کدخبر: ۱۵۰۶۲۷۳ تاریخ انتشار:

در گفت و گو با جماران؛

نعیمی پور: تا زمانی که اصلاح طلبان قدرت را گدایی کنند به جایی نمی رسند/ آقای خاتمی سرمایه بسیار بزرگی برای کشور و اصلاح طلبان است/یک بار یکدستی ایجاد شد و کشور هنوز هم خسارت آن را می دهد

محمد نعیمی پور در گفت و گو با جماران گفت: چه کسی هست که نداند آقای خاتمی فردی دلسوز و با نفوذ به دلیل اخلاق و منشش در این کشور است که می تواند به اتحاد و همبستگی ملی کمک کند؟ چرا باید بر کنار باشد؟ در حالی که همین اصولگرایان می توانند قسم بخورند که رفتار آقای خاتمی با حکومت به مراتب سنجیده تر و عاقلانه تر از احمدی نژاد بوده است. هرچند که این مقایسه کار درستی نیست.

پایگاه خبری جماران: کمتر از دو ماه تا انتخابات ۲۸ خرداد ماه باقی مانده ولی در مقایسه با دوره های پیشین انتخابات های ریاست جمهوری به نظر می رسد که این دوره کمی فضای آرام تری را می گذرانیم و به تعبیری هنوز فضای عمومی جامعه انتخاباتی نشده است. 

در میان جناح های سیاسی به نظر می رسد اصولگرایان کمی زودتر از اصلاح طلبان وارد ساز و کار انتخاب کاندیدای خود شده اند و اصلاح طلبان به دلیل احتیاط هایی که دارند مثل فیلتر شورای نگهبان و یا تخریب سازمان یافته از سوی جناح رقیب، در معرفی کاندیدای خود کمی تأمل دارند و با احتیاط بیشتری قدم بر می دارند.

در همین رابطه به سراغ یکی از اعضای حزب اتحاد ملت و از چهره های شاخص اصلاح طلب رفتیم و تحلیل و نظر او را درباره شرایط حاکم بر این انتخابات جویا شدیم.

متن کامل گفت و گوی محمد نعیمی پور را با خبرنگار جماران در ادامه بخوانید:

آقای مهندس! با توجه به نزدیک شدن به انتخابات آتی که هم قرار است رئیس جمهور دوره سیزدهم در آن انتخاب شود و هم افرادی تازه وارد شوراها شوند، تحلیل شما از شرایطی که تا پیش از این انتخابات بر کشور حاکم خواهد شد و تاثیرگذار بر سرنوشت مردم است چیست؟

انتخابات پیش رو از این جهت دارای اهمیت است که همه سیاستمداران و گروه های سیاسی باید آن را جدی بگیرند. و جدی گرفتن آن نیز از این جهت است که بتواند به تقویت توان کشور بیفزاید و منافع و امنیت ملی کشور را تضمین کند. اگر سیاستمداران و مجموعه ها با این نگاه وارد انتخابات شوند انتخابات پیش رو می تواند انتخابات موفقی باشد.

اما در مقابل مجموعه هایی که چندان ابراز دوستی با جمهوری اسلامی نمی کنند و کسانی که در صدد براندازی هستند چندان اهمیتی برای این موضوع قائل نیستند و به عبارت  دیگر امنیت و منافع مردم را لحاظ نمی کنند. به باور من باید تمام کسانی که جمهوری اسلامی و اصلاح را باور دارند و معتقدند که هرگونه وضعیت آشفته می تواند منافع مردم را هدف قرار دهد نباید اجازه دهند که برخلاف منافع و امنیت ملی وضعیتی رقم بخورد و پشیمانی به بار بیاورد.

تکلیف با مخالفین جمهوری اسلامی روشن است و به نظرم باید در اینجا خطی ترسیم شود که حامیان و دلسوزان جمهوری اسلامی اعم از اصلاح طلب و اصولگرا بتوانند آن خط را تشخیص دهند.

انتخاب ۹۲ مناسب ترین انتخاب بود

به هر حال شما جزو یکی از دو جریان اصلی درون کشور یعنی اصلاح طلبان به حساب می آیید. جریانی که عملکردش در حمایت از رئیس جمهور روحانی مشخص است. برخی بر این باورند که اگر اصلاح طلبان راهی غیر از این می رفتند وضعیتی بهتر از امروز پیدا می کردند. آیا شما نیز چنین حرفی را قبول دارید؟

معتقدم ما نمی توانیم از هیچ شخصی توقع صددرصدی داشته باشیم و در عین حال نیز نمی توانیم بگوییم هیچ مجموعه سیاسی به طور مطلق درست عمل می کند. همین که عملکردها از حد قابل قبولی بیشتر باشند، یعنی بیش از ۵۰ درصد کفایت می کند. مابقی نیازمند نقد و انتقاد است تا بتواند عملکرد خود را بهبود ببخشد.

طبیعی است که ببینیم عملکردها به نیازی که وجود داشته پاسخ نداده، باید این موضوع را بپذیریم و پذیرش این مساله نیز تنها شامل اصلاح طلبان نمی شود بلکه مشمول همه کنش گرانی خواهد شد که می خواهند در عالم واقع منویات خود را دنبال کنند. آنها که فکر می کنند بهترین عملکرد را داشته اند و کسانی هم که چنین انتظاری از آنها دارند علی القاعده اشتباه می کنند.

اما اگر نقد و انتقاد نباشد کار روبه جلو نخواهد بود. معتقدم اصلاح طلبان می توانستند بهتر از این عمل کنند و محوری ترین بحثی هم که به آن معتقدم این است که ما در سال ۹۲ کاندیدایی اصلاح طلب نداشتیم بلکه فردی متفاوت را حمایت کردیم و هدفمان این بود که ادامه روند دوران احمدی نژاد متوقف شود. و چون با این رویکرد پیش رفتیم می بایست از همان سال ۹۲ و پس از انتخابات به طور جدی، روی راه و روش های اصلاح طلبی که می توانست برای نخبگان و عموم مردم راهنمای عمل باشد، متمرکز می شدیم تا مشخص شود که ما در آن مقطع صدق گفتار داشته ایم و دست به انتخابی زده ایم که در آن برهه مناسب ترین انتخاب بود.

این طور نیست که ظرفیت های جمهوری اسلامی ته نکشد

معتقدم در این باره غفلت صورت گرفت و مطابق سنوات سال های قبل همه چیز را منوط به ماه های پیش از انتخابات کردیم. از این جهت دچار نقصان و مشکل بودیم. البته نکته دیگری هم وجود دارد و آن اینکه ما مدت ها در رقابت نیروهای درون نظام و از جمله اصولگرایان بیش از اندازه تاکید کردیم. شاید از آنجا که فکر کردیم جمهوری اسلامی رویین تن است و هیچ آسیبی به آن وارد نمی شود. لذا در حداکثر ممکن رقابت را انجام دادیم و طرف مقابل نیز همین کار را کرد.

می بینیم که مسئولان قوای مختلف هم خیلی با این موضوع ساده و راحت برخورد می کنند. به نظر می رسد این طور نیست که ظرفیت های جمهوری اسلامی ته نکشد و باید در نحوه رقابتی که بعضا تبدیل به منازعه و شرایطی می شود و مردم را نگران می کند، تجدیدنظر شود. رقابت باید  در چارچوب هایی قرار گیرد که اصل ایران و جمهوری اسلامی را دچار آسیب نکند.

باید به این موضوعات توجه شود و در آینده نقدها و رقابت ها که بسیار هم ضروری هستند باید طوری انجام گیرند که اصل قضیه را دچار مشکل نکنند.

حتی اگر کاندیدای اصلاح طلبان برنده انتخابات نشود به معنای شکست نیست

آرایش سیاسی انتخابات پیش رو را چگونه ارزیابی می کنید آیا شاهد حضور نیروهای جنجالی و پدیده ها هستیم یا از هیم الان مشخص است چه کسانی وارد عرصه می شوند؟

فکر نمی کنم که اتفاقی خارق العاده بیفتد. ممکن است که نیروهای جدید به صحنه های سیاسی ورود پیدا کنند اما کاری خارق العاده صورت نمی گیرد. فکر می کنم شرایط در سال های گذشته به گونه ای رقم خورده که شانس برای جریانی که در حکومت غالب است بیشتر از اصلاح طلبان است. البته این بدان معنا نیست که برای اصلاح طلبان شانسی وجود ندارد. حتی اگر کاندیدای اصلاح طلبان برنده انتخابات نشود به معنای شکست نیست. بلکه به معنی شروع کار با یک رویکرد دقیق تر، موثرتر و حضوری بهتر است. و اینکه باید اشکالات کار رفع شود. پس نگاه من در این انتخابات بر پایه شکست و پیروزی نیست اما شانس آن نیروها را بیشتر می بینم.

هرچند که به نظر می رسد مشکلاتی جدی در اردوگاه اصولگرایان وجود دارد و رقابت های ریشه داری است. اما فکر می کنم شرایط به سمتی پیش رود که بزرگان کشور و اصولگرایان موضوع را به گونه ای حل کنند که این شانس برایشان پابرجا بماند.

شانس اصولگرایان بیشتر است

مشکلی که اصلاح طلبان دارند این است که برخلاف انتخابات قبلی دیگر نمی توانند موج گسترده ای فراهم کنند و آن موج را به سمتی هدایت کنند که بتواند تعیین کننده نهایی باشد. از جمله یکی از دلایلی که آنها می توانستند چنین موجی بیافرینند نقد شدید و عمیقی بود که به عملکرد اصولگرایان در دوره قبل داشتند و این باعث شد مردمی که از آن دوران خاطرات خوبی نداشتند اقبال نشان دهند.

اما الان شرایط عوض شده است. از آن طرف، بزرگان اصلاح طلب نیز استفاده زیادی از سرمایه خود برای جریان اصلاحات کردند. و امروز سرمایه شان به اندازه سابق نیست. بنابراین حرفی که می توانم بزنم این است که شانس اصولگرایان بیشتر است. اما اینجا ایران است. کشوری که در آن اتفاقات مختلفی رخ می دهد که می تواند غیرمنتظره باشد و آن اتفاقات قادر هستند افکار عمومی را به مسیر دیگری بکشاند.

پس اصلاح طلبان نباید از اینکه کاندیدایشان در انتخابات موفق نمی شود، ناامید باشند. اما اگر همین روال ادامه پیدا کند شانس کمتری از رقبای خود دارند.

مقایسه الان با سال ۷۶ چندان درست نیست

برخی کارشناسان دوره فعلی را با ماههای منتهی به انتخابات سال۷۶ مقایسه می کنند. و می گویند همانطور که در آن مقطع نیز اتفاقات غیرمنتظره ای رخ داد که منجر به پیروزی قاطع جریان اصلاحات شد امروز نیز ممکن است چنین شرایطی حاکم شود، تحلیل شما چیست؟

این احتمال را باید در گوشه ذهن خود داشته باشیم و نباید به طور کامل رخ دادن یک اتفاق خارق العاده را منتفی بدانیم. اما مقایسه الان با سال ۷۶ چندان درست نیست. ممکن است برخی از مواردش قابل تطبیق باشد. مایلم این موضوع را مطرح کنم که جریان «خط امام» که بعدها موسوم به «اصلاح طلب» شدند در آن مقطع مصمم به شرکت در انتخابات بود تا مشخص کنند صدایی در جمهوری اسلامی هستند زیرا تا پیش از آن، از صحنه سیاست کشور کنار گذاشته شده بود.

این جریان به صحنه آمد تا بگوید به اندازه صدایی که در کشور دارد باید بتواند فعالیت سیاسی کند و مطبوعات و احزاب خود را داشته باشد. اما اتفاقات خارق العاده ای که در آن مقطع افتاد همه را شگفت زده کرد. به نظرم دست اندرکاران حکومت اگر می دیدند چنین اتفاقی رقم می خورد تدبیر دیگری می اندیشیدند.

می توانیم انتظار یک اتفاق خارق العاده را داشته باشیم

امروز هم معتقدم با توجه به فراز و نشیب هایی که سیاست و حکومت داشته و خصوصا بحث هایی که در منطقه وجود دارد، شرایط طوری است که ما می توانیم انتظار یک اتفاق خارق العاده را داشته باشیم. اما هدف و نیت ما در هر صورت باید این باشد که در انتخابات شرکت کنیم.

اگر از همین الان با نیت پیروزی حتمی در انتخابات شرکت کنیم ممکن است کنش هایی داشته باشیم که آن کنش ها بعدا منجر به کنش ها یا واکنش های دیگری از جانب نیروهای سیاسی دیگر شود که برای اصلاح امور کشور بسیار پرمخاطره است.

لذا معتقدم کسانی که می گویند اگر کاندیدای ما ردصلاحیت شد نباید در انتخابات شرکت کنیم، رویکردی اشتباه دارند.

امروز ارتباط بزرگان اصلاحات با رهبری برقرار است، ولی اندک

اواخر عمر آیت الله هاشمی جریان اصلاح طلب می دانست که اگر بخواهد حرفی را با حاکمیت مطرح کند و به طور مشخص موضوعی را با رهبری در میان بگذارد، یک نفر وجود دارد که بتواند این پیام را برساند و تبادل پیام و نظر اتفاق بیفتد. اما بعد از درگذشت ایشان اصلاح طلبان صرفا از طریق رسانه ها با حاکمیت صحبت می کنند. وضعیت را از این حیث چگونه ارزیابی می کنید؟

بعد از سال ۸۸، اتفاقات تاسف برانگیزی به وجود آمد و در واقع فاصله جدی ای میان طرفداران جمهوری اسلامی در دوجناح رقیب ایجاد شد. و در واقع از همه بدتر این که تلاش حکومت این بود که جریان اصلاح طلب یا جریانی که مدعی بود در انتخابات درست عمل نشده را از جرگه درون حاکمیت جدا کند و این مسأله دیوار بی اعتمادی بزرگی را به وجود آورد.

آقای هاشمی هم به این دلیل که مواضع اش در آن مقطع مواضع مطلوب حکومت نبود، تاثیرگذاری کمتری پیدا کرد. ارتباط ایشان برقرار بود اما شاید سخنان و حرف هایش دیگر چندان نافذ نبود. ولی به هرحال امروز هم در سطح سران کشور و بزرگان سیاسی و جناح ها این گونه نیست که ارتباطی نباشد اما اندک است. و هستند کسانی که امروز به دیدار رهبری می روند و این ارتباط را برقرار می کنند. اما طبیعتا مانند دوران ۷۶ تا ۸۴ و حتی۸۴ تا ۸۸ نیست.

حضور در قدرت وقتی میسر می شود که قدرتی وجود داشته باشد

معتقدم حضور در قدرت وقتی میسر می شود که قدرتی وجود داشته باشد. یعنی اگر جریان موسوم به اصلاح طلب قدرت لازم را داشته باشد زمینه نیز برای حضورش حتی در سخت ترین شرایط فراهم می شود. تنها ابزاری که بعد سال ۸۸ برای منتقدین یا اصلاح طلبان باقی ماند، توجه افکار عمومی و جریحه دار شدن آن نسبت به مسائل سال۸۸ بود. بر این باورم همین مسأله باعث شد که در سال های ۹۲ و ۹۶ علیرغم همه موانعی که در سال های ۸۶ تا ۹۲ به وجود آمده بود، توجه افکار عمومی تبدیل به عاملی برای قدرت شود.

اگر اصلاح طلبان با توان و قدرت کافی جلو بیایند هرقدر هم که حکومت به مسئولیت های خود عمل نکند و موجبات تضییع حقوق دیگران را فراهم آورد اما وقتی قدرتی وجود دارد مجبور است آن را به رسمیت بشناسد. لذا با اینکه رویکرد اصلاح طلبان مبنی بر اینکه نظارت استصوابی باید برداشته شود، حرف درستی است اما وقتی که رقیب همه قدرت را در اختیار گرفته آیا با نصیحت و توصیه از مسیر خود منصرف می شود؟ خصوصا اگر پای تهدید به میان آید او نیز تهدید را با تهدید پاسخ خواهد داد.

«اصلاح طلبی» برای کشور ضروری است

لذا معتقدم ما باید فرض را بر این بگیریم که رقیب اصلاح طلبان در انتخابات توانایی زیادی دارد و استصواب را نیز در اختیار دارد. باید ببینیم چه کار می توانیم کنیم که استصواب حداقلی یا خنثی شود. اگر این کار را کنیم مسیر هموار خواهد شد. اگر نقدی به عملکرد اصلاح طلبان وارد است، آنها باید بعد انتخابات ۱۴۰۰ مسیرهایی را تعیین کنند و روش هایی را روند که منجر به بازگشت قدرت از مسیری که طی کرده باشد و این موضوع نیازمند طراحی جدی دارد.

از طرف دیگر هم این گونه نیست که حکومت مطلقا جریان اصلاحات را مفید نداند و در صدد حذف مطلق آن باشد. ممکن است راجع به برخی اشخاص و بعضی نگاه ها موضع داشته باشد اما حکومت دوره یکدستی را هم گذرانده است و مشکلات آن دوره همچنان گریبانش را گرفته است.

لذا روزنه هایی وجود دارد که همچنان می توان از آنها استفاده کرد. منوط بر اینکه قدرت وجود داشته باشد. فرق دارد که یک جریان عروسک انتخاباتی باشد که شادی و نشاط می آورد یا اینکه نیرویی قابل اتکا باشد. اصلاح طلبی برای کشور ضروری است اما معنای آن این نیست که فقط در عرصه سیاسی می توان اصلاح طلبی را دنبال کرد. یا چنین نیست که فقط با شعار دموکراسی می توان به اصلاحات رسید.

تا زمانی که اصلاح طلبان قدرت را گدایی کنند به جایی نمی رسند

به نظرم در صحنه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیز نیروهای گسترده ای وجود دارند که خواهان اصلاح درون کشورند، اما سیاست ورز نیستند. این ها همگی پتانسیل های بزرگی است که اصلاح طلبان باید به آنها توجه کنند.(مثلا) وقتی حرف از «جهش تولید» زده می شود یعنی، اصلاح مسائلی که وجود دارد. یا وقتی می گویند «مانع زدایی و پشتیبانی» یعنی مشکلاتی وجود دارد. اصلاح طلبان اگر بخواهند قدرت بگیرند باید کمک کنند جامعه و به طور مشخص گروه های اجتماعی توانمند شوند.

آنها باید بر اساس توانمندی و حمایت و کمکی که به نیروهای اجتماعی می کنند نمایندگی هایی را در عرصه های سیاسی بدست آورند. به همین دلیل شوراها بسیار حائز اهمیت است. زیرا حاکمیت محلی است و محل بحث و گفت و گو راجع به موضوعات مشخص اجرایی و اجتماعی است.

از این رو، بازسازی شرایط برای کسب قدرت بیشتر وظیفه اصلاح طلبان است. تا زمانی که اصلاح طلبان قدرت را گدایی کنند به جایی نمی رسند. باید در دایره قدرت نقشی ایفا کنند تا بتوانند به اندازه همان نقش سیاست ها و برنامه های خود را دنبال کنند.

جبهه اصلاحات ایران را یک اتاق فکر برای تشکیل ستاد انتخاباتی می دانم

در ماه های اخیر شاهد شکل گیری نهاد اجماع سازی برای انتخابات بودیم که جبهه اصلاحات ایران لقب گرفت. برخی تحلیلگران معتقدند این نهاد باید هرچه سریعتر کاندیدای مشخص اصلاح طلبان را معرفی کند آیا این تاخیر یک نوع تاکتیک است یا ناشی از ضعف؟

به نظرم این نهاد کار خود را پیش می برد. البته شاید در ابتدا با سردرگمی هایی در خصوص اینکه کاندیداها چه کسانی باشند مواجه شدند و شاید زودتر از این ها می توانستند به نتیجه برسند اما با توجه به اختلاف نظرهایی که وجود دارد به نظرم هنوز زمان هست که بتوانند به جمع بندی مشخصی برسند.

من جبهه اصلاحات ایران را یک اتاق فکر برای تشکیل ستاد انتخاباتی می دانم و این مجموعه هیچ گاه جایگزین احزاب و عملکرد حزبی در کشور نمی شود. لذا بعید می دانم بعد از انتخابات این نهاد بتواند اقداماتی انجام دهد که در صحنه سیاسی ایران موثر باشد. کمااینکه شورای عالی سیاستگذاری هم در دوره قبل، پس از انتخابات عملا نتوانست ادامه کار خود را سازمان دهد و گزارشی به مردم ارائه دهد. از این رو رویکرد این نهاد به عنوان یک اتاق فکر انتخاباتی تاکنون قابل قبول بوده است.

این انتخابات نباید تبدیل به منازعه ای سیاسی شود

اگر شورای نگهبان در این دوره از انتخابات رویکردی مشابه سال ۹۸ در پیش گیرد و ردصلاحیت های گسترده ای اتفاق بیفتد، راهکار شما به عنوان یکی از چهره های شاخص اصلاح طلب به مردم و اصلاح طلبان چیست؟

معتقدم این انتخابات نباید تبدیل به یک منازعه سیاسی شود. به همین دلیل کاندیداهای مورد نظر اصلاح طلبان باید کسانی باشند که رد کردن شان به این سادگی ها نباشد. «به این سادگی» یعنی ما نباید کاندیدایی معرفی کنیم که سابقه محکومیت دارد. اصلاح طلبان به طور قهری نظارت استصوابی را در پیش راه خود دارند اما به نظرم منطق سیاسی در شرایط حاضر ایجاب می کند که افرادی را که دلیلی برای ردصلاحیت شان وجود ندارد، مدنظر قرار دهیم.

شما ببینید که آقای هاشمی را در سال ۹۲ ردصلاحیت کردند و همین موجب شوکی در جامعه شد. نتیجه آن شوک این بود که وقتی آقای هاشمی و اصلاح طلبان روی آقای روحانی اجماع کردند، مردم پشت ایشان قرار گرفتند. یعنی افکار عمومی تصمیم گرفت به کسی رای دهد که ردصلاحیت کنندگان آقای هاشمی مخالفش بودند.

اگر اصلاح طلبان می خواهند در صحنه قدرت باقی بمانند باید عمل سیاسی داشته باشند

امروز نیز می تواند همین اتفاق بیفتد. ممکن است دیگر آقای هاشمی حضور نداشته باشد اما افراد دیگری هستند که اگر این اتفاق در قبال شان بیفتد افکار عمومی بگویند چه دلیلی برای ردصلاحیت شان وجود داشته است؟ لذا باید از این روش استفاده کرد. ممکن است بعضی ها معتقد باشند که ما باید گزینه خود را معرفی کنیم که اگر شورای نگهبان هم او را ردصلاحیت کند این دیگر تقصیر آن شورا است و این نتیجه را بگیرند که کاندیدا ندارند. و دو راهکار ارائه دهند یا تحریم یا اینکه از مردم بخواهند رای دهند ولی در هر صورت آنها کاندیدا نخواهند داشت.

به باورم این شیوه ای غلط است. چرا که ما یک فرصت انتخاب را با این روش از دست می دهیم. ممکن است یک مجموعه ای سیاسی آنقدر قدرت نزد مردم داشته باشد که بگوید حالا که در انتخابات شرکت نمی کند ۲۰ درصد مردم بیشتر نمی آیند که خودش یک عمل سیاسی از طریق انتخابات است. زیرا حکومت می بیند که یک ابزار مهم مشروعیت و مقبولیتش غایب است. اما وقتی که برفرض ۴۰ درصد مردم در انتخابات شرکت می کنند این روش درستی نیست و فرق زیادی برای حکومت ندارد.

اگر این اتفاق بیفتد ممکن است قدرت در دور لج بازی بیفتد و بگوید یکسال بعد همه فراموش می کنند مشارکت در انتخابات ۳۰ درصد بوده یا ۷۰ درصد و کار خود را کند. البته این کاری عقلانی نیست و حکومت هیچ گاه نباید چنین کاری انجام دهد.

اصلاح طلبان اگر می خواهند در صحنه سیاسی باقی بمانند باید عمل سیاسی مشخصی داشته باشند که مردم لمس کنند. شما اگر خود را کنار بکشید عامه مردم این عمل را لمس نمی کنند و ممکن است برداشت عمومی این باشد که از جرگه قدرت کنار کشیده اید. لذا چنین رویکردی نه شورای نگهبان را متنبه می کند که دست از نظارت استصوابی بردارد و نه نتیجه ای برای اصلاح طلبی خواهد داشت.

حتی ممکن است منجر به مسدود شدن راه های تنفسی اصلاح طلبان شود و اصلاح طلبان در تمامی عرصه ها دچار مشکل شوند.

حضور پررنگ مردم در این انتخابات، ضامن امنیت و منافع کشور است

اغلب کارشناسان تاکید دارند که یک رئیس جمهور حداکثری بسیار بهتر می تواند به حل مشکلات بپردازد. آنها حتی تاثیر این موضوع را در حوزه سیاست خارجی یادآور می شوند. تحلیل شما چیست؟

به نظرم حضور پررنگ مردم در این انتخابات، ضامن امنیت و منافع کشور است. خصوصا در بحث های بین المللی و مذاکراتی که انجام شده، اینکه بعضی ها بگویند وضعیت دولت ایران متزلزل است بنابراین می توان آوانس کمتری در مذاکرات داد، اصلا مطلوب نیست. به نظرم هم حکومت در اینجا نقش تعیین کننده ای دارد هم گروه های سیاسی ای که دارای تاثیرگذاری هستند.

حکومت باید سیاست داخلی و شرایط کشور را به شرایط بین المللی پیوند دهد و با اقتدار صحبت کند. ممکن است برخی ها بگویند این باعث غرور اقتدارگرایان خواهد شد. در حالی که باید پرسید آیا کشور از تقویت اقتدارگرایی بیشتر متضرر می شود یا اینکه طوری اقدام شود که چیزی از مذاکرات عاید کشور نشود؟

بنابراین همه باید ارزیابی لازم را داشته باشند که کدام یک از این روش ها می تواند منافع ملی و امنیت را در درازمدت تامین کند. معتقدم که این موضوعی یک طرفه نیست و حسّم این است که حکومت یا دست کم رهبری این تمایل را دارند که مشارکتی حداکثری رقم بخورد. اما عملکرد نهادهای مختلف حکومت باید بر این مساله صحه بگذارد.

آقای خاتمی سرمایه بسیار بزرگی برای کشور و اصلاح طلبان است

در ماه های گذشته نامه ای از سوی آقای خاتمی برای رهبری نوشته شد که گویا تعداد صفحاتش به ۳۷ صفحه می رسیده، در رابطه با این نامه واکنش های مختلفی از سوی چهره های اصولگرا و اصلاح طلب وجود داشت. این نامه حائز چه مسائلی بود و آیا در راستای همان مشارکت حداکثری نوشته شده بود؟

من در باره محتوای این نامه همان قدر اطلاع دارم که شما دارید. لذا نمی توانم مطلب بیشتری درباره محتوای آن بگویم. اما این را می توانم بگویم که آقای خاتمی سرمایه بسیار بزرگی برای کشور و اصلاح طلبان است. از این رو، خیلی باید به چنین اشخاصی که اخلاق، منش، نگاه ملی و احساس مسئولیت دینی دارند، توجه شود.

نامه آقای خاتمی به رهبری برای ثبت در تاریخ نبود. اگر برای این بود آن را منتشر می کردند و بعد از آن می گفتند که چه دغدغه هایی دارند. این نامه ای بود از سوی یکی از صاحب نظران سیاسی که در دوره ای در رأس دولت هم قرار داشته است. بنابراین حکومت باید از چنین نامه هایی استقبال کند. اینکه هواداران اصلاح طلبان فشار بیاورند که این نامه چه بوده و تحلیل های مختلفی ارائه کنند کار درستی نیست.

در اردوگاه اصولگرایان نیز، ابتدا از سوی تندروترین قشر این جریان که جزو مشکلات و معضلات جامعه محسوب می شوند، هجمه هایی صورت گرفت اما دیگر کسی این موضوع را دنبال نکرد. این مساله نشان داد که رهبری و حاکمیت پذیرفته اند که این نامه از سر دلسوزی و خیرخواهی برای کشور و جمهوری اسلامی بوده است.

ایران در صحنه بین المللی حرکتی منطقی داشته است

اگر حکومت کار را به تندروها بسپرد آنها کمتر از سربریدن ۱۰۰ هزار نفر رضایت نمی دهند. از این رو به نظرم این پالس مثبتی بود که باید قدرش را دانست. راه های گفت و گو اشکال مختلف دارد. شخصا معتقدم چنین نامه هایی منجر به باز شدن یک راه گفت و گو خواهد شد. در مدت اخیر، خصوصا موضوعاتی نظیر برجام و رفع تحریم ها توسط حکومت با دقت دنبال می شود. دلواپسان هم بدانند که این مسائل جای دلواپسی ندارند و به دقت پیش می رود.

این نتیجه تدبیری است که صورت گرفته و به نظر می رسد که حکومت به دنبال حل این مسائل است. حتی در ارتباط با موضوعاتی که اخیرا اتفاق افتاده و اسرائیلی ها تلاش زیادی داشته اند که بازگشت به برجام از سوی آمریکا اتفاق نیفتد ایران موضعی منطقی در پیش گرفت.

 در ارتباط با شهادت سردار سلیمانی و شهادت مرحوم فخری زاده و همچنین اقدامات ایذایی دیگر اسرائیل، موضعی که ایران گرفت منطقی و درست بود. البته این بدان معنا نیست که ایران توان جبران این اقدامات را ندارد بلکه استراتژی جمهوری اسلامی، حل برجام به صورت عادلانه و منصفانه است و ایران در صحنه بین المللی حرکتی منطقی داشته است.

یک بار یکدستی ایجاد شد و کشور هنوز هم خسارت آن را می دهد

اعتقاد برخی تحلیلگران این است که گروهی درصدد ایجاد دوقطبی خدمت و خیانت در کشورند. به نحوی که خودشان را خادم و رقبای سیاسی شان را خیانت کار لقب می دهند. چقدر این دوقطبی را قبول دارید و به نظرتان چگونه می توان با این رویه مقابله کرد؟

بعضی ها فکر می کنند ظرفیت جمهوری اسلامی بی نهایت است لذا اگر هر اقدامی هم انجام دهند آسیبی به آن نخواهد رسید. یکی از کج سلیقگی هایی که وجود دارد این است که منابع ناب انسانی را که می توانند برای کشور مفید باشند حذف کنیم. این یک نوع نگاه بیمارگونه امنیتی است. امنیتی ها شغل شان ایجاب می کند به همه چیز با سوءظن نگاه کنند مگر اینکه خلافش ثابت شود.

اما حکومت داری و توسعه و پیشرفت می گوید همه می توانند کمک کنند مگر اینکه خلافش اثبات شود. کسانی که با نگاه امنیتی یا نگاه کینه توزانه با منابع ناب انسانی کشور این گونه برخورد می کنند، خسارت جدی به کشور می زنند. اوج این نگاه را می توان در اختلاف میان دو قوه دید. طرفداران این نگاه حتی نمی خواهند بپذیرند که یک بار یکدستی ایجاد شد و کشور هنوز هم خسارت آن را می دهد.

طرف دیگر مخالفان حکومت هستند به گونه ای که می خواهند القاء کنند تنها راه ممکن اصلاحات ساختاری است و در ته ذهن شان براندازی خاموش است. براندازان تابلودار جمهوری اسلامی نیز در ۴۲ سال اخیر تمام تلاش خود را در این راستا به کار بسته اند اما کاری از پیش نبرده اند. معتقدم این دو گروه دو سر یک قیچی هستند که تیزی تیغه گروه اول به دلیل مسلط بودن درون حکومت بیشتر است و منجر به از بین بردن منابع می شود.

ظرفیت های جمهوری اسلامی به اندازه ای نیست که تنازعاتی به این شکل صورت گیرد و حذف بیشتر به دنبال بیاورد. معتقدم سنت روشنفکری ایران از اول مشروطه تا الان، این بوده که توافقی با حکومت ها نداشته است. حتی در دوره مشروطه قبل از سلطنت رضا خان این تنازع را به طور جدی می بینیم و بعد از مجلس اول مشروطه، گرفتاری ها ناشی از برخوردهای تند بوده است.

نفوذ را به حضور فردی در یک مجموعه که دسترسی چندانی هم ندارد تقلیل داده اند

در روزهای گذشته شاهد حادثه نطنز بودیم. یکی  از بحث هایی که در این زمینه مطرح است مربوط به نفوذ است. آیا انتقاداتی که به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی وارد می شود، درست است؟

وقتی که مسائل در حد نازلی قرار می گیرد و کینه توزی صورت می گیرد، اثراتش در بخش های گوناگون متفاوت است. از جمله در سیستم های امنیتی و اطلاعاتی ما ممکن است راهی اشتباه پیموده شود. برای نمونه، نفوذ را به حضور فردی در یک مجموعه که دسترسی چندانی هم ندارد ولی صرفا عقیده ای متفاوت از آقایان دارد، تقلیل دهند یا اینکه مقامات کشور را درگیر پرونده هایی کنند که نتیجه ای در بر ندارد الا اینکه نخبگان کشور را به این نتیجه می رساند که این نیروها با عقلانیت درخصوص موضوعات مختلف رفتار نمی کنند.

به طور قهری این سوال به وجود می آید که چطور می گفتید اگر این افراد بازداشت شوند همه چیز حل می شود اما حالا اسرائیلی ها می توانند در کشور جولان دهند؟ نیروهای امنیتی و سازمان اطلاعاتی بیگانه می توانند جولان دهند؟ معلوم است که آنها تمرکز اصلی خودشان را از یک موضوع اصلی به موضوعی فرعی و حاشیه ای تقلیل داده اند.

اینکه درون یک سیستم دو یا سه مجموعه اطلاعاتی داشته باشیم و میانشان رقابت ایجاد شود، خطایی فاحش است

بحث دیگر این است که کار اطلاعاتی و امنیتی فوق العاده تخصصی و حساس است. اینکه درون یک سیستم دو یا سه مجموعه اطلاعاتی داشته باشیم و میانشان رقابت ایجاد شود، خطایی فاحش است. زیرا نهادهای امنیتی شبیه حوزه اقتصاد نیستند که بگوییم دو بنگاه اقتصادی می گذاریم تا با هم رقابت کنند.

لذا می بینیم که متخصصین امر در وزارت اطلاعات می گویند موضوعی که شما نامش را جاسوسی می گذارید، جاسوسی نیست. اما باز یک عده کار خود را می کنند. جالب است که این کوته نظری به جایی می رسد که وقتی فیلمی درباره فعالیت های امنیتی ساخته می شود و مورد اعتراض قرار می گیرد که خلاف مصالح ملی است، بازهم بالای ۲۰۰ نماینده نامه می نویسند که از آن فیلم حمایت می کنند. متأسفانه موضوعات تا این اندازه نازل می شوند.

اما یک موضوع سوم هم وجود دارد. آن اینکه ما اسرائیل را به عنوان دشمن دست کم می گیریم. نمی خواهیم بپذیریم که اسرائیل قوی ترین سازمان اطلاعاتی دنیا را دارد و از اول انقلاب در این کشور بوده و جولان داده و ما نتوانستیم پیچیدگی و دانش لازم را برای مقابله با آن داشته باشیم. عقل می گوید باید رفت و متمرکز شد و با نفوذ آنها مقابله کرد.

 

باید دید دقیقا چه کار می توان کرد که راه های نفوذ اطلاعاتی بسته شود

البته من قبول ندارم که سازمان های اطلاعاتی ما می توانند به اندازه موساد توانایی داشته باشند. اساسا اسرائیلی ها تنها به اتکای سازمان های اطلاعاتی و نظامی شان بوده که توانستند تاکنون در منطقه دوام بیاورند. وقتی مرحوم فخری زاده را با آن روش های پیچیده ترور کردند مأمورین باید می رفتند و می دیدند چه کار می توان کرد که چنین مواردی تکرار نشود.

در همین اتفاق نطنز باید دید دقیقا چه کار می توان کرد که راه های نفوذ اطلاعاتی بسته شود. به نظرم بزرگان حکومت باید برای این موضوع چاره ای بیندیشند. شخصا معتقدم با ادامه این روند بازهم اسرائیل می تواند از این نوع اقدامات خود انجام دهد و این باعث خسارت های جبران ناپذیری خواهد شد. اگر نیروهای امنیتی اقدامات خود را درست انجام دهند حتما حمایت های مردمی را هم خواهند داشت.

اما وقتی مسائل فرعی را دنبال می کنند مانند بازداشت خبرنگاران یا فعالان محیط زیست که با صد من چسب هم نمی توان انگی به آنها زد. بازهم ممکن است حوادثی این گونه اتفاق بیفتد.

باید از تمام منابع و توان کشور استفاده کرد

اظهارات زیادی درباره کاندیداهای ریاست جمهوری مطرح شده، به نظر شما کسی که می خواهد در قامت رییس جمهور ظاهر شود باید چه ویژگی هایی داشته باشد تا کشور را از مشکلاتی که به آن دچار شده، نجات دهد؟

مجموعه هایی که کاندیدا انتخاب می کنند باید به این سوال پاسخ دهند که چه کسی مناسب است. باید دید آیا کسی مناسب است که صرفا بگوید هرچه رهبری یا شورای عالی امنیت ملی تشخیص داد انجام می دهد؟ آیا باید تک ساحتی باشد یا ساحت های مختلفی داشته باشد؟ به نظرم باید دید اگر اصلاح طلبان کسی را معرفی کردند و او رئیس جمهور شد می تواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد یا نه؟

کسی که روی کار می آید حتما باید تحلیلی قوی، کلان و موسع نسبت به شرایط کشور داشته باشد. اگر چنین تحلیلی نداشته باشد حتما مسیر را اشتباه می رود و در تعیین کابینه و اولویت ها دچار مشکل خواهد شد. آنچه رئیس جمهور آینده باید به آن بپردازد کارهایی است که ما را به عنوان یک قدرت منطقه ای تثبیت می کند. در عین حال او باید به توسعه داخلی کشور بیشتر توجه کند. زیرا شاخص ها در این زمینه مشخص هستند.

برای تحقق این امر باید از تمام منابع و توان کشور استفاده کرد و مهم ترین منابع، منابع انسانی است. نباید اجازه دهیم که مغزهای متفکر کشور احساس نامفیدی کنند. حتی باید به این فکر کنیم که چگونه می توان مغزهای متفکری را که دانش و سرمایه دارند و مهاجرت کرده اند به کشور بازگردانیم. اینکه چکار می توان در خصوص مصرف بهینه منابع انرژی در کشور کرد. به نظرم این مساله مکمل نقش منطقه ای و بین المللی ایران است. لازمه پایداری این نقش، توسعه داخلی و نگاه به درون کشور است.

چه کسی هست که نداند آقای خاتمی می تواند به اتحاد و همبستگی ملی کمک کند؟

جریان رقیب همواره این حرف را تکرار می کند که اصلاح طلبان نتوانستند نیروهایی تربیت کنند که بتوانند نقش کاندیدایی قابل قبول هم برای نظام و هم برای مردم ایفا کنند. نظر شما در این باره چیست؟

آنها حق زدن چنین حرف هایی ندارند چرا که خودشان سر تمام رقبای خود را بریده اند. یکی از بحث های اصلی ام همواره این بوده که چرا از منابع موجود به خوبی استفاده نمی شود. منتها جریان رقیب همه را ساقط می کند. چه کسی هست که نداند آقای خاتمی فردی دلسوز و با نفوذ به دلیل اخلاق و منشش در این کشور است که می تواند به اتحاد و همبستگی ملی کمک کند؟ چرا باید بر کنار باشد؟

در حالی که همین اصولگرایان می توانند قسم بخورند که رفتار آقای خاتمی با حکومت به مراتب سنجیده تر و عاقلانه تر از احمدی نژاد بوده است. هرچند که این مقایسه کار درستی نیست. اما احمدی نژاد را حمایت کردند و به شدت از خودشان دانستند و آقای خاتمی را طرد کردند.

در پاسخ به مدعیان چنین حرف هایی می توان گفت آیا شما گذاشتید که نیرویی تربیت شود؟ ضمن اینکه در حال حاضر در بین اصلاح طلبانی که بیشتر از ۵۰ الی ۶۰ سال سن دارند به اندازه چند کابینه نیروی ملی و مستحکم وجود دارد که اغلب نخبگان علم و دانش از آنها حمایت می کنند.

اینکه می گوییم اصلاح طلبی تنها سیاسی نیست و در همه عرصه ها است، توسط تکنوکرات ها و بوروکرات های کشور کاملا مورد حمایت قرار می گیرد و افکار نویی وارد جریان می کند. مشکل از جانب اصلاح طلبان نیست بلکه ایراد از جای دیگری است.

هرکس آمد کاری کند انگی از سوی سازمان های اطلاعاتی به او زده شد

اما مشکل دیگری وجود دارد که مختص اصلاح طلبان نیست و در میان اصولگرایان نیز دیده می شود؛ به دلیل شرایط موجود، نسل دوم این جریان ها آن طور که باید و شاید در عرصه های سیاسی و اجرایی به کار گرفته نشدند از این رو، رزومه یا کارنامه ای درخور ندارند. به نظرم رهبری که درباره جوانگرایی صحبت می کنند حتما برنامه هایی در این زمینه دارند. البته اصلاح طلبان می توانند مدعی شوند که هرکس آمد کاری کند انگی از سوی سازمان های اطلاعاتی به او زده شد. همه را رد کردند و این از خسارت های بزرگی است که به نام امنیت و حراست به کشور زدند و نیروهای توانمند و کارآمد را از صحنه کنار گذاشتند و به طور طبیعی عرصه برای ظهور و بروز جوانان اصلاح طلب بسیار تنگ بوده است وگرنه افراد خوش فکری هستند.

به عنوان مثال،  بازجو آقای محمدرضا جلایی پور را به عنوان یک فرد برجسته و خوش فکر تهدید می کند که حق فعالیت در انتخابات ندارد. امثال او زیادند. چرا باید با یک انسان نخبه که نفر اول کنکور است چنین برخوردی شود؟ کارنامه او مشخص است و وی همواره حامی اعتلای جمهوری اسلامی بوده، ولی حاصل فعالیتش زندان و سلول انفرادی بوده است. اصولگرایان اول باید در این رابطه جوابگو باشند و بعد مدعی شوند که اصلاح طلبان کسی را ندارند.

آقایان موسوم به اصولگرا! از این کینه ها و تنگ نظری ها دست بردارید

بنده با توجه به شناخت و تجربه ام و دلسوزی ای که نسبت به نظام و انقلاب دارم؛ حاضرم تضمین کنم که جریان اصلاحات قادر است همین امروز کابینه ای کارآمد و زیر ۵۵ سال ارائه دهد. کابینه ای که بتواند کشور را به خوبی اداره کند. اما آیا استصواب و سیستم امنیتی و حراست ها می گذارند؟ بغض و کینه و خودخواهی و اقدامات ضدملی و ضد امنیت کشورشان می گذارد؟ امیدوارم که امنای کشور کینه ها را بشویند و به ایران و منابعش بیشتر توجه کنند و زمینه ای فراهم آورند که این کشور با وجود امکانات و سند چشم انداز ۲۰ ساله ای که دارد، به نتیجه برسد.

از نظر مردم ما قاسم سلیمانی حامی و ضامن امنیت این کشور بود و در صف مقدم مبارزه با جریانات تندی نظیر داعش قرار داشت. وقتی شهید شد مردم یکپارچه شدند و قدرش را دانستند و گفتند که او به خاطر ما رفت. به نظرم کسانی که ایشان را ترور کردند هم هیچ گونه منطقی نداشتند و از اقدام ناجوانمردانه و نامعقول خود شرمنده شدند.

اگر به منابع توجه شود و مردم احساس کنند که کشور به اعتلای خوبی می رسد چه چیزی مهم تر از حمایت جدی مردم از یک حکومت خواهد بود؟ فقط می توانم یک جمله بگویم. آقایان موسوم به اصولگرا! از این کینه ها و تنگ نظری ها دست بردارید. دست بردارید از اینکه با یک سنت گرایی غیرمنطقی جوان هایمان را از دست دهیم. مثال هایش بسیار زیاد است. چرا برخی ها احساس خطر می کنند و می گویند وااسلاما؟! برای اینکه ما در ارتباط با دین و اسلام نیز سرنا را از دهانه گشادش نواخته ایم. تلاش کردیم همه را بهشتی کنیم اما به جهنم ختم شد.

 

مشاهده خبر در جماران