جماران منتشر می کند؛
رمزگشایی از کتاب «راز سر به مهر»؛ ناگفته هایی از مذاکرات هسته ای و برجامی - ۱۵/ از ماجرای مترجم جلیلی و مترجم افغان نمایندگان «پنج بهاضافۀ یک» تا حمله یک جوان به ظریف با چوب پرچم ایران!
زمانی که دکتر ظریف و همسرش وارد جمع مردم شده و یک مسیر نسبتاً طولانی را طی کردند، ناگهان برخلاف واکنش صمیمانه و گرم مردمی که کنارشان قدم میزدند، با یک گروه خاص از جوانان روبهرو میشوند که برخورد آنها برخلاف عامۀ مردم، سخت و همراه با شعارهایی تند بود. سن آنان به طور متوسط ۱۶ تا ۲۵ سال بود و به طور غیرمترقبه یکی از آن میان که پرچم مقدس کشور را در دست داشت، خود را به پشت دکتر ظریف رساند و سعی کرد چوب پرچم را از قفا به سر ایشان بکوبد.
پایگاه خبری جماران: اخیرا کتاب با «راز سر به مهر» به قلم محمدجواد ظریف، علی اکبر صالحی، سید عباس عراقچی و مجید تخت روانچی با موضوع برجام در ۶ جلد به نگارش درآمد و توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است.
این مجموعه گزارشی است توصیفی و مستند درباره روند یکی از مهمترین پرونده های تاریخی ایران که می کوشد قرائت ایرانی از برهه ای مهم در سرنوشت معاصر را به تصویر بکشد.
فرایندهای داخلی
- موضوع گفتگو به زبانهای رسمی یا این ادعای طرح شده پس از تفاهم برجام، مبنی بر اینکه چرا نسخههای متعدد برجام به همۀ زبانهای کشورهای شرکت کننده در نشست تنظیم نشده است، از عجایب اظهارات بود. تصور اینکه دکتر ظریف به فارسی، دیگری به فرانسه، آن یکی به روسی، این به آلمانی، آن به چینی و دوتای آخر به انگلیسی صحبت کنند، درحالیکه هر هفت نفر انگلیسی میدانند، بیشتر یک مزاح بود. کافی است تصور شود قریب به ۳۰ کارشناس متخصص، همه آگاه و مسلط بر زبان انگلیسی مقابل هم نشسته و هرکدام از طرفها برای هر واژه و عبارت در یک متن سه صفحهای یک تفسیر دارند. حال اگر قرار بود از یک سند بیش از ۱۰۰ صفحهای، پنج متن به پنج زبان وجود داشته باشد، به همین تعداد کارشناس ضرب در پنج باید متخصصِ زبانشناس و مترجم و ویراستار بهکارگروههای مذاکراتی اضافه و چند برابر زمان هم برای ترجمههای مورد نیاز اعم از شفاهی در دیدار و مذاکره تا مستندسازی و آمادهسازی اسناد به آن بازۀ زمانی افزوده گردد.
- در حوزۀ روابط بینالملل و مسائل سیاست خارجی از زمان مذاکرات ۵۹۸ که دکتر ظریف هم مشاور وزیر، هم مترجم و هم ویراستار هیئت مذاکرهکنندۀ ۵۹۸ بود تا زمان کنونی، بعید بود بتوان یک همکار با این میزان از تجربه در خصوص مذاکره، سخنرانی، تهیه و تنظیم متون نوشتاری و گفتاری در مجامع، نشستها و مذاکرات بینالمللی یافت که کنار ایشان بنشیند و کار ترجمه را انجام دهد. حتی با فرض وجود چنین همکاری، براساس آداب مذاکره و قواعد مرسوم او تنها حق ترجمۀ صحبتهای دکتر ظریف را داشت و نه ترجمۀ گفتههای مقام روسی، آلمانی، چینی، فرانسوی یا انگلیسی را. نتیجه آن میشد که پنج مترجم ایرانی که مقیم هریک از آن کشورها و قسم خورده برای آنها بودند نیز وارد مذاکره میشدند. بدینترتیب جمعی از عناصر بیرونی که زبانشان فارسی بود و هریک میتوانستند به یک جهت سیاسی یا اندیشهای متصل باشند، به میز مذاکره اضافه میشدند و هیئت ایرانی مجبور بود در مقابل آنها صحبت کند. حتی شنیده شده است در یکی از ادوار مذاکراتی در زمان دکتر جلیلی که ایشان مترجم وزارت خارجه را با خود همراه میبرد و به فارسی صحبت میکرد، نمایندگان «پنج بهاضافۀ یک» یک مترجم افغان را همراه آورده بود تا صحبتهای هیئت نمایندگی آنها را برای هیئت ایرانی ترجمه کند. پس از مدتی دکتر جلیلی اعتراض میکند که ایشان به گویش دری سخن میگوید و ما اصلاً متوجه نمیشویم. بهراستی برای مذاکره در مورد سندی که شاید بتواند برای دههها بر سرنوشت کشور و ملتی تأثیر گذارد، میتوان اینگونه عمل کرد؟ پاسداشت زبان فارسی البته اهتمامی شایسته و وظیفهای پیوسته است؛ اما اگر نتوانیم استدلال خود را با فارسی تثبیت کنیم، پاسخ ما به تاریخ و آینده چه خواهد بود؟.
ضرورت روزآمد نمودن خطوط مذاکراتی
- بر خلاف متن پیشین که شامل وفاق ملّی، سازماندهی امور و راهبرد سیاسی ـ بینالمللی بود، مبحث راهبرد یاد شده در این بازنگری، به جهت داخلی تمرکز و تغییر نام یافته و یک لایۀ جدید که پیوست رسانهای و تبلیغی بود نیز بهعنوان سرفصل افزوده شده بود.
- هیئت مذاکرهکننده کماکان دو موضوع «موارد قابل انعطاف» و «کارتهای بازی» را نیز بهترتیب منوط به دریافت اسناد بالادستی و بهویژه سند چشمانداز توسعۀ برنامۀ هستهای ایران از سوی سازمان انرژی اتمی و واقعیات صحنه طی ماههای آینده برای آمادهسازی محورها و سناریوهای مذاکراتی، مطرح نموده بودند.
پایه برای اقدامات هوشمندانۀ بعدی
-
زمانی که دکتر ظریف و همسرش وارد جمع مردم شده و یک مسیر نسبتاً طولانی را طی کردند، ناگهان برخلاف واکنش صمیمانه و گرم مردمی که کنارشان قدم میزدند، با یک گروه خاص از جوانان روبهرو میشوند که برخورد آنها برخلاف عامۀ مردم، سخت و همراه با شعارهایی تند بود. سن آنان به طور متوسط 16 تا 25 سال بود و به طور غیرمترقبه یکی از آن میان که پرچم مقدس کشور را در دست داشت، خود را به پشت دکتر ظریف رساند و سعی کرد چوب پرچم را از قفا به سر ایشان بکوبد.
-
دکتر ظریف برای چند لحظه چشمانش در چشم برخی از آن جوانان تلاقی کرد و همان چند ثانیه کافی بود تا بداند این فرزندان عزیز که جانفدای ایران و انقلاب هستند، تصوری دقیق از آنچه در مذاکرات میگذرد، ندارند. احتمالاً تاریخ پُرفراز و نشیب سرزمینی را که حاضر بودند از سر صدق برایش جانفشانی کنند، نخوانده و از بُرهههای سخت و پرتگاههای بلندی که این کشور عبور کرده بود، گزارشی نداشتند. تصویری از فجایع ویرانگری که بر دامن این سرزمین نشسته بود در ذهنشان نقش نبسته بود و حتی تجربۀ رشادتها و از خودگذشتگیهای نسل پیش از خود را که هشت سال از کیان این مرز و بوم دفاع کرده بودند، نه دانسته و نه لمس کرده بودند. او نمیتوانست اشکال را به جوانی وارد سازد که میخواست چوب پرچم را بر سرش بکوبد، یا دیگران که بدون شک التهابشان ناشی از نیروی محرک دیگری بود. تنها تأسف از این بود که فقدان شناخت عمیق تاریخ و تجارب سالهای اخیر اجازه داده بود این نیروی پُرتوان در مسیر اغراض و سلایق سیاسی معدودی به استخدام درآیند و ناآگاه از ابعاد مسائلی کلان، بازوی اجرایی ـ عملیاتی دیگری باشند. در آن دقایق سخت و تلخ، دکتر ظریف عمیقاً دربارۀ آیندۀ او و همصنفانش به فکر فرو رفته بود. پس مصمم شد این خاطره و ابعاد ناپیدای دیگری را که میتوانست زمینۀ بروز آن رویداد باشد، برای ثبت در تاریخ به مسئولان کشور گزارش کند.
ادامه دارد...
مشاهده خبر در جماران