کدخبر: ۱۵۳۲۵۴۲ تاریخ انتشار:

یادداشت/

حسین انتظامی: خالص سازی یکی از شعارها و برنامه های تندروهاست/ آنها غافلند که بعدا ممکن است خودشان قربانی آن شوند

خالص سازان وطنی که خود را تنها مطیعان ولایت فقیه معرفی می کنند در مقابل راهبرد صریح رهبری (جذب حداکثری، دفع حداقلی) عملکردی آشکارا در تضاد دارند . اینان از درک معرفت دینی و مسلمات تاریخی نیز بی بهره اند . آیا سیره مصطفوی و امامان معصوم، خالص سازی بوده است؟ یعنی هر کسی را که ایده آل نبوده از خود می رانده اند؟ خاکستری ها که هیچ، سیاه ها را هم رانده اند؟ یعنی رسول الله(ص) پس از فتح مکه و در اوج قدرت نمی دانستند ابوسفیان کیست که خانه او را برای شهادتین کافی دانستند؟

به گزارش جماران؛ حسین انتظامی در یادداشتی با عنوان «خالص‌سازی» نوشت: 

»در ترمودینامیک، مفهومی داریم به نام جریان آرام (در مقابل جریان آشفته). در جریان آرام ، برگشت پذیری وجود دارد. مثال: گرم شدن تدریجی آب روی اجاق گاز، که هر گاه منبع انرژی را خاموش کنیم، قابلیت برگشت دارد؛ یعنی از دست دادن تدریجی گرما . اما جریان آشفته (مثال: انفجار) برگشت پذیر نیست. رادیکال ها / تندروها به جریان آرام و تدریجی اعتقاد ندارند. نان شان در آشفتگی است و از این رو خالص سازی یکی از شعارها و برنامه های آنهاست اما ضمنا از این سنت غافلند که وقتی ماشین خالص سازی راه می افتد، بعدا ممکن است خودشان قربانی آن شوند، چون دست بالای دست بسیار است.

جلوه نرم خالص سازی- که بسامدی پرتکرار در تاریخ دارد - عبارت مشهور «اگه ناراحتی، پاسپورت بگیر و برو» و جلوه زمخت آن «بگیر و ببند» است. ناخالص ها در فقره اخیر با سه گزینه روبرویند: یا پیام را بگیرند و انزوا پیشه کنند؛ یا اگر سرشان بوی قورمه سبزی می دهد تبعاتش را بپذیرند و یا به امر توصیه نمای اول، مراجعه و وطن را رها کنند. واکنش اخیر البته از همه بدتر است زیرا جمعیت را از نیروی کیفی، تهی می سازد.

خالص سازی، کشف تندروهای امروز نیست . تاریخ ، مالامال از نقش آفرینی آنهاست. فتنه خوارج، یک مثال است. در دوره متاخر هم رفتار کمونیست ها در اردوگاه شرق ، مک کارتیسم در اردوی غرب و داعش در جهان اسلام ، مثال هایی روشن است. در دهه ۱۹۵۰ انبوهی از روشنفکران و استادان دانشگاه و نویسندگان و هنرمندان و فعالان سیاسی آمریکایی، به تهمت گرایش به کمونیسم ، تحت فشار و پیگرد قرار گرفتند. برآمدن هیتلر و تصفیه های خونین استالین و نمونه های متعدد در اروپای شرقی نیز از این جمله است. بعد از ماجرای بهارپراگ (۱۹۶۸) نیمی از اعضای حزب کمونیست چکسلواکی یعنی حدود یک و نیم میلیون نفر پاکسازی شدند چون اصطلاحا مشکوک و نامطمئن بودند. رادیوی دولتی چکسلواکی هم قریب نیمی از کارمندان ۳۵۰۰ نفری خود را به همین دلیل اخراج کرد . (غربی ها فی المجموع، کارنامه بهتری دارند چون خالص سازی ، ظاهرا با اصول بنیادی اندیشه ای آنها یعنی لیبرالیسم تضاد دارد!)

خالص سازان، استاد دوقطبی سازی در موضوعات غیر مهم اند، نام آن را هم مرزبندی می گذارند. بی ادبی و گستاخی و خلیفه کشی از لوازم این کارشان است. تعصب و جاهلیت و عوام فریبی و سرک کشیدن به حریم خصوصی مردم و پاپاراتزی گری و قرمطی جویی و افشاگری خیابانی و بلوا سازی و حاشیه آفرینی و ناراضی تراشی و دو قطبی سازی کاذب به نام انقلابی گری از ابزار رادیکال ها / خالص سازان است.

خالص سازان وطنی که خود را تنها مطیعان ولایت فقیه معرفی می کنند در مقابل راهبرد صریح رهبری (جذب حداکثری، دفع حداقلی) عملکردی آشکارا در تضاد دارند . اینان از درک معرفت دینی و مسلمات تاریخی نیز بی بهره اند . آیا سیره مصطفوی و امامان معصوم، خالص سازی بوده است؟ یعنی هر کسی را که ایده آل نبوده از خود می رانده اند؟ خاکستری ها که هیچ، سیاه ها را هم رانده اند؟ یعنی رسول الله(ص)  پس از فتح مکه و در اوج قدرت نمی دانستند ابوسفیان کیست که خانه او را برای شهادتین کافی دانستند؟

اگر خالص سازی در صنعت فولاد و سایر حوزه های سخت، امری لازم دانسته می شود، در حوزه های نرم و از جمله حکمرانی ، آفتی زیانبار است زیرا هر دم ، دور ریز را بیشتر می کند که آخر سر، چیزی نمی ماند و مصداق شمشیر زدن پرده دار در بیان حضرت حافظ است : چون پرده دار به شمشیر می زند همه را / کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.

چرا مدیریت اقوام و مذاهب یکی از ملزومات حکمرانی است؟ از آن رو که به جای تعارضات بعضا خونین ، تولید انسجام ملی می کند ؛ انسجامی که از مؤلفه های اصلی امنیت ملی است. تجربه جهانی نشان داده بعضی حاکمان که با بحران مواجه می شوند، بر طبل ملی گرایی می کوبند و با یارگیری از قومیت اصلی، موج سرکوب اقوام فرعی را رهبری می کنند. این سیاست در کوتاه مدت ممکن است جواب دهد زیرا موضوع اصلی، ظاهرا به حاشیه می رود و شبه رفراندومی شکل می گیرد که شوک مثبت ایجاد می کند. اما در دراز مدت و با از بین رفتن ذخیره استراتژیک، فروپاشی سرعت می گیرد (درست مثل مدیریت آب و زمین در کشور ما و مصرف ذخیره های استراتژیک آب که نشست زمین و بحران آب ، از تبعات آن است). شبیه مدیریت اقوام ، به مدیریت طیف نیاز داریم . اگر رواداری حکومت جای خود را به طرد و حذف کسانی بدهد که به زعم ما درجه خلوص بالایی ندارند، رشته های انسجام ملی را گسسته ایم و باید آماده مخاطراتی  سهمگین باشیم .

هر حکومتی، شعبان بی مخ دارد و اگر می گوید نداریم ، دروغ می گوید. اما حکمت حکومت داری ایجاب می کند که این آلت دست ها را قوه ای عاقله اداره کند؛ نه این که کارگردانی به نابازیگران و بلکه سیاهی لشکر واسپاری شود . اوایل که خوش بین تر بودم، خالص سازان را فقط نادان اما با حسن نیت می دانستم؛ کم کم کسانی که ناخواسته و از روی حماقت در خدمت دشمنان اند و امروز ، لااقل سلسله جنبانان آنان را مرتبط با بیگانگان و پروژه نفوذ می دانم.»

مشاهده خبر در جماران