کدخبر: ۱۵۳۷۸۹۶ تاریخ انتشار:

در گفت و گویی مطرح کرد؛

آیا هاشمی نفر دوم کشور بود؟/ پاسخ سعید حجاریان

سعید حجاریان در گفت و گویی به این سوالات پاسخ داده است که آیا آیت الله هاشمی رفسنجانی نفر دوم کشور بود؟ آیا پروژه توسعه اقتصادی او درست تر از پروژه توسعه سیاسی بود؟ آیا او در پایان عمر در رویکرد خود به دموکراسی تجدیدنظر کرده بود؟

به گزارش جماران،  سعید حجاریان در گفت و گو با هفته نامه «صدا» به مناسبت سالگرد رحلت الله هاشمی رفسنجانی به این سوالات و پرسش هایی مشابه، پاسخ داده است که مشروح آن در پی می آید:

 عموم ناظران و فعالان سیاسی در ارزیابی کارنامه و جایگاه سیاسی آقای هاشمی از «چند هاشمی» و یا تعابیر «هاشمی متقدم، هاشمی میانه و هاشمی متاخر» سخن گفته‌اند. شما این تعابیر را درباره ایشان قبول دارید و چه توصیف و تبیینی دراین‌باره ارائه می‌دهید؟

اگر زندگی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را از پیش از انقلاب یعنی ابتدای سیاسی‌‌شدن‌اش تا وفات‌اش در نظر بگیریم، شاید بتوانیم ادوار بیشتری را هم احصاء کنیم. مثلاً پیش از انقلاب تا مقطع ملاقات او با «بهرام آرام»، وی را در قامت یک پشتیبان و تدارک‌گر مبارزه می‌بینیم، ولی بعد از آن ملاقات به‌کلی از مشی و مرام سازمان مجاهدین خلق رویگردان شد و به سمت کار فرهنگی روی آورد.

بعد از انقلاب هم شاید بتوان بیش از سه دوره‌ی زندگی مرحوم هاشمی را از یکدیگر تفکیک کرد. در دوره حیات رهبر انقلاب، ایشان عقل منفصل امام به‌حساب می‌آید. دوره‌ای با آیت‌الله خامنه‌ای یک بلوک قوی تشکیل دادند و به حذف چپ‌ها پرداختند که بعد، به‌دلایلی از جمله شکست سیاست تعدیل اقتصادی میان آن‌ها زاویه ایجاد شد و به‌گمانم جرقه زوال ایشان از همین مقطع زده شد و بعد از اتمام ریاست جمهوری این پروسه در ابعاد مختلف ادامه پیدا کرد تا به تیغ حذف شورای نگهبان می‌رسیم.

می‌خواهم بگویم زمانی‌که پرده‌های قدرت کنار رفت و تا حد زیادی واقعیت‌ها بر آقای هاشمی مکشوف شد، ایشان به اصلاح‌ وضع موجود-نه لزوماً اصلاح‌طلبی به‌معنای مصطلح- گرایش پیدا کرد. در یک گزاره کوتاه می‌خواهم بگویم، آقای هاشمی تن به وضع موجود و جریان هژمون می‌داد، مشروط به آنکه خود محور امور باشد و این دلیل وجود چند هاشمی است.

 

آقای هاشمی حتما در زمینه سیاست خارجی دست به تنش‌‌زدایی می‌زد

 

آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری خود، بر اولویت سازندگی و یا حداکثر توسعه اقتصادی بر مسایل سیاسی تاکید داشت که به‌نوعی منجر به شکاف با نیروهای چپ و روشنفکران هم شد و نهایتا به دوم‌خرداد انجامید. در شرایط کنونی و با لحاظ کردن تجارب نزدیک به سه دهه از دولت هاشمی و شکست پروژه اصلاحات سیاسی، آیا نمی‌توان مدعی شد پروژه هاشمی درست‌تر بود؟

گمان می‌کنم اگر خود آقای هاشمی اکنون در قید حیات بود، درمی‌یافت برای اصلاحات اقتصادی و پیشبرد برنامه توسعه‌اش به زمین با ثبات سیاست نیاز دارد، چون نمی‌توانست با وضع هرج‌و‌مرج کنار بیاید؛ چنانکه مشکلات زیادی با دولت محمود داشت، چون فکر می‌کرد آن دولت همه‌چیز را از وضع طبیعی خارج کرده و کشور غیرنرمال شده است.

ایشان حتما در زمینه سیاست خارجی دست به تنش‌‌زدایی می‌زد و حتما در زمینه داخلی نیز تلاش می‌کرد دست نیروهای اخلال‌گر و موازی را کوتاه کند. چنانکه پیش‌تر گفته‌ام، مرحوم هاشمی در لفظ و معنا با توسعه سیاسی همدل نبود، اما نیک می‌دانست سرانجام اطلاق قدرت و حاکمیت یکدست چیست؛ بنابراین حتماً پروژه‌اش را به‌گونه‌ای بازتعریف می‌کرد که پایی محکم در سیاست و توسعه سیاسی داشته باشد. می‌خواهم بگویم اگر پروژه آقای هاشمی به سیاست‌زدایی و اقتصادزدگی معنا شود، پروژه‌ای نادرست و ضعیف به‌حساب می‌آید و امروز فاقد کارآیی است؛ شما اگر کابینه اول ایشان را با کابینه دولت آقای رییسی مقایسه کنید، می‌بینید چقدر تراز آن بالاست و این امر برآمده از یکی از ابعاد توسعه سیاسی، یعنی شایسته‌سالاری است. ‌

 

دولت اصلاحات به‌گواه کارشناسان و اهل آمار، بهترین کارنامه را داشت

 

نیروهای نزدیک به آقای هاشمی و حزب کارگزاران به‌نوعی دوران دولت او را «سال‌های طلایی توسعه» تصویر می‌کنند که دوم‌خرداد ناخواسته زمینه تعارض درون سیستم و توقف و وارونه شدن روند توسعه را باعث شد. چه نظری درباره این گزاره دارید؟

ملاک طلایی یا برنزی بودن کابینه‌ها را نباید از حامیان و نزدیکان پرسید! باید، سیاست‌ها، آمارها و عامل‌ها را استخراج کرد و پس از بررسی از کیفیت‌ها سخن گفت. کابینه دوم دولت سازندگی به‌شدت ضعیف شده بود و این ضعف و حذف نیروها برآمده از نوعی توازن جدید در بلوک قدرت بود. آقای هاشمی این موارد را جسته‌ و‌ گریخته در خاطرات‌اش آورده و کمابیش نشان داده است که او هم تعارضاتی داشته است، اما دولت اصلاحات، به جامعه اهمیت می‌داد و هرکجا پای منافع ملی یا سنگ‌اندازی مقابل یک سیاست بهنجار مطرح می‌شد، موضوع را از حالت گعده‌ای و پستوی قدرت خارج می‌کرد و به رسانه‌ها می‌آورد.

از این گذشته، دولت اصلاحات به‌گواه کارشناسان و اهل آمار، بهترین کارنامه را داشت و به‌رغم شعارهای فرهنگی و سیاسی از معیشت مردم غفلت نکرد و این نشان می‌دهد خاتمی به مفهوم و روند توسعه وفادار بوده است.

من در مقاله‌ای با مقایسه ادوار مختلف ریاست جمهوری و میزان اقبال در دوره اول و دوم روسای جمهور، نوشتم اگر یک رییس‌‌جمهور می‌توانست سه دوره‌ای شود، خاتمی بود؛ تنها خاتمی بود که می‌توانست برای بار سوم رأی بیاورد حتی اگر لشگری از کاندیداهای رأی‌شکن را هم مقابل‌اش قرار می‌دادند!

 

آقای هاشمی سعی می‌کرد مکنونات قلبی خود را بیرون نریزد

 

 به نظر شما، شخص آقای هاشمی در دهه آخر عمر به تجدیدنظر مبنایی در نگاه خود به روند توسعه و توجه به دموکراسی رسیده بود و یا این مواضع، ناشی از روند حذف و نزدیک شدن ناخواسته او به منتقدین بود.

من، نمی‌توانم نیت‌خوانی کنم چون آقای هاشمی بسیار صبور بود و سعی می‌کرد مکنونات قلبی خود را بیرون نریزد. من معتقدم شاید اگر دوباره با رهبری به‌نوعی توافق می‌رسید، مشی دوره اول سازندگی تکرار می‌شد. اما، بعد از نماز جمعه ۲۹ خرداد و اعلام قرابت رهبری به آقای احمدی‌نژاد از یک‌سو و ضربه‌ شورای نگهبان در سال ۹۲، هاشمی دیگر پی برد کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمده است، چرا که ایشان به نفر سوم کشور تبدیل شده است!

مشاهده خبر در جماران