کدخبر: ۱۵۷۰۱۱۸ تاریخ انتشار:

مقاله علی اکبر ولایتی در خصوص حوادث اخیر کشور: حفظ وحدت و انسجام برای رفع برخی سوءتفاهمات و مشکلات داخلی توسط ملت در درون خود و خانواده ضرورتی انکارناپذیر است

هوشیاری در برابر جریان استعماری، حفظ وحدت و انسجام برای رفع برخی سوءتفاهمات و مشکلات داخلی توسط ملت در درون خود و خانواده، جلوگیری از مداخله خارجی و توجه به این که دشمنان همواره در تلاش برای سوء استفاده از وقوع برخی رویدادها در جهت تامین منافع خود هستند که خدای ناکرده برای کشور و ملت می تواند خسارات جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد ضرورتی انکارناپذیر است.

به گزارش جماران؛ به نقل از تسنیم، علی‌اکبر ولایتی وزیر اسبق امور خارجه و دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی در مقاله‌ای تفصیلی با نگاه به وقایع و اغتشاشات اخیر در کشور، به مسئله حفظ ایران در برابر تجزیه و حراست علمای بزرگ در طول تاریخ از منافع ملی پرداخته است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید:

لازم بود آمریکایی­‌ها به‌عنوان میراث­خوار استعمار، از تجربیات پیر استعمارگری چون انگلیس در مورد ایران، منطقه، آسیای غربی و شمال آفریقا (به‌تعبیر غلط رایج خاورمیانه) استفاده می‌کردند و تجربیات تلخ آن‌ها را برای خودشان تکرار نمی­‌کردند، ولی متأسفانه ینگه‌دنیایی‌­ها، ظاهراً با تحلیل­‌های غیرعاقلانه و غیرمنطقی، دنیا را ارزیابی کرده و تقریباً در تمام دوران پس از جنگ اول و به‌خصوص جنگ دوم، هیچ توفیقی در جهت بهره‌برداری حداقل مفید فایده برای خودشان ولو به‌ضرر کشورهای دیگر تمام شده باشد، نداشته‌اند.

تقریباً در پایه‌گذاری دکترین مونروئه در نیمه اول قرن نوزدهم تا مشارکت تهاجمی در ماجراهای پس از دو جنگ جهانی، سرانجام حاصل همه هزینه‌های آنها، هم بدبختی و گرفتاری و عقب‌ماندگی برای کشورهای تحت‌ستم آمریکایی­‌ها بوده و هم خود، در تاریخ معاصر بین‌الملل و بشریت بدنام شدند و بدون تردید، در زمره بدنام‌ترین‌های تاریخ استعمار قرار دارند و کوله‌باری از تجربیات تلخ را برای نسل‌های آینده خود بر جای گذاشته‌اند.

مثال‌های فراوانی در این زمینه وجود دارد که برای اهل فهم و نظر برای اصلاح دیدگاه‌ها، روش‌ها و برخوردها می‌تواند مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

از جمله این موارد این که زمانی مک‌نیل(۱) (وزیر مختار سفارت انگلیس در تهران)، با شیطنت مخصوص انگلیسی­‌ها، طی نامه‌ای از مرحوم «آیت‌الله شفتی» عالم مجتهد بزرگ عهد محمد شاه قاجار و از بزرگان مشهور و متنفذ حوزه علمیه اصفهان‌ خواسته بود که محمد شاه را از بازپس‌گیری هرات منصرف نماید که به‌تحریک انگلیسی‌ها به‌قصد جداکردن هرات از ایران، در آنجا، شورش صورت گرفته بود، زیرا انگلیسی‌ها معتقد بودند که هر قدرتی بر هرات مسلط باشد، می‌تواند تسلط خویش را بر آسیای مرکزی و اقیانوس هند نیز گسترش دهد.

 

 

وقاحت را ملاحظه می­ کنید که «هرات» متعلق به ایران با تحریک انگلیسی­‌ها، اقدام به شورش، فساد و طغیان علیه حکومت مرکزی کرده بود و زمانی که محمد شاه که هنوز رگه­‌هایی از غیرت پدرش عباس‌میرزا را داشت(2) اقدام به دفع شورش اراذل و اوباش منطقه وابسته و ابزار دست انگلیس(3) کرد و تلاش در جهت بازپس­‌گیری هرات نمود(4) انگلیسی­‌ها در کمال بی­‌شرمی در پی این بودند که «محمد شاه نباید این کار را انجام دهد» و در این رابطه به هر وسیله‌ای متوسل می‌شدند؛ از جمله مکاتبه با مرحوم شفتی؛ زیرا می‌دانستند که بین مرحوم شفتی و محمدشاه کدورت وجود دارد که البته دلایل این موضوع مشخص نیست و شاید سفارت انگلیس در این زمینه نیز بی­‌تأثیر نبوده باشد.

 

 

در گذشته رسم چنین بود که سلطانی که برای جنگ به جبهه می­‌رود، نمایندگان سفارت‌های خارجی هم همراه سلطان می‌رفتند و «مک‌نیل» که طبق سنت موجود، سپاه محمد شاه را همراهی می‌کرد،‌ از بیرون قلعه هرات، اطلاعات جنگی موردنیاز شورشیان را به آن‌ها می‌رساند و در حقیقت برای «شورشیان و آشوبگران وطن‌فروش» جاسوسی می‌کرد.

حتی در اسناد است که پوتینجِر(5) از عمال سیاسی انگلیس، با لباس مبدل و با عناوین ساختگی تاجر اسب و سید علوی و پزشک خود به هرات وارد شد و با کامران میرزا و یارمحمدخان در تعمیر حصار هرات و دفاع هم‌کاری کرد.

با همکاری پوتینجر در داخل هرات با مک‌نیل در بیرون هرات به‌منظور شکست یا عدم موفقیت قشون ایران در دستیابی به هرات، نه‌تنها محاصرۀ این شهر به‌طول انجامید بلکه هر روز سخت‌تر می‌شد، عجیب‌تر این‌که پوتینجر با لباس مبدل به اردوی محمد شاه رفت‌وآمد می‌کرد و با کلنل استودارت(6) ملاقات و مشورت می‌نمود.

ضمناً در مدت محاصرۀ هرات، چندین بار کامران میرزا خواست که تسلیم محمد شاه شود ولی مک‌نیل، به‌وسیلۀ ایادی خود که در هرات بودند کامران میرزا را از تسلیم بازمی‌داشت تا به هر نحو که شده هرات را از تسلط محمد شاه مصون نگه‌دارد.(7)

محمد شاه وی را در 14 ربیع‌الاول 1254ه.ق. (7 ژوئن 1838م) به‌عنوان عنصر نامطلوب از اردو اخراج کرد و این اولین واکنش منفی قاطع در برابر سفارت‌های خارجی مداخله­‌گر در تاریخ ایران بود که به‌صورت «اخراج سفیر» تجلی پیدا کرد.

مک‌نیل وزیرمختار انگلیس در واکنش به اقدام شاه و جلب حمایت علما در سال 1253ق نامه‌ای از زنجان به شفتی در اصفهان نوشت. شفتی نامه مک‌نیل را در صبح روز یکشنبه 12 جمادی‌الثانی 1254ق. در مسجد سید اصفهان دریافت کرد و هشت روز بعد در روز دوشنبه 20 جمادی‌الثانی 1254ق. جواب آن را تهیه کرد و برای مک‌نیل فرستاد.

شفتی در نامه خود مسائل مطروحه مک‌نیل را تک تک پاسخ گفت. او در این نامه، لشکرکشی محمد شاه به هرات را با دلایل عقلی و فقهی تأیید نمود و از اقدام شاه ایران حمایت کرد.

آنچه در این نوشتار مقصد اصلی است این که چگونه علمای اسلام در حفظ این کشور که پایگاه اصلی محبت اهل‌بیت(ع) است و همه مذاهب اسلامی اعم از سنی و شیعه یکی از مشترکاتشان همین دلبستگی و محبت اهل‌بیت(ع) و وابستگی به تعلیمات آن بزرگواران می­‌باشد، تاکنون برای این مهم تلاش کرده‌­اند.

پاسخ مکتوب «مرحوم آیت الله شفتی» مفصل است، اما به بخش‌‌های بسیار ارزشمند و عبرت‌آموز نامه «مرحوم شفتی» در پاسخ به «مک‌نیل» که نشان‌دهنده هوشمندی علمای اسلام در برابر بیگانگان و اهتمام آنان به حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور است و منظور را تأمین می­‌کند اشاره می‌نماییم:

«...قرنی است اهالی ترکستان بر بندگان خالق جهان از اهل خراسان اشد ظلم و عدوان می‌نمودند... رجال و نساء‌ و صبایا و اطفال برخی را می­‌کشتند و بقیة السیف را در کمال شدت و اذیت با مال و اموال اسیر کرده دستگیر نموده با جمیع اموال برده... در این اوقات ظلم و تعدی را در هرات بر بندگان خالق جهان از حد گذرانیده­‌اند، حتی آن که بندگان خدا را در دیگ جوشانیده و بعضی را شقه کرده و به انواع سیاست‌های دیگر هلاک کردند و اموال آن‌ها را متصرف شده، اهل و عیالشان را فروختند...

در حین مراجعت از اردو خبر رسید و امنای دولت اعلام کرده بودند که جهازات جنگی دولت بهیه (انگلیس) مأمور و وارد بحر فارس کردند که هرگاه امنای دولت علّیه (ایران) مطالب عدالتانه دولت را در این دوستی به‌عمل نیاورند به‌طریق دیگر مطالبه عمل آوردن مطالب بشود...

مطالب عدالتانه کدام و چاره کار ایشان چیست و کدام خلل و فساد در امور مملکت یا سلطنت دولت بهیه (انگلیس) رو خواهد کرد که ناچار به اقدام خصومت شوند، یا کدام خلل و فساد روی داده که ناچار باید به چاره کار خود بکوشند و مخاصمه و مجادله دولت علّیه (ایران) را با اهالی سرحدات ترکستان چه‌مناسبت با ممالک دولت بهیه (انگلیس)... بعد از آنکه امنای دولت علّیه (ایران)، امنای دولت بهیه (انگلیس) را مضطر و لاعلاج کردند که بنای بی‌عدالتی و خصومت را گذارند با دولت علّیه (ایران) به هیچ وجه معترض و مزاحم اهل بلاد ایران نخواهند شد و در مقام عناد و دشمنی با جمیع اهل بلاد ایران بر نخواهند آمد.

امنای دولت بهیه (انگلیس) را هر حرف و تکلیفی که در میان است با امنای دولت علّیه (ایران) خواهد بود و هیچ گونه دخلی به رعایای این مملکت نخواهد داشت... مطالبی که مصلحت دانیم معروض رأی بندگان ظل­‌اللهی صان­ الله شوکته عن التناهی [منظور مرحوم شفتی از این توصیف‌ها، محمد شاه می­‌باشد که علی‌رغم اینکه بین آن‌ها کدورت وجود داشت، برای مأیوس کردن وزیر مختار انگلیس، با این قوت از پادشاه ایران و ارکان دولت او حمایت کرده است] و مکشوف ضمیر امنای دولت اسلام‌پناهی خواهیم داشت تا اشارت ایران چه رود و رجال دولت ایران چه‌نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمایند...»(8)

ملاحظه می­‌فرمایید که این عالم بزرگ شیعه، در مقابل بیگانگان به‌گونه‌ای از حکومت آن روز ایران حمایت می‌­کند تا به بیگانگان به‌خصوص انگلیسی­‌ها نشان دهند که ایران اعم از حکومت، مردم  و علما ید واحده هستند و اگر کدورتی هم میان آن‌ها باشد، امری داخلی است و به بیگانگان ربطی ندارد، این در زمانی بود که انگلیس در اوج قدرت بود و با غرور تمام می­‌گفتند که «آفتاب در امپراطوری ما غروب نمی­‌کند، زیرا به هرکجای کره زمین بتابد، مستعمره انگلیس می­‌باشد».

خلاصه برداشت روشنی که از این نامه می‌شود این که به «مک‌نیل» به‌صراحت بگویند که "به دولتت بگو این نوع فضولی‌ها موقوف و در امور داخلی ایران دخالت نکنید".

آیت‌الله میرزای شیرازی(9) (1230ـ1312ق) مرجع تقلید، پرچمدار عِلم، عمل و مرد سیاست و دیانت بود که در دوره قاجار به نقش تاریخی خود عمل کرد زیرا با فتوای مرتبط با خرید و فروش توتون و تنباکو به انگلیسی‌ها در عصری که حکومت وقت امتیازهای گوناگونی به خارجی‌ها می‌داد و به شکار امتیازات معروف شده بود، آن امتیاز را لغو کرد.

در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، انگلیسی­‌ها برخی امتیازهای تجاری به دست آوردند که آغازگر نفوذ اقتصادی در ایران بود و این قراردادها با همین هدف نیز بسته شده بودند.

اگرچه پادشاهان قاجار برنامه نوسازی بلندپروازانه، سریع، دفاعی و گسترده‌ای را اجرا کردند اما با شکست در اجرای این برنامه‌ها به اصلاحاتی روی آوردند که به‌وسیله عباس میرزا ولیعهد و امیرکبیر صدراعظم انجام گرفت اما موفق نبود؛ زیرا اجل مهلت نداد و این برنامه‌ها نیز توسط دیگران پیگیری نشد.

در چنین شرایطی سرمایه‌گذاران خارجی که به‌دنبال کسب امتیاز بودند، هنگامی به ایران آمدند که ناصرالدین شاه نیز جست‌وجو برای جلب سرمایه‌های خارجی را آغاز کرده بود تا به این ترتیب عصر شکار امتیاز که لرد کرزن به‌درستی آن را شبیخون بین‌المللی توصیف می‌کند در ایران آغاز شود و بدین گونه بود که ناصرالدین شاه امتیاز توتون و تنباکو را به ماژور تالبوت انگلیسی داد.

امتیاز رژی

انگلیسی‌ها از طریق علی‌اصغرخان امین‌السلطان تلاش داشتند ناصرالدین شاه را برای مسافرت به اروپا ترغیب کنند و به همان نسبت روس‌ها با این سفر مخالفت می‌ورزیدند و به همین دلیل اجازه نمی‌دادند شاه از طریق آن کشور به غرب مسافرت کند.

پس از ۲ ماه، سرانجام موافقت روس‌ها جلب شد. سر هنری دراموند ولف وزیرمختار انگلیس در ایران مقدمات سفر را فراهم کرد و شاه در حالی که امین‌السلطان صدراعظم، اعتمادالسلطنه و جمعی از بزرگان کشور او را همراهی می‌کردند، عازم سفر شد.

در آنجا انگلیسی‌ها از هیئت ایرانی به‌گرمی استقبال کردند و میهمانی‌های بسیاری برای آن‌ها برگزار شد که در همگی آن‌ها درخواست کسب امتیازات اقتصادی از طرف انگلیسی‌ها مطرح می‌گردید.

سر هنری دراموند وُلف یکی از دوستان خود، به‌نام جرالد ماژور تالبوت را به شاه معرفی کرد. وی خود را به اعتمادالسلطنه (۱۲۵۹ـ۱۳۱۳ق) فرزند میرزا علی خان پیشخدمت خاصّه فراش‌باشی و حاجب‌السلطنه و قاتل امیرکبیر نزدیک کرد و اطلاعات ذی‌قیمتی درباره توتون و تنباکوی ایران به‌دست آورد و برای نخستین‌بار به اهمیت زایدالوصف اقتصادی آن پی برد.

تالبوت با زیرکی تمام برای فهمیدن این موضوع که آیا شاه حاضر است، بهره‌برداری از چنین کالای استراتژیکی را به او واگذار کند با امین‌السلطان وارد گفت‌وگو شد و دریافت که با پرداخت مقداری رشوه می‌توان به این مهم نایل آمد.

تالبوت پس از بازگشت ناصرالدین شاه به ایران با رجال انگلیس رایزنی کرد و سرانجام شرکتی به‌منظور انحصار امتیاز توتون و تنباکوی ایران تأسیس نمود و بلافاصله روانه تهران شد تا این‌که در اول شعبان ۱۳۰۷ق (۱۸ اسفند ۱۲۶۹ش) امتیاز توتون و تنباکوی ایران به‌مدت ۵۰ سال در اختیار تالبوت و شرکای او قرار گرفت(۱۰).

روزنامه‌ اختر که در استانبول منتشر می‌شد، نگرانی عمومی بازرگانان ایران را چنین بیان می‌کند:

"واضح است که صاحب امتیاز، کار را با سرمایه اندک شروع خواهد کرد و تنباکو را از زارعان خریده به‌قیمت بالاتر به تجار و صاحبان کارگاه خواهد فروخت و تمام منافع به جیب انگلیسی‌ها خواهد رفت. ازآن‌جا که تجار ایرانی حق صدور تنباکو خارجی را ندارند، آنهایی که در سابق به این تجارت مشغول بودند، حالا ناگزیر از کسب خود دست کشیده و کار دیگری برای خود پیدا کنند. صاحب امتیاز نسبت به این موضوع بی‌اعتنا بود که چه‌تعداد از تجار که در سابق به این کسب مشغول بودند، بیکار و برای یافتن شغل‌های دیگر دچار خسران خواهند شد."

مبارزه با قرارداد رژی (تالبوت)

اما کار کمپانی از همان آغاز در همۀ شهرهایی که کمپانی فعالیت خود در آن‌ها را شروع کرده بود با مخالفت‌های جدی مردم به‌رهبری علما و روحانیان روبه‌رو شد.(۱۱) از سویی، علما هرگونه حضور و دخالت اروپاییان در امر معاش و تجارت و دادوستد مردم را خلاف مصلحت عمومی می‌دانستند و از سوی دیگر، بازاریان افزون بر پیروی از علما، امتیاز دخانیات را به‌معنای سلب آزادی و حق مسلم ایرانیان در تجارت و دادوستد محصولات خود می‌دانستند.

ازاین‌رو، در همۀ شهرهای محل فعالیت مأموران کمپانی دخانیات (رژی)، به‌ویژه در شیراز که از مراکز عمدۀ کشت توتون و تنباکو بود، یکی پس از دیگری امواج مخالفت مردم برخاست.(۱۲)

ارنستین، کارگزار کمپانی رژی در ایران، در تلگراف ۱۵ مارس ۱۸۹۲م (۱۵ شعبان ۱۳۰۹ق) به گرورنر، مدیرعامل کمپانی، اعتراف کرده که: «رژی در ایران مثل همه‌جا منفور بود و از بدایتِ کار با خشونت‌آمیزترین مخالفت تجار تنباکو مواجه گشت.»(۱۳)

قوام‌الملک که از این تجمع هراسان شده بود، دستور داد با خشونت این جماعت را پراکنده کنند. مأموران چندین تن را مقتول و مجروح و بعضی را نیز دستگیر کردند. یکی از روحانیان شیراز را هم که قوام‌الملک را تکفیر کرده بود دستگیر کردند و در انبار تهران محبوس نمودند.(۱۴)

در این زمان، میرزای شیرازی تلگرافی به ناصرالدین شاه و تلگرافی دیگر به کامران‌میرزا نایب‌السلطنه مخابره کرد و از او خواست بنا بر مقتضیات موقعیت و مقام خود تلاش کند تا مردم به هدف خویش، یعنی الغای امتیازنامه رژی، نایل آیند و در مرقومه خود نوشت: "نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند که توانی از عرض مفاسد آن‌ها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرض می‌دارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور مملکت و مخالطه توده آن‌ها با مسلمین و اجرای عمل بانک، تنباکو و راه‌آهن و غیره از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهی و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است، چنان‌که واقعه شیراز و قتل و جرح جماعتی از مسلمانان در حرم احمدبن موسی(ع) و هتک حرمت آن بقعه مبارکه و تبعید جناب شریعت‌مآب حاج‌سیدعلی‌اکبر سلّمه الله به‌وضع ناشایست، از نتایج این امور است".

 

 

تلگراف میرزای شیرازی توسط کامران‌میرزا به شاه رسانده شد اما به‌جز تنی چند از درباریان و امین‌السلطان، فرد خاص دیگری از مضمون نامه آگاه نشد و ناصرالدین شاه نیز به آن اعتنایی نکرد.

بنابراین میرزای شیرازی نامه دوم را صریح‌تر و با القاب کمتر خطاب به شاه نوشت که این بار ناصرالدین شاه جواب بی‌ادبانه‌ای داد و خطاب به مرجع تقلید بزرگ شیعیان، نوشت: "که جناب!! به فلان کس گفته‌ام که به شما حالی کند که این قرارداد به‌ضرر ملت نیست."

در چنین شرایطی آیت الله میرزای شیرازی، فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و نوشت: "بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال توتون و تنباکو بأی نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجّل الّله تعالی فرجه است. الاحقر ــ محمدحسن الحسینی"

متن حکم در تمامی بازار و مساجد، مجامع و سردرها با صدای بلند برای مسلمانان خوانده شد تا اینکه این خبر، شور عظیمی برپا کرد.

روز بعد از انتشار فتوا، مسئله همبستگی مردم با رهبری دینی، عینیت یافت، حتی لوطیان شهر نیز اطاعت از این حکم را بر خود فرض دانستند و در حالی که بعضی از ایشان که شرب خمر هم انجام می‌دادند، چپق کشیدن را ترک کردند و می‌گفتند که میرزا آن را حرام کرده است.

در مراسم اسب‌سواری شاه در دوشان‌تپه، احدی قلیان نکشید زیرا مخالفت با حکم مرجع تقلید، مخالفت با امام زمان(عج) محسوب می‌شد و در حرم­سرای شاهی نیز همه قلیان‌ها شکسته شد.

سرانجام، مقاومت مردم به‌رهبری مرحوم میرزای شیرازی و مرحوم آشتیانی و دیگر علما نظیر مرحوم تفرشی و شهید شیخ فضل‌الله نوری ناصرالدین شاه و امین‌السلطان را وادار به عقب‌نشینی کرد و لغو کلی انحصار دخانیات طی نامۀ زیر مورخ 4 جمادی‌الثانی 1309ق، با امضای شاه و امین‌السلطان به آرنستین، رئیس ادارۀ دخانیات، اعلام شد: «مقرب‌الخاقان، مسیو آرنستین، رئیس ادارۀ دخانیات؛ زحمتِ اظهار می‌دهد به‌مقتضای وقوعات فوق‌العاده که در باب مُنوپول دخانیات سِمتِ ظهور یافته و خود شما کاملاً اطلاع دارید دولت اعلی‌حضرت اقدس همایون شاهنشاهی ـ خلّد الله مُلکه ـ ناچار و باتأسف منوپول دخانیه را که به کمپانی مرحمت شده بود فسخ فرمودند و طبعاً در باب خسارت و مصارف حقّۀ کمپانی شما که در عمل امتیاز مزبور وارد آمده و صورت صحیح آن را زودتر به اولیای دولت علیّۀ ایران خواهید فرستاد، بی‌فوت فرصت دقت‌های لازمه شده و قرار ادای آن داده خواهد شد. به‌تاریخ چهارم جمادی‌الثانی 1309ق».(15)

نمونه دیگر قرارداد رویتر است که بی‌شک یکی از ننگین‌ترین عهدنامه‌های دوره قاجاریه و یکی از بزرگترین اشتباه‌های ناصرالدین شاه و میرزا حسین خان سپهسالار بود.

در این دوره کشورهای استعمارگر با زدوبندهایی که با دربار انجام ‌دادند، توانستند برای حفظ منافع خود این قرارداد را به امضا برسانند که می‌توانست پیامدهای بسیار خطرناکی برای کشور به‌همراه داشته باشد.

این قرارداد در 25 ژانویه 1882 میلادی میان بارون جولیوس رویتر(16)، صراف و سرمایه‌دار یهودی اسکاتلندی و مؤسس خبرگزاری رویتر، و دولت قاجار در زمان سلطنت ناصرالدین شاه منعقد شد.

به‌موجب این امتیاز، ساختن هرگونه راه و راه‌آهن و سد از دریای مازندران تا خلیج فارس و بهره‌برداری از همه معادن ایران (به‌جز طلا و نقره)، ایجاد مجاری آبی و قنات و کانال‌ها برای کشتیرانی یا کشاورزی؛ ایجاد بانک و هرگونه کمپانی صنعتی در سراسر ایران؛ حق انحصار کارهای عام‌المنفعه؛ استفاده و بهره‌برداری از جنگل‌ها برای مدت 70 سال و استفاده از گمرکات ایران به‌مدت 25 سال در ازای پرداخت 200 هزار لیر انگلیسی و سود پنج درصد در اختیار رویتر قرار گرفت و اشخاص مهم حکومت و مقامات بلندپایه مبالغ هنگفتی به‌عنوان رشوه برای عقد این قرارداد از انگلیسی‌ها دریافت کردند(17). این امتیاز که ایران را به‌صورت تحت‌الحمایه انگلیس در می‌آورد، یکی از بزرگترین اشتباهات ناصرالدین شاه و میرزا حسین خان سپهسالار بود.

سر هنری راولینسون در شرح‌حال میرزا حسین خان سپهسالار می‌نویسد: "2 ماده مهم اساسی در پروگرام میرزا حسین خان سپهسالار بود؛ یکی دادن امتیاز بهره‌برداری از تمام ثروت سراسری ایران، دیگر بردن ناصرالدین شاه به اروپا."

 لرد کرزن هم در کتاب خود می‌نویسد: "کامل‌ترین و عجیب‌ترین امتیازی که در طول تاریخ کمتر دیده شده و به‌موجب آن تمام منابع صنعتی کشوری به یک خارجی تسلیم و تفویض گشته این امتیاز بوده است".

نویسنده دیگر انگلیسی به‌نام گراهام استوری در کتاب رویتر در یک قرن نوشت: «به‌موجب امتیاز به رویتر اجازه داده شده که به تمام منابع اقتصادی ایران و اکثر افراد آن در مدت 70 سال حکومت واقعی کند و همچنین این امتیاز بود که دروازه‌های کشور ایران را به‌روی دنیای غرب می‌گشود». قرارداد رویتر به‌قدری استعماری بود که اعتراضات بسیاری را برانگیخت و علمای کشور بعد از شنیدن خبر عقد این قرارداد برآشفتند و شب­نامه‌هایی در تهران پخش کردند که نوشته بود:  "شاه اختیار کشور را به یک یهودی داده است."

در این زمان حاج ملاعلی کنی(18) (1220ـ1306ق)، صاحب توضیح المقام فی علم الدرایه و الرجال، یکی از علمای متنفذ تهران بود شاه از وی ملاحظات بسیاری می‌کرد و رعب و هراسی فراوان داشت.

ساموئل گرین ویلر بنجامین ـ نخستین سفیر آمریکا در ایران ـ در خاطرات خود در مورد تأثیر و نفوذ کلام آیت‌الله علی کنی می‌نویسد: "یک اشاره از طرف او کافی است که شاه را از تخت سلطنت به زیر آورد هر فرمانی و دستوری که درباره خارجیان و غیرمسلمانان ایران صادر کند، فوراً از طرف مردم اجرا می‌گردد. سربازان گارد محافظ سفارت آمریکا در تهران به من گفتند با آن که از طرف شاه مأمور حفاظت جان من و اعضای سفارت شده‌اند، اگر حاج ملاعلی به آن‌ها دستور دهد، بدون درنگ من و دیگر اعضای سفارت را خواهند کشت."

پس از پخش خبر انعقاد قرارداد ننگین رویتر در ایران که واسطه آن میرزا حسین خان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه بود و متأسفانه پیشوای برخی از محافل روشنفکری ایران می‌باشد، وی با این توهم که صرف بستن قرارداد با کمپانی‌های خارجی، موجب انتقال تکنولوژی به ایران می‌شود و ایران از عقب‌ماندگی جدا خواهد شد، لذا هر قرارداد را با هر کیفیتی حتی این نوع قراردادهای بسیار مضر و متعفن را بدون فکر و تعمق می‌پذیرفت و از شاه امضاء می‌گرفت.

این نشان می‌دهد که روشنفکری ایران عقیم متولد شده و بدون شناخت از واقعیت دنیای صنعتی آن روز با شتاب‌زدگی و سهل­‌طلبی به‌دنبال پیشرفت ارزان‌قیمت و بی تأمل و زحمت بوده است و کم نبودند روشنفکرانی در ایران و جهان اسلام که برق و تلألو تمدن غربی نظر آن‌ها را جلب نمود و خود را به آب و آتش می‌زدند تا پیشرفت کنند و لذا افرادی مثل تقی‌زاده و پیش از او محمد طحطاوی در مصر و خیرالدین تونسی در تونس با فاصله یک قرن از یکدیگر و تقی‌زاده (اوایل قرن نوزدهم تا بیستم) همه یک‌صدا می‌گفتند که اگر مسلمانان می‌خواهند ترقی کنند باید از فرق سر تو نوک پا فرنگی شوند که البته بعدها تقی‌زاده از این نظریه عقب‌نشینی کرد.

ملا علی کنی نامه ای خطاب به ناصرالدین شاه نوشت که در آن زمان، به همراه هیأت اعزامی به اروپا از راه پترزبورگ وارد خاک روسیه شد و از امکانات صنعتی پیشرفته روسیه (راه آهن) استفاده کرد و از آستراخان یا اشترخان با کشتی به انزلی آمد و در آنجا نامه ملا علی کنی را دریافت کرد که وی را تهدید کرده بود که اگر میرزا حسین خان سپهسالار را به واسطه قرارداد ننگینی که امضا کرده عزل نکند در بازگشت به تهران با وی برخورد خواهد کرد و ناصرالدین شاه هم که سخت از وی حساب می‌برد میراز حسین خان سپهسالار را در انزلی عزل نمود (19)

عاقبت، پس از مقاومت روحانیان و مردم، میرزا حسین خان سپهسالار در 5 رمضان 1290 ق، طی نامه‌ای به کلنس، نمایندۀ رویتر در تهران، با استناد به فصل 23 قرارداد که در آن رویتر موظف بود حداکثر تا 15 ماه پس از امضای قرارداد کار ساختن خط آهن را آغاز کند و کار استخراج معادن و عمران جنگل‌ها و آبیاری در ایران را نیز از همان زمان شروع کند و به این شرط عمل نکرده بود، لغو قرارداد را به کلنس اعلام کرد و نوشت: «در جواب مراسلۀ دیروزی شما، با تأسف به امعان نظر شما می‌رسانم که کمپانی‌ای که شما مأمور آن هستید، چون در ایفای شرط به عهد خویش چنین که در فصل هشتم قرارنامه مشروط است به اعتقاد ما قصور کرده دولت ایران نیز به حکم همین واقعه خود را از عهود و شروط خویش نسبت به بارون رویتر آزاد می‌گمارد و در این صورت نمی‌تواند به مأمور لندنی خود احکاماتی که شما خواهش می‌کنید برای فقرۀ دفتر محاسبات همین قرارنامه که در لفظ و معنا معیوب گشته صادر نماید. پس قبل از این‌که طرفین دول متفق‌الرأی باشند نه‌تنها هر حکمی که سابقاً صدور یافته به نسخ آن هم اشاره خواهد گردید، بلکه خود قرارنامه در نظر ما مُلغی و کأن لم یکن خواهد بود.»(20)

ایران ستیزی

از قرن­ها پیش بعضی از دشمنان ایران تلاش در جهت ایجاد نفاق بین بخش­های مختلف این ملت منسجم و پایدار در طول تاریخ  و عرض جغرافیا ملتی به این انسجام مشاهده نشده و لذا تمام تلاش­ های آنها نقش بر آب شده است. ملت ما از اقوام مختلف کرد و آذری و خوزی و لر و فارس و خراسانی و مازندرانی و گیلانی و... تشکیل شده و همواره در کنار هم بوده­ اند و یک ملت واحد را تشکیل داده اند و نزدیک 1000 سال است که هیچ رخنه ای درون آنها ایجاد نشده  و عدم امکان چند پارگی کشور (تجزیه) در تاریخ است

اسکندر مقدونی به وحشیانه ترین شکل ممکن ایران را تصرف کرد و تعداد زیادی از مردم را کشت و بسیاری را سوزاند و او که رفت مردم غیور ایران جانشینان او را از کشور بیرون راندند.

با ظهور طلیعه اسلام مردم ما به استقبال دین بزرگ اسلام رفتند و شخصیت برجسته ای چون سلمان فارسی حضوری نمادین در محضر مبارک پیامبر اکرم داشت و ایرانی ها با شکوه تمام برای استقبال وی به تیسفون می رفتند. ولی از ابتدای تاریخ اسلام، محبتی عمیق مابین اهل بیت و مردم ایران برقرار شد و از ابتدای اسلام تا به حال همه مسلمانان چه سنی و چه شیعه یکی از وجوه مشترکشان محبت اهل بیت (ع) است.

لذا گویی در جایی که در بعضی از کشورهای عربی محل نفوذ خلفای جور، سادات را زنده زنده لای جرز می گذاشتند واثری از حضور اهل بیت (ع) و مقابر آنها در آنجا نیست. ولی در ایران بیش از 8 هزار مقبره سادات و علویان وجود دارد و فرزندان پیامبر اکرم از ابتدای تاریخ تاکنون مورد تکریم مردم ما بوده و هستند.  این نشان دهنده آن است که مردم ایران حق گو و حق پرستند و به سمتی می روند که امیرالمونین علی (ع) در راس ائمه ما به عنوان پرچمدار آن می باشد.

و این فرزندان ابو سفیان بودند که تا آخر عمر خلافت را از آل علی (ع) به زور ستاندند و بزرگترین فجایع را در تاریخ اسلام به بار آورند که در راس آنها کربلاست؛ در قیام مختار نیز، اکثریت نیروهای آن از ایرانیان در جهت انتقام خون سید الشهدا بودند.

بنی عباس خود را به صورت اهل بیت جا زده بودند و مکارانه  به صحنه آمده و قدرت گرفتند و در آخر به دست ایرانی ها و در رأس آنها خواجه نصیر طوسی ساقط شدند.

بنابراین در اسلام نحوه برخورد مجموعه ما با اسلام و تفاوت آن برخورد با اسکندر و مغول ها نشان دهنده هوشمندی و با فرهنگی ملت ایران بود که در اینجا آنکه حق بود علی بود و از زمان ظهور اسلام تا کنون مورد احترام مردم ایران و مقتدای ماست و نشان دهنده آن است که ایرانیان در مسائل معنوی تابع حق هستند زیرا زیر بار زور نرفتند و بنی امیه و بنی عباس را ساقط کردند و از نکات جنبی این شرح حال آن است که هویت ایرانی خود را با زبان فارسی حفظ کردند و یعنی دینشان دین برتر و مذهبشان مذهب امیرالمومنین و اسلام مجسم و هویتشان فرهنگ اصیل و مراسم و سنت هایی است که با اصل اسلام و توحید در ستیز نیست.

مغولان آمدن کشتند و سوختند و رفتند و به کسی رحم نکردند و ایرانیان به لحاظ نظامی غالب شدند ولی به لحاظ فرهنگی غالب شدند و مغول بدوی و بطئی به راحتی آدم می کشت اینها بعدا در زمان جانشینی هلاکوخان و در زمان غازان خان محمود و الجایتو به تشیع گرویدند و خود مروج فرهنگی ایران و اسلام شدند و با سلسله گورکانیان و بازمانده امیر تیمور هند بیشترین استقبال را از فرهنگ اسلام و ایران و اهل بیت (ع) کردند.

بعد از حضور سید محمد نماینده کمپانی هند شرقی در جنوب ایران نفوذ انگلیسی ها در ایران شروع شد و بعدا روس ها بهانه کردند که کمترین هزینه آن قرارداد ترکمنچای بود.

ولی مردم ایران وجود بیگانگان را تحمل کردند اما از سیره خود دست برنداشتند که  تحریم تنباکو، مشروطیت و مردم ایران با فرماندهی روحانیت در تحریم تنباکو و مشروطیت و ملی شدن نفت سرافراز بیرون آمدند و اکنون انقلاب اسلامی است که به طور کلی بنیاد نفوذ بسیار زیان بخش بیگانه را در کشور ریشه کن کردند.

این به معنای این نیست که مردم ایران با بیگانگان مدارا نمی کنند بلکه بیگانگانی که قصد نفوذ در این ملت به قصد ایجاد انحطاط و تجزیه کشور و وابستگی و دلداگی به خارجی را دارند را تنبیه خواهند کرد. 

ترویج فکر استعماری تجزیه ایران یکی از سلاح هایی است که همواره توسط بیگانگان به کار رفته است و در وقایع اخیر نیز بعضی از سردستگان نواستعماریون و در راس آنها آمریکا تلاش کردند که از یک بخش بسیار عزیز و وطن پرست و ایران دوست همچون کردها استفاده کنند که خوشبختانه کُردهای ایرانی مثل همیشه پاسخ دندان شکنی به آنها دادند.

مثل آنکه در شاهنامه آمده است که ضحاک ماردوش که بر روی دوشش دو مار روئیده بود به تجویز شیطان که در هیبت طبیب در آمده بود تجویز کرده بود که هر روز دو جوان را بکشند و مغز آنها را به مارها بدهند مسئول تأمین مغز جوانان برای مارها یک ایرانی وطن پرست بود که که ترتیبی اتخاذ کرد که یک جوان را بکشند و مغز وی را با مغز گوسفند قاطی می کرد و یک جوان را آزاد می کرد و این جوانها در کوه های امروزی زاگرس جمع شده و قوم کرد را تشکیل دادند.

زبان کردی یکی از شاخه های مهم زبان فارسی است و شباهت تامی به لحاظ ریشه ای با زبان گیلکی و آذری قدیم دارد.

مردم کرد خیلی راحت تر از دیگران زبان پهلوی را می فهمند زیرا قرابت زیادی بین زبان فارسی دری و پهلوی وجود دارد.

در طول تاریخ ایران بزرگانی از مردم کرد در جهت استقلال و آزادی و پیشرفت مردم ایران تلاش کردند که نمونه آن میرزاده عشقی فرزند حاج ابوالقاسم کردستانی است که اصالتا این خانواده از کردستان بودند که بی تردید انقلابی ترین شاعر عهد مشروطه و زمان رضا خان بود و بعضی از اشعار او حکایت از میزان دلبستگی به ایران دارد.

من عاشقم ، گواه من این قلب چاک چاک 

در دست من جز این سند پاره پاره نیست

یا آنکه گفت که:

خاکم به سر ز غصه به سر خاک اگر کنم

خاک وطن که رفت چه خاکی به سر کنم

 

 

این شعر میرزاده به معنی وطن دوستی میرزاده عشقی که یک کرد اصیل بود است و انقدر مبارزه کرد تا توسط دو نفر مأمور از طرف رضا شاه کشته شد.

مرحوم جلال طالبانی رئیس جمهور متوفی عراق که سال های طولانی علیه صدام مبارزه کرد، آنچنان به قوم کرد و همبستگی اش با ایران پایبند بود که واقعا رفتارش مثل زدنی است.

وی در طول سال های طولانی علیه صدام مبارزه کرد، جمهوری اسلامی ایران نیز در حد وسع به او کمک می کرد. او این دوستی ایام مبارزه را هیچگاه فراموش نکرد، برعکس بعضی دیگر که در همان کشور مورد حمایت ایران بودند و نمک ناشناسی کردند.

یک مثال می تواند نمونه ای از وفاداری به این دوستی باشد:

وی زمانی با تونی بلر نخست وزیر انگلیس ملاقات داشت و بعد از ملاقات همانطور که مرسوم است سران دو کشور عراق و انگلیس در کنفرانس خبری مشترکی شرکت کردند رئیس انگلیسی هر چه اتهام نامربوط بلد بود و در طی سال های دولتداری نوع انگلیسی تمرین کرده بود علیه ایران گفت اما وقتی نوبت به مام جلال رسید، او چیزی برای بلر باقی نگذاشت. که اگر شاید تونی بلر می دانست که او چنین عکس العملی نشان می دهد، شاید در بیان صحبت های ضد ایرانی خود بیشتر احتیاط می کرد.

و آن گروه دیگر که با جلال عزیز ما تفاوت داشته و دارند، گویی تازه به ایران و ایرانی رسیدند و طوری عمل می کنند و سخن می گویند که یک ایرانی و کرد اصیل شک می کند که آیا این سخن متعلق به کسی است که یکی از اقوام کهن ایرانی است و قرن ها با بقیه اقوام ایرانی رفاقت و همراهی داشتند.

یا اینکه کسی که سابقه اش با لاحقه اش متفاوت است و گویا به فراموشی دچار شده. مثلا فراموش کرده که سپهسالار بزرگ اسلام و ایران شهید سلیمانی اگر به سرعت و قوت و اقتداری متفاوت کمکش نمی کرد اکنون نه از تاک خبری بود و نه از تاک نشان. آیا این انصاف است که در زمان بسیار حساسی که همه منطقه با آن مواجه است و امنیت مردم این منطقه اعم از عراق و سوریه و لبنان و یمن و فلسطین و افغانستان و... ملعبه آمریکایی ها و پادوهای آنها نظیر رژیم صهیونیستی باشد و بعضی از اشخاص بی توجه از روسای موجود در قومیت کرد که البته (بسیار کم) می باشند، به انها اجازه دهند که در حریم آنها پایگاه داشته باشند و از آن تأسف بار تر اینکه سر پناهی برای بعضی از اشرار و قطاع الطریق هایی که سالهاست مزدوری بیگانگان را می کنند و علیه هموطنان خود و مردم مظلوم کرد ایران می باشند گشته اند.

آنها می دانند که این اشرار در مقابل عزم راسخ ملت ایران چیزی نیستند ولی صدای قوی و بلند و شنیدنی مردم متحد و یکپارچه ایران این است که:

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم

تو خواه از سخن پند گیر یا ملال

یکی از مسائلی که استعمارگران فرنگ از سال ها پیش بر روی آن شرط بندی کرده بودند و علی رغم شکست های مکرر به آن ادامه می دهند غیر از تفرقه میان بخش های مختلف ملت، ایجاد تفرقه بین مسلمانان می باشد که عکس آن در طی سده های اخیر کاملا به اثبات رسیده است و آن یکپارچگی مسلمانان به خصوص در منطقه غرب آسیا می باشد. و این انسجام بین ملت ها یکی از علل شکست بیگانگان در پیاده کردن طرح های تفرقه انگیزشان از جمله تلاش برای احتلاف افکنی بین مسلمانان و همچنین ایجاد شکاف بین رهبران دینی و مردم بوده است.

تجربه متاخر ایران از کشورهای منطقه نشان می دهد که اگر مرزهای سیاسی – جغرافیایی که این کشورهای اسلامی را از یکدیگر جدا کرده، ولی روح واحد در چارچوب امت اسلامی همچنان بالاترین کارامدی را در انسجام بین ملت ها دارد. کمک های متقابل کشورهای اسلامی به یکدیگر در ادوار مختلف نشان می دهد که بیگانگان یا غربی ها از درک این واقعیت عاجزند که جمهوری اسلامی ایران احیا کننده حس مشترک اسلامی بین ملت های مسلمان است و پایه چنین دیدگاه بسیار مهم در عصر حاضر توسط ایران هر روز مستحکم تر می شود.

کیست که نداند علمای ایران در عراق و علمای عراق در ایران در ادوار مختلف معاصر و متاخر به توانمندی و همبستگی ملی بین دو کشور کمک کرده اند:

در زمان فتحعلی شاه در سال 1803 میلادی، روس ها برای دسترسی به آب های گرم براساس وصیت پتر کبیر به ایران حمله کردند ولی عباس میرزا فرزند خلف این ملت ابتدا 10 سال و سپس در حدود 2 سال در برابر روس مقاومت کرد.

عده ای از این مطلب غافلند که روس ها می خواستند تا خلیج فارس بروند و به قول ژیرنوفسکی سیاستمدار ناسیونالیست روس  (که اخیرا فوت کرده و در راس یکی از گروه های اقلیت کوچک به شدت ناسیونالیست، بعد از فروپاشی شوروی سابق قرار داشت)، این آرزوی توهمی را بیان می کردند که سربازان روس چکمه های خود را در کنار آب های گرم خلیج فارس بشویند ولی با همت مردم آذربایجان و پرداخت هزینه سنگین این دو دوره جنگ توسط آذری های غیور، مانع از آن شد که آنها از ارس جلوتر بیایند.

 در آن زمان آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء عالم بزرگ حوزه علمیه نجف که اصالتا اهل عراق بود، از نجف به تهران آمد و با فتحعلیشاه دیدار کرد و به او گفت که من تو را و عباس میرزا را در روز قیامت شفاعت می کنم که از تمامیت ارضی ایران این طور حمایت می کنید و هر کس در رکاب عباس میرزا در جنگ کشته شود شهید است و جای او در بهشت خواهد بود و کتاب  کشف الغطا را نوشت و به فتحعلی شاه تقدیم کرد.

نواده این شخص شیخ حسین آل کاشف الغطاء اولین عالم اسلامی است که حکم جهاد برای آزادی فلسطین علیه رژیم صهیونیستی داد.

مرحوم کاشف الغطاء عرب عراقی الاصل و مسئول حوزه علمیه نجف و از بزرگان شیعه امامیه بود و برای او حفظ ایران به اندازه عراق اهمیت داشت و لذا با همه توان کوشید که نظر فتحعلیشاه و عباس میرزا  را در جهت ادامه دفاع از کشورمان جلب کند.

حاج محمد تقی شیرازی معروف به  میرزای دوم و مرحوم سید محمد کاظم یزدی صاحب کتاب معروف عروة الوثقی که هر دوی اینها مرجعیت تامه شیعه را داشتند و ایرانی بودند بعد از جنگ اول جهانی، بعد از شکست عثمانی و اشغال عراق توسط انگلیسی ها فتوای جهاد علیه انگلیسی ها دادند و مردم عراق در تبعیت از فتوای این دو مرجع بزرگ علیه انگلیس جنگیدند ولی پیروز نشدند. اما این در ذهن مردم و تاریخ منطقه ماند که دو مرجع ایرانی شیعه با تمام توان از عراق به عنوان بخشی از عثمانی دفاع کردند؛ نه مردم عراق و نه مردم ایران، هیچکدام در اطاعت از فرامین مراجع ایرانی تردید نکردند که می توان آن را یک انترناسیونالیسم اسلامی دانست که ضمن احترام به مرزهای یکدیگر، اما همگی در برابر کفار در دفاع از مناطق اسلامی ید واحده هستند مانند آن شعر سعدی که:

طریقت شناسان ثابت قدم      به خلوت نشستند چندی به هم

یکی زان میان غیبت آغاز کرد      در ذکر بیچاره ای باز کرد

کسی گفتنش ای یار شوریده رنگ    تو هرگز غزا کرده ای در فرنگ

بگفت از پس چهار دیوار خویش     همه عمر ننهاده ام پای پیش

چنین گفت درویش صاحب نفس     ندیدم چنین بخت برگشته کس

که کافر ز پیکارش ایمن نشست    مسلمان ز جور زبانش نرست

همانطور که ملاحظه می شود، کسی مانند سعدی در شیراز غم تجاوز صلیبیان را در بیت المقدس می خورد و مثل اعلای مسلمانی را شرکت در جهاد علیه صلیبیان می داند در حالی که صلیبیان به هیچ وجه پایشان به سرزمین ایران و فارس نرسیده بود.

و همچنین علیرغم بعضی اختلافات کم و بیش که در دوره قاجار بین عثمانی و ایران بود اما نسبت به دوره های پیش کاهش پیدا کرده بود، اما همچنان ایران و عثمانی دو کشور بزرگ اسلامی با یکدیگر تعاملات خوبی داشتند و عراق در آن زمان به دست عثمانی اداره می شد، ولی علمای بزرگ شیعه و سنی در هر دو کشور ایران و عثمانی و در عراق با یکدیگر بسیار با رفاقت و همزیستی و دلبستگی متقابل زندگی می کردند و هیچ تفاوتی بین اداره حوزه های علمیه در عراق و ایران نبود و تردد بین حوزه های علمیه در ایران (اصفهان- شیراز- تبریز، قم و مشهد) از یکسو و نجف و کربلا معلی و سامرا و کاظمین از سوی دیگر، به آسانی صورت می گرفت.

از باب مثال، مرحوم وحید بهبهانی از پایه گذاران مکتب اصولی در تشیع از اصفهان به کربلای معلی می رود؛ در کربلای معلی شیخ یوسف بحرانی که از اکابر علمای اخباری بود، بعد از بحث دوستانه و محرمانه ای که بین این دو نفر از بزرگان شیعه یکی از اصولی و دیگری از اخباری در گرفت، حوزه علمیه کربلا را کاملا در اختیار مرحوم بهبهانی گذاشت و خود کنار رفت.

مثال های فوق و بسیاری دیگر وجود دارد که می‌تواند نکات مهم و آموزنده ای را یادآوری نماید؛ نتایجی که از این نوع مثال ها برداشت می شود این است که ایران به عنوان پیشتاز برجسته بیداری اسلامی با تکیه بر روح و حس وطن دوستی نه تنها به عنوان نماد ناسیونالیسم معتدل بلکه به عنوان پرچمدار حفظ حدود و ثغور سرزمین های اسلامی و عزت مسلمانان و مشعل دار تمدن اسلامی شناخته شده است  و لذا می‌توان با توجه به تجربیات موفق ایران در طول قرن های گذشته، ویژگی های رفتار و سلوک پیشنهادی را که معمولا الگوی سایر کشورهای اسلامی قرار می گیرد ودر عصر حاضر بسیار برجسته تر از گذشته است به شرح زیر بیان کرد:

اساس سعادت و پیشرفت هر ملتی بستگی تام به استقلال آن کشور دارد و اگر مردم هر کشوری نسبت به این امر خطیر، کم اعتنا باشند، سرنوشت خود و آیندگان خویش را دچار مشکلات قطعی کرده و موجب نابودی ملک و ملت می‌گردند.

از قدیم الایام، همواره برخی کشورها و قدرت های به خصوص نوظهور بوده اند که حکام آن‌ها با زیاده طلبی و افزون خواهی، سرنوشت دیگران و خود را دچار اضمحلال و شکست می‌نمودند. مطالعات تاریخی نشان می‌دهد که هیچ کشور و قدرت افزون طلبی نیست که با تلاش های دیوانه وار سعی کرده باشد به دیگر کشورها تعرض کند و بی جهت کشتار و نابودی راه بیاندازد و با امیدهای واهی به سوء استفاده از مواهب طبیعی دیگران موفق شده و این توفیقش ادامه داشته باشد.

نه بخت النصر بعد از حمله به بیت المقدس و کشتار بی رحمانه انسان­ های بی­گناه و نه اسکندر مقدونی با تهاجم بی سابقه و صریح و بی هدف به کشورهای مشرق زمین از جمله ایران و نه چنگیز و فرزندان و احفادش از حمله به ایران و جهان اسلام و جهان ارتدوکس طرفی بستند و نه در عصر میانه مهاجمین سرزمین ایبری از حمله به بسیاری از نقاط دنیا اعم از دنیای جدید (امریکا) توسط اسپانیایی ها و قاره قدیم (آفریقا و آسیا) توسط پرتغالی ها و نه مهاجمین عصر جدید و در رأس آن‌ها انگلیس و فرانسه و در عصر حاضر آمریکا در سطح جهان و صهیونیست ها در سطح منطقه، بهره ای از این زیاده خواهی و آشوب طلبی برده اند.

اکنون کشورهای موجود در دنیا علی الخصوص آنهایی که قصد زیاده خواهی و توسعه طلبی ندارند، می‌خواهند زندگی آرام و توأم با انسانیت در چارچوب معنویات داشته و در حال تعامل و دوستی با دیگر کشورها باشند و راه پیشرفت را در تعامل با دیگران می‌بینند و نه در تعارض. بنابراین تجربه نشان داده که کشورهایی در این زمینه موفق هستند که از اصالت فرهنگی لازم و ریشه دار برخوردار باشند که ستون فقرات این فرهنگ، معنویت، دوری از خرافات، عقلانیت و تبعیت از فطرت پاک خدادادی می‌باشد.

در بین مکاتب مختلف موجود در دنیا، بدون تعصب و پیش داوری و براساس تجارب بشری می‌توان قاطعانه گفت که اسلام، بیشترین ظرفیت را در این زمینه دارد.

نتیجه نهایی اینکه در عصر حاضر که موضوع سلطه جویی که امری رایج بوده و تحقق آن بسیار پیچیده تر از گذشته است و تشخیص آن برای حتی کشورهای با تجربه طولانی حکومت و استقلال سخت می‌باشد، مطالعه تاریخ روابط استعماری، بهره برداری از تجربیات جهانی و دقت در انتخاب راه و اتخاذ تصمیم های درست، نیازمند همفکری ملی و تعامل منطقه ای و جهانی با کشورهایی است که سرنوشت مشترکی دارند.

اما بیان این مطالب، پایه ریزی تحلیلی از وقایعی است که این روزها در کشور ما جریان دارد و نشان داده شد که مردم ما نسبت به آلام یکدیگر حساس هستند و مسئولین هم قطعا نمی­ خواهند چنین وقایع تأسف باری در کشور روی دهد. بنابراین نه مردم و نه مسئولین از ایجاد چنین وضعیت اسفناک سودی نمی برند بلکه تبدیل به یک تراژدی ملی می‌شود؛ علی الخصوص در کشوری مثل ایران که دارای مردمی مهربان و به لطف خداوند دارای کنش های اجتماعی مملو از عاطفه هستند، این خود امتیاز بزرگ ملت ایران و یکی از رموز همبستگی تاریخی و دراز مدت و بی سابقه مردم ما می باشد که نمونه های دیگری از آن به شرح زیر است:

مشارکت عامه مردم در انقلاب علیه مظالم شاه و اطرافیانش

مشارکت عموم مردم در دفاع مقدس

شرکت جوانان و نوجوانان در دفاع از حرم

بسیج همه اقشار اعم از متخصص و یا غیر متخصص در تقابل با کرونا به برکت شکل گیری بسیج سلامت

همراهی و مشارکت عموم مردم در حرکات مومنانه و دستگیری و رسیدگی به اقشار آسیب پذیر جامعه

حضور پر رنگ و پر شور مردم در مناسبت های مذهبی  و اماکن متبرکه در ایام مختلف و در راس همه مشارکت ایرانیان در حرکت اعجاب انگیز و گسترده راهپیمایی اربعین حسینی (ع) که این حضور ایرانیان، بیش از کل جمعیتی است که از تمام دنیا در ایام حج به زیارت خانه خدا می‌روند.

این موارد و بسیاری دیگر، حکایت از وجود یک عامل بسیار مثبت عواطف انسانی می کند که یکی از علل اصلی بقای پایدار و ان شاءالله همیشگی ملت بزرگ و نجیب و غیور ایران می‌باشد.

اگر ما مردم ایران در حفظ این سنت حسنه یعنی بروز عواطف جدی و تأثیرگذار مراقبت نکنیم، ممکن است موجب سوءاستفاده دشمنان گردد و در حوادث اخیر هم عده ای فریب خورده از عواطف و احساسات مردم سوء استفاده کرده و اغتشاش ایجاد کرده و موجب غارت و تخریب اموال عمومی و قتل نفس شده و از همه بدتر اینکه با آبروی نظامی بازی کردند که ریشه در اسلام اصیل و اصالت و وطن دوستی عریق ملت بزرگ و با نجابت ما دارد که به قیمت خون صدها هزار شهید این انقلاب بی نظیر خدایی را که پایه های آن بر دلهای مردم مومن و دلسوخته ما گذاشته شده و جلوه های بسیار مهم و عظیمی در تاریخ بشر داشته که از جمله آنها احیای اسلام و عرق دینی و ملی می باشد را تأسیس کردند و در مقابل سلطه جویی جنایتکارترین حکومت­گران تاریخ بشر یعنی غارتگران آمریکایی و شیاطین هرزه­ و بی مقدار صهیونیست، با صلابت تمام ایستاده و این توانمندی، شجاعت و تدبیر درست در مقابله با نو استعمار گرانی قرار دارد که روزگاری ایران را منطقه نفوذ، منافع و استثمار خود می‌دیدند و در شرایطی که حاکمان آمریکا برای ادامه استعمار و استثمار ملت های منطقه گروه­های تروریستی که از میان  اراذل و اوباش منطقه جمع آوری کردند را حمایت نمودند تا بتوانند با آتش افروزی اهداف شوم خود را محقق سازند.

مانند داعشی های مولود آمریکا که با حمایت رژیم صهیونیستی، غربی ها و برخی از کشورهای منطقه، روی جنایتکاران تاریخ را سفید کرده اند و به هیچ کس و هیج چیز رحم نکردند. به طوری که ترامپ در مبارزات انتخاباتی خود، کلینتون وزیر خارجه دولت اوباما را متهم می کند که شما داعش را که خود آمریکایی ها از اغراق به این واقعیت تلخ شرم دارند به طوری که هر کدام از آنها، جناح دیگر را متهم به حمایت از این گروه نمودند.

همین گروه نفرت انگیز، زمانی تنها از طریق تلاش سلسله رزمندگان داوطلب ایرانی که بازمانده  فتیان و جوانمردان تاریخ پرافتخار ایران بوده و هستند و با رشادت و فداکاری و فرماندهی سپهسالار بزرگ تاریخ ایران و اسلام سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی، در کمک به جوانمردان عراقی به فرماندهی ابومهدی مهندس، شکست خورده و مانع از تسلط ابوبکر بغدادی در عراق و افراطی های بی رحم در سوریه شدند و باز از نیم خورده باقی مانده از داعش  نگذشتند و این جنازه نیمه جان داعش با حمایت آمریکایی ها به افغانستان برده شد وبلای جان این مردم ستم کشیده از جور 20 ساله آمریکایی ها شدند و نمونه آخرین جنایات آن‌ها، انفجار یک مدرسه در  افغانستان است که تعداد زیادی از دختران مظلوم  افغان طی آن به شهادت رسیدند؛ در حالی که نه به کنیزی بردن زنان ایزدی در عراق و نه به شهادت رساندن دختران نوجوان شیعه از خانواده های فقیر افغانی -که در اینجا باید پرسید:«بای ذنب قتلت»- موجب جریحه دار شدن احساسات غربی ها نشد، اما همین افراد اکنون مدعی حمایت از حقوق بشر و زنان در ایران هستند.

 

 

لذا هوشیاری در برابر جریان استعماری، حفظ وحدت و انسجام برای رفع برخی سوءتفاهمات و مشکلات داخلی توسط ملت در درون خود و خانواده، جلوگیری از مداخله خارجی و توجه به این که دشمنان همواره در تلاش برای سوء استفاده از وقوع برخی رویدادها در جهت تامین منافع خود هستند که خدای ناکرده برای کشور و ملت می تواند خسارات جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد ضرورتی انکارناپذیر است.

ملت بزرگ ایران بی تردید این بار نیز همچون همیشه تاریخ خود، در کنار هم و با همراهی و همکاری با یکدیگر خواهند توانست مسیر پیشرفت کشور و قطع دست بدخواهان این مرز و بوم که حتما خیرخواه ملت و کشور ایران نیستند را محقق نمایند.

منابع:

اتحادیه، منصوره (1380). انفصال هرات، تهران: سیامک و نشر تاریخ ایران.

آدمیت، فریدون (1360). شورش بر امتیازنامۀ رژی: تحلیل سیاسی، تهران، پیام.

اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌بن علی (1348). خلسه، به‌کوشش محمد کتیرایی، تهران، زبان و فرهنگ ایران.

امین‌الدوله، میرزاعلی‌خان (1370). خاطرات سیاسی، به‌کوسش حافظ فرمانفرماییان، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.

بینا، علی‌اکبر (1348). تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران: از گلناباد تا ترکمن‌چای، چاپ چهارم.

تیموری، ابراهیم (1361). تحریم تنباکو: اولین مقاومت منفی در ایران، تهران، امیرکبیر.

تیموری، ابراهیم (1333). عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران،  تهران، اقبال.

جعفریان، رسول (1373). «شرح احوال حجت‌الاسلام میرزا محمدحسن شیرازی»، سدۀ تحریم تنباکو (مجموعه‌مقالات)، به‌کوشش موسی نجفی و رسول جعفریان، تهران، امیرکبیر.

خان‌ملک ساسانی، احمد (1352). سیاستگران دورۀ قاجاریه،تهران: هدایت، بابک.

دزفولی، محمد (1373). «ابعاد شخصیت میرزای شیرازی»، سدۀ تحریم تنباکو (مجموعه‌مقالات)، به‌کوشش موسی نجفی و رسول جعفریان، تهران، امیرکبیر.

راعی گلوجه، سجاد (1390). قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

زرگری‌نژاد، غلامحسین (1374). رسائل مشروطیت: هجده رساله و لایحه درباره مشروطیت، تهران: کویر.

سپهر، محمدتقی‌بن محمدعلی (1377). ناسخ التواریخ: تاریخ قاجاریه، به‌کوشش جمشید کیانفر، تهران.

سیمونیچ، ایوان اوسیپوویچ (1353). خاطرات وزیرمختار از عهدنامۀ ترکمان‌چای تا جنگ هرات، ترجمۀ یحیی آرین‌پور، پیام.

صفائی، ابراهیم (1346). اسناد سیاسی دوران قاجاریه، تهران، بی‌نا.

طاهری، ابوالقاسم (1354). تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی.

محمود، محمود (1367). تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، تهران، اقبال.

مستوفی، عبدالله (1343). شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، کتابفروشی زوار.

ناظم‌الاسلام کرمانی، محمد (1363). تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم.

واتسون، رابرت گرانت (1340). تاریخ ایران: دورۀ قاجاریه، ترجمۀ وحید مازندرانی، تهران.

ولایتی، علی‌اکبر (1372). تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، تهران، وزارت امور خارجه.

پی‌نوشت‌ها:

1- سِر جان مک‌نیل Sir John Mc Neil پزشک جراح و عضو هیئت همراه سِر جان ملکم (نمایندۀ مختار و مأمور مخصوص انگلستان در ایران) در سال 1810م بود.

وی در سال‌های 1821 و 1822م با هنری ویلوک به‌عنوان جانشین دکتر شارپ و هم‌چنین منشی موقت هنری ویلوک هم‌کاری داشته است. مک‌نیل در سال 1830م موقتاً به سِمت دستیاری سروان کمپبل منصوب شد.

او در 30 ژوئن 1835م به‌عنوان دبیر سفارت مأمور عرض تبریک جلوس محمد شاه بود (رابینو، دیپلمات‌ها و کنسول‌های ایران و انگلیس، ص108؛ قاضیها، اسنادی از روند اجرای معاهدۀ ترکمان‌چای، ص317). عمده‌ترین مأموریت مک‌نیل در ایران منصرف کردن ایران از اندیشۀ بازپس‌گیری هرات بود (طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی انگلیس و ایران، ج2، ص146ـ147).سیمونیچ، وزیر مختار روسیه در ایران، وی را چنین توصیف کرده است: «آقای مک‌نیل که ما به استعداد و لیاقت او اذعان داریم جنون فتنه‌انگیزی را به حد کمال رسانید. این مرد نمی‌توانست درک کند که از راه‌های عادی هم می‌توان به مقصود رسید؛ بلکه تمام همّش مصروف ایجاد مشکلات و گره انداختن در کارها و گفتگوهای زیرگوشی یعنی تشبّث به همۀ طرق و دسایسی بود که تولید شایعه و بگومگو در میان مردم می‌کند[...]. آقای مک‌نیل نفرت و اکراه خود را در مورد فهم و شعور رئیس [سِر جان کمپبل] پنهان نمی‌داشت و او را علناً نادان می‌خواند» (سیونیچ، خاطرات وزیر مختار، ص44ـ45).

سیمونیچ هم‌چنین در شیوۀ رفتار مک‌نیل با درباریان قاجار می‌نویسد: «باید اعتراف کرد که رفتار آقای مک‌نیل برخلاف انتظار، چندان سنجیده و عاقلانه نبود. او که با توقعات نامحدود به ایران آمده بود آخرین دوستانی را که انگلستان هنوز در این کشور داشت از خود می‌راند، به رأی‌العین می‌دیدم که همه‌جا چون سایه حاجی [میرزا آغاسی] را دنبال می‌کند، رفتارش با وزیر امور خارجه فوق‌العاده توهین‌آمیز است و از تماس با این وزیر نه به‌صورت رسمی، که البته نجیبانه‌تر بود، بلکه تلویحاً و به‌عنوان این‌که محرمانه با حاجی تبانی کرده‌اند خویشتن‌داری می‌کند و دستاویزش این است که وی خود را به دولت روسیه فروخته است. اعتماد او به قدرت بی‌انتهای خویش و اعتقادش به این‌که عن‌قریب ساده و آسان صاحب‌اختیار مطلق ایران خواهد شد ما را به خنده می‌انداخت، اما افسوس که کوچکترین باد مخالف با این احوال، خیالات خامِ او را از بیخ و بن بر باد می‌داد. او قادر نبود احساسات خود را کتمان کند و بر نفس خود تسلط یابد، زبان به طعن و تهدید می‌گشود، به گروه ناراضی‌ها می‌پیوست و به ناچیزترین جهات خود را در عداد دشمنان آشتی‌ناپذیر حاجی قرار می‌داد.» (سیونیچ، خاطرات وزیر مختار، ص133)

2 ـ از سال 1228ق، دولت قاجار توجه خود را به‌سوی بازپس‌گیری هرات معطوف کرد، درنتیجه، عباس میرزا به کامران میرزا، حاکم هرات، امر کرد که به دولت ایران مالیات بپردازد، اما چون پاسخ منفی کامران میرزا را دریافت کرد به پسر خود، محمد میرزا (محمد شاه بعدی)، مأموریت داد که به هرات رود و آن شهر را محاصره کند، اما همین که لشکریان محمد میرزا به هرات رسیدند خبر رسید که عباس میرزا درگذشته است.

پس از مرگ ناگهانی عباس میرزا، محمد میرزا از محاصرۀ هرات منصرف شد و به تهران بازگشت تا سِمت ولیعهدی فتحعلی شاه را از دست ندهد (سپهر، ناسخ‌التواریخ، ج1، ص500ـ505؛ نیز ← واتسون، تاریخ ایران، ص249ـ250، 253ـ254؛ بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج1، ص255ـ258؛ دولتشاهی، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر هرات»، ص140، راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص294ـ295).

3 ـ الیس در گزارش مورخ 8 ژانویۀ 1836م به لُرد پالمرستون می‌نویسد: «در آخرین مذاکره که با حضور حاجی میرزا آقاسی و میرزا مسعود، وزیر خارجۀ ایران، داشتم به آنان تذکر دادم که اقدام دولت ایران به لشکرکشی به افغانستان بی‌توجهی دولت ایران را به نارضایتی دولت انگلستان نشان خواهد داد. میرزا آقاسی تذکر داد که اوباش منطقه اراضی ایران را غارت کرده رعایای ایران را به اسارت برده‌اند» (برای آگاهی از مندرجات این سند که به شFO.60/40 در وزارت امور خارجۀ انگلستان محفوظ است ← بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج2، ص48. برای آگاهی بیشتر دراین‌باره ← راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، ص313ـ314).

4 ـ محمد شاه که در دوران ولایتعهدی یک‌بار به هرات لشکر کشیده و بی‌حصول نتیجه عقب نشسته بود پس از تاجگذاری سوگند خورد که در فرصت آتی، هرات را محاصره و آن را فتح کند (دولتشاهی، «اختلاف ایران ـ انگلیس بر سر هرات»، ص143).

تلاش‌های بی‌وقفۀ نمایندگان دولت انگلیس برای ممانعت از اجرای نقشۀ محمد شاه در حمله به هرات به نتیجه نرسید و لشکریان ایران در 14 شعبان 1252ق موفق شدند غوریان را فتح کنند، این بود که برای منصرف کردن شاه از قشون‌کشی به هرات، به متوجه کردن افکار زمامداران دولت ایران به مسائل داخلی دست یازیدند و درصدد ایجاد شورش‌های داخلی در ایران برآمدند، به این منظور، به تحرّکاتی در نقاط مختلف ایران دست زدند که شورش آقاخان محلاتی در کرمان و غوغای کتک‌خوردن سید هندی در بوشهر، و قتل و غارت ایرانیان به‌دست عثمانی‌ها در خرمشهر، و آزار زوار ایرانی در اماکن متبرکه از آن شمار بود.

5ـ Pottinger

6 ـ Colonel Stoddert

7 ـ محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، ج1، ص363؛ بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، ج2، ص63ـ64. برای آگاهی بیشتر دراین‌باره ← دولتشاهی، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر هرات»، ص139ـ140.

8 ـ خان ملک ساسانی، 1352، ص134.

9 ـ برای آگاهی از شرح‌حال میرزای شیرازی و ابعاد شخصیت وی ← جعفریان، «شرح احوال حجت‌الاسلام میرزا محمدحسن شیرازی»، ص167ـ184؛ دزفولی، «ابعاد شخصیت میرزای شیرازی»، ص148ـ163.

10 ـ برای مطالعۀ متن کامل سند امتیازنامه ← ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص360ـ362.

11 ـ آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی، ص9ـ10.

12 ـ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص367.

13 ـ آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی، ص14.

14 ـ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج2، ص43؛ آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی، ص20؛ تیموری، تحریم تنباکو، ص69؛ ولایتی، مقدمۀ فکری نهضت مشروطیت، ص102؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص367ـ369.

15 ـ صفائی، اسناد سیاسی دوران قاجاریه، ص56ـ57؛ آدمیت، شورش بر امتیازنامۀ رژی، ص96ـ97؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص398.

16 ـ Julius Reuter؛ برای آگاهی از شرح‌حال بارون جولیوس رویتر ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص97ـ101.

17 ـ رویتر برای پیشبرد کارش در دربار فاسد قاجار، به‌گواهی اسناد تاریخی، پنجاه‌هزار لیره به میرزا حسین خان مشیرالدوله و بیست‌هزار لیره به حاج محسن خان و بیست‌هزار لیرۀ دیگر به یحیی خان رشوه داد (برای آگاهی بیشتر دربارۀ رشا و ارتشا در جریان مذاکرات قرارداد رویتر ← امین‌الدوله، خاطرات سیاسی، ص22، 32، 34؛ اعتمادالسلطنه، خلسه، ص48ـ49، 86؛ نیز ← ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص108ـ110).

18 ـ برای آگاهی از شرح‌حال مرحوم حاج ملا علی کنی ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص123، پانوشت 1.

19 ـ مستوفی، شرح زندگانی من، ج1، ص176؛ امین‌الدوله، خاطرات سیاسی، ص41ـ45؛ ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج1، ص135؛ نیز ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص123ـ135؛ امیری، زندگی سیاسی اتابک اعظم، ص128ـ129؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص124ـ126. گرچه دوران دوری مشیرالدوله از مقام‌های رسمی زیاد طول نکشید و ناصرالدین شاه در 18 شعبان 1290ق، یعنی تنها چند روز بعد، وی را که در رشت به‌سر می‌برد به تهران احضار کرد و نخست، به وزارت خارجه و بعداً به صدارت منصوب نمود (برای مطالعۀ نمونه‌ای از نامه‌هایی که در این مدت میان شاه و مشیرالدوله ردوبدل شد ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص41ـ49)، دراین‌باره دستخطی از ناصرالدین شاه در دست است که به‌لحاظ شناخت تاریخی اهمیت بسیار دارد. در این نامه ناصرالدین شاه به‌خط خود برای معتمدالملک، برادر مشیرالدوله، نوشته به هر دوی آن‌های نصیحت کرده که از برانگیختن احساسات جامعه بپرهیزند تا مبادا مردم در مورد بازگشت مشیرالدوله به مشاغل عالی حکومتی هشیار شوند. متن این دستخط از این قرار است: «معتمدالملک؛ مشیرالدوله امروز به تلگراف احضار شد که به خانه و سر عیال خودش بیاید. اولاً به شماها همه و به خودِ مشیرالدوله نصیحت می‌کنم به هیچ وجه حرف بد و سرد و درشت نسبت به عامۀ مردم نگویند که مردم متوحش بشوند بی‌جهت. البته این نکته را به هیچ‌وجه فراموش نکنید البته. ثانیاً مشیرالدوله دشمن زیاد دارد. در آمدن به طهران [= تهران] در عرض راه بسیار احتیاط دارد، مبادا خدانکرده امری روی بدهد. هر طور مصلحت بدانی از فرستادن بعضی نوکرهای محرمِ زرنگ که بروند در معیت او باشند و متوجه باشند بسیار بسیار لازم است. این دستخط را دوباره پس بده بیاورند [تا مبادا به دستِ غیر بیفتد]. در هر دو فقره کمال مراقبت را بکن البته البته» (تیموری، عصر بی‌خبری، ص49). مشیرالدوله سپهسالار در میانۀ راه نامه‌ای در اظهار سپاس خویش در مورد حمایت شاه از وی در برابر طغیان عمومی مردم نوشته که اصل آن موجود است (برای مطالعۀ متن این سند و مشاهدۀ تصویر آن ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص47ـ49).

20 ـ برای مطالعۀ متن کامل این نامه که در صندوق 14 اسناد وزارت امور خارجه نگهداری می‌شود ← ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص130. رویتر و کلنس پس از دریافت این نامه به تصمیم یک‌طرفۀ ایران بر لغو قرارداد اعتراض کردند و خاک‌برداری و تسطیح راه برای کشیدن خط‌آهن را که در طول یک‌چهارم فرسخ در رشت آغاز شده بود شروع به کار می‌دانستند، این دو افزون بر این‌که دولت ایران را مجاز به لغو قرارداد نمی‌دانستند بلکه دربارۀ چهل‌هزار لیره سپرده و خسارات دیگر خود را بستانکار می‌دانستند و این اختلاف تا سال 1306ق ادامه یافت تا این‌که با اعطای امتیاز تأسیس بانک شاهنشاهی Imperial Bank of Persia به جرج رویتر پایان پذیرفت (تیموری، عصر بی‌خبری، ص39-41؛ ولایتی، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، ص133. برای آگاهی دربارۀ اقدامات رویتر پس از لغو امتیاز ← تیموری، عصر بی‌خبری، ص142ـ146).

مشاهده خبر در جماران