ناگفتههایی در مورد سپهبد شهید سلیمانی از زبان حسین امیرعبداللهیان
سردار سلیمانی باعث شد که «توازن قدرت» به ضرر رژیم صهیونیستی و به ضرر دشمنان منطقه رقم بخورد. این آثار وجودی سردار سلیمانی در دوران حیاتش بود. شهادت سردار سلیمانی نیز موجب برکات بالاتری شد. در همان چند روز اول حماقت ترامپ و آمریکاییها در هدف قرار دادن سردار سلیمانی و پاسخ کوبندهی ایران در هدف قرار دادن پایگاه عینالاسد و شکستن ابهت آمریکاییها، یکبار دیگر «توازن قدرت» را به ضرر آمریکاییها رقم زد. گویا سردار سلیمانی هم وجودش در دنیا، هم روح بلندش در آن دنیا یک مأموریت و رسالت بزرگی داشت که توازن را به نفع مسلمانها، به نفع جهان اسلام و به ضرر دشمنان صلح، دشمنان امنیت رقم بزند.
به گزارش جماران؛ حسین امیرعبداللهیان از دیپلماتهای سرشناس جمهوری اسلامی بهشمار میرود و در پستهای مختلفی در وزارت امور خارجه فعالیت کرده است.
وی طی دو دهه اخیر در موقعیتهای سازمانی گوناگون، خصوصاً در پست معاون عربی و آفریقائی وزیر امور خارجه، از نزدیک با سردار پیروز، حاج قاسم سلیمانی، همکاری نموده و ارزیابی دقیقی از رویکردهای حرفهای، رفتار سازمانی و روشهای مدیریتی فرمانده نیروی قدس ارائه مینماید. به عقیده امیرعبداللهیان، سردار سلیمانی سه راهبرد مهم را در تلاش شبانه روزی خود تعقیب نموده است: ارتقای جایگاه جهان اسلام، مبارزه با تروریسم و ممانعت از تجزیه عراق و سوریه که در تحقق هر سه راهبرد موفقیت قاطع بهدست آورده است.
امیرعبداللهیان در گفتوگو با دبیر منطقهای فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران درباره تأثیر فعالیتهای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در معادلات جهان اسلام، توانسته است برخی از ابعاد پنهان شخصیت این شهید والامقام را توصیف نماید. توجه مخاطبان محترم را به این گفتگو جلب مینماید.
با توجه به نقش محوری حاج قاسم در موضوع مقاومت و سیاست منطقهای جمهوری اسلامی بحثهای مختلفی در مورد حاج قاسم سلیمانی ویژگیهای شخصی و فردی، فرماندهی و نظامی میشود مطرح کرد . به عنوان مقدمه بفرمایید ویژگیهای شخصیت حاج قاسم که ایشان را از نگاه رهبری از یک کالبد شخص و فرد خارج میکند و به عنوان یک مکتب از ایشان یاد می کند و در واقع تربیت یافته مکتب امام خمینی میداند، این ویژگیها و مختصات شخصیت ایشان و راه ایشان چیست؟
امیرعبداللهیان: بسم الله الرحمن الرحیم. من شهادت سردار سلیمانی را تسلیت میگویم. من این توفیق را داشتم که شاید از اوایل دهه هفتاد شمسی یعنی وقتی وارد وزارت خارجه شدم و در همان اوایل ورودم با سردار سلیمانی از نزدیک آشنا شدم. من در موضوع عراق، کارشناس بودم و سردار سلیمانی مسؤولیت و فرماندهی نیروی قدس را به عهده گرفتند. چندی بعد وقتی تحولات جدیدی در عراق پیش آمد در سال 2003 میلادی و سقوط صدام، مسؤول پرونده شدم و هرچه جلوتر رفتیم همکاریمان نزدیکترشد. شاید به جرأت میتوانم بگویم بیش از دو دهه در دستگاه دیپلماسی، ارتباط مستقیم با ایشان داشتم. شاید برای شما جالب باشد اولین چیزی که من را خیلی جذب ایشان کرد روحیهی مکتبی و بیآلایش و سادگی ایشان در رفتار بود. مثلاً وقتی در حوزهی مأموریتی خودش یک کاری داشت که باید وزارت خارجه انجام میداد. ایشان در جایگاهی بود که باید به وزیر خارجه زنگ میزد و آن درخواست را میکرد. اما اگر حس میکرد مثلاً در نهایت کار قرار است کارشناس یا معاون سادهی اداره سیاسی در وزارت خارجه، آن کار را انجام دهد مستقیم به آن فرد زنگ میزد. خود من این طور با سردار آشنا شدم. با اولین تماس تلفنی و درخواستی که راجع به یک موضوعی داشت. درحالی که من یک کارشناس بودم البته اصلاً اینجوری نبود که وزارت خارجه یا وزیر را بخواهد دور بزند اما برای اینکه کار انجام بشود خیلی خودش را منتظر و معطل نگه نمیداشت. در سطح بالا هماهنگیهای کلان انجام میشد ولی برای پیگیری اگر لازم بود خودش هم شخصاً پیگیری میکرد و کار را انجام میداد. به هر حال این آشنایی بیش از دو دهه باعث شد که از ابعاد مختلف این توفیق را داشته باشم که شخصیت سردار سلیمانی را کالبد شکافی کنم.
به نظرم اولین ویژگی که سردار سلیمانی داشت این بود که یک فرد مکتبی و ولایی بود. بارها من در جلساتی که شاید ما در اقلیت بودیم از وزارت خارجه و وزارت اطلاعات و بخش های دیگر، اکثریت همکاران خودش از سرداران سپاه و دوستان نیروی قدس بودند. ایشان در این جلسات میگفتند اینکه توفیق پیدا کردیم امروز ما برای این نظام ، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کار بکنیم. این خیلی توفیق بزرگی است.
دوّم، بارها من میدیدم وقتی که در پیچیدگیهای مسائل منطقه و مشکلاتی که به ایشان روی آورده بود و به بنبست رسیده بودند. میرفتند با حضرت آقا ملاقات میکردند؛ یا در جلسهای که راجع به موضوع برگزار میشد و حضرت آقا در آنجا رهنمودها و توصیههایی داشتند، وقتی ایشان بیرون میآمد مثل کسی بود که در یک چشمهی آب زلال رفته، سیراب شده و بیرون آمده است. مثلاً یکی از این موارد زمانی بود که حتی بعضی از بزرگان ما در کشور در موضوع سوریه حس میکردند دیگر در سوریه بیشتر از این نمیتوانیم جلو بریم و به مردم سوریه و برای حل معظل سوریه کمک بکنیم. وقتی جلسه شورای عالی امنیت ملی به ریاست مقام معظم رهبری برگزار شد، من یک ربع بعد از جلسه، ایشان را در منطقهی پاستور و ریاست جمهوری که قراری داشتیم، دیدم. سردار سلیمانی متبسم و خیلی شاد و شاداب گفت امیرعبداللهیان، آقا تکلیف همهمان را روشن کردند و باید برویم با تمام توان هر کاری میتوانیم انجام بدهیم چنین حالتی داشت و با یک شادابی و نشاط و انگیزه ویژه بود.
به نظرم ریشهی اصلی ولایتمداری و مکتبی بودن او در این عبارت «مکتب سلیمانی» نمایان است که چیزی جز مکتب ناب اسلامی نیست. اما اینکه واقعاً چه شد که یک چنین تعابیری را مقام معظم رهبری برای سردار سلیمانی به کار می برند، علتش این است که سردار سلیمانی شخصیتی چند وجهی داشت شخصیت ایشان در بعد نظامی برای دنیا خیلی شناخته شده است. من هم چون نظامی نیستم، اصلاً نمیخواهم راجع به این بعد شخصیت ایشان حرف بزنم. همگان می دانند که ایشان در بعد نظامی چه شجاعتی داشت، چه رشادتهایی کرد و چگونه استخوانهای داعش را در منطقه خورد کرد و چگونه امنیت حداکثری برای جمهوری اسلامی ایران و امنیت بالایی برای منطقه و برای جهان آورد. من بعد از پیروزی ایران، عراق، سوریه، لبنان و همه متحدین ما بر داعش و تروریستها در منطقه، همیشه در ملاقاتها با هیأتها و مقامات اروپایی این حرف را میزدم که شما همه باید از جمهوری اسلامی ایران و متحدانش تشکر کنید. چون داعش در سوریه و عراق هنوز حکومت و خلافت اسلامی ادعاییشان را نتوانسته بودند تشکیل بدهند، ایستگاههای مترو و مراکز تجمع شما در بروکسل و لندن و پاریس امنیت نداشت. اگر اینها میتوانستند کاری بکنند که هیچ چیز از شما در اروپا باقی نمیماند. واقعاً در بعد نظامی کمکی که سردار سلیمانی به صلح و امنیت جهانی کرد در دهها جلد کتاب و هزاران حلقه فیلم قابل تبیین است.
میخواهم دیگر ابعاد شخصیت سردار سلیمانی را بگویم تا به آن ویژگی «مکتب سلیمانی» برسم. سردار سلیمانی به معنای واقعی یک «دیپلمات» بود. شاید برای بعضیها این جمله خیلی مأنوس نباشد. مگر میشود یک ژنرال نظامی دیپلمات باشد؟ کار و هماهنگی که ایشان در سطح منطقه انجام میداد سه محور مهم و سه راهبرد اساسی را در منطقه دنبال میکرد که همه این راهبردها به یک نقطه کلیدی ختم میشد و آن در واقع ارتقاء جایگاه جهان اسلام و احیای تمدن اسلامی در جهان معاصر کنونی بود. برای رسیدن به آن نقطه، یکی از راهبردهایی که ایشان دنبال میکرد این بودکه صهیونیستهای جاهطلب و توسعه گر و سلطه طلب را متوقف بکند. در این مأموریت، سردار سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس بهنظرمن مأموریت نفرات قبل از خودش را چندهزار کیلومتر جلوتر برد و توانست موفقیت بزرگی برای جمهوری اسلامی ایران بدست بیاورد تا جایی که امروز به راحتی میتوانید با چشمان غیر مسلح ببینید صهیونیستهایی که میخواستند حداقل توسعهی جغرافیاییشان از نیل تا فرات باشد، امروز در قفسی بهنام رژیم صهیونیستی و اسرائیل جعلی حبس شدهاند و پشت دیوارهای بتنی پنج تا دوازده متری«حائل» یک زندگی در واقع زندان گونهای را تجربه میکنند که در این زندان حتی یهودیها هم به اسارت صهیونیستها درآمدند و از اینها عذاب میکشند.
دومین راهبرد سردار سلیمانی مبارزه با تروریسم بود. در حوزه مبارزه با تروریسم، ایشان توانست آن نقشهی پیچیدهی صهیونیستی آمریکایی را که با بودجهی بعضی از کشورهای عربی رقم خورده و ساماندهی شده بود را به مرحلهای برساند که زمانی به صراحت اعلام کردند که کمتر از سه ماه دیگر داعش در منطقه غربآسیا پایان خواهد یافت و این اتفاق بزرگ افتاد.
راهبرد سومی که بیارتباط با دو راهبرد اول نبود، این بود که سردار سلیمانی با نبوغ راهبردی خودش و با استفاده از همهی ظرفیتهای منطقهای توانست مانع تجزیهی سوریه و عراق بشود او مانع کلید خوردن تجزیهی این کشورها که در نهایت میتوانست به تجزیهی دیگر کشورهای بزرگ منطقه منجر بشود، شد و این مأموریت را هم به موازات آن دو مأموریت به خوبی توانست پیش ببرد. اما اینها همه با مکانیزم نظامی پیش نمیرفت. برای خیلی از این اقداماتش سردار سلیمانی نیازمند گفتوگو و مذاکره بود. من میدیدم که سردار سلیمانی در سطوح مختلف واقعاً مثل یک دیپلمات حرفهای مذاکره میکند. با مقامات سیاسی، با رهبران کشورها مذاکره میکند. هرچند ابعاد مذاکره سردار سلیمانی مثل مذاکرات ما دیپلمات ها و وزارت خارجهای ها انعکاس خبری پیدا نمیکرد اما شما تأثیرش را در ظاهر و در میدان میدیدید. به عنوان یک تجربهی خیلی مهم، زمانی که به درخواست رهبران سیاسی عراق از جمهوری اسلامی ایران و با موافقت مقام معظم رهبری قرار شد ایران و عراق و آمریکا، در سال 1386 در بغداد مذاکره کنند، در ارتباط با آن مذاکرات مسؤول پرونده و هدایت تیم مذاکره کننده سردار سلیمانی بود، از طرف ما آقای کاظمی قمی، سفیر وقت ما در عراق، آقای دکتر امیری، از شورای عالی امنیت ملی، و از وزارت امور خارجه بنده، در آن مذاکرات بودیم. دوستانی که در آن مذاکره بودند، شهادت میدهند سردار سلیمانی برای ما دهها ساعت جلسه میگذاشت. آن موقع آقای دکتر لاریجانی دبیر عالی شورای امنیت ملی بودند. ایشان هم در این موضوع نقش داشتند. اما مسؤولیت مستقیم به عهده سردار سلیمانی قرار گرفته بود و ایشان بخوبی از ظرفیت آقای لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی بهعنوان دبیرخانه و از ظرفیت دستگاهای ذیربط، استفاده می کردند دهها ساعت وقت میگذاشتند برای این چنین مذاکره حساسی ایشان به نکاتی توجه میکرد که شما حداقل باید ده سال وزیر خارجه باشی که بتوانی فقط این مسایل را در یک مذاکره دیپلماتیک درک کنی؛ آن هم با طرف پر مدعایی مثل آمریکا. جدای از آن در قانع کردن طرفهای مختلف بالاخره مذاکرات سیاسی نیاز بود. اینها ویژگیهایی بود که ایشان بعنوان یک دیپلمات عمل میکرد.
اما ویژگی سومی که سردار سلیمانی داشت ما یک اصطلاحی داریم در عرصه سیاست خارجی میگوییم برخی از افراد دیپلمات حرفهای هستند برخی دیپلمات حرفهای نیستند، سیاستمدار حرفهای هستند اما بعضیها هم دیپلمات حرفهای هستند هم سیاستمدار خوبی هستند وقتی میگوییم سیاستمدار خوبی هستند یعنی همان اصطلاح و عبارت و کلید واژهای که حضرت آقا بهکار میبردند. سیاستمداری که بصیرت دارد و میفهمد چکار میکند. سردار سلیمانی هم سیاستمدار و هم دیپلمات ورزیده بود. در کنار اینکه یک ژنرال نظامی کارکشته بود، سیاستمداری بود که درک درست و واقع بینانهای از تحولات داشت و آن نگاه سیاستورزانهاش کمک میکرد که چنین پروندههای مهمی را به درستی هدایت بکند.
شاید برای مخاطبین شما جالب باشد. گاهی اوقات در جلسات شورای امنیت ملی، مثلاً یک کشوری که از ما برای مبارزه با تروریسم کمک خواسته بود اوضاعش در شرایط خوبی نبود وقتی همه از بد بودن شرایط حرف میزدند، سردار سلیمانی میگفت این نکاتی که گفتید درست است اما اجازه بدهید من شرایط خوبش را هم برایتان بگویم نکاتی را میگفت که در جلسه توازن ایجاد بکند. اگر یک وقتی از بخشهای مختلف گزارشهایی داشتیم که نه اتفاقاً شرایط در فلان کشور در مبارزه با تروریسم خیلی هم خوب است، برای اینکه آن جمع با خیال راحت بیرون نروند و احساس نکنند دیگر همه چیز تمام شده است، سردار میگفت اجازه بدهید من چندتا نکته دارم. اتفاقاً این قدر که شما میگویید شرایط خوب نیــست، همیــشه تلاش میکرد یک توازن واقع بینانه در جلسه ایجاد شود خوشبینانه و ساده انگارانه نباید مباحث را تحلیل بکنیم و تا زمانی که پیروزی دوستان و متحدین ما مثلاً در حوزهی مبارزه با تروریسم در عراق یا در سوریه قطعی نشده نباید خیالمان راحت باشد که کار تمام شده است.
اجازه میخواهم نکتهی دیگری را اضافه کنم و آن اینکه یک آدمی که ذهن راهبردی دارد، ژنرال نظامی است، کار دیپلماتیک و کار سیاسی کرده است، در ابعاد انسانی و شخصیت فردیش واقعا یک الگو بود و یک نمونه بود. به بسیاری از جزئیات توجه داشت.گاهی اوقات زنگ میزد و یک کاری را از من در وزارت امور خارجه میخواست. من آن کار را در روال خودش میگذاشتم و سریع هم انجام میشد. هفته بعد که همدیگر را میدیدیم اولین سؤالی که میپرسید میگفت امیرعبداللهیان کار آن فرد انجام شد؟ آن موضوع که با شما صحبت کردم به نتیجه رسید؟ گاهی اوقات وضعیت و احوال افراد پیرامون خودش را خیلی بادقت و با جزئیات دنبال میکرد. من یک خاطرهای وقتی در رسانه هم گفتم اخیراً یک تعداد از این خانمهای سردبیر رسانههای سوریه آمده بودند. سی چهل نفر مهمان جمهوری اسلامی ایران بودند. برای آنها هم گفتم. چون دیدم اینها خانم بودند. وقتی من تعریف میکردم تقریباً هفتاد درصدشان فقط اشک میریختند. در آن جلسه گفتم شما سردار سلیمانی را در سوریه فقط در بعد رشادت های نظامیاش شناختید ولی اجازه بدهید من دو تا نکته را بگویم که شاید برای شما خانمها شنیدنش جالب باشد. یک وقتی ما با سردار سلیمانی در دفترش جلسه داشتیم چهار پنج نفر بودیم موقع ناهار شد غذا برای ما آوردند. بعد یک ظرف غذای مخصوص کرمانی، همسر سردار سلیمانی درست کرده بود و برای سردار فرستاده بود. سردار غذا را باز کرد. اسمش را فراموش کردم یک غذایی خاص کرمان بود. ظرف غذا را باز کرد. گفت خانمم بهخاطر اینکه خیلی وقت است بیرون بودم و نرسیدم موقع شام و نهار خانه باشم، این غذای خاص را درست کرده است صبح به من گفت این غذا را میفرستد. سپس بلند شد برای یکیک ما این غذا را در کنار غذای اصلی که داشتیم توزیع کرد. بعد اشاره کرد به آقای پورجعفری، (جا دارد از سردار شهید پورجعفری هم در این گفتوگو یادی بکنیم.) گفت آقای پورجعفری بگو یک تعداد ظرف بیاورند و بشمار ببین بچههایی که در ساختمانند چند نفرند؟ آقای پورجعفری آمد گفت که حاج آقا از سرباز جلوی در تا اینجا مثلا دوازده نفرند. ما مشغول ناهار بودیم. سردار برای تمام این دوازده نفر از این غذا تقسیم کرد. گفت اینها را ببرید به همهشان بدهید. برای خودش تقریباً هیچی نماند. دیدم آن آخرش یک لقمهای نان گرفته ته ظرف را پاک میکند. من ظرف خودم را مقابلش گذاردم گفتم حاجی این را با هم بخوریم برای شما چیزی نمانده است گفت نه خانم من به اندازهی کافی برای شب گذاشته است. شما غذایتان را میل بکنید. این در حالی بود که آن جلسهی ما یک جلسهی پرچالش و پراسترسی بود اما توجهش به آن سربازی که جلوی در ساختمان ایستاده هم بود تا از این غذایی که همسرش فرستاده، محروم نشود.
نکتهی دوم را از این ابعاد اخلاقی حاج قاسم بگویم من در اوج بحران سوریه به دمشق رفته بودم. وقتی از محل ملاقات آقای بشار اسد بیرون آمدم، پیغامی به من دادند که سردار سلیمانی در دمشق است و گفته که به فلانی بگویید بیا همدیگر را ببینیم. ما را به یک منطقهی خیلی وحشتناکی بردند که هر آن من انتظار داشتم به جای سردار سلیمانی با داعش مواجه شوم. اینقدر آن منطقه بهم ریخته و ویرانه بود. وقتی رسیدیم و با سردار سلیمانی مواجه شدیم خیالم راحت شد که من را درست آوردهاند، نشستیم وقتی داشتیم با هم صحبت میکردیم تابستان بود. از آن میوههای پربرکت منطقهی شامات روی میز بود. من انجیر خیلی دوست دارم. شروع کردم به اندازهی پنج یا شش عدد انجیر خوردم. باز ایشان رو کرد به آقای پورجعفری، (فرزند شهید پور جعفری در یک مصاحبهای گفتند که آقای پورجعفری بدون حاج قاسم نه غذا میخورد و نه هیچ کاری انجام میداد اینقدر نزدیک بودند) گفت آقای پورجعفری یک لحظه بیا، آقای پورجعفری آمد گفت برو ببین انجیر هست بازهم بیاوری آقای امیرعبداللهیان انجیر خیلی دوست دارد، این رفتار را در چه شرایطی میکرد! ایشان و تعدادی از دوستان حزب الله و تعدادی از ژنرالهای ارتش سوریه در اتاق عملیات بودند و داشتند عملیات در یک منطقهی مهمی از سوریه را طراحی میکردند شرایط هم شرایط خیلی حساسی بود جایی که ما نشسته بودیم اطرافمان خمپاره میخورد اینقدر منطقه، منطقهی عجیب و غریبی بود در این شرایط یک بشقاب انجیر برای من آوردند من به شوخی به آقای سلیمانی گفتم سردار مثل اینکه همه انجیرها را من خوردم برای شما چیزی نگذاشتم گفت نه من انجیر نمیخورم، گفتم برای شما بیارند. یک ساعت بعد من در پرواز بودم. سرمهماندار پرواز من را میشناخت ولی گویا سردار سلیمانی را هنوز خیلی شناختی نداشت آمد به من گفت آقای فلانی یک فردی به نام سلیمانی یک کارتن بزرگ انجیر برای شما فرستاده و داده آمده در کابین، ما این را چه کارش کنیم؟ من فهمیدم سردار سلیمانی این کار را کرده ولی او نفهمید چه کسی این کار را کرده است. فقط میدانست یک آدمی است که توانسته تا داخل کابین پرواز این کارتن انجیر را بفرستد. به این خانم گفتم که میشه این انجیر را در دیس بگذارید و بین همهی مسافرها توزیع کنید. نود درصد مسافرین مدافعین حرم بودند که برمیگشتند. او گفت از نظر پروتکلی برای من سخت است ولی این کار را انجام دادند. این ابعاد روحی، شخصیت فردی، و نوع نگاهی است که حاج قاسم داشت.
گاهی از دوستانشان میشنیدم و بعضی وقتها چون زیاد با ایشان ارتباط داشتم میدیدم ممکن بود در هنگام عملیات آن تحکم خاص خودش را به نیروهای زیرمجموعهش هم داشته باشد. گاهی اوقات که ممکن بود یک نفر از رفتارش در اوج فرماندهیش حس خوبی هم نداشته باشه ولی شاهد بودم بعد از گذشت بیست دقیقه کار که انجام میشد خود سردار حواسش بود که مثلاً این فرد از آن برخورد نظامی سردار که لازمهی کارش بوده رنجیده خاطر شده است. میآمد عذرخواهی میکرد. من یک وقتی به یکی از این دوستان در حضور سردار یک انتقادی کردم. گفتم من اگر سردار سلیمانی مثلاً در محیط نظامی این جوری بهم دستور میداد نمیتوانستم تحمل کنم گفت ببین وجه دیگر شخصیت سردار سلیمانی به گونهایست اگر به گوش ما هم بزند میدانیم یک ساعت بعد سردار سلیمانی این را از دل ما بیرون میآورد. اما در کار جدیست در کار دیر بجنبیم توبیخ میشویم و باید کارو وظیفهمان را درست انجام بدهیم.
ولایتمداری، باور قلبی، اعتقاد حاج قاسم به ولایت فقیه و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شجاعتش، دلیرمرد بودنش در صحنهی مبارزه، دیپلمات و سیاستمدار و سیاستورز بودن بصیرت گونهاش، به اضافه این ویژگیهای مهم روحی و اخلاقی و شخصیتی از سردار سلیمانی تصویری را به نمایش گذاشت که شاید هیچ عبارتی بهتر از «مکتب سلیمانی» نتواند جایگاه و وضعیت ایشان را تبیین بکند.بویژه شهادت سردار سلیمانی آنچنان تأثیری روی همهی آزاد اندیشان و اقشار مختلف گذاشت حتی آنهایی که سردارسلیمانی را خیلی از زوایای وجودیش نمیشناختند درشهادتش در آن لطفی که خدای سبحان به ایشان داشت و آن صفحهای که به قول حضرت آقا ایجاد شد و در واقع به نفع سردار سلیمانی برگشت بعد دیگری از شخصیت ایشان را عیان کرد
سردار سلیمانی وقتی که فرماندهی نیروی قدس را به عهده میگیرند و این مسؤولیت را قبول میکنند که هنوز آمریکاییها به افغانستان و عراق حمله نکردهاند. هنوز جنوب لبنان آزاد نشده است مسألهی اصلی و محوری مسألهی اشغالگری صهیونیستها و مسألهی فلسطین بود (که هنوز هم هست) و مسائل حاشیهای دیگر مثل افغانستان عراق و سوریه که متأخر است، نبود. سردار سلیمانی در این شرایط مسؤولیت نیروی قدس را بر عهده میگیرند. خب این شرایط درواقع چه ویژگیها و چه مختصاتی در منطقهی ما داشت؟ و سردار سلیمانی با چه شرایطی و با چه وضعیتی در منطقه روبرو بودند؟ و چه کردند که طرحهای آمریکاییها در منطقه، که «خاورمیانهی بزرگ» و «خاورمیانهی جدید» بود، بهم خورد؟
با انقلاب اسلامی ایران یک اتفاق خیلی مهم رقم خورد و آن اتفاق این است که بعد از سقوط شاه، ترتیبات سیاسی امنیتی منطقهای که مبتنی بر ژاندارمی شاه در ایران برای منافع ایالات متحده آمریکا بود، فرو ریخت. ترتیبات سیاسی امنیتی جدیدی نیز، در چهار دههی گذشته از سوی آمریکا و متحدینش نتوانست در منطقه شکل بگیرد. خیلی هم تلاش کردند. با تحریک صدام، تلاش کردند نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کنند؛ تلاش کردند با اقدامات مختلف، ایرانی را در مقابل خودشان داشته باشند که هر ترتیبات سیاسی امنیتی که آنان تعریف کردند ایران هم یک بازیگر معمولی در آن ترتیبات باشد. امّّا موفق نشدند.
در سه دههی گذشته در دورهی رهبری مقام معظم رهبری با کمک بخش های ذیربط نظام، بویژه نیروی قدس و اضافه بر این شخصیت کاریزماتیک سردار سلیمانی و نقشی که فرد ایشان در کنار سازمان و تشکیلاتی که در اختیارش بود، ترتیبات جدید سیاسی امنیتی در منطقه شکل گرفت؛ کاری که آمریکاییها نتوانستند بکنند.
به نظر من این بسیار مهم تر از آن بخش سؤال شماست که جمهوری اسلامی ایران توانست طرح خاورمیانهی بزرگ، خاورمیانهی جدید و خاورمیانهی جدیدتر رو با شکست مواجه بکند. من میخواهم بگویم جمهوری اسلامی ایران خیلی فراتر از این رفت و خیلی فراتر از این سردار سلیمانی ایفای نقش کرد و نظام و حضرت آقا در این موضوع تدبیر کردند و نه تنها آن طرح با شکست مواجه شد و آن خاورمیانهی جدید مورد نظر خانم کاندولیزا رایس که میخواست متولد بشود و به همه بشارت میداد که اگر منطقه این درد زایمان را تحمل بکند با این خاورمیانهی جدید مواجه خواهیم بود، نه تنها آن کودک مرده نتوانست متولد بشود بلکه ترتیبات سیاسی امنیتی جدیدی به دست جمهوری اسلامی ایران و با کمک متحدان جمهوری اسلامی ایران رقم خورد که اسم آن الان «محور مقاومت» گذاشته شده است این ترتیبات سیاسی امنیتی جدید همهی بازی های صهیونیستی آمریکایی را در منطقه با شکست مواجه کرد. اگر از من بپرسید چرا سردار سلیمانی را با این وضع بزدلانه به شهادت رساندند یک بخش آن انتقامگیری صهیونیستها و آمریکاییها از نقش سردار سلیمانی در ایجاد این ترتیبات سیاسی امنیتی جدید و ایجاد یک جبههی مقاومت بود.
ضمن اینکه ما نمیتوانیم همهی داشتههای جمهوری اسلامی ایران، و اندیشههای بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بالاخص در موضوع قدس، را از یاد ببریم. اما نقش مهم مقام معظم رهبری را حتماً باید مورد توجه قرار بدیم لکن آن اندیشه و آن راهبری حضرت آقا نیازمند افرادی بود که بتوانند روی زمین (علی الارض) آن ایده ها را محقق و پیاده کنند. ایدهها به گونهای پیاده شد که اگر دیروز صهیونیست ها میآمدند در کف خیابان تهران دانشمندان هستهای ما را ترور میکردند، امروز صهیونیستها از سه جبهه تا پشت دیوارهای بتنیشان متحدان جمهوری اسلامی ایران قرار دارند. این در حوزهی فلسطین و حمایت از قدس و جلوگیری کردن از جاهطلبیها و توسعهطلبیهای رژیم صهیونیستی بود.
در حوزهی مبارزه با تروریسم فراموش نکنیم هفتاد و یک کشور بسیج شده بودند نظام سیاسی سوریه فرو بریزد و داعش پیاده نظام اینها بود. هر کدام به نوعی از داعش حمایت میکردند. مالی، سیاسی، امنیتی به اشکال مختلف. آن نقشه با شکست مواجه شد.
از همه اینها مهمتر شکست پروژه تجزیهی منطقه است. تجزیهی منطقه یک پروژهای است که همچنان در دستور کارشان است. برای تجزیهی منطقه، صهیونیست ها و آمریکاییها، آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. اما تجزیهی منطقه هم با شکست مواجه شد؛ تا جایی که شما شاهدید در کردستان عراق رفراندوم کردی برگزار شد و کار به جایی رسید که آقای مسعود بارزانی مجبور شد در سخنرانیش بگوید امروز جز کوههای کردستان هیچکس پشت ما نیست. حتماً به نفع آقای مسعود بارزانی هم هست که در یک عراق متحد زندگی بکند ولی میخواهم بگویم که نقشهی تجزیهی منطقه نقشهی صهیونیستی بود و هست شکست پروژه تجزیهی منطقه یکی از کارهای مهمی بود که بنظرم سردار سلیمانی در آن نقش خیلی مهمی داشت.
اما در کنار همهی اینها سردارسلیمانی برای «صلح» تلاش میکرد بهترین تعریفی که میشود از سردار سلیمانی کرد و بهترین عنوانی که میشود در تابلوها برای اسم سردار سلیمانی استفاده کرد «سردار صلح» است. سردار سلیمانی برای امنیت، برای صلح در جهان اسلام، برای امنیت حداکثری در ایران، شب و روز نداشت. اگر با صهیونیست ها مبارزه کرد برای تحقق امنیت و صلح بود اگر با تروریست ها مبارزه کرد برای تحقق صلح و امنیت بود و لذا نقش ایشان در تقویت صلح و امنیت در منطقه و در جهان نقش بسیار کم نظیری بود
تبیین کننده و سیاستگذار سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران، مقام معظم رهبری بودند و بخش اعظمی از اجرایش به عهده سردار سلیمانی بود. در واقع ما باید این گونه سؤال میکردیم که اگر سردار سلیمانی و این سیاست منطقهای جمهوری اسلامی ایران نبود معادلهی قدرت در منطقهی ما چه میشد؟
سردار سلیمانی باعث شد که «توازن قدرت» به ضرر رژیم صهیونیستی و به ضرر دشمنان منطقه رقم بخورد. این آثار وجودی سردار سلیمانی در دوران حیاتش بود. شهادت سردار سلیمانی نیز موجب برکات بالاتری شد. در همان چند روز اول حماقت ترامپ و آمریکاییها در هدف قرار دادن سردار سلیمانی و پاسخ کوبندهی ایران در هدف قرار دادن پایگاه عینالاسد و شکستن ابهت آمریکاییها، یکبار دیگر «توازن قدرت» را به ضرر آمریکاییها رقم زد. گویا سردار سلیمانی هم وجودش در دنیا، هم روح بلندش در آن دنیا یک مأموریت و رسالت بزرگی داشت که توازن را به نفع مسلمانها، به نفع جهان اسلام و به ضرر دشمنان صلح، دشمنان امنیت رقم بزند. در هر دو مقطع حیات ایشان، در دوران زندگی دنیاییاش و زندگی اخرویاش شاهد این تغییر توازن قوا به ضرر دشمنان بودیم.
یعنی برآورد اینها از شهادت حاج قاسم سردار سلیمانی این بود که محور مقاومت را ضعیف کنند و جمهوری اسلامی ایران را در زاویه قرار بدهند این عکس شد و در واقع این چیزی که امروز ما میبینیم به ضرر آنها تمام شده است.
از لابلای ارتباطاتی که با دیپلماتهای خارجی و ملاقاتهای خارجیام دارم افراد مختلف اروپایی آسیایی و غیره... واقعاً ارزیابی آنها این بود که بعد از ترور سردار سلیمانی اولاً آمریکاییها و متحدانشان آنقدر سردار سلیمانی را از نظر شخصیتی، ترور شخصیتی کردهاند که وقتی ایشان مورد هدف قرار بگیرد واکنش خیلی جدّی از ایران و منطقه در حمایت از ایشان رخ نخواهد داد.
ثانیاً ارزیابی دیگرشان این بود که اینقدر تحریم های آمریکا روی ایران فشار آورده که اتفاقاً الان بهترین زمان است که میتوانیم تا این سطح، یک مقام عالی رتبه ایرانی را هم بزنیم و ایرانیها اصلاً در وضعیتی نیستند که بتوانند پاسخی بدهند.
ثالثاً برای آقای ترامپ در آستانهی محاکمه و استیضاحش و در آستانهی شروع رقابتهای انتخاباتیاش یک برگ برنده خواهد بود. برای آقای ترامپی که هرچه توانسته بعضی از همسایگان ما را دوشیده است و الان نیاز به یک موضوع جدید برای دوشیدن بیشتر دارد. از این نظر او مقطع خوبی را انتخاب کرده بود اما لطف خدا و معرفت مردم ما و مردم منطقه شرایط را تغییر داد.
اولاً شما وحشت را در چهرهی ترامپ و اطرافیانش واقعاً میتوانستید ببینید که از این واکنشها چقدر وحشت کرده بود.
ثانیاً پاسخ قاطع و کوبندهای که داده شد شاید برای مخاطبین شما جالب باشد که بدانند بخش نظامی ایران کمتر از دو ساعت بعد از ترور سردار سلیمانی آماده شلیک به سمت پایگاههای آمریکا در منطقه بود و فقط منتظر بودند فرماندهان تصمیم بگیرند هدف کدام پایگاه، و در کجا باشد. آن چیزی که باعث شد با سه روز چهار روز تأخیر این شلیک انجام شود و این انتقام گرفته بشود یک بخش مهمش این بود که حرمت پیکر شهدای این حادثه و شخص سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس حفظ بشود و اجازه داده شود مردم احترام خودشان را به پیکر این شهدا ادا کنند. پیکر مطهر شهدا دفن شود مراسم تشییع و تجلیل از این شهدا تحت تأثیر عملیات تلافی جویانه قرار نگیرد. لذا وقتی پیکر مطهر سردار سلیمانی دفن شد. وقتی پیکر مطهر ابومهدی المهندس در وادی السلام دفن شد. وقتی مطمئن شدند هر دو پیکر مطهر و همراهانشان دفن شدند دستور شلیک داده شد و نقطهای که باید زده بشود زده شد.
یک وقتی یکی از هیأتهای خارجی برایشان سؤال بود که چرا چهار روز طول کشید ایران آماده بشود. گفتم اتفاقاً در کمتر از دوساعت ایران آماده بود اما ملاحظات انسانی و اجتماعی باعث شد که جمهوری اسلامی ایران که به صبر استراتژیک شناخته شده احترام پیکر این شهدا را حفظ بکند و نگذارد هیچ چیز این به تعبیر حضرت آقا «یومالله»ی که مردم در ایران و عراق و بخش های مختلف دنیا ایجاد کردند را تحت تأثیر قرار دهد. حالا خیلیها معتقدند این تشییع باید در رکوردهای گینس ثبت بشود. در هشت شهر، در دو کشور، میلیونها آدم آمدند. هیچ کسی را در دنیا نداریم حتی تشییع حضرت امام(ره) که بزرگترین تشییع تاریخ است، فقط در تهران بود. خیلی عجیب بود این «بمب اتمی روانی» بودکه شهادت حاج قاسم، روانه ترامپ کرد و اورا بشدت ترساند.
شما چشمانداز محور مقاومت و مسألهی مقاومت را با این وضعیتی که حالا ما داریم چهگونه ارزیابی میکنید؟
یکی دیگر از ویژگیهای «مکتب سلیمانی» این است که سردار سلیمانی کار تشکیلاتی کرده بود. من از نزدیک شاهد بودم که از پانزده سال پیش ایشان به فکر نیروسازی و کادرسازی افتاد. نیروهای جوان را میدان داد و آموزش دادند و برای اینها فرصت فراهم کرد؛ هم در حوزهی علمی، هم در حوزهی تجربی تا در راستای مأموریتهایی که برای تحقق صلح و امنیت در منطقه بر عهدهی نیروی قدس گذاشته شده بتوانند افراد کارآمدی بشوند. لذا امروز من به عنوان کسی که از نزدیک با این دوستان ارتباط داشتم و دارم، میگویم اگر امروز در نیروی قدس میبینید سردار با تجربه وجود دارد، در کنارش حتماً ده تا نیروی جوان با انگیزهی مؤمن، با نشاط، تربیت شده حضور دارند.
بله درست است سردار سلیمانی یک شخصیت کاریزماتیک داشت اما به لحاظ ساختاری به لحاظ همان نبوغی که داشت و ویژگیهایی که داشت ایشان کاری کرد که اگر یک روزی سردار سلیمانی در قید حیات نباشد، سازمان تحت فرماندهی سردار سلیمانی پویاتر، فعالتر، پرتحرکتر از گذشته و متناسب با تحولات بتواند عمل کند.
من چشم انداز آینده را در ارتباط با مقاومت اینگونه میبینم؛ خون سردار سلیمانی یک- کاتالیزور بسیار قوی برای ادامهی مسیری که مکتب سلیمانی در سر داشت شد، دو - سردار سلیمانی اقداماتی را انجام داد که در آیندهی نزدیک دیگران خواهند دید که نهتنها روند متوقف نمیشود بلکه با شیبی تندتر، و با برنامهریزی پیچیدهتر، و با دستاوردهایی بیشتر، به تحقق صلح و امنیت در منطقه و البته با نتایجی مأیوس کنندهتر برای صهیونیستها و برخی از دوستانشان مواجه خواهد شد
در خصوص «سردار صلح» که فرمودید میشود چند نمونه را بفرمایید؟
یک زمانی برای یک بحث امنیتی که به امنیت مرزهای ما برمی گشت ولی چون موضوع برون مرزی بود نیروی قدس سپاه هم در آن درگیر بود. قرار شد که نظامیان ما با مدیریت نیروی قدس و هدایت سردار سلیمانی و با مدیریت ایشان با نظامیان یک کشور همسایه ما صحبت بکنند. مسؤولیت بر عهده یکی از معاونان سردار سلیمانی گذاشته شد. ایشان برای من تعریف میکرد در آن کشور هدف رفتیم و در کمتر از دو ساعت به جمعبندی رسیدیم که برای تحقق آرامش در منطقه این کارها را باید انجام بدهیم و آمدیم گفتیم خیلی خب بیاوریم و به نتیجه برسانیم و از فردا هم هردو طرف متعهد بشویم که این کار را انجام بدهیم. ایشان میگفت که طرف مقابل من برگشت و گفت که ببین ما نظامیها را خیلی تحویل نمیگیرند. حالا یک موضوعی پیش آمده مذاکره را به ما سپردهاند حالا بگذارید چند بار ما آن طرف بیاییم و چند بار شما این طرف بیایید. چه عجلهای برای این کار دارید؟ اما این دوستان میگفتند ما به آنها گفتیموظیفهی ما این است اگر میتوانیم از یک دقیقهی بعد در منطقه صلح برقرار بشود و شلیکی نشود خودخواهی است که بخواهیم این را انجام ندهیم و بعد اینقدر طرف مقابل فشار میآورد. میگویند ما مجبور شدیم به سردار سلیمانی زنگ بزنیم و سردار تأکید کرد که همین امشب موضوع را کتبی میکنیم. همین امشب باید عملیات آتش بس در آنجا برقرار بشود و سرسوزنی نباید زمان را از دست بدهید. نه از این طرف و نه از آن طرف کسی نباید صدمه ببیند. من در این سالهایی که معاون وزارت خارجه بودم در حوزهی پرتلاطم عربی و شمال آفریقا و غربآسیا در اوج یک اقدام نظامی که در یک منطقهای داشت انجام میشد، به یکباره مثلاً ما از وزارت خارجه عربستان سعودی پیامی دریافت میکردیم. یک کسی که تفکرش فقط نظامی باشد در وسط معرکه وقتی شما به او بگویید یک طرفی یک پیامی فرستاده که به راه حل سیاسی، به توقف این درگیری در فلان کشور یا در فلان حوزه کمک میکند، ممکن است بگوید الان در گرماگرم عملیات، در اوج عملیات هستیم اما وقتی تماس میگرفتیم هرکجا که بود سردار سلیمانی با تلفن، با خط مطمئن، جواب میداد و اگر در آن لحظه نمیتوانست جواب بدهد این شهید پورجعفری عزیز وقتی میگفت که سردار را تا چند دقیقه دیگر پیدا میکنم و به شما زنگ میزند واقعاً چند دقیقه دیگر زنگ میزد و من وقتی به ایشان میگفتم یک همچین پیامی را سعودی داده یا یک همچین پیامی را سازمان ملل داده است، در اوج جنگ به سرعت از صلح استقبال میکرد. میگفت ما آمادهایم شما ببین شروطشان چیست. چکار میتوانند بکنند و واقعاً از اینجا به بعد نقش دیپلماتیک او شروع میشد. خودش به ما کمک میکرد. هیچ اصراری برای اینکه راه حل فقط نظامی است، نداشت و باورش این بود که راه حل سیاسی میتواند باشد اما آن جایی که دیگر به بنبست رسیده و مقابل داعشی که سر میبرید و دیگر منطق مذاکره را نمیفهمد، راه حل نظامی در پیش میگرفت.
من فراموش نمیکنم یک زمانی در اوج درگیریهای یمن، خوب ما به دلیل مشترکاتی که داریم، به دلیل حمایت معنوی که از احزاب و گروههای مختلف یمنی داریم، و البته از انصارالله که بر هیچ کس پوشیده نیست که ما از آن حمایت معنوی میکنیم آنها نیازی به موشک ما ندارند و امکاناتشان از خیلی از کشورهای دیگر بیشتر است از بس در گذشته خریدند و در یمن هست خودشان میتوانند اسلحه و موشک صادر بکنند ولی بهلحاظ همان نفوذ معنوی که داشتیم گاهی اوقات در بدترین شرایط سعودیها پیام میدادند.
یک موردش را خود من دریافت کردم پیامی را از طرف آقای «محمدبن سلمان» برای ما آوردند در تهران من به عنوان معاون وزیر خارجه، در ساختمان دفتر مطالعات وزارت خارجه، این پیام را از رابط سعودیها دریافت کردم سعودیها در حالی که در یمن در آن مقطع داشتند کاملاً میباختند و واقعاً اگر وضعیت ادامه پیدا میکرد در آن مقطع انصارالله بزرگترین پیروزیها را بدست میآورد، پیام دادند که ما آمادگی داریم با انصارالله مذاکره کنیم، اما به طور سرّی و شرط ما این است که خبری نشود. ژنرال سلیمانی نظامی، وقتی با این قصه مواجه شد به من که معاون وزارت خارجه بودم گفت که من باور ندارم پیامی که سعودیها دادند درست باشد اما برای اینکه فردا نگویند ما پیام صلح دادیم و ایران میتوانست از نفوذ معنویاش استفاده کرده و تشویق به مذاکره بکند تا بین دو کشور مسلمان درگیری نشود به این فرستاده سعودی بگو ما آمادهایم.
سردار سلیمانی هماهنگی کرد تمام مراحل پیش رفت. قرار ما این شد که در نقطهی مرز زمینی، در نقطهی مورد توافق، از طرف سعودیها یک سرلشکر آمد. از طرف یمنیها همین آقای عبدالسلام که سخنگوی انصار الله است. با همهی ابعادی که داشت مذاکرات انجام شد سرّی توافق شد مذاکرات خبری نشود آن مذاکرات به توافقاتی هم رسید چون مربوط به زمان گذشته است بگویم شاید برای مخاطبین شما جالب باشد. این هم باز از توصیه هایی بود که سردار سلیمانی به ما داشت گفتم که دیپلمات حرفهای بود سردار سلیمانی گفت که شرایط بین سعودی و یمن شرایط خیلی حادی است آنها روزانه دهها سورتی پرواز دارند زن و کودک و پیر و جوان، همه را به خاک و خون میکشند ما دنبال یک موضوع خیلی بزرگ و پیچیده نباشیم بگوییم در حد ۱۵ روز توافق میکنیم در این مناطق آتش بس برقرار بشود و اگر آتشبس را شما متعهد شدید بعد این آتش بس برای گام بعدی توسعه پیدا میکند. در آن مذاکرات توافق شد. روز دوم، سعودیها، همان طور که سردار گفت اینها دارند خدعه میکنند دنبال صلح نیستند مذاکره را خبری کردند و به تعهد پایبند نشدند. خبر را خودشان درز دادند و بهانه کردند و درگیری را شروع کردند.
مجدداً من زمانی که آن واسطه آمد از او گلایه کردم که شما در اوج جنگ همه چیز را با این پیامتان متوقف کردید و بعد در اوج بیصداقتی به توافقتان پشتپا زدید. پاسخی که آن رابط به من داد گفت این به دلیل اختلاف دیدگاهها در عربستان سعودی ست ولی من از طرف «ام بی اس» که همان «محمد بن سلمان» است، مأمور این مسأله بودم
سردار سلیمانی از نفوذ معنوی جمهوری اسلامی ایران در اوج جنگ و در اوج پیروزی انصارالله استفاده کرد. باور سردار این بود نگاه حضرت آقا هم این را تقویت میکرد که اگر دست یک نفر قرار است خراش بردارد و راهی هست برای اینکه دست این مسلمان خراش برندارد وظیفهی ما هست که در مذاکره و گفتو گو و صلح برویم ببینید اگر کسی فقط نظامی بود میگفت اجازه بده امیرعبداللهیان یک دو روزی این ها را سر بپیچان سر بدوان بگذار عملیاتی که این دوستان دارند انجام بدهند ما هم از آنها حمایت معنویمان را میکنیم بعد میگوییم حالا الان برای مذاکره در موضوعات مختلف آمادهایم.
در بحث داعش و کردستان عراق؛ داعش در عراق به عنوان کارگزار آمریکا و رژیم صهیونیستی آمد با پول کشورهای عربی، با خیانت بعضی از رهبران عرب، با خیانت بعضی از رهبران کردستان عراق، موصل را و بخشهای مهمی از عراق را از سیطره حاکمیت خارج کرد. اما شما ببینید وقتی میگویم سردار سلیمانی سردار صلح است، سردار امنیت است، یک اتفاقی در عراق افتاد. چند روز نگذشت که داعش به سمت اربیل رفت. من فراموش نمیکنم ساعت یازده شب بود در اتاقم، در وزارت خارجه، نشسته بودم. سرکنسول وقت ما از اربیل زنگ زد گفت تمام مقامات کردی در اربیل چمدانهایشان را بستند و عدهای رفتند و عدهای دارند میروند من چه کار کنم سرکنسولگری را تعطیل کنم بروم سلیمانیه یا بمانم؟ همان موقع سرکنسول ما گفت که آقای مسعود بارزانی درخواست کرده که جمهوری اسلامی ایران به کمک ما بیاید و اگر میتواند نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بیاید به ما کمک کند. سرکنسول وقت ما گفت آقای بارزانی گفته من در ۱۶ ساعت گذشته بارها با آمریکاییها تماس گرفتم گفتند داریم بررسی میکنیم. آمریکاییها هیچ کاری نمیکنند و بیایید به داد ما برسید. این وضعیت در کردستان عراق بود که متهم به خیلی چیزها هست. از جاسوسهای رژیم صهیونیستی گرفته، تا پایگاههای فشردهی آشکار و پنهان آمریکا گرفته و غیره... سردار سلیمانی میرود در فرودگاه اربیل فرود می آید. هر کمکی میتوانسته انجام میدهد و واقعاً این اتفاق افتاد و این کار انجام شد.
در بحث مبارزه با داعش من یک روز در همین مجلس که بودم به من گفتند هیأتی از سران عشایر اهل سنت عراق آمدند و با مقاماتی در ایران ملاقات داشتند. من چون در پرونده عراق بودم و سابقهی دیپلماتیکی داشتم درخواست داده بودند با بنده هم ملاقات کنند. آمدند. جالب است بدانید درخواستشان چه بود. شیوخ عشایر اهل سنت بزرگ عراق بودند. پیرمردانی که هرکدامشان یک عشیرهی عظیم را اداره و هدایت میکنند.
اینها وقتی صحبت میکردند میگفتند اولاً آمدیم از جمهوری اسلامی ایران تشکر کنیم که به کمک اتباع عراقی آمد و اجازه نداد که بغداد به دست داعش سقوط کند.
ثانیاً از شما تشکر میکنیم که اجازه ندادید مناطق شیعه نشین سقوط بکند.
ثالثاً از شما تشکر میکنیم که مانع شدید داعش اربیل را تصرف بکند و ما آمدیم ما به شما بگوییم ما اشتباه کردیم آمریکاییها و بعضی از رهبران داعش، ما را فریب دادند. رهبران داعش آمدند گفتند ما اصلاً برای نجات شما اهل سنت آمدیم لذا منتظر بمانید ما کل عراق را میگیریم دو دستی کلیدش را به دست شما میدهیم.
مدتی که گذشت دیدیم تمام جغرافیامان را از دست دادیم و داعش دارد پسر ما را میکشد به زن ما تجاوز میکند و دختر ما را به اسیری میگیرد جغرافیای سیاسی و ارضیمان را هم از دست دادهایم همه چیز در اختیار آنهاست آمریکاییها هم فقط میآیند مینشینند و با ما فقط قهوهی تلخ عراقی میخورند میگویند داریم بررسی میکنیم همانی که به آقای مسعود بارزانی گفتند.
گفتم من چه کمکی میتوانم بکنم گفتند: ما فقط آمدیم بگوییم رفتیم با بعضیها ملاقات داشتیم ما به این نتیجه رسیدیم درخواست ما این است که هیچ کس جز جمهوری اسلامی ایران نمیتواند منطقه اهل سنت را از دست داعش آزاد بکند و به یک زندگی آرام در منطقه برگردیم.
سردار سلیمانی با همان حساسیتی که برای دفاع از کربلا و نجف عمل کرد با همان علاقه و حساسیتی که برای دفاع از اربیل در مقابل داعش عمل کرد وارد مناطق سنی شد. شما میدانید شهدای حشد الشعبی، شهدای عراقی، شهدای ایرانی، شهدای مدافع حرمی که در عراق در این سالها به شهادت رسیدند اکثریت این شهدا در آزادسازی مناطق اهل سنت عراق به شهادت رسیدند.
این نگاه موسع سردار سلیمانی و این نگاه رئوفانهی جمهوری اسلامی ایران بود سردار سلیمانی نگفت اسنادی وجود دارد که بعضی از رهبران کردی هم در خیانت سقوط موصل نقش داشتند. پیام مسعود بارزانی را یازده شب گرفت. قبل از بامداد سرکنسول ما به من زنگ زد با یک رمزی به من گفت که سردار سلیمانی در اربیل آمده و کار را شروع کرده است. این یعنی سردار صلح، سردار امنیت یعنی امنیت را برای همه میخواهد نه فقط برای شیعه، نه فقط ایرانی، سنی، کرد، دروزی، ترکمن همهی اینها را با یک نگاه پیش برد.
مشاهده خبر در جماران