کدخبر: ۱۵۱۹۰۶۴ تاریخ انتشار:

یادداشت/

غدیر؛ برکه ­ای به وسعت اقیانوس

غدیر واقعه تاریخی نه، بلکه حقیقت جاریه است، آنان که به غدیر به چشم یک اتفاق تاریخی که ۱۴ قرن بر آن گذشته است نگریسته­ اند، ندانسته بر اسلام قلم کهنگی کشیده ­اند، چه آن­که اگر بر غدیر ۱۴ قرن گذشته بر اسلام نیز.

پایگاه خبری جماران: ذی­الحجه و غدیر دو نام آشنا برای مسلمین، زمان و مکانی مألوف برای مومنین و عناوینی مأنوس برای شیعیان است؛ غدیر «برکه ­ای» است که در کنار آن بزرگ­ترین حادثه و انقلابی ­ترین حماسه پدید آمد و از آن زمان کانون جوشش زلال هدایت گشت، و اصلی ­ترین نیاز بشر و بزرگ­ترین مأموریت پیام آوران توحید ضمانت بقاء یافت.

الحق که انسان منهای هدایت یعنی جاری ضلالت و تکثیر سبعیت، و غدیر یعنی تدارک هدایت برای جامعه بشریت، و استمرار رسالت رسولان حق که فلسفه بعثتشان «هدایت به امر است» (وجعلناهم ائمه یهدون بامرنا)

اسلام جدای از غدیر یعنی ناکامی پیامبر، و ناکامی او یعنی بر باد رفتن آمال همه انبیاء.

 اسلام بدون علی «یعنی قلبی که در آن خون نیست»

«لَإن قیل اسلام و ما قیل حیدر                                    فذلک قلب لیس یُنبِضُه دم»

غدیر واقعه تاریخی نه، بلکه حقیقت جاریه است، آنان که به غدیر به چشم یک اتفاق تاریخی که 14 قرن بر آن گذشته است نگریسته­ اند، ندانسته بر اسلام قلم کهنگی کشیده ­اند، چه آن­که اگر بر غدیر 14 قرن گذشته بر اسلام نیز.

پس مهم پوسته و صورت ظاهری ماجرا نیست که قرونی بر آن گذشته، مهم محتوای غدیر است که هدایت بشر است، و واقعه زمانیه نیست بلکه حقیقت ابدیه است که با واحد زمان سنجیده نمی­شود، چونان توحید، حریت، عدالت، نماز، زکات، جهاد و...

در یک کلام حقیقت غدیر در کنار این حقایق نورانی حقیقت الهیه است که جاودانه است «و لن تجد لسنّة الله تحویلا» و همین حقیقت، محققان و اندیشمندان اهل سنت را واداشت تا این چنین اعتراف کنند:

«انَّ عید الغدیر جزء من الاسلام فمن انکره فقد انکر الاسلام بالذات» عید غدیر جزء اسلام است هرکس منکر آن شود، منکر خود اسلام است.

یا بگویند: «اگر حدیث غدیر مسلم نباشد هیچ امر مسلمی در اسلام وجود ندارد»

حال باید دید در غدیر چه شد و پیامبر چه کرد و ماجرا چه بود؟

حقیقت این است که پیامبر «آینده نگری» کرد، و قافله مسلمین را پس از خود به پیروی از نسخه ثانی خود فراخواند، که جز این راهی نداشت، چون یا باید نسبت به آینده دین و امت راه منفی پیش گیرد و فقط همتش مصروف ایفای نقش رهبری در زمان حیات خودش باشد و در یک کلمه سرنوشت مسلمین را به دست حوادث بسپارد، یا راه مثبت پیش گیرد و به مسلمین بگوید خود تصمیم شورایی بگیرند ، یا آن کند که کرد.

راه نخست منتفی است، زیرا این فکر یا برخاسته از این است که خطری دین و امت را تهدید نمی­کند، یا معلول نگاه به دعوت خود از دریچه مصالح شخصی است، و این­که تا زنده است عده ای دورش جمع باشند و ریاستی کند، وقتی هم رفت هرچه شد، شد.

هر دو تفکر از ساحت «عقل کل» بدور است، وانگهی به این قضیه توجه کنید: مسلم در «صحیح» «باب سیره عمر» نقل کرده که «عبدالله بن عمر» به پدر خود گفت: مردم می­گویند تو نمی­خواهی کسی را جانشین خود قرار دهی! اگر تو ساربانی می­داشتی و او نزد تو می ­آمد و شتران و گوسفندان تو را همین­گونه رها می­کرد تو می­گفتی این چوپان مقصر است، در حالی که اداره و سرپرستی این مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهم­تر است، ای پدر چون به نزد خدای عز و جل برسی چه پاسخ می­دهی ؟ در صورتی که کسی را برای سرپرستی بندگان او به جای خویش تعیین نکرده باشی؟

و این داستان را بنگرید: ابن قتیبه در کتاب الإمامه و السیاسه(ج 1، ص 22) می­نویسد: عایشه به عبدالله بن عمر گفت: پسرم سلام مرا به پدرت برسان و بگو: امت محمد را بی سرپرست رها مکن، کسی را در میان آنان جانشین خود ساز، و مسلمانان را چون رمه بی­شبان نگذار، می­ترسم آشوب بر پا شود.

حال خود قضاوت کنید ابن عمر و عایشه به این حقیقت و حکم عقلی توجه داشته باشند و پیغمبر نه؟ شگفتا عایشه و عبدالله برای بی­ سرپرست ماندن امت- آن هم پس از قوام یافتن اسلام- نگرانند لیکن پیامبر خدا به این امر توجه ندارد و در زمانی که هنوز اسلام مکتبی تازه ­پا است، او را رها می­کند و می­رود؟

همین جا خوب است داخل پرانتز به مطلبی حائز اهمیت اشاره کنیم:

(از همه این پیغام پسغام­ها می­توان به نیکی دریافت که نگرانی­ها راجع به سرپرستی امت و تمشیت امور آنان بوده و اینکه باید کسی زعامت و مولویت و رهبری امت را دارا باشد؛ بنابراین دیگر نوبت به شبهه کسانی مثل فخر رازی نمی رسد که در مفاد کلمه«مولی» در نصّ پیامبر در غدیر که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» تشکیک کنند و بگویند مولی در این­جا به معنای دوست است نه به معنای هادی و سرپرست و اولی به تصرف، چه آن که بعد از واقعه غدیر نقل و نُقل مجالس، مسئله جانشینی علی(ع) برای زعامت مسلمین بود و همین معنی در اشعار و عبارات گنجانده شد.

امیرالمومنین(ع) در جواب معاویه نوشت: «و أوجَبَ لی ولایته علیکم رسول­الله یوم غدیر خمّ»؛

حسّان بن ثابت که از شاهدان واقعه بود و با اجازه پیامبر ماجرا را به نظم کشید و گفت:

فقال له قم یا علی فإنّنی               رضیتک من بعدی اماماً و هادیا

معنای امامت و رهبری را از مولی در کلام پیامبر فهمیده بود. ابوبکر و عمر هم که نزد علی آمدند و گفتند: «امسیت یا بن ابی­طالب مولی کل مومن و مومنة»، همین معنی را فهمیده بودند. حارث بن­نعمان فهری هم که از خشم، تقاضای عذاب کرد- و آن را دریافت نمود- از معنای رهبری و پیشوایی به خشم آمده بود نه از مفاد محبت و دوستی! ولایتی که بر اعراب گران می ­آمد و آنان به راحتی زیر بارش نمی­ رفتند، دوستی و یاری نبوده، بلکه اولویت در تصرف و ریاست تامّه بوده است؛ در این زمینه رجوع کنید به الغدیر امینی، ج1، ص 343-340. وانگهی پیامبر مردم را در آن آفتاب سوزان نگه داشت که سفارش علی را به امت فریاد کند و از آنان بخواهد برای دوام رسالت، راه­های نظری و عملی او را دنبال کنند و اگر قرار باشد مفاد کلمه مولی به معنای محبت و دوستی باشد، قضیه عکس خواهد شد یعنی سفارش امت را به علی کرده است که ای امت! نگران نباشید، هر که را من دوست می­داشتم، اینک علی او را دوست و یاورست و شما مردم دوست و یاوری را از دست نخواهید داد)  

یاد «ازُری» به خیر که گفت:           

«أ نبیٌّ بلا وصیّ تعالی                               الله عما یقوله سفهاها»

یعنی آیا پیامبر بدون وصی باشد ؟ بلند مرتبه و منزه است خدا از آنچه سفیهان امّت می­گویند .

و راه دوم یعنی شورا هم منتفی است، زیرا اگر او می­خواست نظام امت را شورائی کند بایست نخست حدود و مشخصات شورا را برای آنان تشریح کرده باشد، و معیارهایی جامع­الاطراف در این زمینه به­ دست داده باشد، زیرا در غیر این صورت کار به جمعی از مردم که به زندگی عشیره­ای خو کرده بودند - و در میان آنان سابقه کار سیاسی بر پایه شورا و مراجعه به آراء عمومی وجود نداشت - سپرده می­شد، و بقول طلّاب «نقض غرض»

هذا اوّلاً، و ثانیاً به حکم صریح «امرُهم شوری بینهم»، امر«اُمَت» شورائی است یعنی آن­چه مربوط به خود مردم و کار خود مردم است، از قبیل امورات روزمره زندگی؛ اما کار «خدائی» به شورای امت سپرده نمی­ شود و پیش­تر گفتیم محتوای غدیر «هدایت» است و هدایت کار خدائی است نه بشری، «انّا هدیناه السبیل»، «وجعلنا هم ائمّه یهدون بامرنا».

وانگهی، ابوبکر برای بعد از خود عمر را خلیفه نمود ، و به عثمان دستور داد وصیت او را بنویسد، و عمر هم که خلافت را به شورا سپرد بعد از آن بود که گفت: اگر یکی از دو نفر امروز زنده بودند خلافت را به آنها می ­سپردم ، و با آرامش خاطر جان می­دادم، یکی «سالم» غلام حذیفه و دیگری «ابو عبیده جراح»، پس تشیکلات شورائی در واقع مورد تأیید صحابه هم نبود.

پس راه منحصربه­ فرد نص است، و تصریح و نصب جانشین؛ و این همان است که در غدیر واقع شده یعنی کسی که به نقل شهردار دیلمی در «فردوس­الاخبار» برای پیامبر به منزله سر برای بدن است، به ولایت و امامت برگزیده شد، و فرمان «بلّغ ما انزل الیک» اجرا شد، و این را بیش از 120 هزار نفر ناظر و بیش از 110 تن از اصحاب و تابعین روایت کردند، و بدین­سان محمد «ص» معجزه کرد، یعنی:

                              «از درون برکه­ای دریای پنهانی برآوردن»

چه قشنگ می­سراید فرات یزدی:

دیدی که نهال هستی آورد ثمر                  دیدی که نماند از غم و غصه اثر

زد خم غدیر جوش و در گوش آمد             اکملت لکم دینکم از پیغمبر

مشاهده خبر در جماران