تحلیل هادی خانیکی از پیامدهای موج دوم کرونا
وقتی که ما با یک پاندمی روبهرو شدیم در مراحل نخست، این تصور شکل گرفته بود که عالمگیر بودن آن شرایط یکسان یا خواستههای نزدیک به هم را در کل جهان به وجود آورده است. اما در ادامه با آمدن موج دوم کرونا در برخی از کشورها و از جمله در ایران این فرضیه زیر سؤال رفت و گویی کرونا دیگر یک مسأله جهانی یکسان برای همه جوامع نیست و از اینجا بود که تفاوتها و تمایزها برجسته شد.
به گزارش جماران؛ روزنامه ایران نوشت: وقتی که ما با یک پاندمی روبهرو شدیم در مراحل نخست، این تصور شکل گرفته بود که عالمگیر بودن آن شرایط یکسان یا خواسته های نزدیک به هم را در کل جهان به وجود آورده است. اما در ادامه با آمدن موج دوم کرونا در برخی از کشورها و از جمله در ایران این فرضیه زیر سؤال رفت و گویی کرونا دیگر یک مسأله جهانی یکسان برای همه جوامع نیست و از اینجا بود که تفاوت ها و تمایز ها برجسته شد. همین وضعیت متفاوت جوامع در وقوع یا عدم وقوع موج دوم کرونا، به ایجاد «اضطراب و بی قراری اجتماعی» دامن زد
«اضطراب سلامت» یکی از جدیترین دغدغههای این روزهای مردم در سراسر دنیا است که به ظهور «شهروندان بیقرار» انجامیده است و جامعه ما نیز از این قاعده مسثتنی نیست. اضطراب سلامت و ظهور شهروند بیقرار بیتردید بر رفتار و مطالبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم و به تبع بر جریان سیاستگذاریها هم اثرگذار خواهد بود. از این رو، بر آن شدیم تا در گفتوگویی با دکتر هادی خانیکی، استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، تأثیر کرونا را بر سطح و کیفیت مطالبات سیاسی و اجتماعی به بحث بگذاریم. تحلیل خانیکی از این موضوع نکات قابل توجهی دارد که در ادامه میخوانید:
جناب دکتر خانیکی، این روزها با موج دوم شیوع کرونا مواجه هستیم. به اعتقاد شما، این اوجگیری مجدد بیماری به لحاظ اجتماعی و فرهنگی، ما را با چه مسائل تازهای مواجه کرده است؟
این روزها با شرایطی مواجهیم که به تعبیر اپیدمیولوژیستها یک پیک جدید در شیوع ویروس کرونا است هر چند که ما در موج اول در یک فرآیند کاهشی قرار گرفته بودیم اما هنوز میزان شیوع را به صفر نرسانده بودیم که با بازگشت بیماری و موج جدید آن مواجه شدیم.
شروع این پیک جدید، طبیعتاً ما را هم در بخش سلامت و هم در بخشهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در برابر مسائل جدیدی قرار میدهد و گروههای مختلف شهروندان اعم از نخبگان، عامه و نظام حکمرانی را با پرسشهای جدیدی روبهرو میکند؛ اینکه تاکنون چقدر مسیر مهار این بحران را طی کردهایم؟ چقدر به مسیرهای جدید ورود کردهایم؟ آیا اقداماتی که در جریان موج اول شیوع کرونا اتخاذ شده بود میتواند موج دوم را هم مورد حمایت قرار داده و تابآوری را بیشتر کند؟ و...
به اعتقاد من، این پیک تازه و این موج دوم شیوع کرونا یا بازگشت دوباره بیماری، شرایطی را به وجود آورده که بر نظرها یا برنامههای گذشته مهر تأیید یا تشکیک میزند. وضعیت جدید، ضرورت تأمل و بازنگری را بیش از پیش در تمام زمینههای نظری و عملی برجسته کرده است. اگر به ایران بهعنوان جامعه پیشرویمان، توجه کنیم چند مشخصه را مطالعات میدانی و پیمایشها نشان میدهد؛
نخست، وحشت و اضطراب در جامعه بیشتر شده است. این امر تنها یک پدیده طبیعی نیست بلکه یک پدیده اجتماعی هم هست.
دوم آنکه، این تصور که کرونا مدت محدودی شایع هست و پدیدهای گذرا است زیر سؤال رفت و به نظر میرسد که کرونا همچنان حضور دارد. از این رو، ما باید نوعی سازگاری و تطبیق با آن را در دستور کار قرار دهیم.
سوم، به نظر میرسد در عرصهِ سیاستگذاری تابآوری اجتماعی، با عامل جدیدی مواجه هستیم و آن کنترلی که در مراحل اولیه حاصل شد و شیوهها و راههای اثربخشی که در مقابله با ویروس کرونا پیش گرفته بودیم، با وجود موفقیت نسبی، غفلت از دیگر جنبهها را در پی داشت.
چهارم، شیوههای اتخاذ شده برای ایمنی که بعضاً از آن تحت عنوان «ایمنی گلهای» سخن به میان میآید ناکافی بودن خود را نشان داد و باید به سمت برنامهریزیهای سازماندهی شده و نهادینه رفت.
پنجم، تقویت نگرشها و سیاستهای علمی در حوزههای مختلف دانش؛ اعم از دانش بهداشت و درمان، علم و فناوری و علوم انسانی بیشتر شده است.
ششم، نیاز به تحرک مدنی، پویش و مشارکت شهروندان در وضعیت موج دوم بیشتر احساس میشود؛ چون عوامل شیوع و زمینههای آن تغییر پیدا کرده است. به نظر میرسد مناطق و شهرهای کوچک، حتی سنتها، آیینها، عادات و رسوم و... همه به زمینههای شیوع بدل شدهاند به طوری که خود عامل فرهنگ به ایجاد موج دوم شیوع ویروس کرونا دامن زده است. در نتیجه، تکیه بر چنین زمینههای فرهنگی، بتدریج جامعه را به یک «قربانگاه» بدل خواهد کرد.
پرسشی که در این وضعیت مطرح میشود این است که با این مسائل فرهنگی چگونه باید برخورد کرد؟ به نظر میرسد که منظومهای از مسائل معرفتی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و بهداشتی در برابر ما قرار گرفته است که بهدنبال حاد شدن اوضاع ضرورت بازاندیشی در آنها بیش از پیش به چشم میخورد.
به نظر میرسد که ما بهدنبال شیوع ویروس کرونا خصوصاً در جامعه خودمان با ظهور «شهروند بیقرار» مواجه شدهایم. اضطراب سلامتی که در جامعه ما شکل گرفته چقدر میتواند در سطح مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم خصوصاً این روزها که در آستانه سال انتخابات ریاستجمهوری هم هستیم، اثرگذار باشد؟
وقتی که ما با یک پاندمی روبهرو شدیم در مراحل نخست، این تصور شکل گرفته بود که عالمگیر بودن آن شرایط یکسان یا خواستههای نزدیک به هم را در کل جهان به وجود آورده است. اما در ادامه با آمدن موج دوم کرونا در برخی از کشورها و از جمله در ایران این فرضیه زیر سؤال رفت و گویی کرونا دیگر یک مسأله جهانی یکسان برای همه جوامع نیست و از اینجا بود که تفاوتها و تمایزها برجسته شد. همین وضعیت متفاوت جوامع در وقوع یا عدم وقوع موج دوم کرونا، به ایجاد «اضطراب و بیقراری اجتماعی» دامن زد. واقعیت این است که بیقراری و اضطراب اجتماعی نیاز به اقدامات فوری را بیشتر میکند. در خیلی از مواقع همین اقدامات فوری، مانعی برای اقدامات بنیادیتر میشود؛ بالاخره ویروس کرونا مثل یک آتش به دامان همه حوزهها اعم از آموزش، اقتصاد، سیاست و فرهنگ افتاده است و نگاه را از دوردست به نزدیک میآورد. بنابراین در سیاستگذاریها «دوردست» کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
بهطور طبیعی دو عامل، اضطراب و نگرانی شهروندان را بیشتر میکند؛ نخست اینکه، در چه موقعیت و جایگاه اجتماعی قرار دارند؟ چقدر نهادهای مدنی و اجتماعی، نظامهای صنفی و حقوقی و جریانهای سیاسی، نگرانی فردی او را به شکل جمعی پیش میبرند؟ دوم، موقعیت نهاد سیاست است؛ به این معنا که چقدر شهروند در عرصه سیاسی، احساس پناه داشتن یا بیپناهی میکند؟ آیا خود باید به فکر آیندهاش باشد یا نهادهای حاکمیتی، سازوکارهای حمایتی لازم را برای او به کار میگیرند.
به هر حال، شهروند مضطرب همانطور که اشاره کردید خواستهها و مطالبات مضطربانه دارد، خواستههایی که راهحلهای فوری طلب میکند. بهصورت متناقضی گاه مداخله دولت به مفهوم عام و گاه عدم مداخله دولت را در حل بحران کرونا طلب میکند. هر کدام از این وضعیتها (مداخله و عدم مداخله دولت) مسألهای را حل و مسألهای را ایجاد میکند.
همانطور که اشاره کردید «شهروند بیقرار» میتواند رفتارها و مطالبات سیاسی و اجتماعی فوری و شتابزده هم داشته باشد. چقدر یک صورت بندی مفهومی از وضعیت امروز جامعه، میتواند قدری از این سردرگمی و بیقراری جامعه بکاهد؟
به صورت عام چه در برابر این اپیدمی و چه در برابر هر مسأله اجتماعی دیگری نمیتوان توقع زیادی از عنوان کلی «علوم انسانی» داشت؛ اینکه مفهوم یا حتی پرسشهای واحدی را در برابر انسان و جامعه قرار بدهند، بالاخره هم دایره علوم انسانی وسیع است و در هر کدام از حوزههای آن، پیوستارها و طیفهای فکری متفاوتی وجود دارد. ولی بهطور خاص، به نظر میرسد که در سطح جهانی، مهمترین مواجهه در حوزههای معرفتی و علمی، اولویتدار شدن پرسشها نسبت به داوریها بود و اینکه براساس پارادایمهای گذشته نمیتوانیم به مسائل دوران کرونا و پساکرونا بپردازیم.
در جریان شیوع ویروس کرونا، حرف اپیدمیولوژیستها بیشتر دیده و شنیده شد البته آیندهنگرها نیز سهم کمی را در این شرایط جدید ایفا نکردند و جنبههای خوشبینانه و نگرانکننده را مطرح کردند. به همین اعتبار، اگر از سویی با «شهروند بیقرار» مواجهیم از سوی دیگر با انبوهی از دانشمندان و دانشهایی مواجهیم که دانستههای خود را در بوته آزمایشهای جدیدی دیدند.
علوم انسانی در این وضعیت کمکی که میتواند بکند، مرور گزارهها و اظهارنظرهای فیلسوفان، جامعهشناسان، آیندهنگرها، اقتصاددانان و روانشناسان و تحلیل وضعیت امروز و مخاطرات آینده براساس آن گزارهها است؛ حتی میتوان پیکهای مراحل جدید را میدانی برای سنجش درستی آرای دانشمندان و نظریهپردازان علوم انسانی نیز قرار داد.
هابرماس در عالم اندیشه سیاسی، فلسفی و اجتماعی جایگاه قابل تأملی دارد. به زعم او، هیچگاه تا به امروز ما چنین آگاهی نسبت به جهل و اجبارمان به زندگی تحت شرایط نامعلوم نداشتهایم. سخن او بر چالشهای علم مدرن در مرتفع کردن نیازهای اساسی انسان از جمله تأمین سلامت، امنیت، معنویت، اخلاق، خداباوری، مرگاندیشی تأکید دارد؛ که امروزه هم به وجه بارزی موضوعیت دارند.
اما به نظر من توجه به همه اینها آن گزینههای محتمل پیش روی ما را حداقل از شکل خطی و روشن به صورتبندیهای گوناگون بدل میکند که همین عدم قطعیت، همین فهم عدم قطعیت کمک میکند که انتظارات خیلی عاجل نداشته باشیم.
فارغ از پیامدها و مسائلی که در جریان شیوع ویروس کرونا با آن مواجه شدیم، فکر میکنید که کرونا چه فرصتهایی را برای ما ایجاد کرد؟
بهدنبال شیوع ویروس کرونا، ضرورت گشودگی و گفتوگوی عملی (نه فقط نظری) بین ساحتهای مختلف علوم پیش آمد؛ خود من بهعنوان کسی که در حوزه ارتباطات مطالعه میکنم و در این رابطه «مسأله» دارم، به تأثیر از همین مسأله در ایران در کنار دوستان اپیدمیولوژیست نشستم و از این منظر با هم گفتوگو کردیم. به همین دلیل، معتقدم گفتوگو بین حوزههای مختلف دانشی در جریان شیوع ویروس کرونا بیشتر شد. «گفتوگو» تنها قابل فروکاستن به سطح مذاکرات سیاسی یا پیدا کردن مکانیسمهای حل اختلاف در مسائل اجتماعی نیست؛ گفتوگو یعنی توجه کردن به منظرهای مختلفی که پیش از این نادیده گرفته میشد. بهعنوان مثال ساحت سیاست به همه مسائل، بیشتر سیاسی و ساحت اقتصاد به همه مسائل، بیشتر اقتصادی نظر میکرده است، اما امروز کرونا نشان میدهد که نقش روان و روانشناسی هم چقدر مهم است؛ اجتماع، ارتباطات، زبانشناسی و... چقدر اهمیت دارد. به نظر من، مرز بین دانشهای بنیادی و دانشهای کاربردی در حال کمرنگتر شدن است؛ چون ما درگیر مسائل اضطراری هستیم و باید بنیادیتر به آن بیندیشیم.
ما در شرایطی قرار گرفتیم که بهطور متعارف شاید برای آن شرایط آمادگی نداشتیم و به آن پرتاب شدیم و این پرتابشدگی در وجه «حکمروایی»، «اقتصاد» و «آموزش» بیشتر ظهور و بروز دارد. در وجه حکمروایی، با «حکمروایی الکترونیک» رو به رو شدیم و طی آن دریافتیم که چه بخشهایی از نظام بوروکراتیک ما زائد است و کارکرد چندانی ندارد و اینکه اساساً حکمروایی الکترونیک چقدر میتواند برای پاسخگویی به مسائل جامعه فرصتساز باشد. بهدنبال شیوع ویروس کرونا بسیاری از جلسات تعطیل شد و اتفاق خاصی هم نیفتاد. این امر، نشان میدهد که خیلی از کارها و جلسات ما زائد و مانع بوده است. به نظر میرسد که کرونا، یک نوع گشودگی در مناسبات اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی را رقم زد و برای فهم، تغییر، اصلاح نگرشها و ساختارها فرصتی را در برابر جامعه ما قرار داد. مهمترین فرصتی که کرونا برای ما ایجاد میکند این است که به یک درک مشترک از تغییر و الزامها و ضرورتهای آن در سه سطح «حکمروایی»، «توانمندی جامعه مدنی» و «مسئولیت اجتماعی شهروندان» برسیم.
مشاهده خبر در جماران