روایت کارگردان «بانو قدس ایران» از ساخت این مستند/ فیلمی متفاوت در مورد زندگی شخصی همسر امام خمینی (س)
مصطفی رزاق کریمی کارگردان فیلم مستند «بانو قدس ایران» می گوید: این زوج عاشق هم بودند، اما امام خودش درباره کارهایش تصمیم میگرفت. بعد از اینکه آیتالله بروجردی به رحمت خدا رفتند، امام مسیر ایشان را ادامه دادند و خانوم از یک جایی معتقد بودند که زندگیشان زندگی شلوغی شده و حتی یکجا گفتهاند «خانهام مثل سربازخانه شده است»، ولی چون امام را دوست داشتند، تحمل غریبی هم داشتند و این عشق و عاشقی به نظر من تا ساعتهای آخر رحلت امام ادامه داشت. وقتی اسم خانوم میآمد انگار یک تشریفاتی از طرف امام صورت میگرفت. این موضوع خیلی جدی مشخص است و ما در تحقیقات به این واقف شدیم که این زن و شوهر همدیگر را دوست داشتند.
به گزارش جماران؛ از اوایل انقلاب مردم بسیار کنجکاو بودند که بدانند که خانواده امام خمینی(ره) چه کسانی هستند و در چه شرایطی زندگی میکنند. اینکه همسر امام کیست و چگونه با امام ازدواج کرده است، برای بسیاری جای سوال بود. حتی در بین مردم، همسر امام به نام دیگری جز نام اصلیاش شناخته شده بود و شاید خیلیها تازه بعد از دیدن فیلم «بانو قدس ایران» با نام اصلی همسر امام آشنا شدند. پس صرف اینکه یک فیلم به همسر رهبر یکی از بزرگترین انقلابهای دنیا پرداخته باشد، به خودی خود میتواند جذاب باشد.
به بهانه اکران آنلاین فیلم مستند «بانو قدس ایران» با کارگردان این فیلم مصطفی رزاق کریمی گفتگویی داشتیم که میخوانید.
مخاطبان در مستند «بانو قدس ایران» با چه فیلمی روبهرو هستند و با کدام شناخت از همسر امام سراغ ساخت فیلمی درباره ایشان رفتید؟
من به عنوان یک مستندساز، اصولا خودم دنبال کار نمیروم که پروژهای را بگیرم. ساخت مستند «بانو قدس ایران» هم مثل کارهای دیگرم یک پیشنهاد بود که خوشبختانه به سرانجام رسید و ساخته شد. معمولا پیشنهادها را میشنوم، مطالعه میکنم، ولی بدون تمام شدن تحقیق، قراردادی نمیبندم. اگر تحقیقات جواب داد، وارد مرحله قرارداد فیلم میشوم. روند ساخت این فیلم هم همینطور بود، زمانی که داور جشنواره سینماحقیقت بودم، چندبار با من تماس گرفتند و صحبت کردند و در جلسهای که گذاشتیم پیشنهاد دادند که در مورد همسر امام مستندی بسازم.
البته من؛ شناخت کاملی از ایشان نداشتم، چیزهایی میدانستم ولی اطلاعاتم بسیار کم بود. چند کتاب در این زمینه گرفتم و خواندم که برایم خیلی جذاب بود و به داستان علاقهمند شدم. موضوعی که برای من بیش از همه جالب بود این بود که این زوج (امام خمینی و همسرشان) خیلی ربطی به هم نداشتند، خانم ثقفی از خانواده خیلی مرفهی بود و زندگی اشرافی داشت و در تهران هم زندگی میکرد. امام هم هرچند از خانواده مرفهی بود، ولی خودش زندگی طلبگی را انتخاب کرده بود. این موضوع برایم جذاب شد که این دو نفر چه ربط و ارتباطی به هم دارند. این دختر از یک خانواده اشرافی، مرفه و باسواد بود که حتی در آن دوره زبان فرانسه یاد میگرفت. مادربزرگش میخواست او زبان فرانسه یاد بگیرد زیرا پسر یکی از دوستانشان که در فرانسه زندگی میکرد از او خواستگاری کرده بود و مادربزرگش میخواست وقتی او به فرانسه سفر میکند با زبان فرانسه آشنا باشد.
قرارداد تحقیق را برای شروع این کار بستم و حدود یک سال و نیم طول کشید. در مرحله تحقیق یکبار تا نیمههای کار رفتیم ولی احساس کردیم که دوباره باید از اول شروع کنیم تا با دید شخصی؛ برداشتی از زندگی امام و همسرشان نداشته باشیم، زیرا محقق نباید شخصی نظر بدهد، محقق باید جستجوگر باشد، نه اینکه احساسی عمل کند. بار دوم به این نتیجه رسیدیم که میخواهیم این فیلم را کار کنیم و این شد داستان فیلم که بیش از سه سال طول کشید و بالاخره در سال ۹۶ به پایان رسید و در جشنواره سینما حقیقت و سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.
آیا بین امام و همسرشان عشقی وجود داشته یا فقط یک خواستگاری صورت گرفت و ایشان جواب دادند؟
ایشان به راحتی جواب نداده بودند و چندین ماه طول کشیده بود، ولی بعد از ازدواج علاقهای که به هم داشتند خیلی زیاد بود. همسر امام از قم خوششان نمیآمد، ولی بعد از ازدواج با امام و به عشق ایشان آنجا مانده بودند، این دو نفر به این اندازه یکدیگر را دوست داشتند. در تحقیقاتم جایی خواندم که امام گفتند «اگر کسی را دوست داشتید به او بگویید دوستت دارم.» این خیلی جمله عجیبی است، او میگوید دوست داشتن را پنهان نکنید.
این زوج عاشق هم بودند، اما امام خودش درباره کارهایش تصمیم میگرفت. بعد از اینکه آیتالله بروجردی به رحمت خدا رفتند، امام مسیر ایشان را ادامه دادند و خانوم از یک جایی معتقد بودند که زندگیشان زندگی شلوغی شده و حتی یکجا گفتهاند «خانهام مثل سربازخانه شده است»، ولی چون امام را دوست داشتند، تحمل غریبی هم داشتند و این عشق و عاشقی به نظر من تا ساعتهای آخر رحلت امام ادامه داشت. وقتی اسم خانوم میآمد انگار یک تشریفاتی از طرف امام صورت میگرفت. این موضوع خیلی جدی مشخص است و ما در تحقیقات به این واقف شدیم که این زن و شوهر همدیگر را دوست داشتند. وقتی که نامههای خانوم را میخواندم متوجه شدم که ایشان بسیار باسواد بودند، نثر خیلی خوبی در نوشتارشان داشتند، بعد از ازدواج هم به زبان عربی تسلط پیدا میکنند و زبان فرانسه را هم از هشت سالگی آموزش دیده بودند. امام هم به مطالعات ایشان معترض نبودند، من در کتابخانهشان کتابهای مختلفی دیدم که نشان از خانمی بود که به ادبیات اشراف داشت. برای من جذاب بود که این دو نفر چگونه با هم زیستند. آنها بیش از ۶۰ سال با هم زندگی کردند، مدت کمی نیست و تا روز آخر هم احترام یکدیگر را بسیار جدی نگه داشتند و حریم یکدیگر را حفظ کردند؛ این چیزی بود که من از تحقیقات درباره زندگی امام و خانوم دریافت کردم.
طرز فکرهایشان چقدر با هم متفاوت بود؟ در فیلم اشاره شده که حضرت امام و خانوم طرز نگاهشان به دنیا با هم متفاوت بود و چند جمله هم از خانوم آمده که در مورد دعا و یا نماز شب میگویند «سیدمیخواند، کافیست.» چطور با این نگاه متفاوت یک زندگی عاشقانه در کنار هم شکل گرفته بود؟
ایشان انقلابی نبودند بلکه همراه یک همسر انقلابی بودند. در یک خانواده دیگری بزرگ شده بودند ولی همسرشان را هیچوقت تنها نگذاشتند و همیشه پشت همسرشان بودند. این علاقه به علت رفتارهای امام هم بوده و با آن احترامی که قائل بودند و رفتارهایی که داشتند این عشق و علاقه در آنجا پایدار بود. ایشان یک خانم مومنی بودند از یک خانواده مومن و سنتی که با همسر انقلابیشان همراه بودند و حمایتش میکردند، ولی نگاه خودشان به زندگی خیلی بیشتر بود.
آیا این عشق و علاقه از سمت امام هم نسبت به خانوم وجود داشت؟ برخی معتقدند نگاه امام مبتنی بر این بوده که مردها نباید به همسرشان ابراز علاقه کنند.
بسیار زیاد. عقاید و افکار دیگران محترم است اما من با آنها کاری ندارم، مستند «بانو قدس ایران» بر اساس تحقیق و سند ساخته شده و همه چیز مبتنی بر اسناد پیش رفته است. وقتی در فیلم میگوییم که امام این کلمه (دوستت دارم) را میگویند پس حتما گفتهاند. خانوم هم متقابلا همه جا با امام همراه بودند، حتی در آن روزهای سخت نجف. این موضوع و عشق و علاقه بین این زوج از اعضای خانواده امام هم پنهان نیست و همه آن را تایید میکنند. حتی میگویند وقتی خانوم به یک سفر کوتاهی میرفت، در آن مدت امام میگفتند «خانه تاریک است. خانوم کی میآیند؟»
درباره فوت آقا مصطفی در فیلم اشاره کردید که این اتفاق خیلی این خانواده را بهم ریخت و خانوم خیلی حالشان بد شده بود.
اولین خانهای که امام بعد از ازدواج در آن ساکن شدند در قم بود. خانوم بیشتر مواقع در آن خانه تنها بودند و امام درس میدادند و یا مطالعه میکردند. به دنیا آمدن آقا مصطفی زندگیشان را متحول کرد. چند جا خواندم که خانوم گفتند: «زندگی من عوض شد. مصطفی من به دنیا آمد.»
مصطفی برایش همه چیز بود و امام هم میدانست که خانوم تا چه حد مصطفی را دوست دارد. خانوم واقعا با این پسر زندگی میکردند و خیلی هم او را دوست داشتند. رفتارهای مصطفی همیشه مورد تشویق بود. قاعدتا زمانی هم که به نجف رفتند در کنار هم بودند. مصطفی قبل از خانوم به آنجا رفت چون بعد از مدت کوتاهی از رفتن امام از تهران به ترکیه رفت مصطفی رفت تا کنار امام باشد و از آنجا هم به نجف رفت. آقا مصطفی بسیار باسواد و عالم بود. مادر و پسر یک دنیای عجیبی با هم داشتند. فوت آقا مصطفی ناگهانی بود و خانوم اصلا فکرش را نمیکرد. او هیچگاه فکر نکرده بود مصطفی هم ممکن است یک روز برود و این شوک بزرگی برایش بود. در خانواده هم همه بچهها معترف بودند که قصه مصطفی برای خانوم قصه متفاوتی است.
در فیلم به نحوه شهادت و مرگ آقا مصطفی اشاره نشده فقط در این حد که خانوم از این موضوع به شدت آسیب دیدند. خودتان نخواستید به این مسئله ورود کنید یا امکانش وجود نداشت؟
من مشکلی در بیان نحوه فوت آقا مصطفی نداشتم. در فیلم یکی از علما که از دوستان صمیمی حاج آقا مصطفی بوده و همینطور همسر آقا مصطفی میگویند که وقتی در بیمارستان پیکر او را آوردند روی نقاط مختلف بدنش لکههای سیاه داشت. آن آقای عالم میگویند که دکتر علی بیک گفته است «من ثابت میکنم که او مسموم شده است.» او به حاج احمد زنگ میزند و این موضوع را اطلاع میدهد اما حاج احمد میگوید «کاری نداشته باشید، ببرید طواف دهید تا این قائله تمام شود.» امام نخواستند کالبدشکافی روی بدن آقا مصطفی انجام شود و گفته بودند «زودتر مراسم تدفین انجام شود.» پس این تصمیم امام بوده ولی به گفته آن پزشک آقا مصطفی را مسموم کرده بودند.
آیا امام تا آخر عمرشان از اینکه به چه دلیل گفته بودند کالبدشکافی انجام نشود، صحبت نکردند؟
امام اصولا کم حرف میزدند. مصطفی را خیلی دوست داشتند و مباحثههای خیلی جدی با هم انجام میدادند، ولی به تعابیری و بر اساس آنچه من در زمان تحقیقات فیلم شنیدم، امام میگویند «این همه جوان در ایران شهید میشوند، مصطفی هم مثل بقیه چرا فرق قائل شویم؟ او هم مثل بقیه. این همه انسان در ایران از زمان شکلگیری مبارزات انقلابی شهید شدهاند، مصطفی هم یکی از آنها.» نزدیکان و اطرافیان میگفتند که امام او را هم یکسان با بقیه میدید و تفاوتی قائل نمیشد با دیگر کسانی که در ایران چه پیر و چه جوان شهید میشدند، ولی مشخصا درباره امام تعریف میکنند که فوت آقا مصطفی برای ایشان بسیار سخت بود.
به زندگی بعد از انقلاب امام با خانوم هم اشاره داشتید. بعد از انقلاب و با حضور امام در جماران، زندگی برای حضرت امام و خانوم به چه شکل شد؟
درباره خانوم از قبل بگویم از نجف، که خیلی سخت بوده، خصوصا فوت آقا مصطفی. وقتی به نحف سفر میکنند سفرشان هم بسیار پیچیده بوده، البته امام زودتر میروند و خانوم بعدتر با حسین آقا، پسر آقا مصطفی میروند. در نوفل لوشاتو روحیه خانوم خیلی بهتر شده بود. چون آنجا جوانها را میدید که رفت و آمد میکردند، فضایی پرشور در فرانسه حاکم بود و خانوم هم که به زبان فرانسه مسلط بودند و ارتباط بهتری با مردم میگرفتند و روحیه بهتری داشتند. وقتی به ایران میآیند که البته بازهم خانوم دیرتر از امام میآیند، خوشحالیشان از این بود که دوباره به مملکت خودش برگشته و از او استقبال میکردند، تا اینکه یک جایی مستقر میشوند. البته در قم هم زندگی برایشان سخت بود، بعدا که به جماران میآیند و آقای جمارانی آن خانه را در اختیارشان میگذارند، آنجا دیگر یک ثباتی داشته و نزدیکان و دوستانش میآمدند و قاعدتا روحیه بهتری نسبت به زمانی که در نجف زندگی میکردند، داشتند. اتاق امام در طبقه پایین بود، همان تک اتاق کوچک با آن فرش کهنه قرمز که در فیلم هم دیده میشود و خانوم طبقه بالا بود، ولی میآمدند و آنجا با هم غذا میخوردند. نمیگویم زندگیشان تغییر کرده بود ولی خوشحال بودند که ایران هستند و امام هم دیگر در ایران و مملکت خودش است. هرچند امام در ایران هم با مسائل زیادی مواجه بودند، جنگ عجیب و غریبی که شروع شد و کسی فکرش را نمیکرد و بقیه امور که امام با مشکلات عدیدهای روبهرو شد. احمد آقا هم امین ایشان بود و کمک میکرد، خانوم هم همراه بودند و تا لحظه آخر با امام بودند.
در فیلم به این موضوع پرداختید که احمد آقا هم بعد از امام فوت میکنند و باز یک شوک دیگر به خانوم وارد میشود.
برداشت من این است که در آن سالها روح این دو نفر یک جایی با هم یکی شده بود. نه اینکه خانوم انقلابی شده باشند، ولی روحشان یکی شده بود و راسختر و مصممتر و قاطعتر شده بودند. این حرف، حرف امام است که وقتی مصطفی فوت کرد میگویند «یک حمد و سوره بخوانید و آرام باشید.» امام خیلی کوتاه از این مسائل گذر میکردند و در مورد حاج احمد آقا هم خانوم مثل امام شده بود. این جمله عجیبی است چون حاج احمد آقا نگهبان، نگهدار و هرچه بگویید برای خانوم بوده و هر روز میرفته و میگفته «خانوم چیزی لازم ندارید؟» این جمله معروف است. من در آن حیاط کار کردم. قدیمیها و خدمهای که در آن حیاط بودند، میگفتند حاج احمد میآمد قبل از اینکه هرکاری بکند اول با خانوم صحبت میکرد، اما در فوت حاج احمد آقا خانوم مثل امام با صبوری رفتار میکنند. آیتالله رفسنجانی و دیگران ابراز ناراحتی میکنند، گریه میکنند ولی ایشان میگویند «اینقدر گریه نکنید. خدا یک امانتی داد و آن امانت را از ما گرفت.» این جمله خیلی برای من جالب بود و در همین مسیر هم زندگی را ادامه میدهند و بعد از فوت حاج احمد آقا زندگیشان را عوض نکردند، در همان خانه ماندند و هیچ چیز تغییر نکرد.
واقعا آن ساده زیستی که از زندگی امام به تصویر کشیده شده وجود داشته یا یک کار رسانهای بوده و میخواستند اینطور دیده شود؟
شاید از بین فیلمسازها من اولین نفری بودم که وارد اندرونی خانه امام و خانوم شدم، داخل حیاط، اتاقها و گنجه خانوم. با جزئیات همهجا را دیدم. بعد از تحقیق و نوشتن سناریو به من اعتماد کرده بودند و راحت همه جا میرفتم و میآمدم. بدون اینکه چیزی بپرسند، آزاد در خانه میگشتم و دیدم که این سادهزیستی به حق واقعیت دارد، یک چیز عجیب و غریبی است، این زن، این همسر و این دو پسر هیچ چیز از مال دنیا برای خود نداشتند و نخواستند. دخترها ازدواج کردند و خانوادههای دیگری داشتند و شاید زندگیهایشان بهتر باشد، ولی این زوج و این دو پسر هیچ چیز مادی نداشتند. آقا مصطفی که افتخارش این بود که خانهاش ۴۵ یا ۵۰ متر بود که آن خانه را هم در اواخر عمر خریده بودند. حاج احمد آقا هم همواره کنار امام و مراقب ایشان بود. اینها هیچ چیزی از این دنیا برای خودشان نداشتند. امام در روزهای پایان زندگی خیلی دلش به احمد گرم بود.
به تازگی ویدئویی منتشر شده که زیارت نامهای برای امام نوشتند. به عنوان کسی که وارد بیت و خانواده امام شدید، فکر میکنید امام از این نوع برخوردهای امروز رضایت دارند یا خیر؟
من سیاسی نیستم و این موضوع را هم الان از شما میشنوم، این روزها درگیر تحقیق یک پروژهای هستم که فقط روی آن کار میکنم، اما جواب این سوال این است که امام ساده زیستتر از اینها بود، هم خودش و هم دو پسرش. من مدت زیادی در خانه امام بودم، وقتی به آن خانه رفت و آمد کردم، احوال عجیب و غریبی از این خانواده دیدم، حتی همسایهها و خدمه. امام ریالی از این دنیا برای خودشان حساب نکرده بودند، پس مسلما روی سادهزیستی خیلی تاکید داشتند. من نمیتوانم درباره اینکه تاریخ چه قضاوتی بکند یا الان چه قضاوتی میکنند، نظر بدهم، اما رکن اصلی، زندگی خودش است. شما وقتی تاریخش را مطالعه کنید متوجه میشوید. ساده زیستی تا این حد، به ندرت در زندگی کسی دیده شده است و حتی نوع زندگی امام، در بین علما هم یک چیز عجیب و غریبی بود.
مستند «بانو قدس ایران» قرار است آنلاین اکران شود. در مورد اکران آنلاین چه نظری دارید؟
من هیچوقت تا الان شریک هیچ فیلمی نبودم، چه در اتریش چه در ایران، همیشه به عنوان کارگردان کار کردم. وقتی کار تمام میشود تحویل تهیهکننده میشود و اینجا هم تحویل عروج فیلم شده و آنها تصمیم گیرنده هستند.
به تازگی شنیدم که با کمک مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی دارند فیلم را اکران آنلاین میکنند ولی نمیدانم در کدام پلتفرم اکران میشود. کار من در این فیلم تمام شده اما به عقیده من این فیلم برای نسل امروز حتما جذابیت دارد.
چهار سال پیش در جشنواره سینما حقیقت این فیلم یک بار نمایش داده شد که بدون حضور خبرنگارها بود. من در بالکن بودم و با یکی از دوستان صحبت میکردم. مرا صدا زدند و گفتند زودتر بیا، گفتم چه شده؟ گفتند بیا بالا. رفتم بالا، گفتند آنقدر سالن شلوغ شده که میخواهند فیلم را در سالن بزرگتر نمایش دهند. همه هم جوان بودند و از طیفهای متفاوت و قشرهای مختلف جامعه. خیلیها فکر میکردند مردم از سالن سینما بیرون میروند. خودم نتوانستم وارد سالن شوم چون بیرون سالن هم تعداد زیادی از افراد ایستاده بودند. من به نسل جوان احترام میگذارم، وقتی فیلم تمام شد خیلی متاثر بودند، مرا نمیشناختند ولی از آقای طباطبایینژاد بسیار تشکر میکردند. با یک حال و هوای خاصی بیرون میآمدند. مهم نیست کسی مرا بشناسد یا نه، من کارم فقط ساخت فیلم است و جای خوشحالی بود که این نسل جوان چقدر با لذت فیلم را دیدند. بعدا شنیدم که خانم دبورا یانگ منتقد معروف هالیوودی هم آنجا بود و فیلم را دیده بود و خیلی از دیدن فیلم «بانو قدس ایران» متاثر شده بود و نقد مثبتی هم درباره فیلم نوشته بود.
یک نفر در آنجا به من گفت فکر میکنید چرا مردم با این حال بیرون میآیند؟ چون شما دروغ نگفتید، تحریف هم نکردید، فقط روایتگر بودید. مردم شاید نتوانند آنالیز کنند ولی باور دارند که دروغ نگفتید. به همین علت مردم با طیفهای مختلف جذب شدند، حتی یکی از نمایندههای فرهنگی مجلس گفت که من فکر میکردم اسم همسر امام چیز دیگریست. فکر میکردند اسم خانوم بتول است اما در اصل اسمشان خدیجه ثقفی بود.
به هر صورت اعتقاد دارم که من به عنوان فیلمساز مستند، کارم پژوهش است و با پژوهش جلو میروم، حال اینکه چقدر فیلمم با بیننده ارتباط برقرار کند یا خیر، نمیدانم اما سعی من این است که به بینندهام برسم. بعد از اتمام تحقیق و در زمان نوشتن سناریو با مهندسی معکوس از انتها به اول میآیم. معکوس که میگویم یعنی سناریو را از دید بیننده شروع میکنم و تعریف میکنم. فکر میکنم این فیلم برای نسل امروز جذاب باشد چون با یک موضوعی طرف هستند که با اسناد است و سعی کردم درام آن نیز به نوعی باشد که بیننده بتواند ۸۰ دقیقه با آرامش بنشیند فیلم را ببیند و با فراز و نشیبهای زندگی این زوج زندگی کند. همیشه تمام سعی من این بوده است، زیاد فیلم نساختهام و هر چند سال یک فیلم میسازم، ولی برایش وقت میگذارم، حال اینکه موفق هستم یا خیر را شما و مخاطبان باید بگویید.
مستند «بانو قدس ایران» به کارگردانی مصطفی رزاق کریمی، محصول موسسه فرهنگی، هنری عروج است و با مشارکت مرکز گسترش تولید شده است. این فیلم روایتی است از زندگی بانو خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره).
«بانو قدس ایران» در یازدهمین جشنواره «سینماحقیقت» تندیس بهترین فیلم را دریافت کرده، برای نخستین بار و در «اکران حقیقت»، در سامانه هاشور و ۵۰ مرکز هنری و فرهنگی در سراسر کشور اکران خواهد شد.
منبع: ایلنا
مشاهده خبر در جماران