1- “کسانی که در ورزشگاه فحاشی کردند هواداران واقعی نیستند”، “آنهایی که در صفحه شخصی من توهین کردند هواداران واقعی نبودند، آنها را به خدا واگذار میکنم”، “هواداران واقعی میدانند منظور من چیست”، ” هواداران واقعی…”. اینها نمونه هایی از گفتار کسانی است که در فوتبال ما مورد اعتراض محترمانه یا غیرمحترمانه قرار می گیرند. ترجیع بند گفتار بسیاری از آنها، “هوادار واقعی” است. اما این هوادار واقعی، واقعا کیست؟ اول از همه بگویم که اهانت به هر شیوه و انگیزه ای محکوم است. اما آیا هوادار واقعی تنها کسانی هستند که به به و چه چه بگویند و در بهترین حالت ممکن ساکت و خنثی بمانند؟ آیا هواداری که روزانه مبلغی از حسابش به حساب باشگاه ها ریخته می شود و سرجمع این اعداد تبدیل به پرداخت های میلیاردی به بازیکنان می شود، حق ندارند پیگیر حقوق مسلمش بشود؟ حتی اگر در مواردی حاصل ناآگاهی شان باشد؟ البته در مملکتی که مودی مالیاتی فقط در یک ماه پایانی تقدیم اظهارنامه، در کوچه و خیابان عزیز دل و ولینعمت عنوان شده و در مابقی سال انگار نه انگار، لابد بازیکنان و متصدیان فوتبال هم فقط در صورت پاس شدن چک های حاصل از هواداران است که دوستشان دارند وگرنه بلافاصله جبهه خودی و غیر خودی میان معترضین و ساکتین ساخته و هوادار واقعی و غیرواقعی تولید می کنند. حضرات محترم؛ درست است که در واویلای نابلدی و خودشیفتگی مدیران، تا توانستید نرخ را بالا بردید و هرگز مستحق تمام ارقامی که گرفتید نبودید. اما نه شما ژنرال کاستر هستید و نه هواداران فوتبال سرخپوست، که توقع داشته باشید “سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است” (در مثل مناقشه نیست).
2- عادت بدی است اما به ناچار است. چرا که بازتاب رفتارهایی مشابه در اجتماع دور و بر خودمان است. اینکه ما نمیخواهیم مسوولیت شکست را بپذیریم. این کاملا طبیعی و پذیرفته شده است که هر فرایند یا پروژه ای میتواند موفق باشد یا شکست بخورد. تحت تاثیر عوامل متعددی که جای بحثش نیست اما اینکه ما خودمان را کامل مطلق و بری از اشتباه و عقل کل بدانیم و شکست ها و ناکامیهای احتمالی مان قطعا پشت پرده ای و دستهایی نامریی و مریی داشته باشد هم چیزی جز توهم نیست. شاید در یک روند استقرایی از کنار هم گذاشتن واقعیتهایی، بتوان به درستی یا نادرستی فرضیه ای رسید اما اینکه تا می بازیم، ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکار بودند و تا می بریم پازل تاکتیکی و تمرینات حساب شده مان جواب داده اند، از مسوولیت ناپذیری مان بر میاید. اینگونه است که تا پایمان به خارج از مرزهای پرگهرمان میرسد، حرفی برای گفتن نداریم چون فرضیاتی که در داخل توجیه کننده!! شکستهایمان بود، در آنجا وجود ندارد. لطفا جِر نزنید. اینهمه از بازی منصفانه و جوانمردی دم میزنید. لااقل اگر دریک مسابقه بدون رخدادهای فاحش باختید، مسوولیت باخت را به گردن بگیرید و روند را اصلاح کنید. هم ماندگاریتان بیشتر میشود، هم احترام و اعتبارتان.
3- “من اشتباهی بودم”. این دیالوگ ماندگار مهران مدیری در سریال جذاب مرد هزارچهره بود. جایی که یک نفر، میان چندین تن مدعی و خودشیفته و ناآگاه، آگاهانه به جایگاه خویش اعتراف کرد. تا همین اعتراف، موقعیتهای نادرست آن دیگران را به چالش بکشد. در فوتبال ایران، تا دلتان بخواهد آدم اشتباهی بود و هست. اما اشتباهی ترینشان آنهایی بودند که با برچسب “اقتصادی” وارد فوتبال شدند. صدالبته نمود بارز این افراد را در دو دهه اخیر میتوان در هیات مدیره پرسپولیس و استقلال دید. آنجایی که سازمان عالی ورزش وقت، متولی دو تیم، تصمیم گرفت برای سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی آن دو همیشه بدهکار، عده ای با سبقه اقتصادی را در هیات مدیره شان بگمارد. اشتباه اول همینجا بود که فکر کردند با اقتصاددان!!! بودن یکی دو نفر از اعضای هیات مدیره، این تراول است که به حساب های گهگاه مسدودشان واریز می شود اما اشتباه بزرگتر، افرادی بودند که برای این نیت بزرگ انتخاب میشدند. یکی به صرف کار در بانک، یکی بخاطر مدیریت در یک شرکت بزرگ، یکی بخاطر عضویت در یک شورای اقتصادی و الی آخر. روسای بزرگ هرگز و هنوز نفهمیدند که اولا هر گردی گردو نیست و مفهوم اقتصاد در دنیا این روزها چنان تخصصی شده که مثل پزشکی، هیچ متخصصی وارد حیطه تخصص غیر نمی شود و اقتصاد فوتبال حالا یک تخصص بارز و برجسته است. پس عضو هیات مدیره فلان بانک هیچ تضمینی ندارد تا چرخ یک باشگاه فوتبال را مثل بانک مطبوعش بپرخاند. بماند که اگر میتوانست، همان چرخ بانکش را میچرخاند تا حالا گرفتار اینهمه مشکل نباشیم. نکته بعد اینکه خود آن افراد هم در یک توهم متورم، درک دستی از جایگاهی که به آنها پیشنهاد شده ندارند و به اشتباهی ترین شکل وارد اشتباهی ترین منصب شده و اشتباهی ترین تصمیمات را میگیرند و باکی هم از حساب کشی و پرسشگری ندارند. اینگونه است که قراردادهای فله ای میبندند و به عاقبتش نمی اندیشند؛ ریالی جز روند درآمدزایی باشگاه، از خلاقیت!!!! اقتصادیشان برای باشگاه تولید نمیکنند و تا آنها را بیرون نکرده اند، از ساختمان باشگاه نمیروند. بس که جذاب است این فوتبال لامصب و دیده شدن ها و معروفیت هایش. پس اگر به استقلال و پرسپولیس می تازیم که ورشکسته اند و الزامات رها شدنشان را نمی بینیم، پیش از هرچیز انگشت اتهام را به سمت کسانی بگیریم که هنوز نمی فهمند کسی که قرارداد نفتی و گازی خوب میبندد الزاما نمی تواند قرارداد فوتبالی درستی ببندد. حتی اگر فامیل جناب رییس باشد و قس علیهذا …
2007
2- عادت بدی است اما به ناچار است. چرا که بازتاب رفتارهایی مشابه در اجتماع دور و بر خودمان است. اینکه ما نمیخواهیم مسوولیت شکست را بپذیریم. این کاملا طبیعی و پذیرفته شده است که هر فرایند یا پروژه ای میتواند موفق باشد یا شکست بخورد. تحت تاثیر عوامل متعددی که جای بحثش نیست اما اینکه ما خودمان را کامل مطلق و بری از اشتباه و عقل کل بدانیم و شکست ها و ناکامیهای احتمالی مان قطعا پشت پرده ای و دستهایی نامریی و مریی داشته باشد هم چیزی جز توهم نیست. شاید در یک روند استقرایی از کنار هم گذاشتن واقعیتهایی، بتوان به درستی یا نادرستی فرضیه ای رسید اما اینکه تا می بازیم، ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکار بودند و تا می بریم پازل تاکتیکی و تمرینات حساب شده مان جواب داده اند، از مسوولیت ناپذیری مان بر میاید. اینگونه است که تا پایمان به خارج از مرزهای پرگهرمان میرسد، حرفی برای گفتن نداریم چون فرضیاتی که در داخل توجیه کننده!! شکستهایمان بود، در آنجا وجود ندارد. لطفا جِر نزنید. اینهمه از بازی منصفانه و جوانمردی دم میزنید. لااقل اگر دریک مسابقه بدون رخدادهای فاحش باختید، مسوولیت باخت را به گردن بگیرید و روند را اصلاح کنید. هم ماندگاریتان بیشتر میشود، هم احترام و اعتبارتان.
3- “من اشتباهی بودم”. این دیالوگ ماندگار مهران مدیری در سریال جذاب مرد هزارچهره بود. جایی که یک نفر، میان چندین تن مدعی و خودشیفته و ناآگاه، آگاهانه به جایگاه خویش اعتراف کرد. تا همین اعتراف، موقعیتهای نادرست آن دیگران را به چالش بکشد. در فوتبال ایران، تا دلتان بخواهد آدم اشتباهی بود و هست. اما اشتباهی ترینشان آنهایی بودند که با برچسب “اقتصادی” وارد فوتبال شدند. صدالبته نمود بارز این افراد را در دو دهه اخیر میتوان در هیات مدیره پرسپولیس و استقلال دید. آنجایی که سازمان عالی ورزش وقت، متولی دو تیم، تصمیم گرفت برای سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی آن دو همیشه بدهکار، عده ای با سبقه اقتصادی را در هیات مدیره شان بگمارد. اشتباه اول همینجا بود که فکر کردند با اقتصاددان!!! بودن یکی دو نفر از اعضای هیات مدیره، این تراول است که به حساب های گهگاه مسدودشان واریز می شود اما اشتباه بزرگتر، افرادی بودند که برای این نیت بزرگ انتخاب میشدند. یکی به صرف کار در بانک، یکی بخاطر مدیریت در یک شرکت بزرگ، یکی بخاطر عضویت در یک شورای اقتصادی و الی آخر. روسای بزرگ هرگز و هنوز نفهمیدند که اولا هر گردی گردو نیست و مفهوم اقتصاد در دنیا این روزها چنان تخصصی شده که مثل پزشکی، هیچ متخصصی وارد حیطه تخصص غیر نمی شود و اقتصاد فوتبال حالا یک تخصص بارز و برجسته است. پس عضو هیات مدیره فلان بانک هیچ تضمینی ندارد تا چرخ یک باشگاه فوتبال را مثل بانک مطبوعش بپرخاند. بماند که اگر میتوانست، همان چرخ بانکش را میچرخاند تا حالا گرفتار اینهمه مشکل نباشیم. نکته بعد اینکه خود آن افراد هم در یک توهم متورم، درک دستی از جایگاهی که به آنها پیشنهاد شده ندارند و به اشتباهی ترین شکل وارد اشتباهی ترین منصب شده و اشتباهی ترین تصمیمات را میگیرند و باکی هم از حساب کشی و پرسشگری ندارند. اینگونه است که قراردادهای فله ای میبندند و به عاقبتش نمی اندیشند؛ ریالی جز روند درآمدزایی باشگاه، از خلاقیت!!!! اقتصادیشان برای باشگاه تولید نمیکنند و تا آنها را بیرون نکرده اند، از ساختمان باشگاه نمیروند. بس که جذاب است این فوتبال لامصب و دیده شدن ها و معروفیت هایش. پس اگر به استقلال و پرسپولیس می تازیم که ورشکسته اند و الزامات رها شدنشان را نمی بینیم، پیش از هرچیز انگشت اتهام را به سمت کسانی بگیریم که هنوز نمی فهمند کسی که قرارداد نفتی و گازی خوب میبندد الزاما نمی تواند قرارداد فوتبالی درستی ببندد. حتی اگر فامیل جناب رییس باشد و قس علیهذا …
2007
کپی شد