یادداشت/
شکست توسعه آمرانه خارجی در افغانستان
آنچه بعد از ۲۰ سال در سرزمین افغانستان باقی ماند و دولتی فاسد و دست نشانده پولهای خارجی و ایجاد رانت در بدنه فاصل و غیر توسعه ای ، بی دولتی که قادر به حمایت از ملت نبود ارتش دست ساخت خارجی وبیگانه به اهداف و انگیزه ها و آرمانهای ملی و وطن دوستانه ، یک بار دیگر ثابت کرد توسعه ملی درون زا است و نمیتواند و نمی توان از بیرون آن را برجامعه ای تحمیل کرد.
به گزارش جماران؛ محمدحسین شریف زادگان در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: «تحولات اخیر افغانستان را می توان از منظر های مختلف مورد بررسی قرارداد. از دید فرهنگی اجتماعی ، سیاسی ، ژئوپلیتیک ، توسعه اقتصادی و اجتماعی و همچنین تاثیر روی منطقه و ایران .دراینجا صرفا به مقوله توسعه پرداخته می شود.
افغانستان جزئی از حوزه تمدن ایرانی است. ایرانیان بیشترین نزدیکی فرهنگی را به خاطر سابقه تاریخی ، فرهنگ و ادب و زبان و زیست مشترک با مردم افغانستان داشته اند و مهمترین نماد آن "خیال مشترک "مردم افغانستان و ایران علیرغم گسست تاریخی تحولات توسعه بین این دو کشور است. بخش وسیعی از افغانستان جزئی از ایران زمین بوده است. افغانستان عمق استراتژیک فرهنگی ، سیاسی و امنیتی ایران است و این امر از قرن های پنجم و ششم شمسی تاکنون وجود دارد. آخرین آن در زمان محمد شاه قاجار تا حکومت ناصرالدین شاه در جدال برای پس بازپسگیری هرات بود که با حیله های دولت انگلستان به خاطر ایجاد حایل برای عدم دسترسی ایران و عثمانی به حیطه کمپانی هند شرقی و منافع انگلستان در شبه قاره هند و از دست رفتن هرات بود. مردم افغانستان زندگی سنتی و به قول شومپیتر "تعادل روابط اقتصادی و اجتماعی سنتی در سطح پایینی" داشتند که با کودتا های متعدد و اشغال توسط شوروی این تعادل به هم خورده و هرگز نتوانستند این تحول را به "تخریب خلاقانه" برای توسعه و تعادل مدرن در سطح بالاتر ارتقا دهند. هر بار که افرادی مانند امیر امان الله خان(۱۹۱۹-۱۹۲۹) خواستند اصلاحاتی در این جامعه برپا کنند توسط بخش های دیگری از جامعه به علت آماده نبودن جامعه برای تحولات گسترده و همچنین تحریک خارجی به شکست انجامید. افغانستان با فرهنگ سنتی ، سطح پایین سواد و میزان کم شهرنشینی با باورهای سنتی و روستایی پا به قرن بیستم و بیست و یکم گذاشت. اصلاحات دولتهایی کودتایی داوودخان (۱۳۵۲) وکودتاهای متعدد مارکسیستی در افغانستان(۱۳۵۷ ببعد) که تحمیل الگوهای شوروی در جامعه سنتی و روستایی افغانستان بود با اشغال افغانستان توسط شوروی (۱۳۵۸-۱۳۶۵) و نبرد همه جانبه مجاهدین افغان و کمک آمریکا به آنها به حکومت شبه دموکراتیک و سنتی مجاهدین انجامید.
ضعف" دولت سازی" توسط دولت مجاهدین و بروز اختلافات قومی و قبیله ای در افغانستان موجب شد که طالبان جریان سلفی که در کنار مجاهدین در پاکستان شکل گرفته بود در تطبیق با زمینه های مذهبی و سنتی جامعه افغانستان با پیشینه روستایی مورد اقبال واقع شود و با حمایت پاکستان و عربستان به حکومت برسد ، دولت طالبان (۱۳۶۵-۱۳۸۰) با پس زمینه های سنتی و سلفی و جهادی شرایط بازتولید جریان هوشمندی نظیر القاعده را که از مصر و عربستان و دیگر کشورها برای جهاد علیه شوروی و با حمایت آمریکا به افغانستان آمده بودند را فراهم ساخت .ولی این بار نه علیه شوروی که علیه آمریکا ، ماجرای ۱۱ سپتامبر و حمله حسابشده به برج دوقلو و پنتاگون خشم آمریکا برای انتقام و به قول خودشان ریشهکن کردن تروریسم را برانگیخت و حمله آمریکا و هم پیمانان اروپایی به افغانستان به سقوط دولت طالبان و ایجاد فرماندهی و حکومت آمریکایی نظامی در افغانستان انجامید.
حال در چنین زمینه اجتماعی ، فرهنگی جامعه سنتی و قبیله ای افغانستان ، آمریکا می خواست دموکراسی تبلیغی خود و جمهوری مورد انتظارش و شرایط رشد و توسعه اقتصادی مورد نظرش را در افغانستان پیاده کند. با پس کشیدن دولت نظامی ژنرال های آمریکایی زمینه تدوین قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل دولت دموکراتیک فراهم شد. در تدوین قانون اساسی "لویی جرگه" که شورای ریش سفیدان و متنفذین جامعه بود به تمایل جامعه به ارزش های سنتی پادشاهی در درون یک نظام جمهوری تن داد و در بندی از قانون اساسی ظاهر شاه را از ایتالیا و افغانستان آورد و او را بابای ملت نام نهاد. انتخابات انجام شد ولی قوم پشتون که خود را همواره حاکم افغانستان می دانست نمیخواست به نتایج انتخابات تن دهد و با تقلب و ایجاد مشکل ، نتایج انتخابات را به نفع خود منحرف کرد و امریکاییها مداخله نمودند و نتایج یک انتخابات به ظاهر دموکراتیک را به یک مصالحه قبیلهای بین مدعیان تبدیل و شراکت در حکومت را بین آنها ایجاد کردند. شاید جامعه افغانستان هنوز آمادگی و ظرفیت نهادی چنان الگوی تحمیلی و آمرانه آمریکاییها را برای برقراری یک جمهوری شتابزده و متمایل به منافع آمریکارا نداشت و از سویی نیز منافع قبایل و اقوام افغانی که با منافع داخلی و خارجی پیوند خورده بود اجازه چنین کاری را نمیداد.
طالبان علیرغم اینکه از اریکه قدرت توسط آمریکایی ها کنار رفته بود ولی به خاطرسازگاری با جامعه روستایی و مذهبی و سنتی افغانستان عملاً در این جامعه سنتی حضور یافت و به عنوان جزئی از حیات سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان باقی ماند.
طالبان که با خود نگاهی سلفی، خشونت بار و اقتدارگرا با عمق کمی از معارف اسلامی به میدان سیاست آمده بود علاوه بر سیاستهای ضد انسانی و خشونت بار ، علیه حکومت دست به انواع جنایت ها ظرف ۲۰ سال گذشته زد. در مساجد ، دانشگاهها ، نمایشگاه کتاب ، معابر و بازارها بمب گذاری های متعدد کرد حتی در آبخوری مدارس دخترانه سم ریخت و افراد فرهنگی و رسانهای و هنری را ترور نمود و از خود چهرهای بسیار وحشت آلود از اسلام سلفی نشان داد وازاین جهت به اهداف آمریکا در اسلام هراسی کمک شایانی نمود. و نشان دادکه" اسلام طالبانی" به عنوان یک اسلام وحشت زا، بدوی و غیر انسانی در مقابل اسلام رحمانی و تمدن زا و انسانی نمیتوانست به غیر از نفرت پیامی به مردم جهان و جهان اسلام عرضه نماید.
دولتهای حامد کرزی و اشرف غنی در طی ۲۰ سال گذشته به تدریج به فاسدترین دولت های جهان تبدیل شدند. دولت های دست نشانده خارجی، دولتی فاسد که حتی کمکهای خارجی را بین خودشان تقسیم می کردند و حتی به بانکها نیز رحم نمی کردند و بانک خصوصی کابل، علیرغم اینکه بانک واسطه وجوه مردم است ، پول های بانک را بین موسسین و مدیران بانک تقسیم نمودند و بحرانی برای سپرده گذاران ایجاد نمودند. کمک های خارجی به کانال های فاسد وزارت خانه ها وارد می شد و ساختار معیوب، ناکارآمد و فاسد دولتی بیشتر به منافع خود می اندیشیدند تا به انجام کار برای مردم فقیر و محنت زده افغانستان، ارتش ۳۵۰ هزار نفری افغانستان با پول و آموزش آمریکا بر اساس حس وطن دوستی سازمان نیافت و ساختار حکومتی جمهوری افغانستان که از قضا برای جلب حمایت مردم لفظ اسلامی را یدک می کشید، نتوانست به پدیده "دولت سازی کارآمد" در کشور اقدام کند و دولت امری نبود که از "قدرت موسس ملت "سرچشمه بگیرد و به همین خاطر نتوانستند دولت-ملت را ذیل جمهوری ایجاد کند. هرگاه که طالبان به مردم یا نهادهای اجتماعی حمله میکرد دولت قادر به دفاع از آن نبود و به تدریج اعتماد بین دولت و مردم تضعیف میشد و بخشهایی از جامعه سنتی و مذهبی افغانستان به نهادهای سنتی از جمله جریان طالبان بیشتر از دولت اعتماد پیدا میکردند. افغانستان بعد از اشغال توسط شوروی و شکست و آن هموار نتوانست دولت پایداری به خود ببیند و همواره دچار "پدیده بی دولتی" شد. دولتی که نمی تواند امنیت ایجاد کند ، نمی تواند رشد اقتصادی و اشتغال مولد ایجاد کند. نمی تواند هدایت اجتماعی و فرهنگی لازم را برقرار سازد، نمی تواند نظام مالی بانکی سالمی در کشور ایجاد نماید و حتی قادر نیست کمکهای خارجی را تبدیل به توسعه و پیشرفت کند و آنرا در مسیر فسادآلود خود تلف میکند و حتی نمیتواند با سازگاری با همه اقوام و زبان ها و وحدت ملی ایجاد کند. خود به خود کشور را به سوی "پدیده بی دولتی "می کشاند.
افغانستان اگرچه دارای فرهنگ غنی تاریخی و سنتی است ولی در "توسعه فرهنگی" یعنی "تغییر در ادراکات جامعه "که لازمه توسعه سیاسی و اقتصادی مدرن است تحول چندانی نداشته، همچنین در "توسعه اجتماعی" که تغییر در "مناسبات اجتماعی" برای ساختن جامعه مدنی است علیرغم وجود جامعه جوان نتوانست موفقت لازم را که پیش نیاز توسعه مدرن است به دست آورد.
افغانستان با فرهنگ غنی تاریخی و سنتی با اهمیتی که دارد ولی برای ورود به جامعه مدرن و توسعه سیاسی و اقتصادی میبایست توسعه فرهنگی یعنی تغییر در ادراکات جامعه و توسعه اجتماعی به عنوان تغییر در مناسبات اجتماعی را فراهم سازد توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی گرچه ممکن است لازم و ملزوم هم نباشند ولی به هم وابسته اند و برای توسعه اقتصادی حداقلی از توسعه سیاسی یعنی "تغییر در مناسبات قدرت "و "مشارکت مردم" از طریق نوعی دموکراسی که با شرایط تاریخی و اجتماعی جامعه سازگار باشد لازم است. افغانستان علی رغم تحولات نامتقارن و در نظام قدرت متاسفانه از توسعه سیاسی و اقتصادی لازم برای مشارکت مردم و آمادگی برای مشارکت قانونمند مردم در قدرت رنج می برد.
آمریکا اگر چه بعد از ۱۱ سپتامبر متاثر از شتابزدگی و برخورد انعکاسی با حمله به افغانستان برای مبارزه با القاعده بود ولی در کنار آن ادعای نجات مردم افغانستان ، برقراری دولت مدرن، دموکراسی، نظام اداری و ارتش مدرن و رشد و توسعه اقتصادی برای مردم افغانستان داشت و در طی ۲۰ سال که طولانی ترین جنگ خارجی آمریکا بود نتوانست به اهداف خود برسد. دولتی نشانده و ناکارآمد ، سازماندهی و آموزش ارتش ۳۵۰ هزار نفره که بدون ایده ها و آرمان های وطن دوستانه شکل گرفته بود. سرازیر کردن کمکهای خارجی خارجی و آلوده کردن بدنه دولت به پولهای بادآورده که حاصل کار و تلاش جامعه نبود و نوعی رانت خارجی تلقی میشد و تقسیم آن بین شرکتهای خارجی و کارگزاران فاسد دولت افغانستان چیزی برای توسعه کشور باقی نمیگذاشت. آنچه بعد از ۲۰ سال در سرزمین افغانستان باقی ماند و دولتی فاسد و دست نشانده پولهای خارجی و ایجاد رانت در بدنه فاصل و غیر توسعه ای ، بی دولتی که قادر به حمایت از ملت نبود ارتش دست ساخت خارجی وبیگانه به اهداف و انگیزه ها و آرمانهای ملی و وطن دوستانه ، یک بار دیگر ثابت کرد توسعه ملی درون زا است و نمیتواند و نمی توان از بیرون آن را برجامعه ای تحمیل کرد. اگر ظرفیت درونی وجود داشته باشد عوامل برون زا نیز میتوانند(مثل ژاپن وآلمان بعد از جنگ جهانی) به کار توسعه کشور در آیند. افغانستان امروز دوباره و چندباره این درس اول توسعه را به آزمون جهانی گذاشت که توسعه را نمیتوان از بیرون به" پیکره جامعه دوخت "بلکه باید بر اندام آن جامعه و بر اساس ظرفیتهای درونی آن "بافته شود"؛ یعنی" توسعه دوختنی نیست بافتنی است".»
مشاهده خبر در جماران