بشر جزئی بی آزار از کل طبیعت بود و به همین جهت هفت ساله ها و چند ساله های تر و خشک که چیزی جز نوسانات اقلیمی نبودند از پی هم می آمدند و می رفتند.
اگر چند سالِ لاغر و رنجور می آمدند لابد چندین سال فربه و چاق هم در پی آن بودند و این قانون طبیعت بود. نیاکان ما نیز با این خوی طبیعت آشنا و سازگار بودند و به خوبی آن را مدیریت میکردند درست همانطور که یوسف خردمند (ع) به عزیز مصر توصیه کرد: « هفت سال، پی درپی می کارید سپس محصول این سالها را جز اندکی که می خورید، ذخیره کنید برای هفت سال بعد که سخت خواهد بود ».
اما در یک قرن اخیر بشر دیگر جزئی بی آزار از کل طبیعت نبوده و خواسته و ناخواسته آنچنان کرده که طبیعت را دیگر یارای بازسازی و احیاء مجدد نیست. در نتیجه آنچه می آید هفت ساله های نحیف و نحیف تراست. ناهنجاریهای گذری که هر از گاهی چند سالی تن بشر را می لرزاند اکنون به یک رفتار ثابت و نگران کننده بدل شده که آن را تغییر اقلیم نامیدهاند.
خشکسالی ها یا بارشهای سنگین و لجام گسیخته از عوارض این بیماری است که در جای جای جهان جلوه ای از چهره ناخوشایند خویش را نشان می دهد. در دو دهه اخیر، هنگامی که بشر ناسپاس دریافت با رفتار نابخردانه خویش طبیعت را دچار بیماری تغییر اقلیم کرده،به فکر درمان افتاد.
متفکران و دانشمندان فن پس از مدت ها بررسی و پژوهش و همفکری تنها دو راه درمان برای آن یافتند.راهکار اول، حذف یا کاهش عواملی که سبب تغییر اقلیم شدهاند و دوم، سازگاری با تغییر اقلیم.
آنها همچنین دریافتند که درمان اول از مقیاس یک روستا، شهر یا حتی کشور فراتر است. اکنون دیگر ثابت شده که برای کاهش عواملی که نظم طبیعت را به هم زدهاند باید همه جهان دست به دست هم دهند و از خودخواهیها و منافع ظاهری و زودگذر خویش درگذرند و عزم راسخ به کار بندند تا از حجم روزافزون گازهای گلخانهای جهان بکاهند.
این بدان معنی است که در دهکده جهانی اگرمثلاً دیوانهای درینگه دنیا، توافقنامه پاریس رااز سر بدعهدی به آب نسیان بشوید و تعهدات خویش را در مورد کاهش عوامل تغییر اقلیم زیر پا بگذارد، دود آن به چشم همه جهانیان خواهد رفت.
با این اوصاف می توان نتیجه گرفت فراهم نمودن اسباب و آداب این درمان بیشتر در اختیار سیاستگذاران و برنامهریزان جهان است تا نهادهای محلی ومردم جامعه.
اما در موضوع درمان دیگر، که سازگاری با تغییر اقلیم است در اول قدم باید رجوع به گذشتگان نماییم که هفت ساله های خشکسالی را چگونه مدیریت می کردند؟ چگونه خویش را با قهر طبیعت، سازگار و روئین تن می نمودند وصبورانه به امید هفت ساله های بهتر می نشستند؟
در ایران که بخش اعظم آن رنگ کویر دارد نیاکان ما با امکانات و فناوری آن زمان به خوبی آموخته بودند که با طبیعت خشن چگونه مسالمت آمیز زندگی کنند و امانت دار نسل آینده نیز باشند. یزد، نمونه ای درخشان از سازگاری با یکی از خشک و خشن ترین اقلیم های جهان است که درس هایی بسیار برای بشر خودشیفته امروز دارد.
وقتی از ورای یک نقشه به استان یزد که در میان دو کویر بزرگ ایران محصور گشته است می نگری و به تاریخ تاسیس این استان که با تاریخ تاسیس ایران باستان همردیف است می اندیشی، بی درنگ این سوال به ذهن خطور می کند که بشرِ آن زمان با ابزار و امکانات ناچیز چگونه تاب تحمل زندگی در این کویر برهوت را داشته است. به چه چیزی، دلگرم بوده که در این صحرای مرکزی ایران صدها شهر و آبادی را چنان بنیان نهاده که تا به امروز از رونق نیفتاده اند.
پهنه کویر هولناک را اگر دقیق تر بنگریم به خوبی درمی یابیم که یزدی آن زمان به طریقی سحرگونه؛ توکل، تدبر، تبحر و تحمل را به هم آمیخته تا تنها و تنها به همه جهانیان در همه قرون بیاموزد که بشر احسن الخالقین است. می خواهد بشر عصر مفرغ و قبل از آن باشد یا بشر سفینه نشین و ماه پیما.
یزدی آن زمان، توکل دارد. چرا که در سکوت بی انتهای کویر در میان اقیانوس ریگ و برهوت، به ریسمان الهی چنگ می زند و متفرق نمی شود . از پس دلگرمی اتصال به ریسمان خداوندی، تدبیر، لازم است که تنها با تدبیر ادامه حیات در این پهنه از زمان و مکان ممکن خواهد بود.
یزدی به خوبی می داند که آب مایه حیات است و مایه حیات در این گستره ریگ و خاک تنها به هیأت سراب دست یافتنی است. به این آیه شریفه قرآن که: «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نداد مگر به دست خودشان» سخت ایمان دارد و به همین سبب، سراب را وانهاده و در جستجوی آب کمر همت می بندد.
آب را از بارش های اندک سالیانه در کوهساران می وان یافت اما چگونه باید آن را به دشت که سکونتگاه یزدی است، آورد. قنات، نمونه بدیعی از تدبیر و تبحر بشر آن زمان، وظیفه انتقال آب را از بالادست ها به پایین دست بی آب و علف بر دوش می کشد. اگرچه خاستگاه قنات به درستی معلوم نیست و کسی تاریخ تولد اولین قنات جهان را در نخستین صفحه کتاب مقدسی یادداشت نکرده است ولی آنچه معلوم است یزدی با تبحر و تحمل و تدبیر خویش از این فناوری بهره ها برده است.
قنات، آب گوارا را از طریق یک یا چند دالان طولانی که با شیبی ملایم منتهی به مقصود می شود حمل می کند. اما یزدی،تنها انتقال آب را کافی ندانسته چرا که در این برهوت مگر می شود به سادگی از جلوه های متعدد حیاتبخش آب گذشت. یزدی بازهم تدبیر می کند،چندین آسیاب را در مسیر راهپیمایی آب هر قنات برپا می کند تا چرخ آسیاب ها هم به مدد گردش مایه حیات در ریگزار یزد بچرخد و از این چرخیدن، گندمی که محصول همین آب بوده است، آرد شود و شکم هزاران کویرنشین را سیر کند.
آب با صدای آرامبخش از دل قنات به مقصود می رسد اکنون باید آن را به خوبی ذخیره کرد. در هر محله و کوی و برزن در کنار مسجد و بازار و در خانه اعیان های آن زمان، آب انبارها بنا می شوند. آب انبار یکی از ابنیه مهم شهری در دل کویر می شود و تداوم زندگی بدون آن غیرممکن. در روزگاری که هنوز سیمان و آهن و میلگرد و بتون در دسترس بشر قرار نگرفته بود، مردمان یزد سازه هایی ایجاد کردند که حتی یک قطره آب از آن نشت نمی کرد و ده ها سال به تعمیر نیازی نداشت .
تقریبا همه آب انبارهای شهر یزد موقوفه بوده و بی هیچ چشمداشت مادی و تنها برای رضای خدا برپا شدند و چون نیت خیر بود، سال های سال برجا ماندند و از آب گوارای آن هزاران هزار انسان سیراب شدند. آب انبارهای یزد از بهترین نمودهای همزیستی مسالمیت آمیز ادیان بوده چرا که در بسیاری از آب انبارها دو راه و دو محل برداشت برای پیروان اسلام و پیروان سایر ادیان گذارده اند .
آنان به خوبی دریافته بودند که در این کویر هر راهبردی جز همزیستی وسازگاری، محکوم به شکست و فنا خواهد بود. به همین جهت پیروان هر دین و مذهب را به دین خود وانهاده و تنها به حرمت انسان بودن، آب گوارا را بر آنها ارزانی داشته اند. از آسیاب و آب انبار که بگذریم گردش آب قنات در خانه های قدیمی یزد دیدنیست. معماری خانه های ایرانی در گذشته اصالت و قانون داشته است ولی زمانی که آب قنات پای به خانه ای می گذارد انگار همه این اهلیت و اصلیت در مقابل تقدس آب سر تعظیم فرود آورده و معماری خانه رنگ و لعاب آب گرفته است.
در خانه های یزد عنصر آب، علاوه بر تامین آب مصرفی ساکنین، به صورت سرداب، حوض و فواره در تهویه طبیعی خانه و تعادل دمای محیط آن در فصول مختلف به ویژه در تابستان نقش اساسی داشته است. بناها از قسمت سطح جمع شده و در ژرفای زمین فرورفته اند برای اینکه از قنات در حال گذر بیشترین استفاده را بنماید . درست مثل اینکه خانه به احترام بزرگی، مودبانه و موقرانه در دل زمین نشسته است.
مدیریت قنات و نظام توزیع آب اما خود داستان دیگریست که درباره آن بسیار می توان گفت و شنید. سازمان مدیریت و توزیع آب به شکلی باورنکردنی پیشرفته و هوشمند تعریف شده بود.
میراب که سرپرست گروه آبیاران بود و عالی ترین مقام در فرایند توزیع آب قنات محسوب می شد به شکلی کاملا دموکراتیک توسط شورای تصمیم گیری و سازمان آبیاری انتخاب می شد. همراه با انتخاب میراب، سبوکشها که وظیفه محاسبه حقابه آب بران را داشتند و فرد دیگری که وظیفه حفظ و حراست آب در طول مسیر و وظیفه اطلاع رسانی زمان آبیاری حقابه بران را داشت، تعیین می شد و برای یک سال زارعی کار بدانها سپرده می شد.
حقوق هر یک، بخشی از سهم آب قنات تعریف می شد. میراب مورد اعتماد بود و به هر خانه ای که می رفت مورد افتخار صاحب خانه بود و این سازمان مترقی و حساب شده که نمونه فاخری از مدیریت مشارکتی بود تنها با فکر مردم و بدون حضور دولت و حکومت طراحی و اجرا می شد.
میراب با رای اعتماد حقابه بران و مالکین انتخاب می شد و اگر نمی توانست مراتب عدالت و دانش خویش را به اثبات رساند، به راحتی در سال بعد تغییر می کرد و این سازمان سال ها و سال ها وضعیت توزیع آب قنات را در روستاها و محله های مختلف سامان می داد.
اکنون که تنها راه گریز از دردهای تغییر اقلیم را سازگاری با آن دانسته اند باید به گذشته افتخارآمیز خویش با نگاهی دیگر نگریست. سازگاری با اقلیم خشن و بی آب حرف تازه ای نیست که درباره آن سرگردان و نگران باشیم بلکه موضوعی است که نیاکان ما به خوبی آن را می دانستند. باید راهی از میان سنت ماندگار جست تا از طریق آن در این روزگار تفتیده به سر منزل توسعه پایدار رسید. تجربه چند دهه گذشته نشان می دهد اتکاء صرف به فناوری نه تنها آلام بر هم خوردن تعادل طبیعت را درمان نمی کند بلکه زخم های آن را عمیق و عمیق تر می نماید.
* مدیرعامل آب منطقه ای استان یزد
اگر چند سالِ لاغر و رنجور می آمدند لابد چندین سال فربه و چاق هم در پی آن بودند و این قانون طبیعت بود. نیاکان ما نیز با این خوی طبیعت آشنا و سازگار بودند و به خوبی آن را مدیریت میکردند درست همانطور که یوسف خردمند (ع) به عزیز مصر توصیه کرد: « هفت سال، پی درپی می کارید سپس محصول این سالها را جز اندکی که می خورید، ذخیره کنید برای هفت سال بعد که سخت خواهد بود ».
اما در یک قرن اخیر بشر دیگر جزئی بی آزار از کل طبیعت نبوده و خواسته و ناخواسته آنچنان کرده که طبیعت را دیگر یارای بازسازی و احیاء مجدد نیست. در نتیجه آنچه می آید هفت ساله های نحیف و نحیف تراست. ناهنجاریهای گذری که هر از گاهی چند سالی تن بشر را می لرزاند اکنون به یک رفتار ثابت و نگران کننده بدل شده که آن را تغییر اقلیم نامیدهاند.
خشکسالی ها یا بارشهای سنگین و لجام گسیخته از عوارض این بیماری است که در جای جای جهان جلوه ای از چهره ناخوشایند خویش را نشان می دهد. در دو دهه اخیر، هنگامی که بشر ناسپاس دریافت با رفتار نابخردانه خویش طبیعت را دچار بیماری تغییر اقلیم کرده،به فکر درمان افتاد.
متفکران و دانشمندان فن پس از مدت ها بررسی و پژوهش و همفکری تنها دو راه درمان برای آن یافتند.راهکار اول، حذف یا کاهش عواملی که سبب تغییر اقلیم شدهاند و دوم، سازگاری با تغییر اقلیم.
آنها همچنین دریافتند که درمان اول از مقیاس یک روستا، شهر یا حتی کشور فراتر است. اکنون دیگر ثابت شده که برای کاهش عواملی که نظم طبیعت را به هم زدهاند باید همه جهان دست به دست هم دهند و از خودخواهیها و منافع ظاهری و زودگذر خویش درگذرند و عزم راسخ به کار بندند تا از حجم روزافزون گازهای گلخانهای جهان بکاهند.
این بدان معنی است که در دهکده جهانی اگرمثلاً دیوانهای درینگه دنیا، توافقنامه پاریس رااز سر بدعهدی به آب نسیان بشوید و تعهدات خویش را در مورد کاهش عوامل تغییر اقلیم زیر پا بگذارد، دود آن به چشم همه جهانیان خواهد رفت.
با این اوصاف می توان نتیجه گرفت فراهم نمودن اسباب و آداب این درمان بیشتر در اختیار سیاستگذاران و برنامهریزان جهان است تا نهادهای محلی ومردم جامعه.
اما در موضوع درمان دیگر، که سازگاری با تغییر اقلیم است در اول قدم باید رجوع به گذشتگان نماییم که هفت ساله های خشکسالی را چگونه مدیریت می کردند؟ چگونه خویش را با قهر طبیعت، سازگار و روئین تن می نمودند وصبورانه به امید هفت ساله های بهتر می نشستند؟
در ایران که بخش اعظم آن رنگ کویر دارد نیاکان ما با امکانات و فناوری آن زمان به خوبی آموخته بودند که با طبیعت خشن چگونه مسالمت آمیز زندگی کنند و امانت دار نسل آینده نیز باشند. یزد، نمونه ای درخشان از سازگاری با یکی از خشک و خشن ترین اقلیم های جهان است که درس هایی بسیار برای بشر خودشیفته امروز دارد.
وقتی از ورای یک نقشه به استان یزد که در میان دو کویر بزرگ ایران محصور گشته است می نگری و به تاریخ تاسیس این استان که با تاریخ تاسیس ایران باستان همردیف است می اندیشی، بی درنگ این سوال به ذهن خطور می کند که بشرِ آن زمان با ابزار و امکانات ناچیز چگونه تاب تحمل زندگی در این کویر برهوت را داشته است. به چه چیزی، دلگرم بوده که در این صحرای مرکزی ایران صدها شهر و آبادی را چنان بنیان نهاده که تا به امروز از رونق نیفتاده اند.
پهنه کویر هولناک را اگر دقیق تر بنگریم به خوبی درمی یابیم که یزدی آن زمان به طریقی سحرگونه؛ توکل، تدبر، تبحر و تحمل را به هم آمیخته تا تنها و تنها به همه جهانیان در همه قرون بیاموزد که بشر احسن الخالقین است. می خواهد بشر عصر مفرغ و قبل از آن باشد یا بشر سفینه نشین و ماه پیما.
یزدی آن زمان، توکل دارد. چرا که در سکوت بی انتهای کویر در میان اقیانوس ریگ و برهوت، به ریسمان الهی چنگ می زند و متفرق نمی شود . از پس دلگرمی اتصال به ریسمان خداوندی، تدبیر، لازم است که تنها با تدبیر ادامه حیات در این پهنه از زمان و مکان ممکن خواهد بود.
یزدی به خوبی می داند که آب مایه حیات است و مایه حیات در این گستره ریگ و خاک تنها به هیأت سراب دست یافتنی است. به این آیه شریفه قرآن که: «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نداد مگر به دست خودشان» سخت ایمان دارد و به همین سبب، سراب را وانهاده و در جستجوی آب کمر همت می بندد.
آب را از بارش های اندک سالیانه در کوهساران می وان یافت اما چگونه باید آن را به دشت که سکونتگاه یزدی است، آورد. قنات، نمونه بدیعی از تدبیر و تبحر بشر آن زمان، وظیفه انتقال آب را از بالادست ها به پایین دست بی آب و علف بر دوش می کشد. اگرچه خاستگاه قنات به درستی معلوم نیست و کسی تاریخ تولد اولین قنات جهان را در نخستین صفحه کتاب مقدسی یادداشت نکرده است ولی آنچه معلوم است یزدی با تبحر و تحمل و تدبیر خویش از این فناوری بهره ها برده است.
قنات، آب گوارا را از طریق یک یا چند دالان طولانی که با شیبی ملایم منتهی به مقصود می شود حمل می کند. اما یزدی،تنها انتقال آب را کافی ندانسته چرا که در این برهوت مگر می شود به سادگی از جلوه های متعدد حیاتبخش آب گذشت. یزدی بازهم تدبیر می کند،چندین آسیاب را در مسیر راهپیمایی آب هر قنات برپا می کند تا چرخ آسیاب ها هم به مدد گردش مایه حیات در ریگزار یزد بچرخد و از این چرخیدن، گندمی که محصول همین آب بوده است، آرد شود و شکم هزاران کویرنشین را سیر کند.
آب با صدای آرامبخش از دل قنات به مقصود می رسد اکنون باید آن را به خوبی ذخیره کرد. در هر محله و کوی و برزن در کنار مسجد و بازار و در خانه اعیان های آن زمان، آب انبارها بنا می شوند. آب انبار یکی از ابنیه مهم شهری در دل کویر می شود و تداوم زندگی بدون آن غیرممکن. در روزگاری که هنوز سیمان و آهن و میلگرد و بتون در دسترس بشر قرار نگرفته بود، مردمان یزد سازه هایی ایجاد کردند که حتی یک قطره آب از آن نشت نمی کرد و ده ها سال به تعمیر نیازی نداشت .
تقریبا همه آب انبارهای شهر یزد موقوفه بوده و بی هیچ چشمداشت مادی و تنها برای رضای خدا برپا شدند و چون نیت خیر بود، سال های سال برجا ماندند و از آب گوارای آن هزاران هزار انسان سیراب شدند. آب انبارهای یزد از بهترین نمودهای همزیستی مسالمیت آمیز ادیان بوده چرا که در بسیاری از آب انبارها دو راه و دو محل برداشت برای پیروان اسلام و پیروان سایر ادیان گذارده اند .
آنان به خوبی دریافته بودند که در این کویر هر راهبردی جز همزیستی وسازگاری، محکوم به شکست و فنا خواهد بود. به همین جهت پیروان هر دین و مذهب را به دین خود وانهاده و تنها به حرمت انسان بودن، آب گوارا را بر آنها ارزانی داشته اند. از آسیاب و آب انبار که بگذریم گردش آب قنات در خانه های قدیمی یزد دیدنیست. معماری خانه های ایرانی در گذشته اصالت و قانون داشته است ولی زمانی که آب قنات پای به خانه ای می گذارد انگار همه این اهلیت و اصلیت در مقابل تقدس آب سر تعظیم فرود آورده و معماری خانه رنگ و لعاب آب گرفته است.
در خانه های یزد عنصر آب، علاوه بر تامین آب مصرفی ساکنین، به صورت سرداب، حوض و فواره در تهویه طبیعی خانه و تعادل دمای محیط آن در فصول مختلف به ویژه در تابستان نقش اساسی داشته است. بناها از قسمت سطح جمع شده و در ژرفای زمین فرورفته اند برای اینکه از قنات در حال گذر بیشترین استفاده را بنماید . درست مثل اینکه خانه به احترام بزرگی، مودبانه و موقرانه در دل زمین نشسته است.
مدیریت قنات و نظام توزیع آب اما خود داستان دیگریست که درباره آن بسیار می توان گفت و شنید. سازمان مدیریت و توزیع آب به شکلی باورنکردنی پیشرفته و هوشمند تعریف شده بود.
میراب که سرپرست گروه آبیاران بود و عالی ترین مقام در فرایند توزیع آب قنات محسوب می شد به شکلی کاملا دموکراتیک توسط شورای تصمیم گیری و سازمان آبیاری انتخاب می شد. همراه با انتخاب میراب، سبوکشها که وظیفه محاسبه حقابه آب بران را داشتند و فرد دیگری که وظیفه حفظ و حراست آب در طول مسیر و وظیفه اطلاع رسانی زمان آبیاری حقابه بران را داشت، تعیین می شد و برای یک سال زارعی کار بدانها سپرده می شد.
حقوق هر یک، بخشی از سهم آب قنات تعریف می شد. میراب مورد اعتماد بود و به هر خانه ای که می رفت مورد افتخار صاحب خانه بود و این سازمان مترقی و حساب شده که نمونه فاخری از مدیریت مشارکتی بود تنها با فکر مردم و بدون حضور دولت و حکومت طراحی و اجرا می شد.
میراب با رای اعتماد حقابه بران و مالکین انتخاب می شد و اگر نمی توانست مراتب عدالت و دانش خویش را به اثبات رساند، به راحتی در سال بعد تغییر می کرد و این سازمان سال ها و سال ها وضعیت توزیع آب قنات را در روستاها و محله های مختلف سامان می داد.
اکنون که تنها راه گریز از دردهای تغییر اقلیم را سازگاری با آن دانسته اند باید به گذشته افتخارآمیز خویش با نگاهی دیگر نگریست. سازگاری با اقلیم خشن و بی آب حرف تازه ای نیست که درباره آن سرگردان و نگران باشیم بلکه موضوعی است که نیاکان ما به خوبی آن را می دانستند. باید راهی از میان سنت ماندگار جست تا از طریق آن در این روزگار تفتیده به سر منزل توسعه پایدار رسید. تجربه چند دهه گذشته نشان می دهد اتکاء صرف به فناوری نه تنها آلام بر هم خوردن تعادل طبیعت را درمان نمی کند بلکه زخم های آن را عمیق و عمیق تر می نماید.
* مدیرعامل آب منطقه ای استان یزد
کپی شد