در پستی اینستاگرامی مطرح شد؛
شعری برای حاج قاسم همراه با عکسی دیده نشده
این همان ژنرال سلیمانی است که اسمش در همه لیستهای سیاه دنیای استکبار به چشم میخورد. همان که در کنگره آمریکا برای شهید کردنش نقشهها کشیدهاند. او حالا با لباس سیاه نشسته روی گلیمی و حواسش هست به جوانکی که سینی چای میان مهمانها میچرخاند و به او یادآوری میکند که « برای آن چند نفر هم که تازه آمدهاند چای ببر!»
پایگاه خبری جماران: وارد مجلس که میشوم چشمهایم دنبال چهره آشنایی است که سخت مشتاق دیدارش هستم. بانی مراسم. بالای مجلس نیست، میگویم شاید هنوز نیامده، که میبینم جلو خودم نشسته. وسط مجلس. ساده و بی ریا.
این همان ژنرال سلیمانی است که اسمش در همه لیستهای سیاه دنیای استکبار به چشم میخورد. همان که در کنگره آمریکا برای شهید کردنش نقشهها کشیدهاند. او حالا با لباس سیاه نشسته روی گلیمی و حواسش هست به جوانکی که سینی چای میان مهمانها میچرخاند و به او یادآوری میکند که « برای آن چند نفر هم که تازه آمدهاند چای ببر!»
احوالپرسی می کنم، چند لحظه بعد که او یک چشمش به حاج آقا عسکری سخنران مجلس و یک چشمش به مهمان های تازه وارد است، کاغذی از جیبم در می آورم و این سروده قدیمی ام را تا آنجا که می توانم خوش خط می نویسم و می گیرم به طرفش
از آن روزی که چشمان تو تر بود
مرا درد تو سلاخ جگر بود
الهی کاش وقتی دشمن آمد
دل من بین آن دیوار و در بود.
شعر را می خوانَد، با نگاهی سرشار از مهربانی و تشکر کاغذ را تا می کند می گذارد توی جیب پیراهنش.....
از کتاب "شاید پیش از اذان صبح"، احمد یوسف زاده
از صفحه اینستاگرام احمد یوسف زاده
مشاهده خبر در جماران