گزارش؛
فاتح: مهجوریت نخبگان، خانمان سوزتر از مهاجرت نخبگان است/ صادقیان: جایگاه «نهاد علم» در کشور ما دقیقاً کجاست؟
شاید کوچ نخبگان در هیچ جای جهان مساله جدیدی نباشد، اما شتاب و گستردگی بی سابقه ی این رخداد و بی تفاوتی و بی تدبیری بسیاری از مسئولان، به همراه پدیده ی بی آینده سازی و به بن بست کشاندن عمدی بخش اعظمی از جامعه ایرانی، مولودی جدید است.
پایگاه خبری جماران؛ سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با نخبگان برای قوای سهگانه یک وظیفه و برای دانشگاهیان و صاحبان علم یک فرصت استثنایی مطالبهگری برای خواستههایشان است. در همین زمینه دیدگاههای دو تحلیلگر و روزنامه نگار در پی می آید:
ابوالفضل فاتح نوشت: «این روزها بحث مهاجرت غم انگیز نخبگان داغ شده است، اما این مهاجرت خود معلول مهجوریت نخبگان است. مهجوریت ویرانگر نخبگان در کشور عزیزمان از مصائب بزرگی است که احدی نمی تواند آن را انکار نماید و چه بسا این مهجوریت دردناک تر و خانمان سوزتر از آن مهاجرت باشد. چرا آن که می رود، کشور از او محروم می شود، اما لااقل خود از علم و ظرفیت هایش بهره می گیرد، لکن بسیاری از آنان که به عشق وطن مانده اند، غمگنانه حسرت می خورند که نه می توانند خدمتی به وطن کنند و نه از علمشان بهره ای گرفته می شود.
شاید کوچ نخبگان در هیچ جای جهان مساله جدیدی نباشد، اما شتاب و گستردگی بی سابقه ی این رخداد و بی تفاوتی و بی تدبیری بسیاری از مسئولان، به همراه پدیده ی بی آینده سازی و به بن بست کشاندن عمدی بخش اعظمی از جامعه ایرانی، مولودی جدید است. یله دادن سیاست تحکم و تحمیل سیاسی و فرهنگی آن هم از نوع خام و زمخت آن، و ملاحظه بسیاری از امور در قاب امنیت و قالب قبیله، آن هم از نوع کلنگی آن، مجال زندگی نه تنها به نابغه و نخبه که به بسیاری از مردم کوچه و بازار هم نمی دهد و عرصه را بر ایشان تنگ کرده است. در حقیقت ما خواسته یا ناخواسته با نوعی آپارتاید علمی و سیاسی و حذف فله ای مواجه شده ایم. ما با جماعتی مواجه هستیم که دانایی را بنیان توانایی نمی دانند و اساسا مفهوم دقیقی از نخبگی ندارند و بندرت از حلقه های نزدیک خود فراتر می روند و دغدغه ای هم برای جذب سرمایه ها ندارد و از کنار اتلاف این همه سرمایه انسانی به آسانی می گذرند و چه بسا برخی جریانات به آن رضایت هم داشته باشند تا عرصه را به خود منحصر سازند. بسیاری از جوانان ایرانی که در هر جای جهان می درخشند در نزد اینان چیزی محسوب نمی شوند مگر آن که به رویه های تحمیلی تمکین کنند و ارجحیت مفضول بر فاضل را بپذیرند. برای حکایت این مهم، نیازی نیست جای دوری برویم، دامنه بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه ها و اشغال پست های مشورتی و کارشناسی و مدیریتی از سوی ناکارشناسان را ببینید. در میان سران قوا، وزرا، نمایندگان مجلس و صدها پست کلیدی دیگر، چه تعداد نخبگان درجه اول کشور یا فارغ التحصیلان دانشگاه های تراز اول از جمله تهران و شریف و ... حضور دارند؟ این کافی نبوده که با مداخلات غیر آکادمیک در حال تغییر شاکله و وزانت علمی همین دانشگاه ها هم هستند، که نیازمند بیداری است. همین گونه است در بسیاری دیگر از گلوگاه ها و شریان های حیاتی کشور! دامنه رد صلاحیت ها در انتخابات مختلف و استهزاء مفهوم انتخابات در همین انتخابات اخیر را ببینید، یا به مشاوران سطوح عالی کشور بنگرید: بوذرجمهر و خواجه نصیر و امیر کبیر کجا و برخی مشاوران امروز کجا؟ این یعنی مهجوریت نخبگان. مقایسه کنیم با کشورهایی که بخش اعظم عناصر کلیدی شان از نخبگان دانشگاه های تراز اول تشکیل می شوند و روز به روز سطح علمی و درنتیجه کارآمدی خود را ارتقاء می دهند. این مصیبت حتی دامن گیر مراجع و حوزه های علمیه ما نیز شده و بسیاری از نخبگان حوزوی از دایره تاثیرگذاری بیرون گذاشته اند یا خانه نشین شده اند، در مناصب حوزوی حکومت بسیاری از سرشناسان و فضلای حوزه نادیده انگاشته شده و در اظهار نظر، امثال حضرت آیت الله صافی نیز تحمل نمی شوند. قبول کنیم که با تشریفاتی کردن جمهوریت و به شوخی گرفتن شایسته سالاری، به حقوق ملت ظلم بزرگی شده است. بپذیریم دیگر نمی توان برای حل مسایل پیچیده، راه حل های ساده جستجو کرد. گیریم که مهاجرت کار این و آن باشد، مهجوریت نخبگان حاضر در وطن کار چه کسانی است؟
واقعیت فعلی صرفا مهاجرت چند صد هزار آدم خسته یا افسرده نیست، پای آرزوی جلای وطن میلیون ها شهروند ایرانی و مهجوریت میلیونها بیشتر در میان است و رسما تجزیه و جداکردن بخشی از ملت و تنزل استعداد های انسانی و تبدل در هویت ملی در جریان است. گویی جریاناتی تصمیم گرفته اند از ایران «ملتی جدید» بسازند و همان گونه که میلیونها میلیون ایرانی را رسما و عملا از دایره ی تصمیم گیری و انتخابات مختلف کنار گذاشتند، ایران را صرفا در گروهی خاص خلاصه کرده و منابع مادی وشریان های حیاتی کشور را در اختیار آنان قرار دهند و هویت و نگرش الباقی مردم را به هیچ شمرده و از صحنه خارج کنند و گویی هر که در مسیر آقایان نیست «ذمی» است و صاحب حقی برابر نخواهد بود؛ یا باید مالیات ماندن را که همان پذیرش سبک زندگی و نوع نگرش آقایان است، بدهد، یا از کشورش برود.
در نتیجه و جدای از این تبعیض روزافزون سیاسی و علمی و فرهنگی، با مصیبتی به نام ناکارآمدی چند جانبه و تضعیف بنیان های کشور در بسیاری از عرصه ها مواجه هستیم که سالهاست ناهنجارترین نمونه ی اقتصادی و این روزها نمونه ی محیط زیستی آن را شاهد بوده ایم. وقتی چشم و گوش ها به روی واقعیت ها بسته شود، زبان ها حقیقت را نگوید، آنگاه زوال تعقل در نظام تصمیم گیری حتمی است. تملق، و خوش خدمتی و ظاهر سازی و حسد حاسدان و تهمت به منتقدان و تهدید رقیبان افق دید را می کاهد، ارتفاع حکومت و حاکمیت را کوتاه و شکاف ها را افزون می سازد. بعضی تحلیل ها که این روزها شنیده می شود و برخی سیاست ها و برخی نصب ها، نه تنها ناشی از بی تجربگی و محفل سالاری که گویی با نوعی زوال عقلانیت سیاسی نیز همراه است. بسیاری متعجبند که آیا براستی میلیون ها ملت را حذف و بسیاری را به اسکات کشانده و بزرگانی را حصر کرده اند، که این گونه افراد را بر اریکه بنشانند؟ حتی مهره های خود را هم به درستی چینش نمی کنند و افراد فراوانی را در پست های غیر تخصصی نصب می کنند. فرض کنید به جای تیم ملی یک کشور، تیمی درجه ی چندم را به بازی های جهانی بفرستند و مربی اش را هم از رشته ی دیگری بگذارند و مهره ها را هم جابجا چینش کنند. نتیجه معلوم است. این مدل سیاست ورزی، تقسیم غنائم که نه، نوعی تاراج غنائم است. آنچه صورت می گیرد، پوست اندازی نیست، عین پوست کندن و قیمه قیمه کردن است. به عینه تابلوی زیبای هویت ملی و باورهای دینی و معیارهای اخلاقی و آرمان های مورد وفاق در حال پاره پاره شدن است. اگر به فکر ملت نیستیم به فکر آبروی اسلام و ایران باشیم. به فقر و فلاکت کشاندن مردم برای هیچ کس افتخاری نخواهد بود. امروز می گذرد و فردا که ما و شما نیستیم زبان ها گشوده خواهد شد. ایران با آن سابقه تمدنی، ارث پدری کسی از ما نیست و سرمایه ی هویت ایرانی و تشیع و اسلام است که باید محفوظ بماند. به عنوان یک ناظر بیرونی این کوتاه شدن ارتفاع، و آب شدن تراز کشور را به عینه مشاهده می کنم.
منکر خصومت بی سابقه ی بیگانگان عنود نظیر آمریکا و مانع تراشی ها و سود جویی های برخی کشورهای مدعی دوستی نظیر روسیه در عرصه ی بین المللی و استقامت کم نظیر ملت و پیشرفت های کشور در عرصه توانمندی و بازدارندگی دفاعی و برخی دیگر از عرصه های علم، تکنولوژی و سلامت نیستیم که در جای خود ستودنی است، اما این تنها، از کاربست بخشی بسیار محدود از ظرفیت جوانان این مرز و بوم و با هزینه ی بسیار هنگفت از ملک و ملت و دین و میهن به انجام رسیده است و ورودی به عرصه های سیاسی، حقوق انسان و آزادی های مدنی و فکری و حق تعیین سرنوشت و مهجوریت وسیع نخبگان پیدا نمی کند. ما به ایرانی بودن خود افتخار می کنیم، اما اگر اجازه داده می شد ملت با همه توانمندی هایش در پروسه پیشرفت کشور مشارکت کند و در تنگنای تنگ نظری ها نفس ملت محبوس و قانون اساسی به نفع حاکمیت یک جریان فکری مصادره نمی شد، امروز ایران منزلتی دیگر داشت.
متاسفانه در نتیجه ی سیاست های سلیقه ای و فقدان دوراندیشی، دیر زمانی است در کشور، چیزی به نام افق، چشمانداز و راهبرد امیدآفرین دیده نمی شود. تقریبا برای کسی معلوم نیست قرار است فردا یا پس فردا و یا پس از تحمل سالها مصائب تحریم یا تحمل سیاست های مسئولان، کشور در کدام ساحل کرانه گیرد. برخی به زعم خود با «دست آموز» انگاشتن یک ملت رشید، تلاش دارند از کشور یک «سیرک بزرگ» و «تونل وحشتی» بسازند که هیچکس نداند پایان آن کی و به کجا ختم می شود. حق ملت است که اگر به ناحق مشارکت داده نمی شوند، لااقل بدانند قرار است سرنوشت کشور به کجا ختم شود و ایران پس از ده سال یا بیست سال یا سی سال دیگر در کجا قرار می گیرد. ما از سال 1384 که دوران خسران کشور آغاز شد، عموما پیشرفتی نداشته ایم که در عرصه هایی نیز به مراتب عقب رفته ایم. ایران 1404 افسانه شد، قرار است 20 سال دیگر به کجا برسیم؟
مرحوم علامه طباطبایی در جریان شهادت شهید مطهری پس از مقدمه ای، نکته ای نغز و هشدار بسیار مهم و دور اندیشانه ای بیان فرمودند که متاسفانه در آن زمان مورد توجه قرار نگرفت. علامه فرمودند: «باید بیدار بود و مطالبی که برای آن جدال داشتند و زحمات بسیاری کشیدند و جان های بسیار دادند را خوب پیاده کنند، فردا قانون اساسی و یک سلسله مقررات خواهیم داشت که نظرات دینی پایه ی حقوقی آن را شکل می دهد لکن به گونه ای نشود که فردا مورد مسخره ی دیگران قرار بگیریم». کدام دلسوز دین و میهن است که جز این بخواهد؟ اما جهان به سرعت در حال پیشرفت است و عقب ماندگی هایمان هر روز این تهدید را جدی تر می سازد. وقت بیداری و درک تلخی واقعیت هایی است که در عمق جان نظام و بسیاری از مردم نفوذ کرده و استخوان ها را ترکانده است. به جای آن که منتظر باشیم تا زمانه اوضاع را تغییر دهد، وقت آن است که زمانه را تغییر دهیم. این نکته ی عمیقی است که درباره ی تغییر زمانه از نامه ی امیر مومنان علی (ع) به امام حسن مجتبی (ع) دریافت می شود و ای کاش حکمرانان کشور این نامه را دوباره بخوانند. امام (ع) فرموده اند: « اذا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّرَ الزمانُ». باور کنیم زمانه را می توان تغییر داد، اگر اراده ای بر آن قرار گیرد و از بهترین راه های تغییر زمانه، تغییر اندیشه و کردار حاکمان و تصحیح شیوه و مناسبات حکمرانی به ویژه در ارتباط با مردم است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح
سه شنبه 2 آذر 1400»
***
جایگاه «نهاد علم» در کشور ما دقیقاً کجاست؟
به گزارش جماران؛ غلامرضا صادقیان، سردبیر روزنامه جوان در یادداشتی نوشت: «مسئله علم» در کشور ما از گذشته چالشی بزرگ بین «صاحبان علم» و «مدیران کشور» ایجاد کرده که با گذشت زمان بزرگتر هم شده است
«مسئله علم» در کشور ما از گذشته چالشی بزرگ بین «صاحبان علم» و «مدیران کشور» ایجاد کرده که با گذشت زمان بزرگتر هم شده است. مدعای صاحبانعلم این است که «نهاد علم» در ایران مورد بی مهری، بی احترامی و بیاعتمادی بیشتر سیاستمداران و مسئولان کشور قرار گرفته، چون اگر چنین نمیبود، مشکلات ما انباشته نمیشد. این نوشته میکوشد ابعاد این ادعا و مشکل را تحلیل کند.
کمتر سیاستمداری در جهان به قدر رهبر انقلاب اسلامی در سخنان خود از واژه علم استفاده میکند. بعید میدانم در قوای سهگانه کشور جلسهای برگزار شده باشد تا معلوم کنند این تأکیدات رهبری بر علم، چه وظیفه یا سهمی از کار بر دوش آنها میگذارد. حتی در محافل علمی و پژوهشی نیز شاید این مهم انجام نشود که برای مطالبه از دستگاهها در عمل به این سخنان، حرکتی از خود نشان دهند. در حالی که سخنان رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با نخبگان برای قوای سهگانه یک وظیفه و برای دانشگاهیان و صاحبان علم یک فرصت استثنایی مطالبهگری برای خواستههایشان است. این سخنان رهبری باید حکم قطعی و لازمالاجرا شمرده شود و دستگاهها خود را موظف به گزارشدهی ماهانه و سالانه درباره روند علمیکردن دستگاه خود و سپردن وظیفه حل مشکلات به دانشگاهها-آنهم بدون غلوغش-بدانند. بزرگترین خسارت قوای سهگانه و نهادهای حکومتی آن است که این سخنان رهبری را توصیهای مشفقانه یا دلسوزانه بپندارند یا جلساتی نمایشی برگزار و بعد از اندکی فراموش کنند. رهبر انقلاب در دیدار نخبگان تأکید شدید داشتند که هر مسئلهای راهحل علمی دارد. ایشان از مسئله آب، محیط زیست، ترافیک، آسیبهای اجتماعی، اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی، هجرت از روستاها و تخریب روستاها، اداره کشور، مشکلات نظام پولی، نظام مالی، نظام مالیاتی، بانکها و موانع رشد تولید، نام بردند و تأکید کردند: «اینها راهحل علمی دارد. اینها باید از طریق علم روشن شود.»
پس از این سخنان در همین زمینه با برخی اساتید فلسفه علم کشور گفتگوهایی داشتم. میدانستم که ایشان به صورت پیشفرض معتقدند که با «نهادعلم» در کشور بیمهری میشود و حتی اگر رهبر انقلاب بارها بر سپردن مشکلات به دست باکفایت علم اصرار و تأکید بورزند، در عمل مدیران کشور کار خود را میکنند و لذا مشکلات کشور حل نمیشود، بلکه انباشته خواهد شد. عمده بحثها حول این محورهاست:
۱-نظام مدیریتی ما در استخدام دانشمندان، خساست میورزد، زیرا بعضاً گرفتار فساد است و دانشمندان شریف، سد و مانعی برای این فساد هستند. وجود یک دانشمند تراز اول در رأس یا در کنار مدیر یک مجموعه بزرگ، مانع بسیاری از رفتارهای شبهعلمی و غیرسازنده و ثباتزدای مدیریتی است و این چیزی نیست که برخی از مدیران ما طالب آن باشند!
۲-نظام استخدام مدیران، برخی دانشمندان جوان را با بهانههای غیرعلمی و در مراحل گزینش کنار میگذارد. در حالی که اگر فردی بدون صلاحیت کامل علمی صرفاً به خاطر داشتن شرایط «تعهد» به کار گرفته شود، دو ایراد به آن وارد است. اول آنکه وقتی کسی بدون صلاحیت علمی کاری را میپذیرد، این بزرگترین بیتعهدی اوست و صلاحیتش همینجا خدشهدار میشود. دوم اینکه دستگاهها باید بدانند اگر عالمان و دانشمندان را به کار گیرند، آنان به خاطر شرافت ذاتی خود کمتر از هر مدیر بیدانشی فسادزا خواهند بود و در اینجا شرط تعهد خودبهخود رعایت میشود. به سخن مولا علی «هیچ شرافتی همچون علم نیست.» پس به دنبال شرافتی بالاتر از علم برای تضمین تعهد نگردید.
۳-علاوه بر اینکه «نهاد علم» مورد بیمهری است، «نهادهای غیرعلمی» مورد مهر و توجهاند و از حمایت ضمنی و گاهی صریح رسانههای ملی و مراکز و سازمانها برخوردارند. توضیح مصداقی اینکه ما برای ساخت موشک بیکموکاست به علم روز، عمل میکنیم، چون اولاً میخواهیم این موشک با دقت به هدف بخورد و ثانیاً در جایی غیر از دانشکدههای هوافضا ادعایی برای ساخت و هدایت موشک ندارند و دانش سنتی یا دانش موازی آن موجود نیست، اما در موضوعات دیگر مدعیان علم و شبهعلم فراوانند. چنانکه یک فرد منبری بدون ترس سوار بر هواپیما میشود، اما واکسنهراسی میکند و علیه واکسیناسیون سخن میگوید! این را اهلعلم نمیپذیرند. وقتی شما سوار هواپیما میشوید یعنی به صدها دانش تجربی که با کمک هم آن هواپیمای غولپیکر را از جا بلند میکند و دوباره به زمین مینشاند، اعتماد کردهاید، پس نمیتوانید به یک بخش دیگری از ساختار علم تجربی نوین که پزشکی و واکسیناسیون است، بیاعتماد باشید، زیرا بخشهای مختلف علم یکدیگر را تأیید و حمایت میکنند و یک مسیر واحد را با روششناسی واحد میپیمایند. همان روشی که دانش تولید و هدایت هواپیما را تأیید کرده است، دانش درمان بیماریها و واکسیناسیون را نیز تأیید میکند. شما با اطلاعات مناسب برای یک منبر وعظ و خطابه نمیتوانید مدعی بخشی از دانش پزشکی بشوید و آن را دروغ و خطا بدانید، بدون آنکه تخصصی در آن داشته باشید و در واقع «تکذیب بلاتصور» میکنید که باطل است، اما همزمان نظری و ایدهای درباره هواپیما ندارید و بهراحتی از آن استفاده میکنید! شما دچار مغالطهاید و از کرسی ادعاهای علمی باید پایین بیایید، اما همچنان مورد مهر برخی نهادها و رسانهها هستید. اینجاست که صاحبان علم از مهری که به «سخنان غیرعلمی» و حمایت از گویندگان میشود، شکایت دارند.
۴-دانشمندان کشور تا حدی به خاطر عملکرد خودشان که متأثر از جو سیاسی و موقعیت خاص ایران در جهان است و بیش از آن به خاطر غرضورزیهای جناحهای سیاسی، به ناحق و نادرستی در دستهبندیهای سیاسی تقسیم شدهاند که این خود راه استفاده از علم محض دانشمندان در حل مشکلات کشور را سد میکند. ما حتی یک روش ساده یعنی بهکارگیری فارغالتحصیلان برتر دانشگاهی را در دستگاههای دولتی و شهرداریها و فرمانداریها و استانداریها برای حفظ آنها در مجموعه کشور و جلوگیری از مهاجرتشان انجام ندادهایم. واضح است که قرار نیست برای این حضور به نخبگان دانشگاهی پول مفت داده شود، اما وقتی مجموعهای از انتصابهای بیفایده و کثیر با حقوقهای نجومی در دستگاهها داریم، چرا یک نخبه دانشگاهی که قطعاً نخبگی او اجازه بطالتگذرانی در شغلش را به او نمیدهد، نباید به شکلی در نهادها و دستگاهها استخدام شود که فرصت و فکر مهاجرت نکند تا امروز اعلام نشود که ایران در سه سال گذشته با مهاجرت ۴هزار پزشک و ۳۰۰هزار فارغالتحصیل فوق لیسانس و دکترا مواجه بوده است. سالها پیش معاون اداری یک وزارتخانه به من میگفت کل کارکنان این وزارتخانه ۱۷ فامیلی بیشتر ندارند! آیا این هزارفامیل شکلگرفته در وزارتخانهها همه نخبگان علمی هستند؟! یا فقط جای نخبگان علمی را تنگ کردهاند؟
این رخداد ناگوار علاوه بر اینکه مانع حضور صاحبان علم در بدنه و رأس دستگاههای اجرایی و مدیریتی کشور میشود، مانع ارجاع مشکلات علمی به دانشگاهها برای حل آن هم خواهد شد. در حالی که یک راهحل امتحانپسداده کشورهای پیشرفته برای حل مشکلات سپردن آن به دانشگاهها و تنظیم قرارداد به شرط ارائه راهحل قوی است. داوری اینکه راهحلها قوی است و بازدهی دارد یا نه، نیز بر عهده همان طبقه دانشمند است و این یعنی اعتماد کامل به نهاد شرافتمند علم.
این روش مورد تأکید رهبر انقلاب نیز قرار گرفته است و ایشان از مجموعه نهادها و سازمانهای کشور خواستند که مشکلات را برای یافتن «راهحل قطعی علمی» طی قراردادی به دانشگاهها بسپارند: «یک گزارشی به من دادند گفتند در بعضی از کشورهای پیشرفته دنیا دانشگاهها غالباً غیر دولتی است، دانشگاهها خصوصی است، ولی همین دانشگاههای غیر دولتی بودجه فراوانی از دولتها میگیرند؛ چه جور؟ نه اینکه بیایند همین طور فلهای پول بدهند برای دانشگاه؛ نه، مسئله تعریف میکنند برای دانشگاه و از آن دانشگاه جواب مسئله را میخواهند، هر مقداری که آن دانشگاه توانست این مسئله را برای آنها حل کند، درآمد مالی از ناحیه دولت و حاکمیت خواهد داشت. خب این خیلی خوب است؛ یعنی مسئله محوری در زمینه کارهای علمی و کارهای نخبگان، چیز مهم و لازمی است.»
توجه داشته باشیم که هیچ عذر و بهانهای از دستگاهها برای اینکه مدعی شوند ما همین رویه را داریم، پذیرفته نیست. وقتی رهبری معظم که بر امور کشور اشراف دارند، میفرمایند باید چنین شود یعنی اکنون چنین نیست یا بسیار محدود و نادر است.
۵- از عوارض و خسارتهای بی مهری با «نهاد علم»، برخورد گزینشی و موقتی با علم است. فیلسوفان علم میگویند: «در علم چیزی قابل اثبات نیست»، این یعنی فرضیهها و گزارههای علمی فقط تا موقعی که نقض نشدهاند، معتبر و قابل استنادند. به همین خاطر نهاد علم در کشور باید زنده و سازنده باشد تا علم ما قدیمی نشود و به چیزی که در جای دیگری نقض و رد شده است، پایبند نمانیم. یک زمانی شاید سد بستن مقابل رودخانهها و خشککردن بستر آنها با برخی فرضیههای علمی توجیه و پذیرفته میشد. امروز شاید علم خلاف آن را ثابت کند و دهها خسارت برای چنین اقدامی برشمارد. نباید در برنامههای محیطزیستی و منابع آب کشور از آرشیو گزارشهای علمی استفاده کرد. باید در علم «بهروز» باشیم و در لبه مرز دانش دنیا حرکت کنیم. این چیزی است که اکنون در کشور گم شده است. جهان سرعت شتابندهای را در پیشرفت علمی دارد. در برخی علوم مثل پزشکی، دادههای علمی کل آن دانش هر سه سال یکبار دو برابر میشود. در چنین روندی چگونه میتوان با علم گزینشی و فرسایشی برخورد کرد؟!
۶- تصمیمات آخر هر نهاد یا سازمانی را باید به محک علم گذاشت. نمونهای از این کار را در آغاز کرونا شاهد بودیم. ابتدا برخی متولیان حرمهای مطهر و برخی کسانی که از هر وادی و دری وارد میشوند و حرف میزنند، موضع سفت و سختی مقابل محدودیتها گرفتند. اما پس از آنکه رهبری اجرای مصوبات ستاد علمی مبارزه با کرونا را برای همه لازم دانستند، این افراد هم عقب نشستند. با این حال کرونا یک مورد مطالعاتی در شناخت جنگ علم و شبهعلم در کشور شد و هنوز هم این جنگ ادامه دارد. برای همین، تصمیمات یک سازمان ملی در نهایت باید به تأیید دانشمندان برسد. گفته میشود در یکی از دانشگاههای معتبر غربی به دانشجویان جدید، مشاغلی را که میتوانند در آینده با فارغالتحصیلی در مقاطع مختلف رشته تحصیلی خود به دست آورند، معرفی میکنند. اما به دانشجویان فلسفه علم جمله جالبی میگویند: «برای شما جای مشخصی در کشور به عنوان شغل وجود ندارد، اما آن سازمانی که نداند وجود یک فیلسوف علم در رأس آن سازمان چهقدر اهمیت دارد، خود آن سازمان ضرر کرده است و نه فیلسوفان علم.» حال میپرسیم سهم فیلسوفان علم کشور در مناصب حساس تصمیمگیری کشور چقدر است؟! در همین ستاد کرونا تعداد افراد امنیتی و نظامی و برخی روحانیون قضایی و غیرقضایی چقدر است و تعداد دانشمندان چقدر؟ چرا نباید تصمیمات علمی این ستاد با ارزیابی فلسفی یک فیلسوف علم نیز همراه شود؟ و چرا تصمیماتی که متخصصان علمی این ستاد میگیرند گاهی با یک اشاره فرد غیر علمی نقض میشود؟!
اگر بخواهیم بدانیم جایگاه علم در کشور کجاست باید دید قدر دانشمندان و فیلسوفانعلم چقدر است. چرا رهبری از خودروساران میخواهد که دانشبنیان شوند، اما از موشکسازان نمیخواهد؟ زیرا آن نهاد موشکساز از ابتدا زیرنظر خود ایشان که اهمیت علم در تمامی سخنانشان متبلور است، بالنده شد و این نهاد خودروساز زیرنظر جاعلان واقعیتهای علمی!
اشاره اخیر رهبر انقلاب درباره اینکه باید سریعاً جزو ۱۰ کشور برتر جهان در هوشمصنوعی شویم، هشداری به علمستیزان است. به خوبی میدانیم که در کدام محافل علیه همین دانش جدید هوش مصنوعی مقاومت و ستیزه دارند.
دولت و قوای دیگر و نهادهای نظامی و حکومتی باید سریعاً تکلیف خود را با فرمان جدید رهبری برای یافتن راهحلهای علمی برای همه مشکلات کشور روشن کنند و بدانند این رویه جز به در صدر نشاندن «نهاد علم» ممکن نخواهد بود.»
مشاهده خبر در جماران