یادداشت/
صدوقین از دیدگاه امام خمینی
مردمی بودن و مردمداری دو صفت بارز و برجسته صدوقی ها بود. صفتی که از ضرورتهای اخلاق مسلمانی است. اما مردمداری چیست؟ یعنی با مردم بودن، برای مردم بودن، در خدمت دیگران بودن، شریک درد و رنج و غم دیگران بودن. همراهی و همدردی و همگامی با دیگران و... هر نام دیگری که بتوان بر آن گذاشت؛ لیکن اصل یعنی خود را خدمتگزار و غمخوار دیگران دیدن و دانستن؛ نه در شعار، بلکه در عمل! این، رمز و راز موفقیت و مقبولیت و حیات اجتماعی یک مسلمان و عالم دینی است. و برای او «پایگاه مردمی» و برخورداری از رأفت و رحمت و مودّت و حمایت مردم را فراهم می آورد.
پایگاه خبری جماران: یازده تیر ماه سالروز فقدان صدوقین است؛ شهادت چهارمین شهید محراب انقلاب، آیت الله محمد صدوقی به سال 1361ش. و رحلت فرزندش حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی صدوقی به سال 1390ش. که هر دو شهرۀ شهر یزدند در صدق و صفا و مردم داری! به همین مناسبت ضمن جستاری در زندگی پدر و فرزند، نگاهی خواهم داشت بر یکی از صفات برجسته آن دو عالم عامِل، یعنی مردمی و مردم دار بودن.
گذری بر زندگانی پدر (آیت الله محمد صدوقی)
آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی فرزند میرزا ابوطالب بن میرزا محمدرضا بن میرزا محمد مهدی کرمانشاهی از عالمان برجسته دینی تاریخ معاصر یزد بود. گفته اند چون از نوادگان شیخ صدوق (م: 381ق) بوده، به «صدوقی» شهرت یافت. چنانچه در لوح قبر جد اعلایشان میرزا محمد مهدی این جمله هست «الذی کان بالصدق نطوق کیف و هو من نسل الصدوق» کسی که به صدق و راستگوئی سخن گفت چگونه چنین نباشد و حال آن که او از نسل صدوق می باشد. و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی می باشد.»
شیخ محمد صدوقی که در 8 صفر 1327 ق برابر با 1284 ش در یزد متولد شد. تحصیلات حوزوی را در زادگاه خویش آغاز کرد. مقدمات و مقداری از سطح را همان یزد، سپس مدت کوتاهی در اصفهان ادامه داده و عازم قم شد. سطح و خارج فقه را نزد مراجع و عالمی چون: شیخ عبدالکریم حائری یزدی، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری، سیّد محمّد حجّت، آیت الله سید حسین بروجردی و... به پایان برد و به درجه اجتهاد نائل آمد. همزمان با تحصیل به تدریس سطح یک و دو حوزه پرداخت. بزرگانی چون آیات: علامه محمدتقی جعفری، شهید مرتضی مطهری، شهید قدوسی، شهید سیّد مصطفی خمینی، محمد فاضل لنکرانی، احمد جنتی، مهدوی کنی و محمدی گیلانی از جمله شاگردان او بودند.
اقامت وی در قم مصادف بود با ششمین سال سلطنت رضا خان و اوج حملات به روحانیت و مجالس روضه و... امام خمینی در تشریح فضای حاکم بر آن روز می فرمایند: «[رضا خان] آن وقت آن صورت دیگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قَدَغَن کرد! در قم، مجلس این طوری بود که آقای [شهید محمد] صدوقی یک مجلس داشتند قبل از اذان صبح شروع می شد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر. و احتمال می دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند.» (صحیفه امام، ج10، ص: 35)
پس از رحلت آیت الله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم؛ صدوقی نیز به همراه امام خمینی تلاش زیادی در دعوت و اقامت آیت الله العظمی بروجردی به قم و سرپرستی حوزه داشتند. ایشان سرانجام پس از 21 سال اقامت در قم بهمن 1330 ش به دعوت بزرگان و علمای یزد و به دستور آیت الله بروجردی و توصیه امام خمینی به این شهر عزیمت کرد.
آیت الله صدوقی، از بدو ورود به قم، با امام خمینی آشنا شده و دل در گرو دوستی هم دادند؛ طوری که هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس یکدیگر شرکت می کردند: ایشان می گوید: «بنده دو سه روز پس از ورود به قم، با امام خمینی آشنا شدم و کم کم آشنایی ما بالا گرفت و به رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانه روز با ایشان بودم.»
در دهه سی و چهل با فداییان اسلام ارتباط داشت و حامی و پناهگاه آنان بود. حتی نواب صفوی در آن زمان تنها جایی که به عنوان پناهگاه اختیار می کرد، منزل او بود. پس از آغاز نهضت اسلامی سال 42، همراه و همگام با دوست دیرین خود امام خمینی قدم در این راه گذاشت و تا آخرین لحظه، حضور داشت. با پیروزی انقلاب نماینده امام خمینی در استان و امام جمعه یزد شد. در آخرین نماز جمعه اش که مصادف با دهم ماه مبارک رمضان 1402ق (یازدهم تیرماه 1361) بود، بعد از ادای فریضه جمعه، توسط منافقین به شهادت رسید.
پس از شهادت این مجاهد بزرگ امام خمینی در پیام تسلیتی چنین فرمودند: «اینجانب دوستی عزیز که بیش از 30 سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک می کردم، از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد.»
این عالم شهید از یاران صدیق و با وفای امام خمینی و یاور مردم محروم بود. خود را هیچگاه از مردم جدا نمی دانست. مردمی و مردم داری یکی از برجسته ترین صفات و شاخصه های ایشان بود به گونه ای که در پیامهای امام خمینی نیز به این روحیه و خصلت بارها اشاره شده و او را یاور و غمخوار مردم رنج دیده و مصیبت زده در بزنگاه های تاریخ حوادث و وقایع کشور خطاب کرده است. (صحیفه امام، ج12، ص: 263؛ ج14، ص: 424؛ ج15، ص: 54 و 397) تا آنجا که در پیام شهادت ایشان نیز بر این صفت اخلاقی تأکید کرده و نوشتند:
«شهید بزرگی که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود، و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می شد، و برای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت. هر جا زلزله می شد شهید صدوقی برای ترمیم خرابیها آن قدر که توان داشت حاضر؛ هر جا که سیل می آمد او بود که در صف مقدم برای دستگیری خلق خدا حاضر بود. در جبهه ها او و دوستان او و امثال او بودند که هر چند یک دفعه سرکشی کرده و آرامش قلب خلق اللَّه بودند.» (صحیفه امام، ج16، ص: 367) و در بخشی دیگر از پیام مجدداً تأکید می کند که او از خدمتگزاران به محرومان و مستضعفان توده مردم بود. (همان: 369) حتی در پاسخ به پیامهای تسلیت داخلی و خارجی شهادت آیت الله محمد صدوقی، حضرت امام بر روحیه مردمی و مردمداری ایشان اشاره می کرد. (همان: 372)
نمونه ای از مردمداری صدوقی
به اعتراف بیشتر کسانی که شهید صدوقی را می شناختند؛ یکی از صفات او مردمداری و با مردم بودنشان بود. در بیشتر خاطرات یارانش آمده است: به مردم علاقه داشت و هیچ گاه جدای از مردم نبود و سعی و تلاشش بر این بود تا می تواند گره گشای کار افراد و اشخاص باشند، حالا با توصیه به کسی، با نوشتن نامه ای، یا سفارشی و به هر شکلی بود این ارتباط را داشت؛ لذا در جمعیت و با جمعیت بود، در اکثر مجالس روضه های مردم حضور می یافت. وقت خاصی برای ملاقات نداشت؛ صبح، بعدازظهر، نصفه شب و حتی در دوران کسالت و مریضی در خانه اش به روی مردم باز بود. فرزندش مرحوم محمدعلی صدوقی می گفت: یادم هست که ایشان وقتی مریض و در تهران بستری بود، خیلی از دوستانشان می آمدند و لطف داشتند، ولی گاهی ما به خاطر بهبودی ایشان و دوری از استرس و... خواهش کرده بودیم که کمتر حضور پیدا کنند. پزشکشان هم می گفت که ملاقاتشان را کمتر بکنید. لذا گفتیم که مثلا ملاقاتها صرفاً بعدازظهرها باشد. برای همین افرادی که صبح ها می آمدند، عذرخواهی می کردیم و می گفتیم بعدازظهر. یک روز، بعدازظهر یکی از افرادی که صبح هم آمده بود، آمد خدمت حاج آقا، سلام و احوالپرسی کرد و گفت که من صبح هم آمدم خدمت شما برسم و گفتند این گونه است! تا حاج آقا این را شنید، گفت: چه بوده جریان؟ ما گفتیم... بعد یک برخورد بسیار شدیدی با من کردند و گفتند: مرا حبس کردید؟ مرا می خواهید زندانی بکنید؟ رابطه مرا با مردم و دوستان می خواهید قطع بکنید؟ افراد آمدند اینجا تا پشت در بیمارستان، پشت در اتاق، شما گفتید بعدازظهر بیایند؟!
گذری بر زندگانی پسر (حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی صدوقی)
محمدعلی صدوقی فرزند شهید صدوقی در مرداد ماه سال ۱۳۲۸ش. در قم متولد شد. اما با بازگشت پدر به یزد، دوران ابتدائی سپس بخشی از مقدمات علوم دینی را در همانجا گذراند و راهی حوزه علمیه قم شد. ادامه مقدمات را در مدرسه حقانی به پایان رساند و در دروس سطح و خارج فقه و اصول شرکت کرد. با آغاز انقلاب اسلامی در کنار پدر فعالیتهای سیاسی خود را آغاز نمود و برای آگاهی و هدایت مردم به نقاط مختلف کشور سفر می کرد. در زمان تبعید حضرت امام به پاریس رفته و با پرواز انقلاب (12 بهمن 1357) به ایران بازگشت. پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های اجرایی متعددی بر عهده گرفت که برخی از آنها با حکم امام خمینی بود. (صحیفه امام، ج16، ص: 386؛ ج17، ص: 256؛ ج19، ص: 269) تا اینکه با رحلت آیت الله روح الله خاتمی با حکم حضرت امام به امامت جمعه یزد منصوب شد. (صحیفه امام، ج21، ص: 183)
در حکم امام خمینی آمده است: «جنابعالی را که فرزند سومین شهید محراب، مرد علم و عمل، صدوقی عزیز- رحمة اللَّه علیه- میباشید و خود فردی با کفایت، متدین و مدیر هستید را به سمت نماینده خویش و امام جمعه یزد منصوب مینمایم. و با شناختی که از شما دارم ان شاء اللَّه در رفع نیازمندیها و مشکلات آن دیار موفق خواهید بود، و مردم شریف و متدین یزد را به وظایف اسلامیشان آشنا نموده و چون گذشته به آنان در زمینههای مختلف خدمت خواهید کرد.» (صحیفه امام، ج21، ص: 183)
پسر نیز همچو پدر خصلتی داشت مردمی و بسیار مردمدار! در هر مصیبت و رنجی که بر مردم وارد می شد، او جلودار خدمت و کمک رسانی بود. به گونه ای که این صفت پسر نیز مورد تأیید و تأکید امام خمینی قرار گرفت. (صحیفه امام، ج16، ص: 386؛ ج17، ص: 6؛ ج20، ص: 171) تا این که در روزی که خانواده معظم شهدای استان یزد در کنار مضجع پدر بزرگوارش آیت الله محمد صدوقی گرد هم آمده بودند (11 تیر 1390) تا بیست و نهمین سال شهادت سومین شهید محراب را گرامی داشته و از شهدای روحانی استان تجلیل به عمل آورند، خبر رحلت این یار صدیق و صدوق را دریافت کردند و همزمان در سوگ پدر و پسر نشستند.
مردمی بودن و مردمداری چیست؟
مردمی بودن و مردمداری دو صفت بارز و برجسته صدوقی ها بود. صفتی که از ضرورتهای اخلاق مسلمانی است. اما مردمداری چیست؟ یعنی با مردم بودن، برای مردم بودن، در خدمت دیگران بودن، شریک درد و رنج و غم دیگران بودن. همراهی و همدردی و همگامی با دیگران و... هر نام دیگری که بتوان بر آن گذاشت؛ لیکن اصل یعنی خود را خدمتگزار و غمخوار دیگران دیدن و دانستن؛ نه در شعار، بلکه در عمل! این، رمز و راز موفقیت و مقبولیت و حیات اجتماعی یک مسلمان و عالم دینی است. و برای او «پایگاه مردمی» و برخورداری از رأفت و رحمت و مودّت و حمایت مردم را فراهم می آورد.
حال باید دید چه چیزهایی و چگونه رفتاری و چه روحیاتی این زمینه و موقعیت و پایگاه را برای انسان پدید می آورد! بدون شناخت نمودها و شاخصهای مردم داری و این خصلت نیکو، نمی توان به رمز و رموز آن دست یافت. چه روحیه و خصلتی سبب جذب دیگران می شود؟ جذبی که راهگشای توفیق بیشتر برای خدمت و همدلی باشد. مردمی بودن معیارهای فراوانی دارد؛ از جمله ملایمت با مردم، مهربانی، صبر در برابر مشکلات مردم، دوستی و محبت، بخشش اشتباهات آنان، کنار آنها بودن، ارتباط چهره به چهره با ایشان، خشنود کردن آنان، ساده زیستن، مدیریت بر دلهای آنان، و اخلاق نیکو با مردم، توجه و ارزگذاری بر آراء و نظرات مردم و...
معیارهای مردمداری کدامند؟
۱ ـ خوش خلقی و گشاده رویی
حُسن اخلاق از مهمترین معیارهای مردم داری است. ارتباط اجتماعی سالم و مستمر و جذابیت های انسانی در گرو خوش اخلاقی و برخوردهای شایسته نسبت به هم است. امام صادق(ع) در پاسخ به این که: حد و مرز اخلاق نیک، چیست؟ فرمود: آن که: اخلاقت را نرم کنی، کلامت را پاکیزه سازی، و با چهره ای باز و گشاده با برادران دینی ات رو به رو شوی. امام علی(ع) نیز همین توصیه را به محمد بن ابوبکر، فرماندار مصر دارد که: «با مردم گشاده رو و خندان باش» زیرا اخم کردن بر مردم موجب دشمنی می گردد.
امام خمینی نیز به مسئولین امر و روحانیت تأکید می کرد: شما با زیردستان خودتان خوشرفتاری کنید؛ طوری که آنها احساس کنند شما مصالح آنها را می خواهید و آنها را دوست دارید. احساس کنند از خود شما و در پیوند با شما هستند؛ وقتی این طور شد، ملت هم با شما دوست و رفیق شده و شما را پشتیبانی می کنند. (صحیفه امام، ج10، ص: 326)
۲ ـ آسان گرفتن بر مردم
آسان گیری نسبت به مردم در همه امور با حفظ اصول، یکی از نشانه های مردمی و مردم داری است و این باید سرلوحه مراجع، مجتهدان و صاحب نظران و رهبران و مدیران جامعه باشد. یعنی سعی کنند که همیشه در زمین مردم بازی نمایند. اسلام دین اعتدال و ملایمت و مدارا محور است. پیامبران الهی، به ویژه پیامبر اسلام(ص) رسالتشان بر آسانگیری و دوری جستن از سختی و شدت بود. پیامبر هنگام اعزام مبلغ و نماینده به اقصی نقاط جهان، می فرمود: «بر مردم آسان بگیرید، نه سخت، تا تمایل آنان برانگیخته شده و ترغیب شوند. از راه رجا و امید وارد شوید، نه خوف و ایجاد هراس و وحشت. کاری نکنید که مردم احساس تنفر و بیزاری کنند.» اگر تساهل و تسامح و مدارای دینی نفی گردد، دین و دین داری و روابط انسانی و اجتماعی به وسیله سختگیریها آسیب خواهد دید. پیامبر(ص) پیام آور رحمت و عطوفت بر عالمیان بود. به همین دلیل است که خطاب به عثمان بن مظعون فرمود: «عثمان! خداوند مرا به رهبانیت نفرستاده، بلکه مرا بر شریعت و دینی معتدل و حق گرا و آسان و باگذشت برانگیخته است.» امام علی(ع) نیز در منشور خود به مالک چگونه زیستن و رهبری کردن مردم را گوشزد کرده و می نویسند: «اگر گناهی از آنان سر می زند، یا علت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته اشتباهی مرتکب می گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر؛ آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.»
از دیدگاه امام خمینی نیز نسبت به مردم باید آسان گرفت و نباید سخت گیری کرد. ایشان بارها تذکر می دادند: «باید حرکت ما به صورتی باشد که مردم بفهمند که اسلام برای درست کردن زندگانی دنیا و آخرت آمده تا ملت احساس آرامش کند... ما باید این قدر سخت نگیریم و به فکر مردم باشیم. مردم ما خیلی زحمت کشیده اند... پس ما باید بسیار به فکر مردم باشیم و بر آنان سخت نگیریم که از صحنه خارج شوند.» (صحیفه امام، ج19، ص: 45)
۳ ـ تواضع و فروتنی در حرف و عمل
یکی دیگر از معیارهای مردمی زیستن و مردم داری، «رفتار متواضعانه با دیگران» است. «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (حجر: 88)؛ نسبت به مؤمنان متواضع باش. پیامبر فرمان یافته که در روابط اجتماعی و مناسبات هدایتی خویش، چنین باشد و پر و بال رحمت و محبت خود را بر مردمان و اهل ایمان بگستراند. این تعبیر کنایه ای زیبا از تواضع و رفق همراه با مهر و ملاطفت است. همان گونه که پرنده برای رشد دادن جوجه های خود و اظهار محبت به آنها، بالهای خود را می گستراند و پایین می آورد و همه آنان را بدون استثنا و تبعیض زیر بال و پر می گیرد، پیامبر نیز مأمور است اینگونه با مردم رفق و محبت داشته باشد. مأمور شده در این راه عدالت پیشه کند؛ نه این که گروهی را تعریف و گروهی را توبیخ نماید! عده ای را خودی و برخی را غیر خودی بداند! ابن مسعود می گوید: مردی نزد پیامبر(ص) آمد و با ایشان سخن می گفت و در آن حال، لرزه بر اندامش افتاده بود. پیامبر(ص) فرمودند: «راحت باش! من که شاه نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می خورد.»
لذا رهبر و مسئولان و عالمان و مدیران یک جامعه باید از رفتار متکبرانه دوری کنند تا بتوانند در دل و جان مردم رسوخ کنند. امام علی(ع) می فرماید: «کسی که در ریاستش تکبر کند، حماقتش را آشکار می سازد.» در نتیجه ابهت و شوکتش را در بین مردم از دست می دهد. در همین راستا امام خمینی تذکر می دهند: «تواضع کنید به مردم. آقا دولت مال مردم است؛ بودجه مملکت از جیب مردم است؛ شما نوکر مردم هستید؛ دولتها خدمتگزار مردمند. هی لفظاً نگویید من خدمتگزار، و عملًا تو سر مردم بزنید.» (صحیفه امام، ج1، ص: 298)
۴ ـ تلاش در تأمین نیازها و رفع مشکلات مردم
متأسفانه هستند کسانی که نه فقط در عمل برای رفع مشکلات و سختی و تأمین نیازهای مردم کوششی نمی کنند، بلکه با سیاستها و برداشتها و دیدگاه های غلط خود مانع امر خیر و تلاش دیگران هم می شوند، بعد ادعای مردم داری و مردمی بودن هم دارند! حمایت و اعتماد مردم نسبت به حاملان پرچم دین و دولت وقتی است که هر چه از بهترین و سریعترین راه اقدام به تأمین نیازهای مردم و به تأخیر نینداختن خواست های مشروع و قانونی نمایند. امام خمینی می فرمود: کار مردم را با خوشرویی و بشاشت و زود انجام دهید، همراه با احترام، نه با تحقیر و ترشرویی. (صحیفه امام، ج12، ص: 429)
۵ ـ رفق مدارا
امامت، ریاست، سیاست، حکومت، مدیریت و... چه در سطح محدود و چه در سطح کلان اجتماع بدون رفق و مدارا و تساهل و تسامح راه به جایی نمی برد و دین و دنیای مردم را گرفتار آسیبهای جدی و اساسی می کند. هیچ چیز مثل رفق و مدارا روابط اجتماعی را در جهت مطلوب تسهیل و استحکام نمی بخشد. انسان فطرتش متمایل به رفق و مدارا، و منزجر از درشتی و خشونت است. از این رو، هر کاری بر این مبنای فطری انجام شود، پذیرش آن بهتر و راه تحقق آن هموارتر است، و اساساً با به کار گرفتن رفق و مدارا بهتر می توان بر مشکلات اجتماعی فائق آمد و به مقاصد اصلاحی دست یافت. رفق و مدارا موجب قوام و دوام روابط و مناسبات صحیح اجتماعی می شود. رسول الله(ص) همانگونه که مأمور برپایی واجبات بودند، مأمور به رفتاری از سر مدارا بودند؛ لذا می فرمود: «خدای متعال همانگونه که مرا به برپایی واجبات فرمان داده، به مدارا با مردمان امر فرموده است.» در حقیقت، خوی نرم پیامبر بود که دلها را جذب و بین آنها الفت می بخشید. امام خمینی در این باره معتقد بود:
در مکتبهای توحیدی با مردم با خشونت رفتار نمی کنند. می خواهند مردم را از ظلمتها به نور بکشند؛ به طرف خدا بکشند؛ توجه به خدا بدهند. و لهذا تا آنجا که امکان دارد در مکتبهای غیر مادی مدارا هست؛ خوشرفتاری هست؛ دعوت هست. تا آنجایی که ممکن است با دعوت مردم را برمی گردانند به عالم نور و هیچ وقت درصدد جنگ و جدال نیستند. (صحیفه امام، ج9، ص: 289)
۶ ـ دوستی واقعی با مردم
انس، همدلی و همزبانی با مردم، نشانه مردمی بودن و مردمداری است. پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نیز اینگونه بودند. امام علی در نامه اش به مالک می فرماید: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش... پس در کارهای آنان به گونه ای بیندیش که پدری مهربان در باره فرزندش.» همچنین خطاب به فرزندش محمد حنفیه که به فرمانداری مصر می رفت، توصیه می کند: «خودت را به دوستی با مردم و صبر در برابر مشکلات آنان وادار نما.» امام خمینی توفیق خدمتگزاری به مردم را موهبتی الهی و راه خدمتگزاری را هم همفکری با مردم می دانست. (صحیفه امام، ج15، ص: 358) و صلاح مسئولین و کشور را در گرو مراوده و دوستی با مردم دانسته و می فرمود: «هم صلاح خود شماست و هم صلاح کشور شماست و هم صلاح ملت است که شما با مردم دوست باشید. مردم احساس کنند که اینها دوستهای آنها هستند که آمده اند.» (صحیفه امام، ج13، ص: 383)
۷ ـ دوری از تعصب
تعصب، خصلتی است که شخص را به حمایت بی چون و چرا از خانواده و خویشان، هم حزبی ها، هم عقیده ها و هم فکرها، چه ظالم باشند و چه مظلوم، چه محق باشند یا نه! وادار می سازد. البته تعصب داشتن در محدوده عقاید شخصی که موجب تحمیل عقاید تعصبی به دیگران نشود، مشکلی نیست، اما هستند افرادی که تعصبات خود را به اطرافیان و یا بر اساس جایگاهی که دارند بر اجتماع تحمیل می کنند و همین موضوع باعث ایجاد فشار روانی روی افراد جامعه شده و در نتیجه روی آرامش کل جامعه تاثیر می گذارد. معنای عرفی تعصب همان حساسیت خارج از اندازه یک فرد یا گروه نسبت به یک موضوع، پیرامون انجام یا ترک کاری، موجودیت و بودن یا نبودن امری است. گروه یا فردی که تعصب دارد، روی انجام شدن یا نشدن چیزی پافشاری بیش از حد می کند. امام سجاد(ع) در توضیح معنی تعصب می فرماید: تعصبی که دارنده اش به واسطه این تعصب گناه میکند این است که شخصی بدترین مرد قبیله خودش را بهتر از خوبان قبایل دیگر بداند؛ ولی این تعصب نیست که مردی قبیله اش را دوست داشته باشد، بلکه تعصب این است که او به قبیله اش در ظلم کردن یاری برساند.
امام خمینی بر دوری از تعصب در نظام جمهوری اسلامی معتقد بوده و می فرمود:
در اسلام تعصب نژادی و قومی نیست. در جمهوری اسلامی این که بومی هستم و تو غریبه، نیست. حکومت اسلامی روی عدل اسلامی، روی برنامه اسلامی پیش خواهد رفت. ما مسائل را آن طور که دلخواه همه ملت هست عمل می کنیم. اختصاصی هم ندارد به کرد و ترک و بختیاری و... برای اینکه همه برادرند، همه باهم اند. قضیه قدرت نیست، قدرتنمایی نیست. (صحیفه امام، ج11، ص: 294) اگر به زندگی و فعالیت های صدوقی ها نیز توجه کنیم، می بینیم در خدمت به مردم هیچ تعصبی نداشتند. در هر نقطه از کشور اگر مصیبتی بر مردم وارد می شد، از کمک و یاری رساندن دریغ نمی کردند. اولویت برای آنان میزان و شدت مصیبت بود، نه دین و مذهب و جغرافیا.
۸ ـ احترام به آراء مردم و دوری استبداد
یکی از مهم ترین معیارهای مردم داری احترام به نظر و رأی و خواسته مردم است. باید در ارتباط با مردم، از دیدگاه و نظرات و پیشنهادات آنان استفاده کرد. نمی توان با زور و استبداد با مردم برخورد کرد. سیره پیشوایان دینی نیز اینگونه بود. امام علی(ع) در نامه ای به فرماندار آذربایجان تأکید می کند اگر می خواهی فرماندار خوبی برای مردم باشی، نباید با مردم مستبدانه برخورد کنی؛ «پست فرمان داری برایت وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی بر گردن توست... حق نداری نسبت به رعیت استبداد بورزی...» باز در فرمان معروفش به مالک می فرماید: «ای مالک، بدان که هیچ وسیله ای برای جلب اعتماد والی به رعیت بهتر از نیکوکاری به مردم، و تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نیست.» از دیدگاه امام خمینی نیز حکومتی که متکی بر آراء و رضایت مردم نباشد و با دیکتاتوری و استبدادِ سرنیزه بر مردم تحمیل شود، غیر قانونی بوده و نتیجه آن جز اختناق و خفقان نخواهد بود. (صحیفه امام، ج5، ص: 394)
۹ ـ اجتناب از اجحاف به مردم
اجحاف یعنی کار بر مردم تنگ گرفتن. مردم را در زندگی فردی و اجتماعی به استیصال و خسران کشاندن. لذا از معیارهای مهم مردم داری، عدم اجحاف به آنان است؛ زیرا وقتی به مردم اجحاف شود، اختلاف به وجود می آید و آثار ظلم و ستمگری پدیدار می شود و فریب کاری در دین فراوان می گردد و سنت های خوب ترک و فراموش می شود. در نتیجه، مردم مطابق میل و هوای نفس خود عمل کرده و احکام تعطیل می گردد و عذر و بهانه تراشی فراوان می شود. کسی باکی ندارد از اینکه حقی ضایع شود یا باطلی صورت گیرد. در چنین زمانی، پاک مردان خوار می شوند و مردمان شرور و ناپاک عزت می یابند و خشم خدا بر چنین مردمی زیاد خواهد شد.
امام خمینی معتقد بود: «اجحاف در همه حال مردود است.» (صحیفه امام، ج5، ص: 332) و در حکومت اسلامی بر مردم هیچ اجحافی نباید باشد، (صحیفه امام، ج6، ص: 263) حتی اقلیتهای مذهبی. «اسلام بر آنها ابداً اجحاف را جایز نمی داند. ابداً این طور نیست که آنها را بخواهد در مضیقه ای بگذارد. بر خلاف اصل تربیت اسلام است؛ بر خلاف وحی است؛ بر خلاف آن چیزی است که خدای تبارک و تعالی می خواهد همه بشر به رفاه باشند؛ به سعادت باشند.» (صحیفه امام، ج7، ص: 291)
۱۰ ـ بخشش اشتباهات مردم و پرهیز از خصومت با آنان
چشم پوشی از خطای مردم برای عزت یابی و بقای آن و حکومت و ریاست بسیار مؤثرتر از انتقام و توبیخ و تنبیه است. کسی در پی کسب اعتماد مردمی و حمایت قلبی ملت باشد، هیچگاه با مردم و رعیت و حتی با زیردستان خود مشاجره و دشمنی نمی کند. امام صادق(ع) می فرمایند: «از خصومت با مردم بپرهیزید؛ زیرا خصومت موجب آزار و غرامت است و عیب نهفته را آشکار سازد.»
این بود گوشه ای از معیارهای مردمی بودن و مردمداری که مورد تأکید قرآن و پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی که باید سرلوحه اندیشه و عمل رهبران و مسئولان و مدیران و... باشد، که در مورد صدوقین اینگونه بود.
مشاهده خبر در جماران