دکتر محمد علی فائق زاده تیرماه 1303 خورشیدی در کوچه حاجی یعقوب واقع درمحله کهن صیقلان رشت زاده شد و کنیه اش را به سبب میلادش در عید قربان ' حاج فخر الدین ' نهادند ؛ مکتبخانه و آموختن را از همان محلی آغاز کرد که به تاکید وی، سنگ فرشش به هیبت فرشی شهری ، نظیر نداشت و به محض پدیدار شدن اندک خرابی در تار و پود سنگینش ، نیروی ترمیم شهرداری وقت حاضر بود .
دکتر فائق همچنان پس از گذر سالیان طبابت - که به گفته ادیبان این سرزمین نه تنها هیچ گاه چشم بر جیب و دست کسی ندوخت بلکه همه وقت خویش را وقف مردم بی بضاعت کرد - همچنان با فصلنامه ای 70 ساله و انجمن فرهنگی 25 ساله با قامتی برای علم و انسانیت خم کرده، با عصایی چوبین و شکوهی برآمده از سال ها درست کوشی و پیوسته کوشی همگام با مفاخر استان، عضو ثابت محافل فرهنگی گیلان است .
ادیبان شهر ' فائق عاشق ' می خوانندش و ایرنای گیلان بر آن شد تا در زمانه پر حجم و هیاهوی ناخوش احوالی ، لحظاتی را به خوش اخلاقی و صفای واژگان کهن میهمان شود و پس از کسب اجازه از حضورش، به خانه ای دلگشا به صفا و اندیشه در کوچه ای در کهن ترین بافت تاریخی شهر به نام خودش فائق با تابلویی کوچک و بی تکلف به همین نام میهمان شدیم.
هوشنگ عباسی که به گفته دکتر، همبازی فرزندش بوده و امروز گرداننده ادبی آثار وی و یکی از پژوهشگران و نویسندگان گیلان است ، زمان دیدارمان را تنظیم کرده و در امتداد کوچه فائق ، گروه ایرنا را به خانه ای رهنمون می شود که برکه سنگی کوچک خانه از بوی باران و خزه پر بود و پیچش پیچک ها بر درخت و دیوارها در هیاهوی آپارتمان های بی روح و بی هیبت، نشان از صفایی درونی داشت.
زنگ در را که می زنیم دکتر فائق خود در می گشاید؛ بر عصایش تکیه می زند، کلاه از سر بر می دارد و چنان گرم و محترم خوشامد می گوید که رد این گرمی روح را تنها شاید بتوان در همین نسل کهن جست.
دکتر فائق در برابر هیجان گروه ایرنا از صفای حیاط خانه ، زمزمه می کند؛ اگر احترام جان - همسر همگام استاد از ماماها و محققان گیلان - بود صفایش بیشتر بود؛ ده ها سال ، این خانه با شیرینی های خانگی احترام، محفل ادب دوستان و فرهنگ پروران این سرزمین شده بود و اینک بدون اوست.
چیدمان خانه تاریک و فراخ مدرن بود به گونه ای که گمان کردیم با کفش می بایست وارد شد چرا که خانه تنها به قالیچه های کوچک فرش شده بود و بیشتر، موزائیک های قدیمی خودنمایی می کرد؛ مبلمان های کهن و جدید فضای خانه را پر کرده بود و از در و دیوارش بوی قدمت ، خاطره، کاغذ کاهی و واژه واژه فرهنگ از آن سوی تاریخ به مشام می رسید.
گویی شاعران، نویسندگان و مفاخر کشور و استان در قاب های آویخته بر دیوارها نفس می کشیدند؛ دیوارها و میزهای خاطره پر از عکس بود و در اتاقی بزرگ بر رَفی چوبین، که جداکننده فضای بزرگ مبله شده دیگری بود؛ خاطرات نیاکان ، نسل نو، میانه و نویسندگان کهن و معاصر و بیش از همه زنده یاد احترام خانم همسر استاد و پاسداشت ها مملو بود.
همه پرده ها به وسواس کشیده شده بود؛ بر صندلی چرم نسکافه ای دعوت شدیم و دکتر فائق سخن اینگونه آغاز کرد؛ حرف های 90سال در دل دارم و نیک می دانم هر کلامی را شاید، بر زبان بیاورم اما شما نمی توانید بنویسید اما من چنین نبودم ...
سئوال ها را نمی شنود و استاد عباسی به کمک می آید و در گوش دکتر بلند بلند تکرار می کند و او پر هیبت پاسخ می گوید: کاش! آنان که بجای کارِ سازنده به نق و نق می پردازند تنها به این سوال پاسخ می گفتند که به انتظار چه نشسته اید ؟ اربابان فرهنگ و اقتصاد! سرمایه معنوی شما کالای کدام بازار خواهد بود و اگر امروز به کار مردم نیاید و دغدغه مردم نداشته باشید فردا به چه کار است ؟ پاسخی هست؟
او با انتقاد از رواج نافرهنگی پول پرستی بین برخی از جامعه پزشکان امروزی می گوید : فقر، تنها نان و پیراهن نیست؛ فقر اخلاق و معنویت است که روز به روز در جامعه ما بیشتر شده و ما را هر روز عقب تر می برد.
دکتر از روزی می گوید که در روز پزشک برای سخنرانی دعوت شد و در آن نشست در پایان سخنرانی ها، خطاب به پزشکان گفت: برای پیشرفت طبابتِ با فرهنگ، کدام یک حرف زدید؟ همش پول؟ از کارهایی که برای مردم کردیم چه گفتید؟ همش پول؟ از کمک به محرومان چه گفتید؟ همش پول؟ آیا پزشکی که در روز میلیون ها تومان در می آورد، نمی تواند به مردم شهرش کمک کند؟
دکتر به لافند بازی - بازی محلی گیلان (در میان تماشای مردم، مرد یا زنی در ارتفاع بالا بر طنابی ضخیم به حرکات نمایشی می پردازد) - اشاره می کند و می گوید : نه! ما فقط تماشاگریم! نه خود ریسمان باز؛ فقط منتظریم دیگران کار انجام دهند و ما تماشاگر باشیم .
او خطاب به گروه ایرنا می گوید: شما خیلی جوانید؛ روزگاری را ندیده اید که مردم با چه احترامی نسبت به هم گذران می کردند و دغدغه مردم همسایه بود؛ هر خانوار در دهات لوازم زندگیش را خود مهیا می کرد و تولید کننده بود؛ امروز می بایست به خود بازگشت.
وی که آبا و اجدادی لشت نشاء ایست، یکی از اعتراضات همیشگی به پدرش را اضافه نکردن نام لشت نشاء به فامیلی خود می داند و تاکید می کند بعضی حرف ها گفتنی نیست و برخی نوشتنی نیست اما من حرفهایم را از زمان رضاخان تاکنون هر جور شده حتی چند لا می نویسم و به مردم توجه می دهم چرا که رسالت فرهنگ، توجه دادن و آگاه کردن است.
قدری مکث می کند ، عصایش را جا به جا می کند و می گوید: وزیر شدن، دکتر شدن، وکیل شدن چه آسان! آدم شدن چه مشکل؛ آدم شدن چه مشکل...
وی خود را مدافع حقوق زنان و کودکان می داند و ادامه می دهد : بیشترین فعالیت فرهنگی من در همه این سال ها، در این زمینه ها استوار بوده و از شما می خواهم همچنان در این راستا گام بردارید و بر فرهنگ کتابخوانی بویژه کتاب خواندن زنان و نسل نو تلاش کنید و درنگ نکنید؛ آنچه در کم کتاب خوانی ما رخ داده، از کاهلی ماست.
کتابخانه شخصی دکتر فائق که از کتابخانه های غنی و معتبر ، از نظر موضوع، محتوا و شمارگان ارزشی بسیار دارد؛ حاصل عمری معرفت اندوزی است و مرجعی شایان توجه محققان است.
دکتر محمد علی فائق در ارتباط با پدر چنان سخن می گوید که گویی از یک عالیجناب رسمی توضیح می دهد: فرزند یک روحانی وکیل است و ایشان شرایط دریافت مجوز برای مجله گیلان ما را حدود 70 سال پیش مهیا کرد اما به ایشان تاکید کرد که از درد مردم بگویند و در برابر ظلم سکوت نکنند.
وی که موسس بنیاد فرهنگی - انجمن مهرورزان گیل با هسته اولیه جمعی از مفاخر گیلان چون دکتر حسین تائب، پروفسور محمود بهزاد، استاد فریدون نوزاد، استاد جعفر خمامی زاده، استاد سید محمد تقی میر ابوالقاسمی و مهندس احمد محامد بوده؛ جمع آوری واژگان گیلکی، مثل ها- ضرب المثل ها و تلمیحات، آداب - سنن - آئین ها - باورداشت ها، بررسی احوال رجال و مشاهیر گیلان، بررسی اوضاع اجتماعی - اقتصادی - تاریخی شهرستان های گیلان، چاپ و نشر آثار مربوط به گیلان و ... را پی می گیرند.
وی در ارتباط با تعریفی از سیاست می گوید: سیاستمدار درست مانند یک رئیس خانواده که مسئول فراهم آوردن مایحتاج و رفاه اعضای مورد حمایتش است، وظیفه دارد منافع مردم خودش را همه جانبه در نظر بگیرد و هر حرکتی می کند در راستای منافع خانواده باشد .
وی ادامه می دهد : سیاست رفاه مردم، بزرگی ملت، شکوفایی فرهنگ جامعه و مملکت است.
هوشنگ عباسی پژوهشگر و نویسنده که گروه ایرنا را در این مصاحبه همراه است و مولف شناخت نامه دکتر فائق نیز هست، ایشان را حساس و تیزبین، مهربان و دلسوز، سخت کوش و پرتلاش، جدی و صریح، نازک دل و زودرنج، دریادل و باگذشت، مردم دوست و مردم دار و پزشکی که دغدغه های فرهنگی و اجتماعی دارد و سال های عمر خویش را در دو بعد پزشکی و فرهنگی طی کرده، توصیف می کند.
او می گوید: دکتر فائق با بیش از شش دهه فعالیت هم چنان می پوید و می پیماید؛ دل نازکی دارد، از کژی ها و نا راستی ها می رنجد و بر بدسگالان می خشمد و از مهربانی و مهرورزی به وجد می آید و می خندد و می خنداند.
وی می افزاید: دکتر فائق، دکتر فائق است؛ شولای عشق بر تن دارد و با زیور مهرورزی خود را می آراید؛ به فردا می اندیشد و به آینده خوشبین است.
دیگر ادیبان شهر او را پزشک شولاپوش، حدیث عشق، شهد فائق - نخل باسق، شمعی با پروانه بسیار ، طبیب جسم و طبیب روح، فرزانه گیلک، ندیده آشنا ، نه در پی نان و نه در پی نام و ... خوانده اند.
زمان بسیار رفته بود و باران شمال به راه بود؛ خسته نشده بودیم اما خسته شده بود و گفت: من از صحبت های شما رضایت ندارم، چیزهایی بپرسید که بتوانم درد 50 سال را بگویم و شما بتوانید بنویسید، من رضایت ندارم ...
سخنانش نغز بود و پند؛ دکتر تا انتهای کوچه فائق ، عصا زنان گروه ایرنا را بدرقه کرد؛ هرگز از من و خود نگفت و هماره ' ما ' می گفت؛ یک به یک آثارش را برایمان توضیح داد و نیک می دانیم آثار برجای مانده اش، اندیشه ای غنی است برای هویتی عظیم در گیلان ...
چنان عظمت روح و اندیشه اش بیش باد ...
گزارش از: مرضیه ضامن
1881/2007
دکتر فائق همچنان پس از گذر سالیان طبابت - که به گفته ادیبان این سرزمین نه تنها هیچ گاه چشم بر جیب و دست کسی ندوخت بلکه همه وقت خویش را وقف مردم بی بضاعت کرد - همچنان با فصلنامه ای 70 ساله و انجمن فرهنگی 25 ساله با قامتی برای علم و انسانیت خم کرده، با عصایی چوبین و شکوهی برآمده از سال ها درست کوشی و پیوسته کوشی همگام با مفاخر استان، عضو ثابت محافل فرهنگی گیلان است .
ادیبان شهر ' فائق عاشق ' می خوانندش و ایرنای گیلان بر آن شد تا در زمانه پر حجم و هیاهوی ناخوش احوالی ، لحظاتی را به خوش اخلاقی و صفای واژگان کهن میهمان شود و پس از کسب اجازه از حضورش، به خانه ای دلگشا به صفا و اندیشه در کوچه ای در کهن ترین بافت تاریخی شهر به نام خودش فائق با تابلویی کوچک و بی تکلف به همین نام میهمان شدیم.
هوشنگ عباسی که به گفته دکتر، همبازی فرزندش بوده و امروز گرداننده ادبی آثار وی و یکی از پژوهشگران و نویسندگان گیلان است ، زمان دیدارمان را تنظیم کرده و در امتداد کوچه فائق ، گروه ایرنا را به خانه ای رهنمون می شود که برکه سنگی کوچک خانه از بوی باران و خزه پر بود و پیچش پیچک ها بر درخت و دیوارها در هیاهوی آپارتمان های بی روح و بی هیبت، نشان از صفایی درونی داشت.
زنگ در را که می زنیم دکتر فائق خود در می گشاید؛ بر عصایش تکیه می زند، کلاه از سر بر می دارد و چنان گرم و محترم خوشامد می گوید که رد این گرمی روح را تنها شاید بتوان در همین نسل کهن جست.
دکتر فائق در برابر هیجان گروه ایرنا از صفای حیاط خانه ، زمزمه می کند؛ اگر احترام جان - همسر همگام استاد از ماماها و محققان گیلان - بود صفایش بیشتر بود؛ ده ها سال ، این خانه با شیرینی های خانگی احترام، محفل ادب دوستان و فرهنگ پروران این سرزمین شده بود و اینک بدون اوست.
چیدمان خانه تاریک و فراخ مدرن بود به گونه ای که گمان کردیم با کفش می بایست وارد شد چرا که خانه تنها به قالیچه های کوچک فرش شده بود و بیشتر، موزائیک های قدیمی خودنمایی می کرد؛ مبلمان های کهن و جدید فضای خانه را پر کرده بود و از در و دیوارش بوی قدمت ، خاطره، کاغذ کاهی و واژه واژه فرهنگ از آن سوی تاریخ به مشام می رسید.
گویی شاعران، نویسندگان و مفاخر کشور و استان در قاب های آویخته بر دیوارها نفس می کشیدند؛ دیوارها و میزهای خاطره پر از عکس بود و در اتاقی بزرگ بر رَفی چوبین، که جداکننده فضای بزرگ مبله شده دیگری بود؛ خاطرات نیاکان ، نسل نو، میانه و نویسندگان کهن و معاصر و بیش از همه زنده یاد احترام خانم همسر استاد و پاسداشت ها مملو بود.
همه پرده ها به وسواس کشیده شده بود؛ بر صندلی چرم نسکافه ای دعوت شدیم و دکتر فائق سخن اینگونه آغاز کرد؛ حرف های 90سال در دل دارم و نیک می دانم هر کلامی را شاید، بر زبان بیاورم اما شما نمی توانید بنویسید اما من چنین نبودم ...
سئوال ها را نمی شنود و استاد عباسی به کمک می آید و در گوش دکتر بلند بلند تکرار می کند و او پر هیبت پاسخ می گوید: کاش! آنان که بجای کارِ سازنده به نق و نق می پردازند تنها به این سوال پاسخ می گفتند که به انتظار چه نشسته اید ؟ اربابان فرهنگ و اقتصاد! سرمایه معنوی شما کالای کدام بازار خواهد بود و اگر امروز به کار مردم نیاید و دغدغه مردم نداشته باشید فردا به چه کار است ؟ پاسخی هست؟
او با انتقاد از رواج نافرهنگی پول پرستی بین برخی از جامعه پزشکان امروزی می گوید : فقر، تنها نان و پیراهن نیست؛ فقر اخلاق و معنویت است که روز به روز در جامعه ما بیشتر شده و ما را هر روز عقب تر می برد.
دکتر از روزی می گوید که در روز پزشک برای سخنرانی دعوت شد و در آن نشست در پایان سخنرانی ها، خطاب به پزشکان گفت: برای پیشرفت طبابتِ با فرهنگ، کدام یک حرف زدید؟ همش پول؟ از کارهایی که برای مردم کردیم چه گفتید؟ همش پول؟ از کمک به محرومان چه گفتید؟ همش پول؟ آیا پزشکی که در روز میلیون ها تومان در می آورد، نمی تواند به مردم شهرش کمک کند؟
دکتر به لافند بازی - بازی محلی گیلان (در میان تماشای مردم، مرد یا زنی در ارتفاع بالا بر طنابی ضخیم به حرکات نمایشی می پردازد) - اشاره می کند و می گوید : نه! ما فقط تماشاگریم! نه خود ریسمان باز؛ فقط منتظریم دیگران کار انجام دهند و ما تماشاگر باشیم .
او خطاب به گروه ایرنا می گوید: شما خیلی جوانید؛ روزگاری را ندیده اید که مردم با چه احترامی نسبت به هم گذران می کردند و دغدغه مردم همسایه بود؛ هر خانوار در دهات لوازم زندگیش را خود مهیا می کرد و تولید کننده بود؛ امروز می بایست به خود بازگشت.
وی که آبا و اجدادی لشت نشاء ایست، یکی از اعتراضات همیشگی به پدرش را اضافه نکردن نام لشت نشاء به فامیلی خود می داند و تاکید می کند بعضی حرف ها گفتنی نیست و برخی نوشتنی نیست اما من حرفهایم را از زمان رضاخان تاکنون هر جور شده حتی چند لا می نویسم و به مردم توجه می دهم چرا که رسالت فرهنگ، توجه دادن و آگاه کردن است.
قدری مکث می کند ، عصایش را جا به جا می کند و می گوید: وزیر شدن، دکتر شدن، وکیل شدن چه آسان! آدم شدن چه مشکل؛ آدم شدن چه مشکل...
وی خود را مدافع حقوق زنان و کودکان می داند و ادامه می دهد : بیشترین فعالیت فرهنگی من در همه این سال ها، در این زمینه ها استوار بوده و از شما می خواهم همچنان در این راستا گام بردارید و بر فرهنگ کتابخوانی بویژه کتاب خواندن زنان و نسل نو تلاش کنید و درنگ نکنید؛ آنچه در کم کتاب خوانی ما رخ داده، از کاهلی ماست.
کتابخانه شخصی دکتر فائق که از کتابخانه های غنی و معتبر ، از نظر موضوع، محتوا و شمارگان ارزشی بسیار دارد؛ حاصل عمری معرفت اندوزی است و مرجعی شایان توجه محققان است.
دکتر محمد علی فائق در ارتباط با پدر چنان سخن می گوید که گویی از یک عالیجناب رسمی توضیح می دهد: فرزند یک روحانی وکیل است و ایشان شرایط دریافت مجوز برای مجله گیلان ما را حدود 70 سال پیش مهیا کرد اما به ایشان تاکید کرد که از درد مردم بگویند و در برابر ظلم سکوت نکنند.
وی که موسس بنیاد فرهنگی - انجمن مهرورزان گیل با هسته اولیه جمعی از مفاخر گیلان چون دکتر حسین تائب، پروفسور محمود بهزاد، استاد فریدون نوزاد، استاد جعفر خمامی زاده، استاد سید محمد تقی میر ابوالقاسمی و مهندس احمد محامد بوده؛ جمع آوری واژگان گیلکی، مثل ها- ضرب المثل ها و تلمیحات، آداب - سنن - آئین ها - باورداشت ها، بررسی احوال رجال و مشاهیر گیلان، بررسی اوضاع اجتماعی - اقتصادی - تاریخی شهرستان های گیلان، چاپ و نشر آثار مربوط به گیلان و ... را پی می گیرند.
وی در ارتباط با تعریفی از سیاست می گوید: سیاستمدار درست مانند یک رئیس خانواده که مسئول فراهم آوردن مایحتاج و رفاه اعضای مورد حمایتش است، وظیفه دارد منافع مردم خودش را همه جانبه در نظر بگیرد و هر حرکتی می کند در راستای منافع خانواده باشد .
وی ادامه می دهد : سیاست رفاه مردم، بزرگی ملت، شکوفایی فرهنگ جامعه و مملکت است.
هوشنگ عباسی پژوهشگر و نویسنده که گروه ایرنا را در این مصاحبه همراه است و مولف شناخت نامه دکتر فائق نیز هست، ایشان را حساس و تیزبین، مهربان و دلسوز، سخت کوش و پرتلاش، جدی و صریح، نازک دل و زودرنج، دریادل و باگذشت، مردم دوست و مردم دار و پزشکی که دغدغه های فرهنگی و اجتماعی دارد و سال های عمر خویش را در دو بعد پزشکی و فرهنگی طی کرده، توصیف می کند.
او می گوید: دکتر فائق با بیش از شش دهه فعالیت هم چنان می پوید و می پیماید؛ دل نازکی دارد، از کژی ها و نا راستی ها می رنجد و بر بدسگالان می خشمد و از مهربانی و مهرورزی به وجد می آید و می خندد و می خنداند.
وی می افزاید: دکتر فائق، دکتر فائق است؛ شولای عشق بر تن دارد و با زیور مهرورزی خود را می آراید؛ به فردا می اندیشد و به آینده خوشبین است.
دیگر ادیبان شهر او را پزشک شولاپوش، حدیث عشق، شهد فائق - نخل باسق، شمعی با پروانه بسیار ، طبیب جسم و طبیب روح، فرزانه گیلک، ندیده آشنا ، نه در پی نان و نه در پی نام و ... خوانده اند.
زمان بسیار رفته بود و باران شمال به راه بود؛ خسته نشده بودیم اما خسته شده بود و گفت: من از صحبت های شما رضایت ندارم، چیزهایی بپرسید که بتوانم درد 50 سال را بگویم و شما بتوانید بنویسید، من رضایت ندارم ...
سخنانش نغز بود و پند؛ دکتر تا انتهای کوچه فائق ، عصا زنان گروه ایرنا را بدرقه کرد؛ هرگز از من و خود نگفت و هماره ' ما ' می گفت؛ یک به یک آثارش را برایمان توضیح داد و نیک می دانیم آثار برجای مانده اش، اندیشه ای غنی است برای هویتی عظیم در گیلان ...
چنان عظمت روح و اندیشه اش بیش باد ...
گزارش از: مرضیه ضامن
1881/2007
کپی شد