نشست تخصصی «نقش دانشگاهیان و اندیشه ورزان در صلح آفرینی»؛
غلامرضا کاشی: دانشگاه فهم خرد پسندی از مفهوم صلح دارد، ولی غیر واقعی و غیر سیاسی است
محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: استاد، دانشجو و هر دانشگاهی مرتب از یک خرد عام بشری صحبت می کند که جز صلح و انسان دوستی هیچ ولی سرنوشتی ندارد ولی در وضعیت واقعا موجود سیاسی، یک بنیادگرایی ناسیونالیستی، دینی یا هر چیز دیگری از منطق جنگ دفاع می کند؛ همیشه اینها متهم و همیشه دانشگاهیان صلح طلب هستند.
یکی دیگر از سلسله نشست های اندیشه ورزان صلح با عنوان «نقش دانشگاهیان و اندیشه ورزان در صلح آفرینی» با همکاری انجمن صلح ایران، بنیاد خوارزمی و انجمن علمی مطالعات منطقه ای دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی در این نشست گفت: تعریف صلح کار خیلی پیچیده و دشواری است و افراد مختلف بر مبنای وضعیت و نوع تجربه ای که دارند با مفهوم صلح یک طور در می آمیزند. واقعا به نظر من غیر قابل تحصیل است که در تجربه زیسته مردمان صلح با چه معنا و عمقی طلب می شود. بنابر این من فکر می کنم به جای اینکه سراغ تعریف صلح برویم باید ببینیم که رویکردهای قدرتمند نظری در عصر حاضر چه طور صلح را به میان می آورد.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: ما یک نگاه صلح گرا داریم که من می توانم بگویم نگاه سانتیمانتالیستی به صلح است. بر اساس ان نگاه، اگر جنگ و درگیری وجود دارد به خاطر این است که ما خطا می کنیم، خودخواه هستیم، به سامان نیستیم و به ارزش های اخلاقی عمل نمی کنیم. بنابر این، اگر ما طور دیگری عمل کنیم و اخلاق و انصاف بر روابط بین ما حاکم باشد و خرد حاکم باشد صلح برقرار می شود.
وی افزود: بنابر این، مثل پدر روحانی ها(ی مسیحی) می توانیم در میدان های منازعاتی که وجود دارد به مردم بگوییم نجنگند و صلح کنند؛ این گرایش هایی است که در ادبیات سازمان ملل هم عمدتا جاری است. اشکال این نگاه این است که سیاسی نیست. یعنی با منطق واقعی حیات سیاسی مردم ارتباطی برقرار نمی کند. در واقع همیشه دلنشین است ولی هیچ وقت سودی نمی بخشد و کاری از پیش نمی برد.
غلامرضا کاشی ادامه داد: یک نگاه دیگر این است که ما با لحاظ کردن نگاه های واقع گرا در عرصه سیاست بگوییم واقعیت این است که انسان ها همیشه در جدال هستند و بنابر این باید کاری کنیم تا میدان این جدال ها را چنان سازمانِ حقوقی بدهیم که کمتر به هم آسیب بزنیم. منطق هابز این است که انسان ها گرگ یکدیگر هستند و بنابر این ما قراردادی ببندیم و یک سازمان حقوقی برقرار کنیم که آدم ها نجنگند. بنابر این صلح مبتنی می شود به یک سازمان حقوقی برای صیانت از حقیقت فیزیکی و بیشتر از این نیست.
وی اظهار داشت: معنای دیگری از صلح را آرمان خواهان جلو برده اند؛ مثل سنت های چپ که از دل میدان های جدال و جنگ «خیر» را طلب می کنند. یعنی نه فقط آن را واقعی می پندارند، بلکه معتقدند که مسیر رهایی بشر به نوعی از دل این جدال ها عبور می کند و بنابر این، «جدال» رهایی بخش است و اگر صورت های آرمانی زندگی بشر متصور باشد، این صورت های آرمانی از دل همین منطق های جدالی بیرون می آید. شبیه اینها را در روایت های ناسیونالیستی هم می بینید. یعنی ناسیونالیست هایی که علی الاصول بر مبنای جدال با یک دشمنی بنا نهاده می شوند و بعد فکر می کنند از طریق این جدال است که خیر بزرگی پیدا می شود.
استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: خودم خیال می کنم همه اینها روایت های مدرنیستی نسبت به مفهوم صلح است و واقعا تصورم این است که مدرنیسم در بنیان خودش ناتوان بوده که لوازمات اخلاقی تداوم حیات سیاسی را فراهم کند و بنابر این فکر می کنم اگر به عصر پیشامدرن برگردیم، اگرچه ادیان میدان های بزرگ خشونت و جنگ بوده اند و هستند، ولی منطقی در بنیان الهیات ادیان وجود دارد که شاید دفاع معنادارتری از صلح می کند. یعنی نه به وادی سانتیمانتالیسم می افتد و نه وضعیت جنگی را یک وضعیت طبیعی می داند که باید به اقتضائات آن تن داد.
وی تصریح کرد: معمولا یک ملکوت الهی را تصویر می کنند که در این ملکوت الهی مبنا «صلح» است؛ و یک وضعیت صلح است و آن هم نه از سنخ وضعیتی که جنگی نیست بلکه آدمیان با خویشتن، دیگران و کلیت عالم در یک وضعیت صلح آمیز به سر می برند؛ اما هبوط می کنند و مقدر است که در هبوط جنگ روی بدهد. ستیز و جدال وضع مقدر بشر هست اما این وضع مقدر مبنایی نیست. یعنی بنا نیست آنچه مقدر است مبنا تلقی شود. این وضع حادث شده اما بنا نیست بشر تن به منطق این وضع حادث شده بدهد.
غلامرضا کاشی افزود: از آن فرم و عقلانیت می شود این نتیجه را هم گرفت که مسئولیت من در این دنیا این است که می دانم وضعیت مبنایی یک وضع صلح آمیز عمیق است که لازم است مرتب به آن صورت بندی ملکوتی ارجاع بدهم و در جهت آن تلاش کنم؛ اما این تلاش هم تراژیک است. طراحی هر استراتژی جهانی برای تحقق صلح به نظر من یا به دامن سانتیمانتالیسیم می افتد و یا یک دام تازه برای افتادن به یک جنگ تازه است. بنابر این قالبی که همیشه معتبر باشد معنا ندارد.
وی با اشاره به اینکه آن سوی ماجرا «جنگ» است، اظهار داشت: الآن جنگ روسیه و اوکراین در جریان است ولی جنگ فقط این نیست و تا جدال درونی خودم هم می تواند ادامه پیدا کند و می تواند رابطه من با دیگری را شامل شود. بنابر این میدان های جدال گسترده است و منطق های حادثی و موقعیتی دارد ولی منطق عام بشری ندارد و هر لحظه ممکن است صورت و غایتش را عوض کند. بنابر این مثل صلح تعریفش معلوم نیست؛ فقط بدانیم که جنگ هیچ گاه مقدس نیست و آنچه غایت زندگی بشری معرفی شده استراتژی صلح است.
غلامرضا کاشی در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص تعریف دانشگاهیان از صلح، گفت: من تصور می کنم دانشگاه قائل به درک سانتیمانتالیست ها از صلح بوده که فهم خرد پسندی از مفهوم صلح دارد ولی چون غیر واقعی و غیر سیاسی است ممکن است خودش به یک منطق جنگ تبدیل شود. از همان بدو امر مبنای آن تولید خرد عام جهان شمولی بود که از همه تنوعات بشری بالاتر می ایستد. یعنی کسانی که از بدو مدرنیته از علم دفاع می کردند فکر می کردند مثل دو دو تا چهار تا که عاری از خصوصیات هر فرهنگ خاص و همیشه درست است، جامعه شناسی، علوم سیاسی و سایر علوم همین طور است و می تواند مبنای یک فرهنگ عام بشری باشد.
وی تأکید کرد: بنابر این استاد، دانشجو و هر دانشگاهی مرتب از یک خرد عام بشری صحبت می کند که جز صلح و انسان دوستی هیچ ولی سرنوشتی ندارد ولی در وضعیت واقعا موجود سیاسی، یک بنیادگرایی ناسیونالیستی، دینی یا هر چیز دیگری از منطق جنگ دفاع می کند؛ همیشه اینها متهم و همیشه دانشگاهیان صلح طلب هستند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اتفاقات چهار دهه اخیر، گفت: این منطق عام جهان شمول که از دل آن یک فرد خودباور و گسیخته بیرون می آید، در واقع یک نوع عالم زدایی می کند. یعنی هرچه که این منطق علم گسترش پیدا می کند شما با سوژه هایی مواجه هستید که خیلی آدم های خردمندی هستند ولی امکان هیچ جهان مشترکی با دیگری ندارد. حیات سیاسی یک نوع همراهی انسانی است که در آن ما می خواهیم به هم پناه ببریم اگرچه در عمل با هم جدال می کنیم.
وی افزود: چرا داعش در کشورهای غربی سربازگیری می کند؟ کسانی که تحصیل کرده هستند و موقعیت خوبی هم دارند و لزوما در شرایط فقر و حاشیه نشینی هم نیستند. علت آن این عرصه های بی عالم شدن است که طی آن، فرد به مسیری می رود و بعد به خلأیی می رسد و بعد واگشت می زند و نمی تواند آن میدان را تاب بیاورد.
غلامرضا کاشی یادآور شد: من معتقدم که ما در ایران بعد از انقلاب یک دیسکورس تقدیس جنگ داریم که اساسا منطق صلح در آن نیست. یعنی سیستم تداوم حیات خودش را در تداوم تقدیس جنگ می بیند. از سوی دیگر کمتر امکانی می بینید که دانشگاهیان به عنوان طبقات مدرنی که مسئولیت اجتماعی دارند، توفیقی داشته باشند در ساختن پیمان های جمعی گروهی که امکان های همراهی ای را که منطق بنیادی آن جنگ نیست، تجلی بدهد. بنابر این به این معنای سلبی به گفتار معطوف به جنگ کمک می کند.
وی افزود: اگر رویکرد انتقادی ما زیاد رادیکال شود و از جهان زیست مردم فاصله بگیریم، به نظر من سرنوشتش یک نیهیلیسم است که هیچ نتیجه ای ندارد. اتفاقا یکی از دلایل مدرن جنگ های آدمی همین نیهیلیسم است که نمی تواند جهان مشترک ایجاد کند. نقدهایی که هابرماس و دیگران به علم می کنند را به نوعی می توانید اینجا ببینید. یعنی گاهی اوقات ما فکر می کنیم با نظامی مواجهیم که با علم بیگانه است. اصلا این گونه نیست و اتفاقا خیلی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی از منطق علمی بهره می گیرند و کارشناسان دانشگاهی به آنها خدمت می دهند.
استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی تأکید کرد: البته من با علمی نگریستن به جهان مخالف نیستم و نمی خواهم کار علمی کردن را زیر سؤال ببرم ولی در مورد بنیادهای این علم و نقش اجتماعی آن باید بازاندیشی کرد. علم تا جایی که علم است، مثل اینکه علم جمعیت شناسی باید بشمارد که جمعیت ایران چه قدر است، باید کارش را بکند و ما احتیاج به آن داریم؛ اما جایی که به واسطه این قدرتش خیال می کند عینا رسالت اجتماعی را هم در حال حمل کردن است، جای تردید هست. البته اگر در دهه های اخیر نقد دیسکورس های مسلط هم اتفاق افتاده واقعا در دانشگاه ها بوده است.
مشاهده خبر در جماران