در این گزارش آمده است: او یک معلم بود. میگویند وقتی بچهای به مکتبخانهاش میآمد تا از او موسیقی بیاموزد، روی دو زانو مینشست تا همقد بچه شود، توی چشمانش نگاه میکرد و با او حرف میزد، و گاهی آنقدر از این گفتوگو به شعف میآمد که چشمانش پر از اشک میشد. او معلم بود، او لطفی بود.
محمدرضا لطفی در سال 1325 در گرگان متولد شد، در جوانی به تهران آمد و در هنرستان شبانه موسیقی تار آموخت. او از علی اکبر شهنازی و حبیبالله صالحی، ردیف آقا حسینقلی را یاد گرفت و به دلیل تحصیل در هنرستان با مبانی موسیقی علمی و نظرات موسیقیدانها هم آشنا شد.
لطفی با عبدالله دوامی ردیفشناس معروف، ردیفهای آوازی و تصنیفهای قدیمی را که در حافظه دوامی باقی مانده بود، یاد گرفت. بعد از آن شاگرد نورعلی خان برومند و محمد تقی مسعودیه شد و از سعید هرمزی سهتار نوازی را یآموخت.
لطفی از سال 1351 در رادیو تلویزیون ملی ایران، مشغول کارهای پژوهشی در زمینه موسیقی بومی ایران شد و از سال 1353 به عضویت هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبا درآمد و یک دو سال بعد گروه «شیدا» را تاسیس کرد.
حسین علیزاده و محمدرضا لطفی از بنیانگذاران گروه هنری چاووش در اوایل انقلاب ایران بودند. لطفی به یاری همین گروه و با همکاری خوانندگانی مثل محمدرضا شجریان و شهرام ناظری توانست آنچه را که میخواست انجام دهد و اینگونه لطفی «لطفی» شد.
با محمد معتمدی، خواننده موسیقی سنتی ایران که اپرای عروسکی مولانا را هم در کارنامهاش دارد، گپی کوتاه در مورد محمدرضا لطفی، نوازنده و آهنگساز بزرگ ایرانی، داشتیم.
معتمدی درباره لطفی چنین گفت: «لطفی متعلق به جریانی بود که موسیقی سنتی ایران و موسیقی ردیف دستگاهی را از حاشیه زندگی فرهنگی جامعه بزرگی مثل ایران تبدیل کرد به یک موسیقی جریانساز و اجتماعی. نقطه اوج فعالیتهای لطفی برمیگردد به فعالیتهایی که در کانون «چاووش» داشت. توسط تشکلی که لطفی یکی از نقاط پر رنگ آن بود، موسیقی سنتی ایران از موسیقی قدیمی موزهای تبدیل شد به یک جریان اجتماعی به نام «چاووشها». این گروه تداوم خودش را تا چند دهه حفظ کرد و روند اجتماعی شدن موسیقی سنتی را ادامه داد. بزرگترین خدمت لطفی به موسیقی ایران این بود که تار و نوازندگی اصیل آن به شیوه قدما را از دل تاریخ به موسیقی امروز منتقل کرد».
از معتمدی در مورد جای خالی لطفی پرسیدیم و او این طور پاسخ داد: «رفتن لطفی و از داست دادنش خسارت بسیار بزرگی است اما این که بگوییم دیگر کسی نمیتواند مثل او باشد یا با رفتن لطفی ساز تار هم مرد و صحبتهایی از این دست صحیح نیست.
موسیقی، مثل طبیعت یک مسئله زنده و در جریان است. طبیعت با یک خزان و دو خزان از بین نمیرود، بهارهای دیگری در راه است. هر بهار، هر گل و هر جوانه تازهای مشخصات خاص خودش را دارد. لطفی شاگردان زیادی تربیت کرد.
نسل امروز هم خیلی تلاش میکند که راه بزرگانی مثل لطفی را ادامه بدهد. ولی باید اعتراف کنیم که شرایط جامعه امروز خیلی سختتر از زمانی است که گروههای چاووش، عارف و شیدا فعالیت میکردند.
امروز انواع و اقسام موسیقی به راحتی در دسترس مردم است. گوش جامعه خیلی پُرتر از زمان فعالیت گروههای عارف و شیدا است و جا باز کردن موسقی سنتی در سبد فرهنگی و کالای فرهنگی خانوار به عنوان موسیقیای که مردم بتوانند از آن در زندگی روزمره خود استفاده کنند، کار دشواری است و این موضوع وظیفه و مسئولیت نسل حاضر موسیقی سنتی ایران را سنگینتر میکند. با وجود همه این حرفها اما از دست دادن لطفی ضایعه بزرگی است.
با رفتن محمدرضا لطفی جامعه موسیقی، نقطه اتصال بین نسل قدما و نسل معاصر را از دست داد. او با تمام گنجینه ارزشمند علوم موسیقیای که در سینه داشت، با تمام گنجینه ردیف موسیقی و تجربیات موسیقیاش از میان ما رفت و در هر صورت جای خالیاش در جامعه موسیقی احساس میشود.»
محمدرضا لطفی در سال 1325 در گرگان متولد شد، در جوانی به تهران آمد و در هنرستان شبانه موسیقی تار آموخت. او از علی اکبر شهنازی و حبیبالله صالحی، ردیف آقا حسینقلی را یاد گرفت و به دلیل تحصیل در هنرستان با مبانی موسیقی علمی و نظرات موسیقیدانها هم آشنا شد.
لطفی با عبدالله دوامی ردیفشناس معروف، ردیفهای آوازی و تصنیفهای قدیمی را که در حافظه دوامی باقی مانده بود، یاد گرفت. بعد از آن شاگرد نورعلی خان برومند و محمد تقی مسعودیه شد و از سعید هرمزی سهتار نوازی را یآموخت.
لطفی از سال 1351 در رادیو تلویزیون ملی ایران، مشغول کارهای پژوهشی در زمینه موسیقی بومی ایران شد و از سال 1353 به عضویت هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبا درآمد و یک دو سال بعد گروه «شیدا» را تاسیس کرد.
حسین علیزاده و محمدرضا لطفی از بنیانگذاران گروه هنری چاووش در اوایل انقلاب ایران بودند. لطفی به یاری همین گروه و با همکاری خوانندگانی مثل محمدرضا شجریان و شهرام ناظری توانست آنچه را که میخواست انجام دهد و اینگونه لطفی «لطفی» شد.
با محمد معتمدی، خواننده موسیقی سنتی ایران که اپرای عروسکی مولانا را هم در کارنامهاش دارد، گپی کوتاه در مورد محمدرضا لطفی، نوازنده و آهنگساز بزرگ ایرانی، داشتیم.
معتمدی درباره لطفی چنین گفت: «لطفی متعلق به جریانی بود که موسیقی سنتی ایران و موسیقی ردیف دستگاهی را از حاشیه زندگی فرهنگی جامعه بزرگی مثل ایران تبدیل کرد به یک موسیقی جریانساز و اجتماعی. نقطه اوج فعالیتهای لطفی برمیگردد به فعالیتهایی که در کانون «چاووش» داشت. توسط تشکلی که لطفی یکی از نقاط پر رنگ آن بود، موسیقی سنتی ایران از موسیقی قدیمی موزهای تبدیل شد به یک جریان اجتماعی به نام «چاووشها». این گروه تداوم خودش را تا چند دهه حفظ کرد و روند اجتماعی شدن موسیقی سنتی را ادامه داد. بزرگترین خدمت لطفی به موسیقی ایران این بود که تار و نوازندگی اصیل آن به شیوه قدما را از دل تاریخ به موسیقی امروز منتقل کرد».
از معتمدی در مورد جای خالی لطفی پرسیدیم و او این طور پاسخ داد: «رفتن لطفی و از داست دادنش خسارت بسیار بزرگی است اما این که بگوییم دیگر کسی نمیتواند مثل او باشد یا با رفتن لطفی ساز تار هم مرد و صحبتهایی از این دست صحیح نیست.
موسیقی، مثل طبیعت یک مسئله زنده و در جریان است. طبیعت با یک خزان و دو خزان از بین نمیرود، بهارهای دیگری در راه است. هر بهار، هر گل و هر جوانه تازهای مشخصات خاص خودش را دارد. لطفی شاگردان زیادی تربیت کرد.
نسل امروز هم خیلی تلاش میکند که راه بزرگانی مثل لطفی را ادامه بدهد. ولی باید اعتراف کنیم که شرایط جامعه امروز خیلی سختتر از زمانی است که گروههای چاووش، عارف و شیدا فعالیت میکردند.
امروز انواع و اقسام موسیقی به راحتی در دسترس مردم است. گوش جامعه خیلی پُرتر از زمان فعالیت گروههای عارف و شیدا است و جا باز کردن موسقی سنتی در سبد فرهنگی و کالای فرهنگی خانوار به عنوان موسیقیای که مردم بتوانند از آن در زندگی روزمره خود استفاده کنند، کار دشواری است و این موضوع وظیفه و مسئولیت نسل حاضر موسیقی سنتی ایران را سنگینتر میکند. با وجود همه این حرفها اما از دست دادن لطفی ضایعه بزرگی است.
با رفتن محمدرضا لطفی جامعه موسیقی، نقطه اتصال بین نسل قدما و نسل معاصر را از دست داد. او با تمام گنجینه ارزشمند علوم موسیقیای که در سینه داشت، با تمام گنجینه ردیف موسیقی و تجربیات موسیقیاش از میان ما رفت و در هر صورت جای خالیاش در جامعه موسیقی احساس میشود.»
کپی شد