رستم، 30 سال را در شیر و خورشید سابق (هلال احمر) خدمت کرد و 50 سال هم کار تزریقات مردم شهر تفت، اعم از زرتشتی و مسلمان را بر عهده داشت، آمپول زن ماهری که صبح و شب برایش فرقی نداشت و همیشه پای کار بود.
قبل از انقلاب و زمانی که هنوز کودکی بیش نبودیم وقتی بیمار میشدیم و بر می گشتیم منزل، مادرمان میگفت به رستم بگویید بچه آمپول دارد و ما در عالم کودکی، چقدر از شنیدن نام رستم واهمه داشتیم!.
شهر تفت بود و یک آمپول زن به نام رستم که حتی وقتی به تنها مرکز درمانی آن روز در این شهر هم می رفتی باز هم رستم بود که آمپول می زد و تزریقات انجام می داد.
مردم هم او را خیلی دوست داشتند چون همیشه آنلاین بود، همیشه آماده به خدمت بود و هر موقع تماس می گرفتی مثل برق و باد خودش را به منزل می رساند و برایش هم فرقی نمی کرد که شب باشد یا روز، سرما باشد یا گرما، هوا برفی و بارانی باشد یا بهاری، راه نزدیک باشد یا دور! او می آمد ، در هر شرایطی می آمد.
وقتی هم وارد منزل مردم می شد همیشه با روی باز و گشاده و خندان می آمد، یک زرتشتی مهربان که فارسی صحبت کردنش، او را دلنشین تر و دوست داشتنی تر می کرد.
هیچ پدر و مادری یاد ندارد که به او زنگ زده باشد و او برای تزریقات به منزل شهروندان تفتی نرفته باشد، آن موقع ها تلفن همراهی در کار نبود و اگر رستم در منزل نبود به خانواده اش می سپردند که رستم را روانه منزل آنها کند و او هم پس از ورود به منزل خودش و شنیدن پیغام خانواده ها، باز بر میگشت تا کسی به خاطر او درد نکشد و رنج بیماری، عذابش ندهد.
جالب تر آنکه رستم یک موتورسیکلت قدیمی داشت که برایش حکم خودرو آخرین مدل امروزی را داشت و با همان موتور به منازل مردم می رفت و به آنها خدمت می کرد.
راستی اگر رستم نبود...!
رستم دیگر عضوی از اعضای خانواده های تفتی شده بود و همه تفتی ها او را می شناختند و می شناسند، هنوز هم بعد از 50 سال خدمت صادقانه به یادش هستند و اما ... خبر فوتش برای هیچکس باور کردنی نبود!.
رستمی که با یک آمپول، خون دوباره در تن تفتی ها تزریق می کرد و آنها را سر حال و سالم می کرد حالا دیگر نیست! رستم رفت، رستم دیگر نیست! جسمش نیست اما یادش و مهربانی هایش برای همیشه در یاد و ذهن مردم تفت باقی خواهد ماند.
امروز جمعه، باغ نمیر تفت، میزبان مردمی بود که برای گرامیداشت یاد و خاطره رستم در این مکان جمع شده بودند، همه بودند، مسلمان و زرتشتی، پیر و جوان، کوچک و بزرگ؛ عوام و مسوول و... مراسمی که مسلمان این شهر به یاد او برپا کرده بودند تا ثابت کنند قدرشناسی، مسلمان و غیر مسلمان نمی شناسد.
روز جمعه، حدود 2 هزار نفر از مردم قدرشناس تفت به اتفاق زرتشتیان، فرماندار، تعدادی از پزشکان حاذق یزدی، اعضای شورای شهر تفت و یزد و مردم این شهرستان در باغ نمیر به دور هم جمع شدند تا یاد و خاطره رستم را زنده نگه دارند.
روانشاد، رستم در نهم دیماه 1312 از پدری به نام فریدون مشهور به نایب و مادری به نام دولت در نرسی آباد یزد دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را تا پایان ششم متوسطه در دبستان مارکار به پایان رساند، ابتدا به خیاطی روی آورد و سپس به خدمت سربازی رفت و پس از بازگشت به مدت 13 سال به عنوان آموزگار در دبستان رستمی محله راحت آباد تفت مشغول شد و در سال 1338 با دختر دایی اش به نام شیرین ماوندادی ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند است.
رستم سپس به استخدام شیر و خورشید(هلال احمر) در آمد که بعدها به بهداری تغییر نام داد و 30 سال خدمت کرد و در کنار آن به مدت 50 سال بطور شبانه روز به مردم تفت و روستاهای اطراف در امور تزریقات خدمت کرد، حتی زمستان و برف هم مانع کارش نمی شد و به افراد نیازمند هم رایگان خدمت می کرد.
و حالا فرزندش هم سالهاست که راه پدر را ادامه می دهد و علاوه بر اینکه از این پس نام و یاد پدر را برای همیشه زنده نگه می دارد خودش هم به همشهریان خود خدمت می کند و همان راهی را انتخاب کرده که پدرش در پیش گرفته بود.
حدود 150 هزار اقلیت زرتشتی در جهان زندگی می کنند که 30 هزار نفر آنان در ایران و حدود 6 هزار نفر هم در استان یزد در شهرهای تفت، اردکان و یزد سکونت دارند .
زرتشتیان خیر استان یزد، آثار نیکویی هم در این استان از خود بر جا گذاشتند که همچنان مورد استفاده مردم این استان است.
6197 خبرنگار ایرنا یزد




















انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.