عدالت حاکمان در نگاه ملا احمد نراقی
بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست ، عدالت پادشاه ( حاکمان ) است بلکه هر عدالتی نسبت به عدالت اوست و هر خیری و نیکی منوط به خیریت اوست و اگر عدالت سلطان نباشد احدی متمکن از احکام عدالت نخواهد شد.
ملااحمد نراقی یکی از فقیهان بزرگ قرن یازدهم هجری است که در سال ۱۱۸۵ در نراق کاشان، دیده به جهان گشود. او از استادان شیخ انصاری به شمار میآید. در تجاوز قوای روسیه به ایران در سال ۱۲۴۱ق. وی به همراه سایر فقهای بزرگ وقت، حکم جهاد برضد تجاوزگران را صادر کرد و خودش نیز به همراه آیت الله سید محمد مجاهد در خط مقدم جبهه حاضر شد. این فقیه بزرگ، علاوه بر مبارزه با استعمار خارجی، به جنگ با استبداد داخلی نیز برخاست. نراقی از فقیهانی است که معتقد به ولایت فقیه بود. کتاب مستند الشیعه فی احکام الشریعه در فقه ، معراج السعاده در اخلاق و دیوان طاقدیس در شعر از آثار ماندگار او به شمار می روند. وی در سال ۱۲۴۵ق. رحلت کرد و پیکرش به نجف اشرف منتقل شد و در جوار حرم امیر مؤمنان علیهالسلام، جنب مقبرة پدرش، ملا مهدی نراقی آرام گرفت. (شیخ عباس قمی، فوائد الرضویه، ص ۴۱.)
تعریف عدالت حاکمان
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده خود که یکی از آثار ارزشمند در علم اخلاق و آداب و سنن اسلامی و شیعی به شمار می آید به نکات خوبی در مباحث اخلاقی پرداخته ، از جمله آنها ، بحث پیرامون عدالت حاکمان و کارگزاران است . وی در تعریف عدالت حاکمان می نویسد:
« مخفی نماند که عدالت به معنای اخص در مقابل ظلم است که اختصاص به عدالت حاکمان و سلاطین دارد و آن عبارت است از بازداشتن خود از ستم به مردمان و دفع ظلم دیگران به قدرامکان از ایشان و نگهداشتن هر کسی را بر حق خود ، همچنانکه اشاره به آن شده درغالب مراد ازعدالت که در اخبار و آیات ذکر می شود این معنا است و شرافت این صفت از حیث وصف بیرون و فضیلت آن از شرح و بیان افزون است و تاجی است وَهًاج که اگر تارک مبارک هر پادشاهی به آن مزین گشت به منصب والای ظل اللهی سرافراز می گردد و خلعتی است پر قیمت که قامت قابلیت هر سلطانی به آن آراسته شد از میان همه خلایق به مرتبه جلیله عالم پناهی ممتاز می شود و در دارالضرب عنایت پروردگار این سکه مبارکه را به نام نامی هر نامداری زدند تا قیامت نام نیک او زینت بخش صفحه روزگار و در دفتر خانه مکرمیت آفریدگار این توقیع وقیع را به اسم سامی هر کامکاری رقم کردند ابدالدهر اسم همایون او دُرًه التاج تارک سلاطین ذوی الاقتدار است و چگونه شرافت صفتی را بیان توان نمود که انتظام نظام بنی نوع انسان که اشرف انواع اکوان است به آن منوط و قوام سلسله هستی بنی آدم که افضل ابنای عالم است به آن مربوط است، ( معراج السعاده ، نراقی ، بی تا ، ص 347 – 348)
عدالت حاکمان ، افضل عدالت
نراقی وقتی از اقسام عدالت سخن به میان می آورد، عدالت حاکمان و مدیران جامعه را ریشه ی سایر عدالتها می شمارد و می نویسد:
«کسی که قوا و صفات خود را اصلاح نکرده باشد و در مملکت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابلیت اصلاح دیگران و اجرای حکم عدالت در میان مردم را ندارد؛ نه قابلیت تدبیر خود را دارد و نه شایستگی سیاست و مدیریت مردم را. چنین کسی، نه لایق ریاست شهری است و نه سزاوار سروری مملکت. آری، کسی که از اصلاح نفس خود عاجز است، چگونه دیگری را اصلاح مینماید؟
«طبیبی که باشد ورا زرد روی - از و داروی سرخ رویی مجوی.»
پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود و از طرف افراط و تفریط دوری کرد و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ( اعتدال ) ایستاد ، چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین » (همان ، ص 51)
او در ادامه ضمن اشاره به اهمیت و آثار طبیعی وجود حاکمان عادل ، مهذب و معتدل در راس حکومت ها به افضلیت عدالت حاکمان نسبت به عدالت مردم عادی پرداخته و می نویسد:
«چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او در آمد ، جمیع مفاسد به اصلاح می آید و همه بلاد روشن و نورانی می شود و عالَم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پر آب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می شود و برکات آسمان ، زمین را فرو می گیرد و باران های نافعه نازل می شود و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست ، عدالت پادشاه ( حاکمان ) است بلکه هر عدالتی نسبت به عدالت اوست و هر خیری و نیکی منوط به خیریت اوست و اگر عدالت سلطان نباشد احدی متمکن از احکام عدالت نخواهد شد. ( همان ، ص 52- 51 )
از مجموع نوشته های این فقیه بزرگ به روشنی استفاده می شود که عدالت حاکمان ، مدیران و کارگزاران در رده های گوناگون ، نقش تعیین کننده و سرنوشت سازی در جهت بهبود وضعیت اقتصادی کشور و مردم دارد و لازم است مورد توجه و اهتمام مسوولان قرار گیرد.
وظایف حاکمان و کارگزاران عادل
فقیه بزرگ ملا احمد نراقی در ادامه بحث خود پیرامون عدالت حاکمان به یک سری نکات کاربردی تحت عنوان « لوازم عدالت » و در واقع به وظایف حاکمان و کارگزاران در 10 محور می پردازد و تاکید می کند که حکمرانان و کارگزاران حکومت اگر می خواهند به عدل عمل کنند ناچار هستند به این امور ده گانه ملتزم باشند و عدالت گستری و رعیت پروری موقوف به رعایت این امور می باشد و آنها عبارتند از :
1 – توکل و تقرب به خدای سبحان. حاکمان و کارگزاران در هر لحظه باید به خدای متعال توکل کند و بر فضل و رحمت او متوسل بشوند و هر کاری را به قصد و رجاء صواب انجام بدهند و آن را به اراده و مشیت پروردگار منوط نمایند و شبانه روز به زبان عجز و ناتوانی از درگاه خدای متعال طلب توفیق خدمت و ادامه مسیر درست طلب کنند.
2 – عمل به احکام اسلام. در همه امور به احکام اسلامی و شریعت و ترویج دین اهتمام داشته باشند تا مورد استهزاء مردم قرار نگیرند بلکه از باب « الناس علی ملوک دینهم » مردم هم تشویق بشوند و از آنها پیروی کنندتا خانه دین و دنیای خود را آباد نمایند.
3 - مواظبت از لغزش مدیران زیر دست. نه تنها خود از ظلم و تعدی به دور باشند بلکه به حسن سیاست ، تدبیری بیاندیشند و ساختاری فراهم آورند که مدیران و مسئولان رده های پایین تر نیز از ظلم به مردم برحذر باشند و جرئت اذیت و آزار مردم را نداشته باشند. زیرا هر ظلمی که در سطح کشور و تحت حکومت او توسط فرمانداران و کارمندان انجام می گیرد در واقع به حساب حاکم گذاشته می شود.
که نالد ز ظالم که در دور تست – که هر جور کو می کند ، جور تست
نه سگ دامن کاروانی درید – که دهقان نادان که سگ پرورید
البته به همین مقدار هم نباید بسنده کند بلکه بر امنیت راه های مواصلاتی نیز و حراست از مرزها همیت گمارد تا رعیت در راحتی و آسودگی باشند. ( معراج السعاده ، 353)
4 – گزینش مدیران و کارگزاران لایق . چون می خواهد برای مردم و رعایا ، مدیر و مسئولی ( شهردار ، استانداری) انتخاب کند فقط به کاردانی و تخصص وی بسنده نکند بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده ، پاکی و نا پاکی او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید ؛ والا اگر رعیتی را به ظالمی سپارد در امانتی که خدا به او سپرده خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگری خواهد کرد و غبار بد نامی آن بر سفحات و خبات او خواهد ماند و ادعای مظلومان نیز به او خواهد رسید ، بلی
ریاست به دست کسانی خطاست - که از دستشان دستها بر خداست
کسی باید از داور اندیشناک - نه از رفع دیوان و زجر و هلاک. ( همان ، 354 )
5 – بکار گیری بازرسان و جاسوسان متدین و قوی. بعد از انتخاب و گزینش مدیران ، فرمانداران و کارگزاران متدین و لایق ، به همین مقدار نباید اکتفا بکند لازم است جهت کنترل و تفحص اعمال و رفتار آنان نسبت به مردم ، جاسوسانی مورد اعتماد بگمارد. چون دامن تزویر دراز و درِ تلبیس و خدعه باز است باید این جاسوسان و ماموران خداترس و قوی النفس باشند و بدون غرض شخصی گزارش تهیه کنند ، چون احتمال دارد با دادن رشوه و مال او را فریب بدهند ، زیرا آدم های ظالم همیشه با انواع ترفندها جهت جلب رضایت نزدیکان و مقربان حاکم و امیران سعی و تلاش می کنند و آنها را با خود همراه می سازند ، یا بعضی دیگر متدین هم باشد و رشوه نگیرد ، اما از بیان و گزارش واقع احتیاط بکند و یا از ضعف نفس و ترس از عاقبت خود زبان در کام خموشی کشیده باشد . ( همان ، 354 )
6 – گوش شنوا داشتن و به داد مردم رسیدن. حشمت فرمانروائی و شوکت جهانبانی مانع از دادرسی بیچارگان نشود و از فریاد دادخواهان روی نگرداند و از ناله ستمدیدگان نرنجد . به تظلم بی ادبانه فقیرانی که خدا امرشان را به او محول فرموده ، گوش دهد و افغان بیتابانه ضعیفانی که پروردگار ایشان را به او محتاج کرده استماع نماید. به دورباش عظمت و جلال ، بی سر و پایان شکسته حال را از درگاه خود نراند و راه آمد و شد گدایان پریشان را به یساولان درشت خود ، برخود نبندد . آری هرکه سر شد دردسرش باید کشید و هرکه سرورشد بر زیر دستان بایدش بخشید ، اگر او فریاد ایشان گوش نکند چه بزرگی بر ایشان فروشد و اگر او به داد ایشان نرسد چه خراج از ایشان ستاند . رنج دست ایشان بر او گواراست اگر عرضه از دست ایشان بستاند ؛ نام سروری بر او رواست اگر نامه ایشان را بخواند . سلطان حکم آفتاب دارد باید پرتو التفات خود را از هیچ ذره بی مقداری دریغ ندارد و این شیوه را منافی بزرگی نداند ، چه شأنی اعظم از شأن خدائی نیست و جناب احدی از غوررسی احدی عار ندارد و دست رد بر سینه احدی نمی گذارد.
هر که خواهد گو بیا و هر که خواهد گو برو – کبر و ناز و حاجت و دربان در این درگاه نیست
علاوه تظلم رعیت نشانه عدل پادشاه است و به درد دل همه کس رسیدن لازمه مرتبه ظل الله شکوه دادخواهان فر پادشاهی است و دلجویی سر و پاپرهنگان شکرانه صاحب کلاهی.
الا تا به غفلت نخسبی که بوم - حرام است بر چشم سالار قوم
نیاید به نزدیک دانا پسند – شبان خفته و گرگ در گوسفند
حرامست بر پادشه خواب خوش – که باشد ضعیف از قوی بارکش
تو خوش خفته ای در حرم نیمروز – غریب از برون گو به گرما بسوز
توکی بشنوی ناله ی دادخواه - به کیوان برت کله خوابگاه
چنان خسب کاید فغانش به گوش – اگر دادخواهی بر آرد خروش
اگر خوش بخسبد ملک بر سریر – نپندارم آسوده خسبد فقیر
به بانگ دهل خواجه بیدار گشت – چه داند شب بینوا چون گذشت. ( همان ، 355 )
7 – اهتمام و دقت در رسیدگی به شکایات مردم. چون شکوه ی مظلومی را شنید و حال ستمدیده به او رسید در تحقیق صدق و کذب آن تفحص نماید و به محض این که بعضی از رشوه خواران یا صاحب غرضان تکذیب او را کنند یا او را به ابلهی یا نادانی یا غرض نسبت کنند ، اکتفا ننماید و بعد از آنکه صدق واقعه بر او روشن شد آنچه مقتضای عدالت باشد در آن معمول دارد و در رفع آن ستم از آن مظلوم مسامحه ننماید . ( همان ، 356 )
8- اجتناب از بدعت گزاری. آنکه از بدعت گذاردن نهایت اجتناب کند ، چه اگر آن را نفعی باشد در زمانی اندک به سر خواهد بود ، اما تا قیام قیامت بد نامی و لعنت از برای او خواهد بود و همه روزه اثر بدی آن در در قبر به او خواهد رسید و هر لحظه موجب اشتداد عذاب او خواهد شد .
چنان زی که ذکرت به تحسین کنند - چو مُردی نه بر گورت نفرین کنند
نباید به رسم بد آیین نهاد – که گویند لعنت بر آن کین نهاد
بسا نام نیکوی پنجاه سال - که یک نام زشتش کند پایمال ( همان ، 359 )
9 - عفو و اغماض از خطاکاران. چون از احدی خیانتی یا خباثتی صادر شود یا در طریق خدمت خطائی یا لغزشی سر زند تا ممکن باشد قلم عفو بر آن کشیده ، دیده التفات از آن پوشد . چه عفو از جرایم از اشرف مکارم ، چنانکه جناب مستطاب امیر المؤمنین علیه السلام فرموده اند که « جمال السیاسه العدل فی الامره و العفو مع القدره » یعنی جمال شهریاری و حسن مملکت داری عدل نمودن در فرمانروائی و با قدرت بر انتقام عفو فرموندنست. ( همان ، 359)
10 – پرهیز از شهوات و هواهای نفسانی. و آن عمده همه لوازم بلکه موقوف علیه همه آنهاست ،آن است که مقصود از مملکت داری و فرمانروائی استیفای حظوط نفسانیه و پیروی لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهی و مناهی باز دارد و همه همت او ( حاکمان و کارگزاران ) بر آسایش و آرایش مصروف نباشد.
سکندر که او ملک عالم گرفت – پی جستن کام خود کم گرفت.
شنیدم که در وقت نزع روان – به هرمز چنین گفت نو شیروان
که خاطر نگهدار و درویش باش – نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس - چو آسایش خویش خواهی و بس ( همان ۳۵۹ )
مشاهده خبر در جماران