کدخبر: ۱۵۴۸۹۹۸ تاریخ انتشار:

در پژوهشکده اندیشه دینی معاصر؛

فاضل میبدی: جامعه‌ای که بخشی از مردمش گرسنه‌اند یک جامعه پیامبرپسند نیست/ اسلام بر مسائل اقتصادی حساس است

حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی فاضل میبدی گفت: باید این را باور کرد و پذیرفت؛ هر چند که معتقدیم اساس اسلام، ایمان و معنویت است، اما همین اسلام بر مسائل اقتصادی به قدری حساس است که اگر مسائل اقتصادی و معیشت مردم به‌سامان نباشد، دین‌داری جامعه نیز به چالش کشیده می‌شود؛ چنانکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوندا، به نان ما برکت بده؛ که اگر نان نباشد، فرائض دینی هم انجام نمی‌گیرد» و نان، مظهر اقتصاد است.

به گزارش جماران؛ متن کامل سخنان حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی فاضل میبدی در نشست با موضوع «اخلاق اجتماعی در پرتو امنیت اجتماعی» در پی می آید:

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

ثم الصلاة و السلام علی خیر خلقه محمد

موضوع سخن «اخلاق اجتماعی در پرتو امنیت اجتماعی» است و در این بحث، سه واژه باید در کنار هم، معنا شوند و بدون هریک از آن‌ها، دو جمله دیگر فاقد معنا خواهد بود. این سه عبارتند از:

- اخلاق اجتماعی؛

- امنیت اجتماعی؛

- عدالت اجتماعی.

این سه، فرق‌های ظریفی با یکدیگر دارند، ولی اگر بنا باشد یکی از آن‌ها در جامعه، معنا بدهد و محقق بشود، آن دو واژه دیگر نیز باید در کنار آن، معنا و تحقق بیابد و یا به آن‌ها عمل شود. اگر در جامعه‌ای، فقط اخلاق اجتماعی پیگیری شود اما امنیت اجتماعی نادیده گرفته بشود، اخلاق اجتماعی نیز تهی از معنا خواهد بود و یا اگر اخلاق اجتماعی و امنیت اجتماعی، دنبال شوند اما در پی عدالت اجتماعی بر نیایند، آن دو دیگر نیز باز فاقد معنا خواهد بود.

بررسی واژه «اخلاق» در قرآن و روایات

بی‌شک، اخلاق، یکی از دعوت‌های مهم و شاه‌بیت دعوت انبیاست که تمام ادیان الهی نیز آموزه‌هایی مهم، واژه‌ها و مفاهیمی در این زمینه، ارائه کرده‌اند و «خوبی، بدی، زشتی، زیبایی، حسن، قبح، طیبات، خبائث، معروف و منکر» از واژگانی است که در ادیان الهی؛ به‌ویژه اسلام، مکرر آمده و هریک از آن‌ها خود دربرگیرنده اخلاق است.

البته در خود قرآن، واژه «خلق عظیم» آمده است اما کلمه «اخلاق» را در قرآن نداریم و جز روایت معروفی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) -که با اختلاف روایات، قرائات و منابعی که از شیعه و سنی برایش ذکر شده- اجمالاً به صورت متواتر، نقل شده که فرمودند: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»؛ من برای تتمیم پایه‌های اخلاق، مبعوث شده‌ام.

در معنای «مکارم اخلاق» باید گفت که اگر بخواهیم در مکتب اسلام، مکتب اخلاقی هم پیدا کنیم، بر این باورم که در دین و اسلام، مکتب اخلاقی نداریم، اما واژگانی داریم که اخلاقی‌اند. از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که معنای «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» چیست؟ در پاسخ فرمودند: «العفو عمّن ظلمک»؛ اگر کسی در حق تو ظلمی روا داشت، او را ببخشی. البته ظلم در اینجا به معنای ظلم شخصی است؛ چراکه ظلم بر دو قسم است:

1) ظلم‌های موضعی شخصی؛ مانند این‌که همسایه در حق همسایه، والدین در حق فرزندان، همسران در حق یکدیگر جفا و ستمی روا می‌دارند. در این گونه موارد، همان گونه که قرآن کریم فرموده است: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس»، باید غیظ و خشم خود را فرو خفت و گذشت کرد.

2) ظلم‌های ساختاری و اجتماعی: در برابر این دست از ستم‌ها، عفو معنا نمی‌دهد و اگر در مقابل حاکم، حکومت و سلطانی، قرار داریم که کارش ستم و ظلم سیاسی، اقتصادی و مانند آن است، «العفو عمن ظلمک» بی‌معناست و در برابر چنین ظلم‌های ساختاری و کلان اجتماعی، قاعده امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به عدالت، دعوت به مبارزه و مانند آن به میان می‌آید نه عفو و گذشت.

بنابر این، یکی از مصادیقی که امام صادق(علیه السلام) از این روایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نام برده است، عفو کسی است که به انسان، ظلم می‌کند.

حضرت در ادامه فرمایش خویش فرمود: «و صلة من قطعک»؛ بسیار اخلاقی است که اگر دوست و آشنایی به هر دلیلی با انسان، قطع رابطه کرد، بکوشد رابطه را نبرّد؛ به ویژه امروزه که متأسفانه در جامعه ما به دلائل، سیاسی، اقتصادی و دیگر دلائل، قطع روابط، رو به فزونی گذاشته اما بی‌ارتباطی، قطع رابطه، قهر و جدایی، باعث بسیاری از بیماری‌هاست. یکی از موضوعاتی که در تسکین و آرامش‌بخشی روح انسان، تأثیر فوق العاده دارد، ارتباطات اجتماعی، خویشاوندی و دوستانه است که نباید قطع بشود مورد بی‌توجهی واقع گردد؛ مثلاً شخصی که در ماه رمضان، روزه می‌گیرد، نماز می‌خواند، در مراسم شب‌های احیاء شرکت می‌جوید و دعای «جوشن کبیر» می‌خواند اما با نزدیک‌ترین خویشاوند خود، قهر است، به فرزندش توجهی نمی‌نماید. بنابر این اگر بشر بتواند با کسی که با وی قطع رابطه کرده است، رابطه برقرار کند، از مصادیق تتمیم مکارم اخلاق به شمار می‌رود.

آنگاه فرمودند: «و اعطاء من حرمک»؛ اگر کسی تو را از چیزی محروم داشت، تو او را آنچه بدان نیاز دارد، محروم نساز. اگر از دیگری پولی طلب کردی و با این‌که تمکن مالی داشته و به مشکل شما واقف بوده، از کمک، دریغ ورزیده، اما با گردش روزگار، وضعیت تو بهبود یافت و وضع او به بدی گرایید؛ چنانچه از تو کمکی خواست، در مقام مقابله به مثل، او را نومید مساز.

حضرت در بیان مصداق چهارم فرمود: «و قول الحق ولو علی نفسک»؛ سعی کنی که سخن حق بگویی، ولی علیه تو باشد. این رفتاری است که امروزه، بسیاری از ما آن را زیر پا گذاشته‌ایم و می‌کوشیم به گونه‌ای سخن بگوییم (به شکل دروغ، فریب یا توریه) که به زیان ما تمام نشود و اگر با کسی تخاصم، تنازع و مشکلی داریم و کسی برای رفع آن، واسطه شد، به شکلی سخن بگوییم که تقصیر را از گردن خود به عهده دیگری بیندازیم. این ضد اخلاق و آن چیزی است که پیامبر برای آن، مبعوث گردیده‌اند. بنابر این، «و قول الحق ولو علی نفسک» از مصادیق تتمیم مکارم اخلاق به شمار می‌رود.

بنابر این، ممکن است که مصادیق اخلاق در روزگار کنونی، بسیار بیشتر شده باشد یا مصادیق ضداخلاقی، فزونی بسیاری پیدا کرده باشد. با مراجعه به روایات و آیات، ده‌ها مصداق از فضیلت و رذیلت اخلاقی می‌بینیم اما امروزه، چیزهایی هست که در روزگار صدور روایات و آیات نبوده تا در آن‌ها منعکس بشود.

در اینجا مثالی نقل می‌کنم که به اخلاق اجتماعی هم بر می‌گردد، گاهی دیده‌ام که در شهر قم، که مرکز تعالیم دینی است، کسی در حال رانندگی است و کیسه پر از زباله را به خیابان می‌اندازد. متأسفانه تربیت‌های اجتماعی، فوق العاده ضعیف است. البته قصدم این نیست که بگویم چنین رفتارهایی در شهرهای دیگر دیده نمی‌شود، اما در قم با وجود جمع کثیری از روحانیت، مراکز و نهادهای مذهبی و مؤسسات دینی، چنین رفتار‌هایی چندان جالب نیست. یا اگر برای قدم زدن به پارک بروید، آنجا را مملو از زباله‌های مختلف می‌یابید و این‌ها خلاف اخلاقی است که در اسلام از آن، دم می‌زنیم. نباید در جامعه مسلمانان، این حرکات ناپسند ضداخلاقی، مشاهده بشود. مصداق دیگر، نحوه رانندگی مردم امروز است. اگر در یکی از خیابان‌های کشورهای متمدن و پیشرفته بنگرید، در آن‌ها احساس امنیت بسیاری می‌کنید؛ مثلاً اگر راننده در حال حرکت، عابر پیاده‌ای را در فاصله چندده‌متری خود مشاهده بکند، سرعت خود را می‌کاهد و رعایت می‌کند تا عابر پیاده، ولو به خلاف قانون از خیابان می‌گذرد، بتواند عرض خیابان را طی کند، اما در شهری مانند قم اگر عابر پیاده‌ای در مقابل ماشین، ظاهر بشود، راننده می‌کوشد که در برابر او خودنمایی کند و بارها بوق خود را به صدا در می‌آورد.

باید باور کرد که اگر خواسته باشیم نحوه سوء تربیت خود را در جامعه، مشاهده کنیم، در خیابان‌ها و رانندگی‌ها و پارک‌ها و بسیاری از مراکز اسلامی، هویداست.

بنابر این، اخلاق اجتماعی باید در چنین مواردی، خود را نشان بدهد، ولی متأسفانه چنین نیست.

ملاک‌های جامعه خداپسند

موضوع بحث را در قرآن، پی می‌گیریم و با قرائت و تفسیر یک آیه، امنیت اجتماعی و اخلاق اجتماعی را توضیح می‌دهیم.

اگر کسی از شما سوال کند که جامعه خداپسند و پیامبرپسند، کدام جامعه است؟ ممکن است پاسخ‌های مختلفی داده شود، ولی یکی از پاسخ‌هایی که خدا در قرآن به این پرسش داده، این است که می‌فرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»؛ خداوند قریه‌ای را که خود می‌پسندد، مثال زده است.

«قَرْیَةً»: «قریه» به معنای امروزین آن می‌تواند یک جامعه، ملت، دولت و کشور باشد.

«کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً»: این دو و اژه بدین معناست که زندگی شخص در آن، از اطمینان برخوردار باشد. «اطمینان خاطر» تعبیری است که در ادبیات خود، زیاد به کار می‌بریم و بین معناست که انسان در آغاز حرکت برای رسیدن به هدف خود، اطمینان داشته باشد که موانعی در برابر او نیست و جامعه و آینده را به قدری روشن ببیند که نگرانی‌ای در خود نیابد؛ در چنین شرائطی از تعبیر «کانَتْ آمِنَةً» استفاده می‌شود و مراد این است که اطمینان برای مردم، وجود دارد و هیچ چیزی برای او آرام‌بخش‌تر، دل‌پذیرتر و دلشادکننده‌تر از اطمینان نیست؛ چون اولین سرمایه‌ای که هریک از اقشار جامعه بدان نیاز دارد، امید و اطمینان است.

«آمنة» در کنار «اطمینان» به معنای امنیت است. اطمینان یک موضوع است و امنیت نیز موضعی دیگر. زمانی می‌توان اطمینان داشت که در آغاز روز و پایان شب، از نظر اموال، فرزندان، رفت‌وآمدها و همه شؤون زندگی، احساس امنیت کرد و در کنار آن، اطمینان خاطر حس شود. امروزه، چرا در جامعه دینی و اسلامی باید آسیب‌های ضدامنیتی بالا باشد؟ اگر کسی شب‌هنگام برای خروج از خانه، نیاز به قفل‌های متعدد بر درب خانه داشته باشد، به این دلیل است که اطمینانی از عدم دستبرد، وجود ندارد. چنین وضعی نباید در جامعه دینی، دیده شود. وقتی تربیت اجتماعی ضعیف شد، امنیت اجتماعی نیز از بین می‌رود. بنابر این، قریه‌ای که خداوند می‌پسندد و بدان، مثال می‌زند، «آمِنَةً مُطْمَئِنَّة» است. این دو واژه باید در کنار یکدیگر قرار بگیرد و بشر در روح خود، احساس اطمینان و امنیت بکند. این واژگان در رسائل عملیه و بسیاری از کتب دیگر ما گم است، در حالی که سرشار از واژه‌های فقهی است و باید باشد، اما خداوند در کنار وضو، نماز، روزه و اعمال دیگر انسان، چیزی به نام امنیت نیز می‌خواهد. البته ممکن است امنیت را خود شخص و یا حاکمیت ویران و یا فراهم بکند، اما به هر حال، این، چیزی است که خداوند در قرآن خواسته و به قریه‌ای هم که مورد پسند اوست، مثال زده و آن را «آمِنَةً مُطْمَئِنَّة» توصیف کرده است.

«یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ»: سومین شاخصه آن قریه‌ای که خداوند می‌پسندد، این است که رزقش به حد وفور در هر مکانی، وجود داشته باشد. «رغد» به معنای فراوانی است؛ یعنی انسانی که بامدادان، قصد خروج از خانه دارد، هر چیز مورد نیاز خود را در هر نقطه از جامعه‌اش که به او نزدیک است، بیابد. مرحوم علامه طباطبائی در «المیزان» در اشاره به این واژه می‌فرماید: باید نوعی تجارت در جامعه، وجود داشته و دادوستد کالا به گونه‌ای در جامعه، انجام بشود که هر کس احساس کند آنچه بدان نیاز دارد، هست و قدرت خرید آن را هم داشته باشد. در اینجا یک بحث اقتصادی نیز مطرح می‌شود که مستوفا وارد آن نمی‌شویم.

جامعه‌ای که بخشی از مردمش گرسنه‌اند؛ یعنی نعمت هست اما قدرت خرید، وجود دارد؛ یا قدرت خرید هست اما نعمت، وجود ندارد و یا هر دو هست اما در اختیار مردمان نیست، یک جامعه پیامبرپسند نیست.

«فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ»: کسانی که در جامعه مورد پسند خداوند می‌زیند، کفران نعمت کردند؛ یعنی امنیت به هم خورد، اطمینان از میان رفت و اقتصاد دچار چالش گردید؛ در این صورت است که «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ»: کفران نعمت به چه معناست؟ چگونه می‌شود که یک جامعه پیامبرپسندی که شاخصه‌هایش امنیت، اطمینان و وفور رزق است، به هم می‌خورد و از هم می‌پاشد؟ علت این امر، کفران نعمت است؛ بدین معنا که نعمت‌ها در جامعه، بر سر جای خود نباشد؛ افراد در سر جای خود نباشند و لیاقت‌ها به کار گرفته نشود. معنای «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» بسیار فراخ‌تر از کفر در برابر توحید و نشستن در بت‌خانه است. اگر فرض کنیم که صندوق ذخیره کشور، بانک‌ها، اقتصاد و درآمدهای نفتی را به دست کسانی بدهید که کاردان، کارشناس و متخصص نیستند، یا به دنبال سودجوئی، رانت‌خواری و اختلاسند، مصداق کفران نعمتی است که جامعه را دچار به‌هم‌ریختگی می‌کند و مؤیدات این مطلب در بسیاری جاهای دیگر هم وجود دارد و می‌توان آن‌ها را مطرح کرد. اگر خداوند در سوره نساء می‌فرماید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی‌ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً»، بدین معناست که اموال جامعه را به دست انسان‌های سفیه و بی‌خرد ندهید؛ چراکه موجب می‌شود قوام جامعه به هم بخورد. ثروت جامعه باعث قوام و ایستادگی آن است و اگر به دست نابخردان، نااهلان و کارناشناسان افتاد، روشن است که قوام جامعه را دچار تشویش می‌کند.

«فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»؛ واژه «یصنعون» نظر به نوعی کارورزی، حکم‌رانی و حرکت‌هایی دارد که باعث آن کار در جامعه است و باید صورت بگیرد و «لباس الجوع و الخوف» بدین معناست که اگر امنیت، اطمینان و اقتصاد در جامعه، دچار اختلال گردید، لباس الجوع و الخوف است که جای‌گزین آن می‌شود؛ یعنی جوع و خوف به بدن انسان می‌چسبد. خداوند در این آیه به «لباس» مثال زده؛ یعنی آنچه که بر اندام انسانی و بدن او چسبیده است. شما در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که «خوف» یعنی ترس و «جوع» یعنی گرسنگی به بدنت چسبیده است و در چنین جامعه‌ای، اخلاق اجتماعی معنا نمی‌دهد؛ چراکه امنیت اجتماعی وجود ندارد.

باید این را باور کرد و پذیرفت؛ هر چند که معتقدیم اساس اسلام، ایمان و معنویت است، اما همین اسلام بر مسائل اقتصادی به قدری حساس است که اگر مسائل اقتصادی و معیشت مردم به‌سامان نباشد، دین‌داری جامعه نیز به چالش کشیده می‌شود؛ چنانکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوندا، به نان ما برکت بده؛ که اگر نان نباشد، فرائض دینی هم انجام نمی‌گیرد» و نان، مظهر اقتصاد است.

ریشه‌یابی پدیده‌های زشت اجتماعی

ممکن است بسیاری از مردم، دین خداوند را فقط در این ببینند که ذکر بگوییم، دعا بخوانیم و نماز بگزاریم؛ یا حتماً خانم‌ها حجاب داشته باشند و نگاه به اموری از این دست داشته باشند. البته این امور، قابل انکار نیست، اما آنچه باعث می‌شود این مظاهر مذهبی و مناسک دینی هم از بین برود، یک سری مسائل ریشه‌ای است که باید بدان‌ها توجه نمود. باید ریشه‌ای ‌تر بیندیشیم تا ریشه پیدایش پدیده‌های زشت اجتماعی در جامعه را بیابیم. این معضل ریشه در چند علت دارد:

1) جهل؛

2) استکبار: یکی از کلماتی که در قرآن، بارها تکرار گردیده؛ به عنوان صفت فرعون نیز شمرده و فرعون مظهر آن واقع شده، مسأله «استکبار» است. این رذیله اخلاقی، بسیار خطرناک است؛ یعنی اگر این واژه و معنای آن در یک جامعه، فراگیر بشود، اخلاق اجتماعی را به هم می‌ریزد؛ امنیت اجتماعی از میان می‌رود؛ اقتصاد و عدالت اجتماعی نیز دچار اختلال می‌گردد.

در چند آیه قرآن می‌خوانیم که فرعون در پی استکبارش مردم را می‌کشت و اعمال ناشایست و جنایاتی مرتکب می‌شد و این واژه از او جدا نمی‌شود برای روشن شدن این مطلب، آیه‌ای را از قرآن کریم، مطرح می‌کنیم که می‌فرماید:

«وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَرى‌ رَبَّنا»؛ کسانی که به قیامت، امیدوار نبودند، بهانه‌هایی می‌گرفتند که معمولا در برابر انسان‌های دادخواه، گرفته می‌شود تا منافع خود را دنبال بکنند. آنان نیز بهانه‌جوئی می‌کردند که چرا پیامبری نداریم؛ چرا فرشته بر ما نازل نمی‌شود و چرا خدا را نمی‌بینیم؟

خداوند نیز در مقابل این افراد، نشانه می‌دهد و می‌فرماید: «لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً»؛ آنان در نفس خود، استکبار ورزیدند. استکبار در نفس بدین معناست که بیماری استکبار از درون فرد، آغاز می‌شود؛ یعنی این شخص، خود را بزرگ می‌بیند. بزرگ دیدن و خود بزرگ‌بینی؛ یعنی این‌که آنچه من می‌گویم، حق است؛ باید مطابق با آن عمل شود و خلاف آن نباید صورت بگیرد. اگر واژه «استکبار» را بشکافیم، تنها به این نیست که به زبان، اظهار بزرگی کند و بگوید «انا ربکم الاعلی»، بلکه بدین معناست که فهم خود -و به تعبیر دیگر، توهم خود- را بر جامعه، تحمیل کند و خود را در نفس خویش به گونه‌ای برتر می‌بیند که نه تنها افراد دیگر را نمی‌بیند، بلکه افکار و مشکلات دیگران را هم نادیده می‌گیرد. در چنین وضعیتی، سرانجام به آنجا می‌رسد که:

«وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً»: دو واژه «عتوا» و «عتو» به فرموده علامه طباطبایی و ارباب لغت، به معنای ظلم بزرگ است. در آغاز بحث، ظلم به دو نوع ظلم شخصی و فردی، و ظلم‌های ساختاری و اجتماعی، تقسیم و گفته شد که در برابر نوع اول، توصیه به عفو گردیده اما در مقابل نوع دوم که ریشه در استکبار و خود بزرگ‌بینی دارد، باید ایستادگی کرد؛ چراکه خطرناک است.

آنچه به عنوان استکبار و خود بزرگ‌بینی، مطرح می‌شود، چیزی است که به یک ظلم اجتماعی، تبدیل می‌گردد و در آن، رذیلت اجتماعی، بی‌اخلاقی اجتماعی، بی‌امنیتی اجتماعی و سایر رذائل نهفته است و به دنبال آن پدید می‌آید.

در آیه دیگری می‌خوانیم: «وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى‌ وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی‌ نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ»؛ خداوند می‌فرماید فرعون یکی از شکنجه‌گران بزرگ زورگار بود و در آیه‌ای دیگر درباره می‌فرماید: «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ»؛ این مظهر استکبار، وقتی می‌خواست مخالفان خود را از میدان به در بکند، آنان را به چارمیخ می‌کشید و در زمین می‌کوبید؛ آنگاه آنان را شکنجه می‌کرد و می‌کشت، نیز همان طور که در آیه مورد بحث آمده، «سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی‌ نِساءَهُمْ»؛ جوان‌کشی را از صفات او می‌شمارد که ریشه در استکبار او دارد.

در جای دیگری می‌خوانیم که: به او گفتند دوستان تو، تو را رها کردند و به سراغ موسی(علیه السلام) رفتند، اما فرعون با تهدید آنان به شکنجه گفت: «لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی‌ جُذُوعِ النَّخْلِ»؛ شما را به شاخه‌های درخت خرما می‌آویزیم و این یک نوع شکنجه وحشتناک بوده که به تعبیر امروزی، «سقف‌آویز» نامیده می‌شود. در شکنجه‌های حکومت‌ها از این دست رفتارها وجود داشته است. در قرآن نیز این را یکی از مصادیق فرعون، معرفی می‌کند.

ریشه‌یابی استکبار در مداحی و تملق

 اگر بنا شد که یکی از مظاهر رذیلت اخلاقی را استکبار بدانیم، باید ببنیم که این بیماری از کجا در انسان، پدید می‌آید؟ با رجوع به پاره‌ای از تعالیم پیامبر و ائمه(علیهم السلام) می‌توان منشأ این بیماری را تشخیص داد، اما در اینجا به یکی از آبشخورهای این رذیلت اخلاقی، اشاره می‌کنیم.

یکی از امور اخلاق‌کُش و استکبارپرور در جامعه، فرهنگ تملق و مداحی است که کمتر به آن پرداخته شده و امروزه نیز متأسفانه، شاهدیم که پاره‌ای از سخنان، از این صفت مذموم به دور نیست. البته این دست سخنان در برابر مقامات بسیار بالا می‌تواند توجیه‌پذیر باشد، ولی اگر هر کسی در برابر مقام بالاتر از خود قرار گرفت، تمام حسن‌ها را بر شمارد و هیچ جرأت انتقادی در او نباشد، به یک معنا، به مداحی و تملق باز می‌گردد. طبیعی است که اگر بشر در برابر بشری دیگر، جرأت انتقاد نداشت و در مقابل، فقط قدرت تمجید و تجلیل داشت؛ به قول مولوی:

او چو بیند خلق را سرمست خویش                          از تکبر می‌رود از دست خویش

 همین که ببیند انسان‌ها سرمست اویند؛ او را مدح می‌کنند و هیاهو می‌کنند، خود را گم می‌کند؛

از وفور مدح‌ها فرعون شد                                    کن ذلیل النفس هوناً لا تسد

اگر فرعون، فرعون شد، از مادرش فرعون زاده نشد، بلکه آنچه او را بدانجا رسانید، از وفور مدح‌ها بود؛ چراکه ستایشگران و متملقان چنان در برابر او زبان به تملق و تحسین باز کردند که سرانجام، سرمست آن تملق‌ها شد؛ آنگاه مولوی می‌گوید:

لطف و سالوس جهان خوش‌لقمه‌ای است                                     کمترش خور کان پرآتش لقمه‌ای است

 این‌که کسی در برابر تو، تحسین کند و فقط از خوبی‌ها بگوید اما انتقادی نکند، لقمه‌ای بسیار خوش‌مزه است که موجب لذت تو است، اما بسیار کم از آن بخور؛ چراکه این لقمه، بسیار خطرناک است و متأسفانه این فرهنگ در زمان صدر اسلام هم بود و در «نهج البلاغه» می‌خوانیم که عده‌ای به حضور علی(علیه السلام) رفتند و متأثر از این فرهنگ، و به عنوان امام و امیر وقت، زبان به ستایش آن حضرت گشودند، اما پاسخ حضرت به آنان، این دعا بود: «اللَّهُمَ‌ لَا تُؤَاخِذْنِی‌ بِمَا یَقُولُونَ‌»؛ خدایا، مرا به آنچه اینان درباره من می‌گویند، مؤاخذه نکن! مراد حضرت این بود که علت ستایش این مردم از من، این است که چیزهایی را از من در خود، بزرگ کرده‌اند یا تصوری از من یافته‌اند که با من مطابقت ندارد؛ پس مرا مؤاخذه نکن یا اگر کسی باید مؤاخذه بشود، من نباشم؛ «وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ»؛ بارالها، من بسیار فروتر از آنم که این مردم درباره من می‌گویند؛ لذا مرا برتر از گمان اینان بدار؛ «وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُون»؛ چیزهایی در من هست که ایشان از آن، خبر ندارند و ممکن است خود من هم از آن ناآگاه باشم و آن، نفس سرکش مستکبری است که امکان دارد در ما وجود داشته باشد.

حضرت علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، برای این‌که این صفت تملق و مداحی را بریزد و بشکند، و در برابر، به انسان‌ها جرأت انتقاد و فریاد کشیدن بدهد؛ چون اگر تملق در جامعه‌ای رسوخ یافت و رشد کرد، از بذر آن، درخت حنظل استکبار پدید می‌آید که ثمره آن، عتوّ و ظلم بزرگ است و این باید شکسته بشود. حضرت می‌فرماید: «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»؛

ما که جامعه پیامبرپسند را «کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً» معرفی می‌کنیم و این دو (امنیت و اطمینان) را ویژگی‌هایی می‌دانیم که باید در چنین جامعه‌ای پیدا کنیم؛ بدین معناست که این دو ویژگی باید در جامعه، وجود داشته باشد تا کسی بتواند در مقابل مقامی بنشیند؛ سخن بگوید و انتقاد و پرخاش بکند. اگر شهروندان اطمینان به تأمین فردای خویش باشند و امنیت داشتند تا پس از آن، کسی آسیبی به وی وارد نسازد، می‌تواند چنین رفتار کند. حضرت به استاندار خویش می‌فرماید که به مردم، جرأت بده! و برای این امر باید یک سری پروتکل‌ها رعایت بشود: اگر مردم به درِ دار الاماره آمدند و با تو سخن گفتند یا اگر می‌خواهند زبان به سخن بگویند، «تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ»؛ پاسدارانی را که در آنجا حضور دارند و ممکن است برخی از آنان ارتشی و سپاهی باشند و عده‌ای نیز نیروهای مخفی.، همه را از خود، دور کن «حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»؛ تا هرکس خواست سخن بگوید، بدون لکنت زبان، چنین کند («متتعتع» یک واژه رباعی عربی و به معنای بدون لکنت در سخن است).

امشب که شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، شب قدر و شب ضربت خوردن امام علی(علیه السلام) است، باید از تعالیم ایشان در فرهنگ این جامعه، رشد، سرایت و جریان بدهیم؛ لذا باید این ویژگی‌ها در این روزگار، به ادبیات ما راه پیدا بکند، و الا حضرت امیر(علیه السلام) نیامده تا فقط در شب قدر، مصیبت او را ذکر و گریه کنیم؛ بلکه جامعه مورد نظر علی(علیه السلام) که به استاندار خود نیز سفارش می‌کند، جامعه‌ای است که مردم بتوانند به گونه‌ای با حاکمشان مواجه بشوند که اگر سخن‌گو و کسی که قصد سخن گفتن دارد، بدون لکنت، زبان بگشاید.

 آنگاه می‌فرماید: «فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»؛ من بارها از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم (این نشانه تأکید فراوان بر این مسأله و اهمیت آن است) که می‌فرمود: هیچ امتی به قداست و پاکی نمی‌رسد که حق ضعیفی بدون لکنت زبان، گرفته نشود؛ یعنی فرد باید در جامعه، جرأت داشته باشد که فریاد بکشد و حق ضعیف را بستاند. جامعه دینی مورد نظر ما شوربختانه، دین خدا را چنان کوچک ساخته‌ایم؛ در حصار برده‌ایم و به تعدادی مناسک و مظاهر شرعی جزئی، خلاصه کرده‌ایم که این مظاهر اصلی دین که باعث قوام جامعه است، در ادبیات ما گم شده است. باور کنید که معتقدم باید این جملات را بر در و دیوار مدارس علمیه، کتاب‌های حوزه و همه جا نوشت؛ چون کسی که طلبه می‌شود، فقط قصد تحصیل و خداشناسی ندارد اما در حالی که این دو اهمیت بسیار دارد، رسالت مهم یک روحانی این است که بتواند در این جامعه، بدون لکنت زبان برای مردم، سخن بگوید. ما امام علی(علیه السلام) جز این نمی‌شناسیم. آری، امام علی(علیه السلام) شیر روز و زاهد شب بوده و این‌ها قابل انکار نیست، اما آن‌که حضرت را برجسته و بزرگ می‌کند و می‌درخشاند، این است که دغدغه دردهای اجتماعی داشت و تا پای جان نیز این دغدغه او را رها نکرد. در میان حکم‌رانان عالم و حاکمان جهان –چه در حکومت‌های اسلامی و چه در حکومت‌های دیگر- انسانی به مانند علی(علیه السلام) پیدا کنید که دغدغه‌های اجتماعی مردم را داشته باشد. ممکن است من هم دغدغه داشته باشم، ولی دغدغه‌ام این است که چرا فلان خانم، دوچرخه سوار می‌شود؟ اما اگر همین خانم با حجاب و یک بچه در کنار خیابان، داخل کارتون بخوابد، دیگر دغدغه اجتماعی من نیست.

اگر بنا باشد که در نگاه، بینش و ادبیات من در جامعه، خانمی که شب، بدون مسکن است و در گوشه پارک یا در کارتون می‌خوابد، منکر اجتماعی تلقی نشود و من در برابر او بی‌دغدغه باشم، اما چنانچه تلاش و مراجعه خانمی برای ورود به ورزشگاه، به دغدغه اجتماعی من تبدیل بشود، این جامعه، یک جامعه معاویه‌پسند است نه مورد پسند حضرت علی(علیه السلام). حضرت می‌فرماید: چنانچه بخواهید به قداست برسید، باید بتوان بدون لکنت و ترس، در جامعه، فریاد کشید. عبارت «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ ...» بسیار عجیب است؛ چراکه قداست و قدسیت، یک واژه پرمعناست و شاید از پرمعناترین واژگان نیز باشد. امت مقدس یعنی امتی که واقعاً برجسته‌تر از او نمی‌توان فرض کرد و جامعه‌ای است که می‌تواند در برابر مشکلات و دغدغه‌های مردم، فریاد بکشد.

بنابر این اگر بخواهیم اخلاق اجتماعی در جامعه داشته باشیم –که باید داشته باشیم- شخصاً به اخلاق فردی، معتقدم اما این اخلاق باید به اخلاق اجتماعی، تبدیل بشود. اگر شخصی در خانه بنشیند و شخصیتی بسیار اخلاقی اما بی‌ارتباط با جامعه باشد، چندان مفید نیست. آغاز اخلاق اجتماعی این است که فرد به درون جامعه بیاید و منافع مردم را بر منفعت خویش مقدم بداند. این اخلاق اجتماعی، زمانی می‌تواند در جامعه، پیدا بشود که در کنارش امنیت اجتماعی هم وجود داشته باشد و در کنار امنیت اجتماعی نیز عدالت اجتماعی نیز باشد. این واژگانی است که نیازمند بحث و گفتگوی بیشتر است.

 امیدواریم که این درک و فهم را از دین و تعالیم انبیاء کلاً؛ چه از اسلام خصوصاً به دست بیاوریم که در آموزه‌ها و تعالیمی که پیامبران الهی برای ما آورده‌اند، مهم‌ترین چیز، اخلاق اجتماعی و امنیت اجتماعی است. آری، زهد، خوب است، زکات و روزه، پسندیده و در تربیت انسان، مؤثر است (چنانکه کلمه «تزکیه» در قرآن، به اخلاق فردی باز می‌گردد که بازگشت آن نیز به اخلاق اجتماعی است) اما بدون بازگشت به اخلاق اجتماعی، مفید نیست. بنابر این، تأکید می‌شود که در مورد واژه‌ها بیشتر کار و بحث کنیم تا به ادبیات دینی ما، رساله‌های عملیه، کتاب‌ها و دیوارنویسی و کتبه‌های حرم‌های مطهره و مکان‌های مذهبی، راه پیدا بکند و جملات مربوط به حیات و قوام جامعه در منظر مردم، قرار بگیرد تا مردم آن‌ها را جزء فرهنگ خود بدانند.

مشاهده خبر در جماران