نماز و دعا فقط یک باب از احکام اسلام است... مسجد، محل فرماندهى و ادارۀ امور و بررسى و تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات روز بوده است، تفکرى که اسلام را در عبادت و طهارت و نجاست خلاصه مى کند محکوم کردند، تز استعمارى «تفکیک دین از سیاست» را مردود شمردند و کوشیدند یأس، نومیدى و خود کم بینى را که در جامعه اسلامى و زمامداران آنان و در بین علماى حوزۀ نجف رسوخ کرده بود بزدایند و عظمت و شخصیّت از دست رفته مسلمانان را یادآور شوند.
نطق تاریخى امام، پیش از هر چیز، حوزۀ علمیۀ نجف را که بیش از نیم قرن دچار رکود و سکوت شده بود، تکان داد و نیز در بسیارى از محافل روشنفکرى و دانشجویى با تحسین و استقبال گسترده اى روبرو شد. از آنجا که در سخنان امام مبارزه با استعمار و استبداد و بهره گیرى از سلاح نفت علیه نفتخواران مورد تأکید قرار گرفته بود، با واکنش شدید ساواک مواجه شد و دستور دادند سخنرانى به دقت بررسى شود تا چنانچه داراى نقاط ضعف است علیه امام بهره بردارى کنند. دستور ریاست ساواک در این زمینه چنین است: «از نقاط ضعف این سخنرانى استفاده و با گذاردن این نوار به وسیله مخالفان خمینى، این بیانات از طرف یک پیشواى دینى تقبیح شود.»
امّا نه تنها هیچ نقطه ضعفى از سخنرانى به دست نیامد و طرح ساواک با شکست مواجه شد بلکه متن آن توسط یاران امام در تیراژ وسیعى منتشر شد و دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا نیز آن را به انگلیسى برگردانده در سطح وسیعى توزیع کردند. استقبال علما، طلاب و روحانیون در کربلا و نجف دور از انتظار کسانى بود که خیال مى کردند امام در آن دیار با بى اعتنایى مواجه خواهد شد.
متن کامل سخنرانی امام را در ادامه می خوانید:
[بسم اللّه الرحمن الرحیم]
خداوندا، زبان ما را از لغو نگه دار؛ دلهای ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غیر خودت منصرف بفرما؛ حب دنیا را از قلب ما بیرون کن؛ اخلاق نیک را در ما پابرجا کن؛ ما را در پناه امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه ـ از هر بدی نگه دار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علمای اسلام قدردان قرار بده؛ علمای اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ دیانت اسلام را، کلمه اش را، مقدم بر همۀ کلمات قرار بده[آمین حضار]؛ «اللهم أعلِ کلمةَ الإسلام».[1]
رنجهای پیامبر (ص) در دعوت به توحید
آقایان میدانند که پیغمبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ تنها قیام فرمود و در یک محیطی که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهای زیاد، مشقتهای زیاد، رنجهای فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آنقدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسی طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرم ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ مسلمین به وظایف خودشان تا یک حدودی عمل کردند؛ اسلام را تقویت کردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامی در دنیا تشکیل شد که بر همۀ ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم ـ به طوری که مکتوبشان در صحیح بخاری مضبوط است ـ مکتوبی را که به هرقل[2] نوشتند، و آنطوری که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودهاند به چهار تا امپراتور: یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه. و عین مکتوب ایشان ـ آنطوری که در ذهنم هست ـ مضبوط است. عین مکتوب ایشان را ـ به طوری که در ذهن من است ـ در موزۀ ترکیه زیارت کردهام. این چهار مکتوبی که مرقوم فرمودهاند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کردهاند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از برای اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهای دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوی که هست معرفی بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الاّ پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتی که رسول اکرم میخواستند بفرمایند و میخواستند اسلام را معرفی کنند. عَلی أیِّ حالٍ با رنجهای فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانی که متکفل بودهاند ریاست اسلام را، با رنجهای فراوان اسلام را تقویت کردند. و دست به دست، این اسلام آمد تا الآن که به ما محول شده است؛ به این طبقهای که الآن موجودند محول شده است. این طبقۀ موجودهاند که الآن مسئول اسلام و مسئول احکام اسلام هستند و این مسئولیت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق میکند، بعضیها مسئولیتشان خیلی زیاد است، و بعضی هم مسئولیت دارند لکن به اندازۀ آنها نیست.
برنامۀ زندگی و حکومت در اسلام
کسانی که مسئولیتشان خیلی زیاد است دولتهای اسلامی است؛ رؤسای جمهور اسلام، سلاطین اسلام، اینها مسئولیتشان خیلی زیاد است و شاید بیشتر از همۀ طبقات باشد. اسلام الآن به دست این طبقه، به حسب ارادۀ خدای تبارک و تعالی ـ تکویناً ـ سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت کلمۀ اسلام و حفظ احکام اسلام و معرفی کردن اسلام را به دنیای متمدن که گمان نشود اسلام مثل مسیحیت هست، فقط یک رابطۀ معنوی ما بین افراد و خدای تبارک و تعالی است و بس. اسلام برنامۀ زندگی دارد؛ اسلام برنامۀ حکومت دارد؛ اسلام قریب پانصد سال ـ تقریباً یا بیشتر ـ حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است؛ با اینکه احکام اسلام در آن وقت باز آنطور اجرا نشده است که باید اجرا بشود لکن همان نیمۀ اجرا شدهاش ممالک بزرگی را، وسیعی را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همۀ جهات، از همۀ کیفیات. اسلام مثل سایر ادیانی که حالا در دست است ـ شاید آنها هم در وقت خودش اینطور بودهاند لکن سایر ادیانی که حالا در دست است، خصوصاً مسیحیت که هیچ ندارد جز چند کلمۀ اخلاقی و راجع به تدبیر مُدُن و راجع به سیاست مدن و راجع به کشورها و راجع به ادارۀ کشورها برنامه ندارد ـ گمان نشود که اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالودۀ حیات فردی را ریخته است تا آن وقت که در عائله زندگی میکند، شالودۀ اجتماع عائلهای را ریخته است و تکلیف معین فرموده است تا آن وقت که در تعلیم وارد میشود، تا آن وقت که در اجتماع وارد میشود، تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست. تمام اینها برنامه دارد، تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. اینطور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارتْ احکام اسلام نیست؛ این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام؛ ادارۀ مملکتی دارد اسلام؛ ممالک بزرگ را اداره میکند اسلام. بر رؤسای جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دوَل اسلامی است که اسلام را معرفی کنند به عالم.
تفاوت کلیسا و مسجد
مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست. مسجد وقتی نماز در آن بر پا میشده است تکلیف معین میکردهاند؛ جنگها از آنجا شالودهاش ریخته میشده است؛ تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالودهاش ریخته میشده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطۀ فردی مابین افراد و خدای تبارک و تعالی ـ عَلی زَعْمِهم[3]ـ هست لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خداـ صلیاللّه علیه وآله وسلم ـ و در زمان خلفایی که بودند ـ هر جور بودند ـ مسجد مرکز سیاست اسلام بودهاست.در روز جمعه با خطبۀ جمعه مطالب سیاسی است ـ مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مدن، اینها همه درمسجد درست میشده است؛ شالودهاش در مسجد ریخته میشده است در زمان رسول خداو در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه. لزوم معرفی اسلام باید اسلام را آنطور که هست معرفی کنند؛ مکلفند اینها. کسانی که خدای تبارک و تعالی به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آنطور که هست معرفی کنند. باید یک برنامۀ رادیویی برای معرفی اسلام تهیه کنند؛ باید به علمای اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه[4]و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند.
هدف پیامبر اسلام
پیغمبر اسلام میخواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند؛ میخواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمۀ توحید، در تحت کلمۀ توحید تمام ربع مسکون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطین آن وقت از یک طرف و اغراض علمای نصارا و یهود و امثال ذلک از طرف دیگر سد شد؛ مانع شد از اینکه ایشان بتوانند آن کار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتاری ما برای خاطر آنهاست؛ الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آنطور که هست، معرفی کنند. مانع هستند.
تکلیف سران کشورهای اسلامی، حفظ وحدت کلمه
الآن بر رؤسای اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤسای جمهور اسلام، الآن تکلیف است که این اختلافات جزئی موسمی را که گاهی دارند، این اختلافات را کنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترک و فارس ندارد؛ اسلام ـ کلمۀ اسلام ـ پیغمبر اسلام، همان طوری که خودشان طریقۀ مبارزهشان بوده است، باید آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت کلمۀ خودشان را حفظ کنند، اگر این اختلافات جزئی موسمی را کنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند ـ هفتصد میلیون میگویند که جمعیت هست، اما هفتصد میلیون متفرق به قدر یک میلیون هم نیستند؛ هفتصد میلیون متفرق به درد نمیخورد؛ هزارها میلیون متفرق هم به درد نمیخورد؛ اما اگر این هفتصد میلیون، دویست میلیونش، چهارصد میلیونش، با هم دست بدهند، دست برادری بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند، حدود خودشان را حفظ کنند لکن در جامعۀ اسلامی که مشترک مابین همه است، در کلمۀ توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند. اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمیکند؛ دیگر هندو به کشمیر طمع نمیکند. این برای این است که نمیگذارند شما متحد بشوید. بدانند آنها ـ میدانند هم ـ دستهایی که میخواهند منابع شما را از دستتان بگیرند، میخواهند ثروت شما را به رایگان ببرند، میخواهند ذخایر تحت الارضی و فوقالارضی شما را به یغما ببرند، آنها نمیگذارند که عراق و ایران با هم متحد بشود؛ ایران و مصر با هم متحد بشود؛ ترکیه و ایران با هم متحد بشود؛ همهشان با هم وحدت کلمه پیدا کنند. نخواهند گذاشت.
ولی شما تکلیفتان این نیست؛ رؤسا تکلیفشان این است که بنشینند با هم تفاهم کنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ کنند، هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجی که به شما اینقدر ضرر وارد میکند در مقابل او توحید کلمه کنید. اگر توحید کلمه بکنید، یک مشت یهودی دزد در فلسطین است، بیش از یک میلیون از مسلمین را ده سال، بیشتر از ده سال است که متفرق کردهاند و ممالک اسلامی نشستهاند با هم عزا گرفتهاند، اگر توحید کلمه باشد چطور میتوانند اینها، این یک مشت یهود دزد، چطور میتوانند فلسطین شما را از دستتان بگیرند و مسلمین را از فلسطین بیرون کنند و نتوانید هیچ کار بکنید؟ اگر توحید کلمه کنید، چطور هندوی بدبخت میتواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد و هیچ کاری از آنها نیاید؟
اینها مطالبی است که جزو واضحات است منتها تذکر لازم است. خود آنها هم میدانند این مطلب را لکن باید فکر کنند، باید بنشینند جلسه کنند، اجتماع کنند، فکر کنند، این اختلافات جزئی[را] کنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤسای اسلام بدانند، سلاطین اسلام بدانند، رؤسای جمهور بدانند، شیوخ بدانند، آنهایی که ریاست دارند در اسلام، بدانند که خدای تبارک و تعالی این ریاست را به آنها داده است؛ مسئولیت دارد رئیس یک قوم شدن؛ رئیس یک ملت شدن، مسئولیت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگی آن قوم؛ نسبت به حوادثی که برای آن قوم پیش میآید. مسئولند اینها؛ دیگران محتاج به اینهایند.
حفظ ثروت مسلمین
این از عجایب است.این مطلب از عجایب است که ثروت در دست شرق است، این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است ـ اینکه در ممالک اسلامی است ـ این مخازن بسیار مهمی که دنیا به واسطۀ آن[و]هر مملکتی پیشرفت کرده است به واسطۀ این مخازن پیشرفت کرده است؛ هر جنگی مقدم شده است، هر مملکتی در جنگ مقدم شده است، به واسطۀ موجهای نفت مقدم شده است؛ اینها در دست شماست، عراق بحمداللّه نفت دارد، ایران بحمداللّه نفت دارد، کویت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمین است. آنها باید بیایند به شما تملق بگویند، دست شما را ببوسند، پای شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت أعلَی القِیَم[5] بخرند؛ شما نباید از آنها یک تملقی بگویید ان شاءاللّه نمیگویید آنها باید تملق شما را بگویند؛ ثروت دست شماست. مع ذلک انسان میبیند که مطلب اینطور نیست. جوری مستعمِرینْ این مطلب را درست کردهاند که بعض ممالک را بازی دادند و خیال میکنند که نه، باید از آنها هم یک تملقی بگویند، به آنها هم یک تعارفی بدهند، تا اینکه ثروت آنها را هم ببرند. این تأسف دارد.
سیادت در وحدت کلمه
تا وحدت کلمه نباشد، تا رؤسای اسلام، وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند، تا فکر نکنند بر بدبختیهای ملتهای اسلام، بدبختیهای اسلام، بدبختیهای احکام اسلام، غربت اسلام و قرآن کریم، سیادت نمیتوانند بکنند. باید فکر کنند، عمل کنند، تا سیادت کنند. و اگر این مطلب را انجام بدهند، سید دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آنطوری که هست به دنیا معرفی کنند و آنطوری که هست عمل بکنند، سیادت با شماست؛ بزرگی با شماست:للّهِِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِه وَ لِلْمؤمنین.[6]
مسئولیت علمای اسلام
این راجع به آن دسته که رؤسای سیاسی ما هستند. دستۀ دیگر که علمای اسلام هستند و مراجع عالیمقام هستند، آنها هم مسئولیتشان خیلی زیاد است؛ خیلی زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علمای اسلام از همه کس زیادتر باشد. بر آنهاست که اسلام را آنطور که میدانند معرفی کنند بر دنیا. البته ما وسایل نداریم؛ این هم از بیعرضگیِ ماست؛ ما وسایل نداریم، همۀ وسایل دست دیگران است. مسلمین بِما هُمْ مُسْلِمین، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند یک دستگاهی که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است. یک کالای به این خوبی، یک کالای به این خوبی دست شما هست و نمیتوانید عرضه کنید به عالَم که ما این را داریم. آنها انجیل خودشان را که تویش آن مطالبی است که ملاحظه فرمودید، هر کس دیده، آن انجیل دروغی را، آن انجیل اصلی که نیست، آن انجیل دروغی را آنها به تمام دنیا عرضه داشتهاند و مبلغینشان در همۀ دنیا رفته، و از قراری که گفتند همین اخیراً که این ممالک اسلامی، این ممالکی که در تحت اسارت بودند، اینها یکی یکی از اسارت بیرون آمدند، اصلاً دنبال آن مبلغین پاپ رفتند، و آنها را به صورت مسیحیت در آورد[ند] ما در محیط خودمان هم نمیتوانیم، در محیط خودمان هم نمیتوانیم احکام اسلام را آنطوری که هست عرضه بداریم. ما مباحثاتمان از حدود کتاب «طهارت» و کتابِ ـ عرض میکنم که ـ «خمس» و کتاب چه و چه، از این حدود تجاوز نمیکند. سیاست اسلام را بحثْ دیگر نمیکنیم از آن؛ حدود اسلامی دیگر بحث از آن نمیشود. اجرا نشدنْ غیر آن است که نباید عرضه داشت به دنیا؛ باید عرضه داشت آقا. این یک مطلبی است که باید دنیا بفهمد که اسلام برنامه دارد.
اسلام برای همه چیز، برای همۀ زندگیها، برنامه دارد. این را کی باید معرفی کند جز علمای اسلام؟ علمای اسلام ـ کثّراللّه امثالهم ـ با همۀ زحمتهایی که میکشند، با همۀ رنجهایی که میبرند لکن مسئولیتشان زیادتر از این معانی است. خدای تبارک و تعالی به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، دیگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت میآورد؛ همان طوری که رسول اکرم ـ صلیاللّه علیه و آله و سلم ـ مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش؛ قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت؛ باید اسلام را آنطوری که هست، نه آنطوری که حالا در دست مثلاً چهار تا فرض کنید مقدس مآب فقط کتاب مفاتیح است، و عرض میکنم که باید آنطوری که هست احکام اسلام را معرفی کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالای بزرگی داریم، یک همچو قوانین مترقی داریم؛ محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کسی دیگر مراجعه کنیم؛ در هر بابی از ابوابْ قانون داریم ما. اسلام تکلیف معین کرده است، قانون معین کرده است؛ مسلمین محتاج نیستند به اینکه در قوانین تبعیت از غیر بکنند. الآن جوانهای ما، این جوانهای دانشگاهها، چه در اینجا، چه در ایران، چه در سایر ممالکی که هستند، اینها نمیدانند که اصل اسلام چه چیز است یا اصلاً مطلع نیستند که اسلام یعنی چه. اسلام را غیر از یک نمازی و غیر از یک ـ عرض میکنم که ـ طهارات و امثال ذلک، چیز دیگری ادراک نکردند؛ و اعتقاداتشان این است که خوب، ما اگر چنانچه بخواهیم مسْلم بشویم و به اسلام عمل کنیم چیزی ندارد که عمل کنیم. میگویند این را، برای اینکه اسلام معرفی نشده است. این حرف، این مطلب را میگویند که چه برنامهای اسلام دارد که ما عمل کنیم؟ خوب، فلان طایفه برنامه دارد، فلان طریقه برنامه دارد، برنامۀ زندگی دارد، ما زندگی میخواهیم. اسلام یک مطلبی است فردی مابین انسان و خدای تبارک و تعالی؛ بیش از این چیزی نیست، بنابراین برنامهای ندارد تا اینکه ما عمل بکنیم. این برای این است که مطلع نیستند از اسلام؛ اطلاعی از احکام اسلام ندارند؛ خیال میکنند که برنامه ندارد اسلام. بر علمای اسلام است که این مطلب را تصویب[کنند] البته خودشان با مسائلی که دارند نمیتوانند، اما تصویب این مطلب بر علمای اسلام است که تصویب کنند این مطلب را، که اسلام را، همۀ شئون اسلام را، همۀ فنون اسلام را، همۀ احکام اسلام را بنویسند، بیان کنند، عرضه بدارند به دنیا. قوانین اسلام را در هر رشتهای که هست بنویسند، منتشر کنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ بکنند؛ اسلام را آنطور که هست معرفی کنند به دنیا؛ بفهمد دنیا که ما چه داریم و با اینکه این را داریم اینطور زندگی میکنیم. این مسئولیت بزرگی است که به دوش علمای اعلام ـ أعلَی اللّه کلِمَتَهُم ـ به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلای اعلام و علمای جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیۀ اسلام به دوش شماست مسئولیتش؛ الآن هم مسئولیت دارید و بسیار مسئولیت سنگینی است.
تهذیب نفس
باید از همین حالا، همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که[در] مدارس هست، در مدارس علمی هست، از حالا باید آنطوری که رضای خداست، آنطوری که دستورات الهی است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به اینکه آنطور باشد. یک قدم که برای تحصیل علم برمیدارد، یک قدم هم برای تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خدای نخواسته عالِمی مهذب نباشد، اگر خدای نخواسته عالمی آنطوری که اسلام میخواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانی که مخترَع است و تمام ادیانی که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصی که در حوزههای علمیه تحصیل کردهاند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤسای مذاهب باطله را، میبینید که رؤسای مذاهب باطله تمامشان از اشخاصی هستند که درس خواندند، ملاّیند لکن مهذب نبودند.
جلوهای از سلوک علی (ع)
اینجا، در پناه حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ است. بودن آقایان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ هم یک تکلیف زیاد برای انسان میآورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اینکه کسی در ـ فرض کنید که ـ کویت باشد، یا کسی در تهران باشد، یا کسی در بغداد باشد. بودن در نجف خودش یک مسئلهای است؛ یک مسئولیتی دارد. انسان ببیند که حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه ـ در زندگیاش چه وضعی داشته است؛ چه سلوکی در زندگی داشته است ـ چه در زندگی انفرادی، چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر ـ سلاماللّه علیه؛ ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام کشیده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ کرده است؛ چقدر تشنگی خورده است ـ اینها را ملاحظه کند انسان. یک همچو اسلامی که به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقایان سپرده شده است، مسئولیت دارید اگر خدای نخواسته در خلال تحصیل علمْ همان فکر این باشید که دقایق علمی را ادراک بکنید لکن فکر تهذیب نباشید. مهذب کنید خودتان را؛ مهذب بشوید به آداب اللّه؛ به سُنَن اللّه؛ اگر چنانچه این نباشد علم اثری ندارد.
تهذیب برای درک نور الهی
آن نوری که خدای تبارک و تعالی یَقذِفُهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد.[7] یک فنی است، یک فنی است آن علمی که نورانیت میآورد و نور است و خدای تبارک و تعالی آن را عنایت میفرماید. آن به هر قلبی عنایت نمیشود؛ هر قلبی لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالی نکند از اخلاق زشت، خالی نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خدای تبارک و تعالی قذف نمیفرماید. گزاف نیست این مطلب؛ اینطور نیست که: خیر، من دقایق علوم را میدانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [میدانستند] «غزالی» هم خیلی خوب میدانست، «ابوحنیفه» هم خوب میدانست، خیلیها میدانستند، خیلی از اشخاص هستند که دقایق علوم را از همه بهتر میدانند و آن نوری که خدای تبارک و تعالی به آنها عنایت باید بکند نمیفرماید. این تهذیب میخواهد؛ این زحمت میخواهد؛ این ریاضت میخواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ میشوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نغوذباللّه ـ ان شاءاللّه که نیست ـ امروز چند تا ـ نعوذباللّه ـ غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. میدانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکی از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَاللّهَ بِالمُحارَبَة»![8]اینها اولیای خدا هستند.
باید هر قدمی که در راه تحصیل برداشته میشود، اگر عرض نکنم دو قدم، لااقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب[برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذباللّه، انسان را به کفر میکشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضی نیست به فسق ما، او کفر ما را میخواهد. او میخواهد همه را منتهی کند به کفر؛ منتها از معاصی کوچک میگیرد و کم کم وارد میکند در بزرگتر، و کمکم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خدای نخواسته انسان را منحرف کند اصلاً از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا میشوید، یا اول اذان یا ان شاءاللّه قبل از اذان که پا میشوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این اجتماعات دوتایی، چهارتایی، صدتایی، دهتایی باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین. لسان سوء، نعوذباللّه، نداشت؛ اشکال[و]مناقشۀ بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسی یک کاری انجام میدهد یا انجام نمیدهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبی، یکوقت خدای نخواسته جسارت کند به یک مؤمنی، به یک مسْلمی، به یک طلبهای، به یک اهل علمی، فضلاً از اینکه به یک عالِمی، فضلاً از اینکه به یک مرجعی. اینها[را] باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود.
تهذیب در جوانی
شما بعدها یک مسئولیت بزرگی به عهدهتان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان شاءاللّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید. از حالا شالودۀ این معنا را که بتوانید در آن وقت مسئولیت خودتان را و دین خودتان را ادا کنید، از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید که خیر، ما حالا درسمان را میخوانیم و بعدها ان شاءاللّه، بعد از اینکه پیرشدیم، ان شاءاللّه وارد میشویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانی انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانی خدای نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیری که اراده ضعیف است و دشمن قوی، ارادۀ انسان ضعیف میشود و جنود ابلیس در باطن انسان قوی، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانی به فکر باشید. الآن هر قدمی که شما برمیدارید رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلی ندارد؛ هیچ اشکالی ندارد. هر دقیقهای که از عمر شریف شما میگذرد، یک مقداری به قبر و آنجایی که از شما سؤالات خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، دارید نزدیک میشوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است، و هیچ کس هم سند به شما نداده است که صدوبیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم؛ ممکن است بیست و پنج ساله انسان بمیرد، ممکن است پنجاه ساله بمیرد، ممکن است شصت ساله بمیرد؛ هیچ سندی ندارد. ممکن است که همین حالا ـ خدای نخواسته ـ سندی نیست. باید فکر کنید؛ باید در این مطلب تأمل کنید؛ مراقبه کنید. اخلاق خودتان را مهذب کنید؛ مهذبتر کنید ان شاءاللّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام کنید، با احکام اسلام کنید، تا ان شاءاللّه موفق بشوید و در تحت قُبۀ مطهرۀ مولا ـ سلاماللّه علیه ـ انوار علم به شما، آن علمی که رضای خدا در آن است، آن علمی که نور است، آن علمی که شما را نزدیک میکند به خدای تبارک و تعالی به شما عنایت بشود. آن محتاج به ریاضت است؛ شما هم که دارید ریاضت میکشید، این ریاضتها هم روی آن ریاضتها.
از خداوند تعالی توفیق همۀ آقایان را مسئلت میکنم؛ از خداوند تعالی عزت و عظمت اسلام و مسلمین را مسئلت میکنم؛ از خداوند تعالی عزت و عظمت مراجع اسلام را مسئلت میکنم؛ از خداوند تعالی طول عمر مراجع اسلام را مسئلت میکنم؛ از خدای تبارک و تعالی تهذیب اخلاق محصلین را مسئلت میکنم[آمین حضار].
1 ـ خدایا کلمۀ اسلام را رفیع و غالب گردان.
2 ـ هرقل یا هراکلیوس 575 - 641 م. امپراتور روم شرقی (بیزانس).
3 ـ به تصور آنها.
4 ـ رادیو.
5 ـ بالاترین قیمتها.
6 ـ سورۀ منافقون، آیۀ 8: «عزت از آنِ خدا، رسولِ او و مؤمنین است».
7 ـ اشاره به حدیثی است به این مضمون: علم نوری است که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد میاندازد. بحارالانوار، ج 67، ص 140.
8 ـ آشکارا با خدا به جنگ برخاسته است.
مشاهده خبر در جماران