در گفت و گویی تفصیلی مطرح شد؛
موسوی لاری: محتشمی پور به حل مسائل کشور امیدوار بود/ یکی از نشانههای این امیدواری به زمان نامزدی مهندس موسوی در انتخابات ریاست جمهوری باز میگردد/ او نمی توانست در حسینیه دارالزهرا مجلسی برگزار کند؛ مانع برگزاری روضههایش میشدند
حجت الاسلام و المسلمین موسوی لاری می گوید: در زمان انتخابات ۸۸ هیچ کدام از اعضای مجمع روحانیون مبارز در ستادهای آقای مهندس موسوی حاضر نشدند و مسئولیتی را به عهده نگرفتند. البته از نامزدی ایشان حمایت کردیم، اما در ستادها و برنامههای آقای مهندس موسوی حضور فیزیکی نداشتیم. تنها فردی از جمع دوستان ما که در ستاد آقای مهندس موسوی فعالیت داشت، مرحوم آقای محتشمی پور بود. این حضور هم با این امید بود که آقای مهندس موسوی در انتخابات پیروز میشود و در نتیجه این امر، شرایط کشور هم عوض خواهد شد.
پایگاه خبری جماران: خطوط یا مسیر زندگی و مبارزاتی حجت الاسلام عبدالواحد موسوی لاری با مرحوم حجت الاسلام سیدعلی اکبر محتشمیپور در بسیاری از نقاط به موازات و در کنار هم پیش رفته اند؛ هردو جزو طلبههای درس و بحث امام خمینی(س) در نجف اشرف بوده اند، هردو جزو حلقه طلاب نهضت امام خمینی(س) بوده اند، پس از انقلاب جزو نیروهای سیاسی چپ، و بعدها هر دو جزو مجمع روحانیون مبارز، هر دو وزیر کشور بوده اند، مرحوم محتشمیپور در دولت میرحسین موسوی و حجت الاسلام موسوی لاری در دولت خاتمی و هر دو از بنیانگذاران کنفرانس حمایت از انتفاضه مردم فلسطین.
از این رو، حجت الاسلام موسوی لاری شخصیت مناسبی برای بررسی و شناخت زندگی و سیره مرحوم محتشمیپور محسوب میشود، هرچند خودش معتقد باشد که ارتباط آنان، چندان هم وثیق نبوده است.
به رغم این، در گفت و گو با حجت الاسلام موسوی لاری میتواند ابعاد ناگفته ای زندگی و شخصیت مرحوم محتشمیپور را بازشناخت، مبارزی که امیدی به پیروزی نهضت نداشتند، اما به راه خود و به مراد خویش یعنی امام(ره) عقیده و اعتقاد داشتند، شخصتی که تا پایان عمر، ضدیت با استکبار را رها نکرد و لحظه ای از آرمان فلسلطین غافل نشد. در گفت و گو با حجت الاسلام موسوی لاری، تلاش شد تا برشهای اصلی زندگی مرحوم محتشمیپور واکاوی شود. این گفت و گو را بخوانید.
شما در چه سالی و چطور با مرحوم آقای محتشمی پور آشنا شدید؟
مرحوم محتشمی پور جزو طلاب و روحانیون مبارزی بود که اگر نگوییم جزو حلقه اول، اما قطعا جزو یاران نزدیک حضرت امام(ره) به شمار میرفت. آشنایی من با مرحوم محشتمی پور به دوران اقامت من در نجف اشرف برمی گردد من از سالهای ١٣۴۶ تا١٣۵١ در حوزه علمیه نجف تحصیل میکردم و در این شهر بود که با بسیاری از آقایان، از جمله ایشان آشنا شدم. در آن زمان کم سن و سال بودم و به عنوان یک طلبه جوان به نجف اشرف رفتم افرادی افرادی مانند آقایان دعایی، محتشمی پور و مرحوم فردوسی پور، ناصری، سید علی اکبر ابو ترابی و....
آقایان محتشمی پور و اسماعیل فردوسی پور که خداوند هردوی آنان را رحمت کند، جزو روحانیون پیرامونی حضرت امام(ره) بودند.که با مرحوم آیةالله مهری مراودات زیادی داشتنددر آن زمان مرحوم آیت الله مهری نماینده امام(ره) در کویت بود. مرحوم ایشان دایی مادرم و بزرگ خانواده ما بود من وپسرخاله ام آقای سید جلال موسوی نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی با راهنمایی وارشاد ایشان در حوزه نجف مشغول به تحصیل شدیم و تا حدودی ایشان تکفل مارا برعهده داشت و برای ما مدرسه ای تعیین کرده بود. آقایان محتشمی پور، و فردوسی پور به طور مرتب با مرحوم آیت الله مهری در تماس بودند و اساسا منزل آیت الله مهری در کویت کانون فعالیت آنان بود، به طوری که همه تماسها و ارتباطاتی که این دوستان با تهران و دیگر شهرهای ایران یا با کشورهای حاشیه خلیج فارس، با مجموعه دانشجویان انجمنهای اسلامی در اروپا و امریکا و به طور کلی با مجموعه نیروهای مبارز در گوشه و کنار دنیا برقرار میکردند، از خانه آیت الله مهری بود و از این خانه به عنوان یک سنگر و سکو برای ارتباطات و برنامههای نهضت حضرت امام(ره) استفاده میشد.
رابطه امام(ره) با آیت الله مهری بسیار صمیمی وتنگاتنگ و نزدیک بود، به گونه ای که وقتی در سال ۱۳۵۷ امام(ره) مجبور شدند از نجف خارج شوند، به دلیل حضور مرحوم آیت الله مهری در کویت، امام(ره) ابتدا خواستند در کویت اقامت کنند. بر همین اساس پسر مرحوم آقای مهری از کویت به نجف رفت تا با ماشین شخصی خود امام(ره) را به کویت ببرد. در شناسنامه امام(ره)، نام ایشان به عنوان سیدروح الله مصطفوی ثبت شده بود و با تکیه بر همین نام بود که کارهای مربوط به روادید امام(ره) برای ورود به کویت انجام شد. اما گویا در مرز صفوان -مرز عراق و کویت- ماموران کویتی متوجه شدند شخصی که با نام سید روح الله مصطفوی درخواست روادید کرده، همان امام خمینی(س) است، لذا با اشاره دولت ایران یا از ترس تیرگی روابط با دولت ایران جلوی ورود امام(ره) را گرفتند و امام(ره) ناچار شد به پاریس برود.
منظور از بیان این داستان، شرح رابطه امام(ره) با آیت الله مهری بود. ارتباط ما با امثال مرحوم محتشمی پور هم از همینجا و از طریق همین بیت دایی ما آغاز شد. ما در نجف جزو طلبههایی بودیم که پشت سر امام(ره) بودیم و همه برنامههای ما با امام(ره) تنظیم میشد. آقای محتشمی پور و دیگر دوستان نیز جزو یاران امام(ره) بودند. در نجف، همیشه نمازهای مغرب وعشارا در مدرسه آیت الله بروجردی اقامه میکردیم و این مدرسه جایی بود که امام(ره) در آنجا نماز میخواند. اساسا به واسطه حضور حضرت امام(ره) این مدرسه به مرکزی برای جمع شدن نیروهای مبارز تبدیل شده بود. به دلیل رفت وآمد در همین مدرسه و با حضور در نمازهای حضرت امام(ره) بود که با بسیاری از دوستانی که همراه امام(ره) بودند آشنا شدیم. در کنار این مدرسه ما کانون دیگری هم داشتیم وآن هم منزل آیت الله مهری در نجف که در واقع منزل پسر بزرگ ایشان بود، بیت مرحوم آیةالله مهری هم مرکزی بود که این دوستان به آنجا رفت و آمد داشتند. از همین خانه و از طریق همین دوستان اعلامیهها و نوارهای امام(ره) به ایران و جاهای دیگر میرفت. در سال ۱۳۴۹ بحثهای امام(ره) درباره ولایت فقیه در مسجد مرحوم شیخ اعظم انصاری مطرح میشد، من در این درسها و مباحث شرکت میکردم و وقتی مباحث مربوط به ولایت فقیه به صورت جزوه در آمد، ما از طریق دوستانی که مسؤلیت پیاده کردن نوارها را و تنظیم آنرا داشتندجزوها را دریافت و به ایران و جاهای دیگر میفرستادیم.
گویا مرحوم آقای محتشمی پور رابطه نزدیکی با حاج آقا مصطفی، پسر ارشد امام(ره) داشتند و چه بسا بیش از امام (ره)، با حاج آقا مصطفی مراوده داشتند. اینطور نبود؟
اینجا باید یک توضیح بدهم. معمولا در بیوت مراجع، پسران به ویژه پسران ارشد اداره کننده بیت هستند. اما من در دو جا، این روند را ندیدم؛ یکی بیت مرحوم آیت الله حکیم بود که آقایی به نام مامقانی رئیس دفتر بود و کارهای بیت مرحوم حکیم را انجام میداد، یکی هم بیت امام(ره) بود که با بودن حاج آقا مصطفی، مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی مسئول دفتر بود و بعد از دوره آقای خلخالی، آقای رضوانی خمینی، مدیریت بیت امام(ره) را به عهده داشت. مرحوم حاج آقا مصطفی درعین حال که آقازاده و پسر امام(ره) بود، از نظر درسی جزو شاگردان خیلی خوب امام(ره) بود و خودش هم حوزه درس داشت. یعنی جزو کسانی نبود که صرفا نان آقازادگی خود را بخورد، بلکه به عنوان یک عالم و مجتهد و یک فرد نخبه در نجف مطرح بود.
مرحوم آقا مصطفی چندان به حوزه سیاسی ورود نمی کرد
ما طلبهها به حدی شیفته امام(ره) بودیم که برای نمازخواندن پشت سر ایشان، نمازها و مساجد زیادی را پشت سر میگذاشتیم تا به مدرسه آقای بروجردی برویم. مدرسه ما، مدرسه مرحوم آیت الله شاهرودی یا مدرسه قزوینی بود که در باب القبله حرم در بازار قرار داشت. در مسیر ما به نماز امام(ره)، مرحوم آقای حکیم در حرم مطهر نماز میخواند، مرحوم آقای شاهرودی در مسجد هندی نماز میخواند، مرحوم آقای خویی در مسجد خضرا و مرحوم آقای شیخ حسین حلی که از بزرگان نجف بود در صحن مطهر نماز میخواند. اما ما طلبهها به قدری شیفته امام(ره) بودیم که از مدرسه خودمان حرکت میکردیم، همه نمازهای این بزرگان را پشت سر میگذاشتیم تا در مدرسه بروجردی پشت سر امام(ره) نماز بخوانیم. این روال همیشگی ما بود. اما مرحوم حاج آقا مصطفی خلاف این عمل میکرد. بارها دیده یا شنیده بودم که حاج آقا مصطفی مثلا نماز مغرب و عشا را پشت سر آقای زنجانی، یا مرحوم آقای حکیم میخواند. هیچ وقت ندیدم که از عنوان آقازادگی و پیوستگی به پدر برای خودش استفاده کند. حاج آقا مصطفی در اصول و فقه صاحبنظر بود و عده زیادی از طلبهها ی با استعدادبا مرحوم حاج آقا مصطفی، به اعتبار داشتن حوزه درسی مفید، دور او بودنداما خود مرحوم آقا مصطفی چندان به حوزه سیاسی ورود نمی کرد و اگر ورود میکرد که به نظرم چنین بود، در سطح آشکار و جدی نبود، . آقای دعایی در رادیو بغداد به عنوان سخنگوی روحانیت مبارز برنامه داشت و اساسا این چهرهها بودند که فعالیت سیاسی داشتند.
منظور از بیان این حرفها این است که من، آقای محتشمی پور را بیشتر در ارتباط با مرحوم آیت الله مهری واحیانا مدرسه آیةالله بروجردی میدیدم که آن مدرسه نقطه تلاقی هوا داران امام وایة الله مهری وبیت ایشان نقطه ارتباطی با کشورهای مختلف بود. این آقایان نه تنها به این خانه رفت و آمد داشتند، بلکه در دهه پنجاه که ما ایران وحوزه علمیه قم بودیم میشنیدیم که این دوستان بخصوص آقایان محتشمی پور و فردوسی پور گاه میشد که دو ماه محرم و صفر هم در مساجد کویت سخنرانی میکردند و فعالیتهای سیاسی را خود را از طریق بیت آیةالله مهری و به کمک فرزندان ایشان دنبال میکردند. در خانه آیت الله مهری در کویت امکانات ارتباطی از قبیل تلفن در اختیارشان بود، با ایران تماس میگرفتند، رسالهها یا نوارهای امام(ره) را منتقل میکردند و کارهایی از این قبیل.
چه زمانی رابطه شما با آقای محتشمی پور نزدیک تر و عمیق تر شد؟
همان طور که عرض کردم ارتباط ما در سالهای قبل از انقلاب محدود ودر حد آشنایی بود.
من سال ۱۳۵۱ به ایران آمدم، اما این دوستان در نجف ماندند. من هم در سال ۵۳ به زندان افتادم و تا اوایل ۵۶ در زندان بودم. بنابراین در این دوره ارتباط چندانی نه بانجف ونه با کویت نداشتیم، تا پیروزی انقلاب اسلامی. چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحوم آیت الله مهری که از سوی امام(ره) به عنوان نماینده ایشان و امام جمعه کویت منصوب شده بود، از سوی دولت کویت از این کشور اخراج شد و خود و فرزندانشان، درحالی که شناسنامه کویتی هم داشتند، با شناسنامه قبلی که ایرانی بود، به ایران عودت داده شدند. از این به بعد ارتباط ما با مرحوم محتشمی پور زیادتر شد. در سالهای ۵۸ تا ۵۹، زمانی که در شهر قم، بودیم غالبا شبها در منزل آقای مهری نماز میخواندیم. در این دوره آقایان محتشمی پور و فردوسی پور جزو کسانی بودند که مرتب به این خانه رفت و آمد داشتند و بعدها که آقای محتشمی پور سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه شد، هروقت که به ایران میآمد، مرتب به خانه آقای مهری رفت و آمد داشت البته منهم به دلیل عضویت در اولین دوره مجلس شورای اسلامی از سال پنجاه و نه در تهران ن مستقر بودم وآخر هفته اگر به حوزه انتخابیه نمیرفتم به قم میرفتم
تقریبا یک رابطه پدر و فرزندی میان مرحوم آقای مهری و این دوستان وجود داشت و با علاقه خاصی به این خانه رفت و آمد داشتند. ما هم به دلیل همان نسبت خانوادگی و اینکه آقای مهری بزرگ خانواده ما بود، هر گاه که در قم بودیم، در خانه ایشان بودیم و در آنجا آقایان را میدیدیم. بعد هم که من نماینده مجلس شدم و آقای محتشمی پور سفیر ایران در سوریه شد، به نسبت بیشتر و مفهومی تر با ایشان ارتباط داشتیم.
آقای محتشمی پور برای سفارت ایران در سوریه انتخاب شد تا میان تهران و مبارزان فلسطینی یا تهران و مبارزان لبنانی پیوندی ایجاد کند
علت انتخاب ایشان به عنوان سفیر نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در سوریه چه بود؟ این انتخاب بسیار حساس و البته بسیار معناداری بود.
در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی، این دوستان و مجموعه ای که اشاره کردم، رفت و آمدها و ارتباطات زیادی با لبنان و سوریه داشتند، هم با جریانهای فلسطینی ارتباط داشتند و هم با جریانهایی مانند مرحوم چمران و کسانی که در لبنان فعالیت سیاسی و اجتماعی داشتند. ضمن اینکه در اوایل انقلاب، بر ای سفارت ایران در سوریه که قاعدتا میبایست ارتباطاتی هم با انقلابیهای منطقه میداشت، میبایست یک فرد امین برای این سمت انتخاب میشد. این منطقه به ویژه کشور سوریه از نظر استراتژیکی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود. به همین دلیل کسی را انتخاب کردند که هم امام(ره) او را بشناسد و امین امام(ره) باشد و هم محیط این کشور و منطقه را به خوبی بشناسد. آقای محتشمی پور فرد مناسبی برای این مسئولیت بود. کما اینکه به محض پیروزی انقلاب اسلامی، آقای دعایی به عنوان سفیر ایران در عراق انتخاب شد، به این دلیل که آقای دعایی در دوران مبارزه با مسئولان عراقی رفت و آمد داشت، در رادیو بغداد برنامه داشت و فضا، فرهنگ، سیاست و مدیران عراقی را میشناخت. آقای محتشمی پور هم به همین نسبت، در طول دوران مبارزه با لبنان و سوریه، با چهرههای مبارز فلسطینی و لبنانی و سوری ارتباط داشت، از چهرههایی مثل امام موسی صدر تا مرحوم علامه سید محمدحسین فضل الله و آقای شمس الدینتا برخی از علمای اهل سنت که در این منطقه حضور داشتند، و برخی از آنها در دوران مبارزه با امام(ره) همراهی کرده بودند. آقای محتشمی پور به این دلیل برای سفارت ایران در سوریه انتخاب شد تا میان تهران و مبارزان فلسطینی یا تهران و مبارزان لبنانی پیوندی ایجاد کند.
اشاره کردید که قبل از انقلاب این ارتباطات میان انقلابیون و فعالان فلسطینی و لبنانی وجود داشت که امروز به نام محور مقاومت شناخته میشود. این فضای فکری و این ارتباطات از چه سالی شکل گرفت و اساسا ضرورت ارتباط با مبارزان لبنان، سوریه و فلسطین چطور شکل گرفته بود؟
البته شخص من حضور جدی نداشتم تا بتوانم به صورت دقیق به این سوال پاسخ دهم، اما اینقدر میتوانم بگویم که طلبههایی که اطراف امام(ره) بودند و به امام(ره) پیوسته بودند، اغلب مشی و منش مبارزاتی داشتند. از جمله اینها، آقایان دعایی، محمد منتظری، حسن کروبی، سید علی اکبر ابوترابی، محتشمی پور، فاضل فردوسی، اسماعیل فردوسی پور و ناصری که پس از انقلاب، مدتی هم امام جمعه شهرکرد و یزد بود. و بسیاری از شاگردان و یاران امام، این جمع از طلاب و روحانیون تقریبا از زمان استقرار امام(ره) در نجف، آرام آرام در اطراف ایشان جمع شدند. میدانید که رژیم شاه ابتدا امام(ره) را به شهر بورسای ترکیه تبعید کرد. اما گویا بعدا رژیم به این جمع بندی رسید که امام(ره) یک چهره سیاسی است و اگر این چهره سیاسی به حوزه علمیه ریشه دار و هزار ساله نجف برود، با بودن فقهای بزرگی مانند مرحوم آیت الله شاهرودی، مرحوم آیت الله حکیم آیةالله خوئی و آیةالله شیخ محمدباقر زنجانی، امام(ره) در چنین محیطی گم میشود و دیگر به عنوان آدمی که میتواند حرکتی در جامعه ایجاد کند، تلقی نخواهد شد. به همین دلیل امام(ره) را از بورسا به نجف تبعید کردند تا امام(ره) در گوشه ای از حوزه باشد و دیده نشود. اما دقیقا خلاف این روند شکل گرفت. وقتی امام(ره) به نجف رفت، درس و بحث امام(ره) بسیاری از فضلای نجف را جذب کرد و بسیاری از طلاب فاضل که در درس آقایان حکیم و خویی حاضر میشدند، به عنوان یک استاد قابل قبول در درس امام(ره) هم حضور پیدا میکردند. ضمن اینکه منش فوق العاده امام(ره) هم بسیار تاثیرگذار بود مهمترین ویژگی امام احترام به مراجع تقلید و دوری ازهرنوع خود بر تر پنداری. به عنوان مثال، در آن زمان مرسوم بود که مراجع اعلام میکردند که آیا عید فطر شده است یا خیر و آیا هلال ماه رویت شد است یا نه، واین امرجزء شؤن مرجعیت بود اما امام(ره) هرچند یک مرجع تقلید بودند،وبه صورت مرسوم باید ورود میکردنداما اصلا به این مساله وارد نمی شد و میگفتند هرچه آقای حکیم یا آقای خویی گفت، قابل قبول است، امام(ره) همیشه میگفت آقای حکیم، شاخص عراق است و به طلبهها توصیه میکرد و میگفت که همه ما باید از آقای حکیم به عنوان محور در عراق صیانت و از ایشان حمایت کنیم و هرچه آقای حکیم گفت، باید به همان عمل کنیم. این منش و روش امام(ره) در برخورد با علما از یک طرف و درس و بحثش از طرف دیگر، امام(ره) را در جایگاهی که باید قرار میگرفت، قرار داد. به همین دلیل، آرام آرام حلقه پیرامونی امام(ره) هم از نظر مبارزه و هم از نظر سطح تحصیلات گسترش یافت و قاطبه طلبههای اطراف امام، جزو طلبههای شاخص حوزه نجف بودند.
ساواک اصلا احساس نمی کرد که ممکن است کارگران ساده کار سیاسی بکنند
شخص من که در سالهای ۴۶ تا ۵١ در نجف بودم، همراه با دوستانی که در مدرسه باهم بودیم روابطمان با مدرسه بروجردی به قدری گسترش یافت که اواخر، یعنی در سالهای ۴۸ تا ۴۹ خود ما هم به یک عامل برای انتشار نوارها و آثار امام(ره) تبدیل شده بودیم. البته حوزه فعالیت ما بیشتر در حاشیه جنوبی خلیج فارس، یعنی قطر و دبی بود. ما از طریق آشنایان و دوستانی که در این کشورها داشتیم، نوارها و جزوههای امام را به ایران میفرستادیم. مثلا برخی در آنجا کارگر بودند و وقتی که میخواستند به ایران بروند، از او میخواسته میشد این نوار یا جزوه را در فلان شهر، به فلان فرد تحویل بدهد. ساواک اصلا احساس نمی کرد که ممکن است این کارگران ساده کار سیاسی بکنند. لذا از این طریق نوارهای سخنرانی و اعلامیههای امام(ره) به ایران میآمد و تکثیر میشد.
اصلا تصوری از پیروزی انقلاب نداشتیم
محتشمی پور از ما جلوتر بود و بیشتر در نهضت و مبارزه، نقش و حضور داشت
چهرههایی چون شما و آقای محتشمی پور چشم اندازی از پیروزی نهضت نداشتید، بلکه اتفاقا راه مبارزه هم دشوار مینمود، زیرا از یک طرف حکومت شاه بود که از حمایت غرب برخوردار بود، از طرف دیگر حکومت صدام که واقعا دژخیم بود. چه چیزی به طلبههای جوانی مانند شما و آقای محتشمی پور انگیزه میداد تا زندگی خود را وقف راه امام(ره) و نهضت امام(ره) کنید؟
ما اصلا تصوری از پیروزی انقلاب نداشتیم. ضمن اینکه، همانطور که اشاره کردم، آقای محتشمی پور از ما جلوتر بود و بیشتر در نهضت و مبارزه، نقش و حضور داشت. در واقع آنان بودند که بیشتر در مسیر نهضت امام(ره) و آرمانهای امام(ره) حرکت میکردند و امثال من با آنان فاصله داشتیم. و بیشتر در حد یک هواداری که گه گاهی فعالیتها بی داشتند ظاهر میشدیم اما در پاسخ به سوال شما، که باوجود سختی مبارزه، چرا در این مسیر حرکت میکردیم، باید بگویم که ما از خودمان میپرسیدیم چرا در حوزه درس میخوانیم؟ پاسخ این بود: برای اینکه مسیر حقی را به افراد نشان دهیم. این مسیر حق را هم شخصی به نام حاج آقا روح الله نشان میدهد، لذا ما باید در میدان باشیم و نگذاریم حاج آقا روح الله تنها باشد یا صدای نهضت او خاموش شود. تلقی کوتاه مدت از پیروزی نداشتیم، اما تلقی طولانی مدت از نهضت داشتیم، یعنی فکر میکردیم این فعالیتها نسلهای آینده را برای تغییر آماده خواهد کرد، لذا در حد وسع و فهم خودمان، تلاش میکردیم.
کاریزما و شخصیت امام(ره) به گونه ای بود که ما را جذب کرده بود
یقین داشتیم که حرکت ما بی تاثیر نخواهد بود، اما تاثیر آن را در کوتاه مدت نمی دیدیم
ضمن اینکه تحصیلات سیاسی هم نداشتیم، اما کنش سیاسی داشتیم و این ناشی از شخصیت برجسته و کاریزمای امام(ره) بود که مرجع تقلید ما بود. ما مقلد ایشان بودیم، بنابراین، هم رسالت حوزوی ما اقتضا میکرد و هم جاذبه ایشان اینطور اقتضا میکرد که در این مسیر قرار بگیریم. اما گذشته از این، برای شخص خودم، معتقدم بخش زیادی از این امر که باعث شد در مسیر نهضت قدم بردارم، مرهون مرحوم آیت الله مهری بودم . ما از معبر بیت مرحوم آیت الله مهری به بیت امام(ره) متصل شدیم. من به عنوان طلبه نوجوانی که از ایران آمده بود، در مدرسه مرحوم آیت الله شاهرودی بودم و مرحوم آیت الله شاهرودی با پول خودش لباس روحانیت را بر تن ما کرد، اما باوجود این، ما مقلد امام(ره) بودیم و پشت سر امام(ره) نماز میخواندیم، زیرا کاریزما و شخصیت امام(ره) به گونه ای بود که ما را جذب کرده بود. ما و دوستان دیگری مانند مرحوم محتشمی پور یقین داشتیم که این حرکت ما بی تاثیر نخواهد بود، اما تاثیر آن را در کوتاه مدت نمی دیدیم. حتی در وقتی که در زندان بودم، تصویری از پیروزی اصلا نداشتم، به ویژه در دورانی که حزب رستاخیز شکل گرفته بود و شاه با قدرت و غرور گفته بود هرکس که نمی تواند اینجا بماند، گذرنامه خود را بگیرد و از کشور برود. د آن زمان هیچ دریچه ای به افق باز نبود و همه فکر میکردند ساواک و کمیته ضدخرابکاری بر اوضاع مسلط است و هر قدمی که برداشته شود، به شدت برخورد میکنند. اما این نور در ذهن و دید ما بود و این افق را روشن میدیدیم که سرانجام، هرچند دور، این تلاشها و مبارزهها به جایی خواهد رسید، اما نه اینکه به زودی انقلاب میشود و ما وزیر و وکیل میشویم، بلکه فکر میکردیم این حرکت ارشادی و تبلیغی و تبعیت از مرجع تقلید، سرانجام به نتیجه میرسد و نسلهای آینده را برای تغییر آماده میکند.
اما ناگهان انقلاب شد و آقای محتشمی پور یکی از جدی ترین مسئولیتها در جمهوری اسلامی را به عهده گرفت که سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه بود. به این دلیل این سمت یکی از جدی ترین مسئولیتها بود، که سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه، فقط سفیر نبود و قرار نبود فقط کار دیپلماتیک بکند، بلکه به نوعی پایه گذاری محور مقاومت و مرکز هماهنگی و ارتباط با مبارزان مسلمان منطقه بود که اکنون جمهوری اسلامی را به عنوان یکی از بزرگ ترین پشتیبانهای خود میدیدند. ترور آقای محتشمی پور از سوی رژیم صهیونیستی نشان میدهد که ایشان به رغم اینکه یک نیروی انقلابی بودند و تجربه کار در سفارت را نداشتند، اما نفس ترور نشان میداد که ایشان در سوریه گامهای موثری برای انسجام نیروهای مقاومت و ایستادگی مقابل رژیم اشغالگر قدس برداشته بودند.
محتشمی پور در سوریه، صرفا یک سفیر معمولی نبود
همین طور است. به باور من، تلقی و تصور از نقش و حضور آقای محتشمی پور در سوریه، صرفا یک سفیر معمولی نبود، بلکه سفیر دولت جمهوری اسلامی ایران و از یاران نزدیک امام(ره) بود. امام(ره) هم در آن زمان در اوج بود و همه شخصیتهای سیاسی لبنان، فلسطین و سوریه به آقای محتشمی پور به عنوان یک نقطه کانونی فعالیتهای مرتبط با جمهوری اسلامی، فراتر از وظایف یک سفیر نگاه میکردند. انصافا آقای محتشمی پور هم به خوبی این نقش را ایفا کرد. حتما در سوابق آقای محتشمی پور خواندید که پایه گذاری حزب الله لبنان، البته با ارشاد و راهنمایی امام(ره)، اما توسط آقای محتشمی پور و برخی چهرههای آن روز مانند مرحوم سیدعباس موسوی صورت گرفت و تشکیلات حزب الله راه اندازی شد. تا پیش از این، در لبنان، شیعه تشکیلاتی به نام حرکت محرومین یا امل داشت، که مرحوم امام موسی صدر این تشکیلات را راه اندازی کرده بود و چهرههای سیاسی زیادی مانند نبیه بری و امثال ایشان عضو آن بودند. این تشکیلات کارهای بزرگی در جهت ارتقای سطح زندگی و نشاط سیاسی شیعیان در لبنان انجام داده بود، یعنی جنبش امل و مرحوم امام موسی صدر باعث شده بودند شیعه که تا پیش از این در نازل ترین شرایط در لبنان قرار داشت، هم ردیف سایر فرق قرار بگیرد، زیرا لبنان فرقه ای و طایفه ای، شامل مارونیها، سنیها و شیعیان است. اما مرحوم محتشمی پور، انقلاب اسلامی و به یک معنا امام(ره)، سطح و جایگاه شیعیان در لبنان را یک پله بالاتر بردند.
اساسا در این دوره، ارتباط میان ایران و شیعیان لبنان، به ارتباط با همه مسلمانان لبنان و حتی مسیحیان این کشور منتهی شد. به عبارت دیگر، نگاه ضداستکباری و استکبارستیزی آقای محتشمی پور به گونه ای بود که از یک سو کانون مبارزه ای به نام حزب الله لبنان درست شد که طی آن، فعالان حزب الله، یعنی افرادی که مقابل جریان صهیونیستی دست به اسلحه بردند، دور هم جمع شده و فعالیتهای مسلحانه خود را در دفاع از لبنان و مقابله با رژیم صهیونیستی آغاز کردند، و این کاری بود که جنبش امل انجام نمی داد، از سوی دیگر و چه بسا مهم تر، آقای محتشمی پور با چهرههای مذهبی اهل سنت لبنان مانند شیخ سعید شعبان و امثال ایشان که شخصیتهای معتبری میان اهل سنت لبنان بودند ارتباط برقرار کرد، یعنی چهرههایی که از نظر فکری به فعالیتهای دین محور علاقه مند بودند. آقای محتشمی پور توانست این چهرهها را نیز جذب جمهوری اسلامی کنند.
نهایتا اینکه حضور آقای محتشمی پور در سفارت ایران در سوریه هم پشتیبانی کننده حزب الله لبنان بود، هم جذب کننده نیروهای فعال فلسطینی و لبنانی و سوری. فلسطینیها از سوی ایران حمایت شدند و جهاد اسلامی فلسطین و چهرههایی مانند مرحوم دکتر فتحی شقاقی، یکی از نحلههای مبارزان فلسطینی بودند که در این زمان شکل گرفتند.
یعنی حرکت دین خواهی و دین گرایی که امام(ره) شروع کرده بود، باعث شد تا از درون تشکیلات فتح، نحلههایی مانند جهاد اسلامی و بعدها حماس به وجود آمدند. تا جایی که خاطرم هست آقای فتحی شقاقی و تیم جهاد اسلامی بیشتر با سفارت ایران در سوریه در ارتباط بودند تا حماس و دیگران. زیرا شکل گیری حماس به زمانهای بعد مربوط میشود. نقش آقای محتشمی پور در اینجا بسیار ارزنده بود. همین که توانسته بود هم فلسطینیها را با خود داشته باشد، هم لبنانیها و هم بخشهایی از نیروهای رسمی سوریه را، به واقع این زنگ خطری برای اسرائیل بود.
اسرائیل که همه تلاش خود را میکرد تا هیچ گاه جریانهای سیاسی در لبنان، سوریه و فلسطین کنار هم قرار نگیرند، وقتی میدید عامل هماهنگ کننده ای به عنوان سفارت ایران در سوریه، از سوی شخص سفیر یعنی آقای محتشمی پور شکل گرفته و این نیروها و مبارزان در کنار هم قرار گرفته اند، حتما توطئه میکرد و توطئه علیه آقای محتشمی پور محصول همین نگاه و احساس خطری بود که اسرئیل نسبت به ایشان داشت و احساس میکرد سفارت ایران در سوریه به عنوان یک کانون هماهنگ کننده میان مبارزان علیه رژیم اشغالگر قدس تبدیل شده است.
نقش آقای محتشمی پور در این زمان از چند جهت برجسته بود، هم سفیر ایران در سوریه بود، هم به اعتبار سابقه مبارزاتی اش در دوران قبل از انقلاب با مبارزان منطقه آشنایی داشت، هم اینکه ارتباط نزدیکی با امام(ره) داشت که برای مبارزان بسیار مهم بود و هم البته به اعتبار منش شخصی خودش که میتوانست با همه این نیروها کار کند یا با آنان ارتباط داشته باشد. مجموعه این ویژگیها آقای محتشمی پور را به چیزی فراتر از سفیر ایران در سوریه تبدیل کرده بود.
شما وزیر کشور دولت اصلاحات بودید و آقای محتشمی پور هم وزیر کشور دولت میرحسین موسوی بودند. دوران وزارت ایشان چطور بود و آیا در دوره وزارت کشور، بیشتر به نیروهای چپ آن زمان گرایش داشتند و بیشتر به این نیروها میدان میدادند؟
اگر به دوران دفاع مقدس یا دوران نخست وزیری آقای مهندس موسوی برگردید و شرایط سیاسی و اجتماعی کشور را از دل همان زمان بررسی کنید، خواهید دید که زاویه ای که اکنون میان جریانها و فعالان سیاسی وجود دارد، در آن زمان چنین زاویه ای وجود نداشت. در آن زمان، به طور کلی دو جریان در جامعه بود، یک جریان که پشت سر امام(ره) بود، و همه اعضای این طیف به نوعی خود را به امام(ره) منتسب میدانستند. این طیف از جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز تا افرادی مانند آقای مهندس موسوی و مرحوم آقایهاشمی رفسنجانی را شامل میشد، جریان دیگری که قدری با این جریان فاصله داشت، جریان نهضت آزادی بود. این نیروها نیز گرچه از خط امام(ره) فاصله داشتند، اما جزو نیروهای داخل نظام محسوب میشدند. کما اینکه در مجلس اول آقایان مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی، مرحوم عزت الله سحابی و هاشم صباغیان، یعنی چهرههای اصلی دولت مهندس بازرگان در مجلس حضور داشتند و من در مجلس با اینها هم دوره بودم.
بعد از حوادث هفتم تیر ماه و هشتم شهریور، میان دو طیف از جریان حزب جمهوری اسلامی اختلافاتی بروز کرد که این اختلافات، به کنار رفتن آقایان عسگراولادی و ناطق نوری از دولت مهندس موسوی منتهی شد
بعدها بعد از حوادث هفتم تیر ماه و هشتم شهریور، میان دو طیف از جریان حزب جمهوری اسلامی اختلافاتی بروز کرد که این اختلافات، به کنار رفتن آقایان عسگراولادی و ناطق نوری از دولت مهندس موسوی منتهی شد. آقای ناطق نوری در آن زمان مسئولیت وزارت کشور را در دولت مهندس موسوی برعهده داشت. پس از کنار رفتن ایشان، مهندس موسوی باید کسی را برای وزارت کشور انتخاب میکرد که به نوعی به خودش نزدیک تر باشد و از سوی دیگر میبایست پلی باشد میان دولت و بیت امام(ره). به همین دلیل مهندس موسوی آقای محتشمی پور را به عنوان وزیر کشور انتخاب کرد.
آقای محتشمی پور در آن زمان هم سفیر موفقی در سوریه بود و هم یک نیروی مبارز و هم شخصیتی بود که خودش درباره مسائل سیاسی ایده و نظر داشت، ضمن اینکه از نظر کنش سیاسی هم به مهندس موسوی نزدیک بود. وقتی آقای محتشمی پور کار خود را در وزارت کشور آغاز کرد، اینطور تلقی شد که یک نیروی خط امامی به وزارت کشور رفته است. آن زمان خط کشیها به عنوان اصلاح طلب-اصولگرا مطرح نبود، بلکه راست و چپ بود که بعد این تقسیم بندی به خط امام و محافظه کار یا بازاری تبدیل شد. آقای محتشمی پور در وزارت کشور انصافا خوش درخشید، یعنی توانست شرایط سخت و دشوار آن زمان را مدیریت کند. یعنی علی رغم اینکه تا پیش از این، کار مدیریت این چنینی نکرده بود، اما توانست بر کار مسلط شود و کارهای خود را پیش ببرد. یکی از وِیژگیهای آقای محتشمی پور هم این بود که در کارها و مسئولیتهای خود، باری به هر جهت نبود، بلکه جهت و برنامه داشت و در جهتی که برای خود ترسیم کرده بود، حرکت میکرد و نتیجه میگرفت.
آقایان شروع کرده بودند به حذف نیروها، اما محتشمی پور مقابل آنان ایستاد
اشاره کردید که یکی از علتهای انتخاب آقای محتشمی پور به وزارت کشور از سوی مهندس موسوی، رابطه ای بود که مرحوم محتشمی پور با بیت امام(ره) داشت. این رابطه چطور بود؟
مرحوم آقای محتشمی پور به دلیل سابقه مبارزاتی و پیشینه ارتباطی و مراوداتی که در نجف با امام(ه) داشت، بعد از انقلاب هم با بیت امام(ره) بسیار رفت و آمد داشت و این رفت و آمد و روابط، در دوران سفارت سوریه مستحکم تر شده بود. ضمن اینکه نوعی همراهی و همفکری هم با مرحوم حاج احمدآقا داشت آقای مهندس موسوی، احساس کرده بود کسی باید به عنوان وزیر کشور انتخاب شود که اولا؛ اگر کسانی با او از سر تا سازگاری درآیند بخصوص چهرههای روحانی بتواند برود و از خودش دفاع کند، چون وزارت کشور جایی است که هزار مشکل دارد، دوم اینکه وزیر کشور باید شخصیت قرص و محکم داشته باشد تا تحت تاثیر القاآت این طرف و آن طرف قرار نگیرد. آقای محتشمی هر دو ویژگی را داشت و به همین دلیل هم مهندس موسوی ایشان را برای وزارت کشور انتخاب کرد. بعدها به ویژه در جریان مجلس سوم روشن شد که این انتخاب درست بود. در جریان انتخابات مجلس سوم، بعد از رای آوردن آقای اکبرزاده بعد، اعلام کردند که ایشان سربازی نرفته است و خواستند ایشان را ردصلاحیت کرده یا مانع ورود او به مجلس شوند. اما آقای محتشمی پور ایستادگی کرد و وزارت کشور، اسم آقای اکبرزاده را به عنوان نماینده منتخب مردم برای مجلس ارسال کرد و مجلس هم اعتبارنامه ایشان را تصویب کرد. یعنی آقایان شروع کرده بودند به حذف نیروها، اما آقای محتشمی پور مقابل آنان ایستاد. مجموع اینها نشان میدهد که آقای محتشمی پور شخصیت ارزنده ای برای مهندس موسوی محسوب میشد که باعث شد او را در جایگاه وزارت کشور قرار دهد.
وقتی که امام(ره) از دنیا رفتند، تلقی آقای هاشمی این بود که باید نبض مدیریت کشور به دست ایشان باشد
در جای دیگری هم این سوال را پرسیدم و الان هم میخواهم از شما بپرسم. مرحوم آیت اللههاشمی رفسنجانی در خاطرات خود، چپهای آن زمان را به عنوان رادیکال مطرح کردند. آیا آقای محتشمی پور به واقع رادیکال بود؟ اساسا این رادیکال بودن از نظر آقایهاشمی رفسنجانی به چه معنا بود؟
مرحوم آیت اللههاشمی رفسنجانی در آن زمان عضو فعال جامعه روحانیت مبارز و تا حدودی در مقابل جریان چپ آن روز بود. وقتی که امام(ره) از دنیا رفتند، تلقی آقای هاشمی این بود که باید نبض مدیریت کشور به دست ایشان باشد. به عنوان مثال، در جلسه هیات رئیسه مجلس وقت، که من هم عضو هیات رئیسه بودم، مطرح کردند که میخواهم با شما مشورت کنم، چراکه برخی پیشنهاد میدهند من رئیس جمهور شوم، نظر شما چیست و آیا رئیس جمهور شوم یا خیر؟ بعد که کمی بیشتر در این باره توضیح دادند، مشخص شد که تصمیم خود را گرفته اند و حالا میخواهند به طریقی آن را مطرح کنند که احترام همکاران رعایت شده باشد.
تلقی آقایهاشمی از جریان چپ و اصلاحات به عنوان رادیکال تقریبا به مجلس سوم برمی گردد
تا پیش از مجلس سوم، اصلا آقایهاشمی خودش را محور جریان چپ مطرح میکرد و تاحدودی هم چنین بود
گویا مساله ریاست جمهوری آقایهاشمی، قبل از رحلت امام(ره) مطرح بود، یعنی در اوایل بهار ۶۸ این قضیه مطرح بود .
لااقل من تا قبل از رحلت امام(ره) این قضیه را نشنیدم. به ویژه اینکه در آن زمان آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند. گذشته از این، بخشی از فرایند بازنگری در قانون اساسی در زمان حیات امام(ره) صورت گرفت و بخش دیگری پس از رحلت امام(ره). آنچه که آقایهاشمی مطرح میکند، مربوط به بعد از رحلت حضرت امام(ره) است. کما اینکه جریان چپ یعنی بخشی از اصلاح طلبان امروز تمرکزگرایی که اکنون در قانون اساسی در جریان بازنگری پیش آمد، عمدتا ناشی از نگاه آقایهاشمی میدانند به عنوان مثال، در قانون اساسی قبلی، ترکیب خوبی برای مدیریت صداوسیما پیش بینی شده بود، اما در جریان بازنگری رویه دیگری حاکم شد. یا در حوزه نیروهای مسلح، نیروی انتظامی جزو ابزارهای وزیر کشور برای تامین امنیت است، اما مدیریت این نیرو برعهده وزارت کشور قرار نگرفت. منظور اینکه آقایهاشمی جریان بازنگری در قانون اساسی را به گونه ای تنظیم کرد که اختیارات رئیس جمهور را افزایش یابد و نخست وزیر هم حذف شد. بنابراین اینکه در خاطرات آقایهاشمی چیزهایی گفته میشود، ممکن است برخی از این چیزها در ذهن ایشان بوده، من نمی توانم درباره آن نظر بدهم. اما در مجموع، تلقی آقایهاشمی از جریان چپ و اصلاحات به عنوان رادیکال تقریبا به مجلس سوم برمی گردد.
تا پیش از مجلس سوم، اصلا آقایهاشمی خودش را محور جریان چپ مطرح میکرد و تاحدودی هم چنین بود حزب جمهوری به دو گروه تقسیم شده بود آقایان پرورش و زواره ای جاسبی مهندس طاهری..... به عنوان جریان راست مطرح میشدند، وخود را اکثریت میدانستند اما آقایهاشمی خود را به مرحوم سرحدی زاده، مهندس موسوی و مسیح مهاجری حسین کمالی و..... که شاخه چپ حزب بودند مرتبط میدانست. بعد از رحلت امام(ره) که آقایهاشمی رئیس جمهور شد، جریانی که با شکل گیری مجمع روحانیون به عنوان نیروهای خط امام(ره) شکل گرفته بود، که دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی هم جزو اینها بودند، یا روحانیونی مانند آقای محتشمی پور که عضو مجمع روحانیون مبارز بودند، این طیف از افراد به نام خط امام(ره) معروف شدند که سازمان مجاهدین انقلاب یا انجمنهای اسلامی معلما را هم شامل میشد. این جریان که به عنوان جریان چپ مطرح میشد، در برخی موارد با سیاستهای آقایهاشمی همراه نبود. مثلا آقای اصغرزاده یا آقای صالح آبادی در نطقهایشان در مجلس، علیه آقایهاشمی صحبت کردند که پس از دوره نمایندگی با آنان برخورد شد. یا مثلا ۴۴ نفر از نمایندگان دوره سوم مجلس ردصلاحیت شدند و برای اولین بار بحث نظارت استصوابی در زمان آقایهاشمی مطرح شد.
وقتی که آقای مهندس موسوی از گردونه خارج میشود، آقای محتشمی پور که از نظر سیاستها به آقای مهندس موسوی نزدیک بود، برای آقایهاشمی قابل تحمل نبود و لذا برای وزارت کشور ایشان را معرفی نکرد
آقایهاشمی همه صداهایی که مخالف یا منتقد دولت خودش بود را صدای رادیکال میدانست. ضمن اینکه در همان مجموعه خط امامیها یا رادیکالهایی که ایشان اسم میبرد، مجمع روحانیون هم بود که با آقایهاشمی همراهی داشت. خود من در هیات رئیسه مجلس به عنوان رابط با آقای هاشمی فعال بودم. البته نه به این صورت که ماموریتی به من محول شده باشد، بلکه من عملا مشکلات و مسائل میان دولت و مجلس را با ایشان در میان میگذاشتم. بنابراین رابطه دولت و مجلس رابطه خوبی بود، هرچند افرادی مانند آقای اصغرزاده یا صالح آبادی نقدهای تندی نسبت به دولت داشتند، اما این به معنای نقد تند کل طیف نبود، ضمن اینکه این حرفها هم به معنای این نبود که آقای اصغرزاده یا صالح آبادی تندروی میکنند. زیرا به هر حال دولتی مستقر بود و عده ای هم به آن نقد داشتند که دولت باید این نقدها را تحمل میکرد که متاسفانه این کار را نکردند. درباره آقای محتشمی پور هم معلوم بود که با آن دیدگاهی که دارد، وقتی که آقای مهندس موسوی از گردونه خارج میشود، آقای محتشمی پور که از نظر سیاستها به آقای مهندس موسوی نزدیک بود، برای آقایهاشمی قابل تحمل نبود و لذا برای وزارت کشور ایشان را معرفی نکرد.
یکی از ویژگیهای محتشمی پور همین بود که هم ضد امریکا و ضدغرب بود و هم ضد اسرائیل
روحیه ضداستکباری و مشخصا روحیه ضد اسرائیلی آقای محتشمی پور، تا چه سالهایی با ایشان بود؟
همیشه و تا زمان مرگ این روحیه در ایشان بود. اصلا یکی از ویژگیهای آقای محتشمی پور همین بود که هم ضد امریکا و ضدغرب بود و هم ضد اسرائیل، و این شاکله سیاسی آقای محتشمی پور بود. آقای محتشمی پور هیچ وقت از این نگاه فاصله نگرفت. ممکن است در جاهایی بروز بیشتر و در جاهایی خیلی کمتر بروز داشته است، اما آقای محتشمی پور هیچ وقت از نگاه ضداستکباری، استکبارستیزی و ضدصهیونیستی خود فاصله نگرفت.
ایشان اهتمام ویژه ای نسبت به حمایت از آرمان فلسطین داشتند و به همین دلیل هم تا سال ۸۸ دبیرکل کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین بودند.
البته تشکیلات کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین را من راه اندازی کردم. این امر در زمانی اتفاق افتاد که من جزو هیات رئیسه مجلس بودم. در آن زمان اولین کنفرانس حمایت از انتفاضه مردم فلسطین را دایر کردم و دبیرخانه آن را نیز من تشکیل دادم. این مساله به ۶۹ یا ۷۰ باز میگردد، یعنی زمانی که قانونی با عنوان قانون «حمایت از ملت مظلوم فلسطین» در مجلس تصویب شدو در این قانون مساله حمایت از انتفاضه مردم فلسطین مطرح شد. ما در هیات رئیسه بحث کردیم که مجلس باید پرچمدار این مساله باشد، چون مجلس قانون را تصویب کرده است. به همین دلیل دبیرخانه و تشکیلاتی را ایجاد کردیم که مسئولیت آن با من بود. این مساله قبل از معاهده مادرید بود. طی این کنفرانس، ما همه نحلههای فلسطینی، از عرفات تا احمد جبراییل و دکتر فتحی شقاقی تا حماسیها، از لبنان همه علمای اهل سنت و شیعه و حتی از عراق هم شخصیتهایی را دعوت کردیم. یک کنفرانس بسیار باشکوه در حمایت از انتفاضه فلسطین برگزار شد و من دبیرخانه این کنفرانس را دائمی کردم، برای آن اساسنامه و آیین نامه نوشتم، جایگاهی هم برای دبیرکل این تشکیلات درنظر گرفتیم و ارتباطاتی برقرار کردیم. بعد از من آقای محتشمی پور مسئول آنجا شد و تقریبا آقای محتشمی پور بیشترین نقش را داشت، اما برگزاری کنفرانسی با آن حجم از نیروهای و میهمانان مبارز به ویژه فلسطینیها، بعدها تجربه نشد. اما این دبیرخانه، مرکز و جایی شد برای ارتباط با فلسطینیها و حمایت از آنان. برخلاف من که شاید بیش از یک سال در این مسئولیت نبودم، آقای محتشمی پور ۶ یا ۷ سال در این سمت مسئولیت داشت.
تلقی این نبود که شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، شعار مردم ایران یا شعاری خودجوش باشد
شاید مردم درباره نحوه حمایت ایران از گروههای فلسطینی سوالی داشته باشند، اما در اصل حمایت از فلسطین، توده مردم چنین شعاری را مطرح نمی کردند
میتوانید به ما بگویید که چنین شخصیتی با چنین سابقه ای در حمایت از آرمان فلسطین، با شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» چطور مواجه شد و چه برخوردی با این مساله داشت؟
ببینید! تلقی اغلب فعالان سیاسی و صاحبنظران این بود که این حرفها و این شعار، حرف و شعارعامه مردم نیست. ما در جمع خودمان، هیچ وقت این شعار را شعار مردم ایران تلقی نمی کردیم. نه فقط آقای محتشمی پور، بلکه اکثر دوستان ما احساس میکردند که ممکن است عده ای، حتی در داخل، طرفدار این شعار باشند، اما عامه مردم چنین رویکردی نسبت به مساله فلسطین و آرمان فلسطین ندارند. شاید مردم درباره نحوه حمایت ایران از گروههای فلسطینی سوالی داشته باشند، اما در اصل حمایت از فلسطین، توده مردم چنین شعاری را مطرح نمی کردند. آقای محتشمی پور شاید نسبت به این مساله و اینکه چه کسی این شعار را مطرح کرده است قدری موضع تندتری داشت، اما در هر صورت، تلقی دوستان ما این نبود که این شعار، شعار مردم ایران یا شعاری خودجوش باشد.
و در نهایت مجبور شدند مسئولیت این کنفرانس را واگذار کنند.
طبیعی بود، زیرا این کنفرانس به نوعی وابسته به مجلس بود و مجلسی با رویکرد متفاوت و سلیقه سیاسی متفاوت روی کار بود. درست مانند همین حالا که آقای رئیسی رای آورده است، مطمئنا دولتی که روی کار میآید، دولتی همسو با ایشان است و مانند دولت فعلی نخواهد بود.
چرا آقای محتشمی پور نجف را برای زندگی سالهای باقی عمرشان انتخاب کردند، در این تصمیم، نوعی رجعت و نوعی بازگشت به اصل خویش و بازگشت به خاطرات روزهای انقلاب و مبارزه تداعی میشود.
به نظر من این طور نیست. به باور من، از این تصمیم ایشان میتوان این طور استنباط کرد که آقای محتشمی پور نوعی انزواطلبی را اختیار کرده بود.
محتشمی پور نمی توانست مجلس یا روضه ای برگزار کند؛ مانع برگزاری روضههای ایشان میشدند
انزوای خودخواسته بود؟
خودخواسته بود، زیرا احساس میکرد دیگر نمی تواند کاری از پیش ببرد و شرایط به سمتی رفته است که بودنش در اینجا جز اینکه برای خودش و دیگران تلخ باشد، اثر دیگری ندارد. بسیاری از دوستان دیگر هم بودند که فکر میکردند دیگر نمی توانند کاری بکنند. شما تلخکامیهای جریان خط امام(ره) یا جریان اصلاح طلب از حوادث ۸۸ را به یاد دارید. حتی در همین حسینیه دارالزهرا (س) ایشان نمی توانست مجلس یا روضه ای برگزار کند و مانع برگزاری روضههای ایشان میشدند. کار سخت شده بود. مثلا وقتی میخواستند افطاری بدهند، با مشکل مواجه میشدند. چون من زمانی معاون وزارت ارشاد هم بودم، گاهی بچههای قدیم ارشاد میخواستند افطاری بدهند تا مدیران سابق دور هم جمع شوند، اما نمی توانستند. در چنین شرایطی بود که آقای محتشمی پور مجاور نجف شد. در ابتدا به صورت عادی رفته بود و بعدها بود که دفتر و بیت امام(ره) و مدرسه امام(ره) را راه انداخت.
برخی میگویند دارالزهرا(س) محل انس و جمع شدن نیروهای سیاسی و اجتماعی اصلاح طلب بود.
من چنین چیزی ندیدم و به نظر من در حسینیه دارالزهرا(س) فقط مباحث دینی و معنوی دنبال میشد، روضهها یا مراسمهایی از این دست. حتی اگر بنا بود چیزی باشد که شما مطرح میکنید، طبیعتا نزدیک ترین افراد به آقای محتشمی پور که اعضای مجمع روحانیون مبارز بودند، باید از این امر مطلع میبودند. این درحالی است که مجمع روحانیون مبارز حتی یک بار هم جلسات و نشستهای سیاسی خود را آنجا برگزار نکرد. آقای محتشمی پور حسینیه دار الزاهرا(س) را به مرحوم طباطبایی سپرد و آنان هم از این مجموعه به عنوان یک پایگاه فرهنگی و مذهبی از آن استفاده میکردند. اصلا شاکله ذهنی خود آقای محتشمی پور این طور نبود که خود، محوری یا مرکزی برای فعالیتهای سیاسی باشد. افرادی که دور و بر مرحوم محتشمی پور بودند، اغلب از همکاران زمان وزارت ایشان بودند. وقتی خداوند به ایشان توفیق داد تا دار الزهرا(س) را پایه گذاری کنند، قصد داشتند برخی از برنامههای آموزشی، فرهنگی و مذهبی، و نه برنامههای سیاسی را، در آنجا اجرا کنند که موفق نشدند.
نوع اندیشه و حضورشان در مجمع روحانیون مبارز چطور بود و دیدگاه ایشان چه سمت و سویی داشت؟ حتما با این مساله برخورد کردید که طرف مقابل، رادیکال بودن یا ضدیت با استکبار را بسیار در آقای محتشمی پور برجسته میکند، البته به عنوان یک نقطه ضعف.
بله، من هم با این مساله برخورد کردم. بگذارید صریح و روشن به این مساله بپردازیم. در جریان حمله آمریکا به عراق، آقای محتشمی پور گفت که باید از صدام حمایت کنیم. اما در جمع روحانیون مبارز، حتی یک نفر هم مانند ایشان فکر نمی کرد یا با ایشان همراهی نکرد. اما چرا آقای محتشمی پور این را مطرح کرد؟ فقط به خاطر روحیه و تفکر استکبار ستیزی شان این مساله را مطرح کردند، فقط به خاطر اینکه میگفت باید با امریکا جنگید و چون حالا صدام مقابل امریکا است، باید از او حمایت کنیم. مرحوم محتشمی پور معتقد بود درست است که صدام جنایتهای زیادی کرده است، اما مانند خالد ابن ولید که با آن همه جنایت سرانجام از سوی پیغمبر(ص) بخشیده شد، ما هم در این مرحله باید از صدام حمایت کنیم. البته در همان زمان تقریبا عامه مجمع روحانیون مبارز منتقد ایشان بودند. حتی عده ای حرف ایشان را نتافتند و حتی عده ای هم علیه ایشان صحبت کردند که چیزی که شما میگویید درست نیست، صدام جنایتکار است و حال که امریکا میخواهد یک جنایتکار را از بین ببرد، ما چرا باید مداخله کنیم؟
اما آقای محتشمی پور چنین روحیه ای نسبت به استکبار داشت و این روحیه در مواردی به اشتباهاتی هم منجر میشد که این یکی از آنها بود. اما ما در مجمع روحانیون مبارز، هیچ کدام این مساله را نپذیرفتیم و هیچ کس با او همراه نشد و نقدهای صریح هم به ایشان شد. البته این را نیز باید اضافه کنم که برخی از سرداران سپاه ما هم در این مساله ایشان را تشویق میکردند. اگر خاطرتان باشد، در زمان حمله امریکا به عراق، هر شب یکی دو نفر از سرداران نظامی ما در تلویزیون حاضر میشد و تحلیل میکردند که ارتش بعث عراق و رژیم صدام میتواند مقابل امریکا مقاومت کند یا کشتهها و تلفات زیادی از ارتش امریکا بگیرد که بعدها مشخص شد این تحلیل درست نبود و ارتش عراق به سادگی تسلیم امریکا شد و مقاومت چندانی نکرد. بنابراین، این طور نبود که فقط مرحوم محتشمی پور چنین نگاهی داشته باشد.
محتشمی پور به حل مسائل کشور امیدوار بود
یکی از نشانههای این امیدواری به زمان نامزدی مهندس موسوی در انتخابات ریاست جمهوری باز میگردد
بعد از رحلت امام(ره)، آقای محتشمی پور چگونه به مسائل کلان کشور نگاه میکرد؟
آقای محتشمی پور به حل مسائل کشور امیدوار بود. یکی از نشانههای این امیدواری به زمان نامزدی مهندس موسوی در انتخابات ریاست جمهوری باز میگردد. زمانی که آقای مهندس موسوی نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد، خود من طرفدار حضور آقای خاتمی بودم. اتفاقا قبل از اعلام نامزدی آقای موسوی، ابتدا با ایشان صحبت کردیم و ایشان گفت وارد انتخابات نمی شوم، به همین دلیل با آقای خاتمی صحبت کردیم که بیاید و آقای خاتمی هم آمد. اما برخلاف همه این صحبتها و قرارمدارها، آقای مهندس موسوی ناگهان گفت من در انتخابات حاضر میشوم. ما بسیار با ایشان بحث کردیم که وقتی آقای خاتمی آمده است، چرا شما وارد عرصه شدید؟ آقای موسوی در پاسخ گفت که من و آقای خاتمی، هر دو در انتخابات هستیم که طبیعتا ما حرف شان را مقبول نمی دانستیم.
به هر حال، در زمان انتخابات ۸۸ هیچ کدام از اعضای مجمع روحانیون مبارز در ستادهای آقای مهندس موسوی حاضر نشدند و مسئولیتی را به عهده نگرفتند. البته از نامزدی ایشان حمایت کردیم، اما در ستادها و برنامههای آقای مهندس موسوی حضور فیزیکی نداشتیم. تنها فردی از جمع دوستان ما که در ستاد آقای مهندس موسوی فعالیت داشت، مرحوم آقای محتشمی پور بود. این حضور هم با این امید بود که آقای مهندس موسوی در انتخابات پیروز میشود و در نتیجه این امر، شرایط کشور هم عوض خواهد شد. به همین دلیل هم آن تشکیلات به نام کمیته صیانت از آرا شکل گرفت و آقای محتشمی پور مسئولیت این کار را به عهده داشت.
مشاهده خبر در جماران