شاهین اهل روستای کریک شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد است و یک بیماری نادر او را از دیگر دوستانش متمایز کرده تا در رویاهای کودکانهاش با حسرت به بازی هم سن و سالانش نگاه کند.
به گزارش ایلنا از یاسوج، این روایتی از زندگی پسر بچهای است که با امیدواری برای عکاس میخندد و از بیماری نادرش سخنی بر زبان نمی آورد و فقط می گوید اگر خدا بخواهد روزی خوب خواهم شد و کمک کار پدرم با دستهای پینه بسته اش می شوم تا بتوانم مخارج خانه را بپردازم.
همچون شاهین روزی پرواز خواهم کرد
داستان ما داستان شاهین است، شاهینی که اگر بال و پری برای پروازهای عاشقانه در رویاهایش ندارد اما امیدوارانه راه چندهزار متری خانه تا مدرسه را طی میکند تا بتواند با امیدواری بر بیماری نادرش غلبه کند و میگوید می خواهم روزی کسی شوم تا بتوانم بیماری ام را درمان کنم.
" شاهین یوسفوند" پسر بچه 14 ساله دنانشین که از بدو تولد بخاطر بیماری نادر عضلانی ارتوپدی زانوهایش برخلاف سیستم آنوتومی بدنش چرخش پیداکرده و امروز از این درد لاعلاج " لام تا کام " با کسی چیزی نمی گوید.
شاهین اهل روستای کریک شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد بوده و علاج پاهایش که بیماری نادر در بین جامعه است سبب شده که او را از دیگر دوستانش متمایز کند و در رویاهای کودکانهاش با حسرت به بازی کردن دوستان بنگرد.
پدرم کارگری است که ماهها حقوق ش را نداده اند
با شاهین در یک نگاه آشنا شدم؛ وقتی او را دیدم که با رنج و مشقتی سخت اما با دلی پر امید رهسپار خانه بود و از اتمام درسهایش برای دیدن مادر شگفت زده شدم.
با او همسفر شدم تا از دردهایش بگویید، چیزی بر لب نیاورد. وقتی از او سئوال کردم که آیا تا به حال به بیماری ات و متمایز بودنت نسبت به دوستانت فکر کرده ای؟ گفت، نه خداوند هر چیزی را بدون حکمت نمی آفریند، این یک امتحان الهی است.
از شاهین از رنج و مشتقت های زندگی اش سئوال کردم ،با خنده های کودکانه اش زیر لب به من گفت ، پدری کارگر دارم که هوز پولهای چند ساله کارگری اش را به او نداده اند و مادری رنجور که غم و دردهای من و برادرم را بر دوش می کشد.
شرمنده دست های پینه بسته پدرم هستم
برایم از دردهای پدرش با دستهای پینه بسته اش گفت: پدرم هر روز برای امرار معاش خانواده به دنبال کارگری در این مکان و آن مکان دست و پنجه نرم می کند اما در آخر شب با شرمندگی هر شب به خانه می آید و من از اینکه نمی توانم به او کمک کنم ناراحت می شوم.
شاهین از گریههای مخفی مادرش هم گفت که مادرم هر روز مرا به شانه خود میگیرد و فاصله 3 کیلومتری خانه تا مدرسه پیاده می آورد و می گوید از خدا می خواهم روزی برای خودت کسی شوی تا بتوانی نان آور خانه باشی.
در دل شاهین یوسف وند امید را دیدم و اینکه گفت من هیچ موقع ناامید نشده ام و همیشه امیدوارم بوده ام و اگرچه پا ندارم اما با بال و پر شکسته هم می توان مانند شاهین بر فزار قله های دنا پرواز کنم.
با پدر شاهین هم به گفتگو نشستم و از دردها و مشقتهایش سخن به میان آمد. پدر شاهین در اول کلام با بغضی شکسته گفت: وقتی شاهین را با این وضعیت می بینم دلم طاقت نمی آورد و ناخوادگاه بغض گلویم را می فشارد.
به کسی نیست که التماس نکرده باشم
وی افزود: از بدو تولد شاهین، همه جای ایران را برای درمان شاهین رفته ام. از این بیمارستان تا آن بیمارستان از این شهر تا به آن شهر از این مسئول تا آن مسئول،همگی قول مساعدت دادند اما بعد از چند روزی ما را فراموش کردند.
پدر شاهین گفت: روزی نیست که برای درمان شاهین به کسی رو نزنیم. مشکل اصلی ما پول و مایحتاج درمان و عمل جراحی پاهای شاهین است و به هر کسی از مسئولان که فکر میکردیم میتواند برای درمان شاهین به ما کمک التماس کردیم و کسی به ما کمک نکرد.
کارگر فصلی ام و روزی نیست که سر گرسنه بر زمین نگذاریم
وی که یک کارگر فصلی است از درد و مشتقت های زندگی اش و حتی تا آستانه به طلاق کشیدن زندگیاش با این مشکلات گفت و افزود: روزی نیست که ما در این خانه شکم گرسنه سر بر زمین نگذاریم اما امیدواریم که خدا روزی ما و شاهین را طور دیگری بدهد.
یوسفوند گفت: با پزشکان زیادی در مورد درمان شاهین گفتگو کردیم و آنها امیدواری دادند که این مشکل با عمل جراحی حل می شود اما با دست و جیب خالی که نمی توان کاری کرد.
هزینه 50 میلیونی برای درمان پاهای شاهین
وی هزینه عمل جراحی درمان پاهای شاهین را رقمی معادل 50 میلیون تومان دانست و اظهارداشت: خودم یک کارگر فصلی ساده هستم و شاید در یکسال فقط سه ماه کار بکنم و 9 ماه دیگرش را باید برای رفت و آمد شاهین به مدرسه و آوردنش به خانه در منزل صبر کنم و همین موضوع سبب شده که در بیشتر نیازهای اولیه خانه درمانده باشیم.
یوسفوند از شرمندگیاش در کنار خانواده سخن به میان آورد و افزود: امروز زندگی برایمان سخت می گذرد اما همین که میبینم شاهین با دلی پر از امید به مدرسه می رود و می گوید می خواهم روزی کسی شوم تا بتوانم خودم را درمان کنم برای ما نقطه امید است.
شاهین برای درس خواندن مجبور است روزانه سه کیلومتر پیاده روی کند
وی با استمداد از مسئولان و خیرین گفت: از شما به عنوان یک پدر رنج کشیده استدعا دارم فقط برای امیدواری و برآوردن کردن آرزوی شاهین به او کمک کنید، امروز چیزی در توان من نیست، من هم از بوم افتاده ام هم از نوا، پس برای خیری در دنیا وآخرت به این پسربچه که با امید به زندگی آیندهاش می نگرد کمک کنید.
در ادامه هم با مادر شاهین به گفت و گو نشستیم. در چهره مادرانهاش شوق داشتن پسر بچهای با این امیدواری به نام شاهین نمایان بود. وی از روزهای تولد شاهین سخن به میان آورد و ناگفته گریهاش گرفت.
مادر شاهین گفت: وقتی شاهین متولد شد به درگاه خدا شکر گفتم و گفتیم حق باری تعالی بیحکمت نیست، هر چیزی را خداوند با حکمتی می آفریند.
وی از برخی مشکلات شاهین سخن به میان آورد و افزود: در سیاهیهای شب و بارانهای پاییزی و زمستان بوران در این منطقه که منطقهای کوهستانی است برای رساندن شاهین به مدرسه فاصلهچند کیلومتری مدرسه را پیاده با شاهین طی می کنم به امید آنکه دل پسر بچهام شاد باشد.
خانم یوسف وند ادامه داد: روزها که همسایه هایمان می بینند با این مشقت هم خود شاهین و هم ما برای رسیدن شاهین به مدرسه تلاش میکنیم به کمک مان می آیند و هر کسی به هر طریقی ما را کمک می کنند.
وی با ابراز گلایه از برخی مسئولان گفت: درست است که برخی از مسئولان به این روستا آمدند اما نگاهی به وضعیت شاهین و پاهای او نکردند هر چند که او را می شناختند و دردهایش را می دیدند.
شاهین کوه امیدواری و صبر است
مادر شاهین ادامه داد: شاهین با دلی پرامید امروز نمره اول کلاس است و لوحهای تقدیرش که به عنوان دانش آموزی نمونه و با تلاش درس می خواند بر کسی پوشیده نیست اما امروز فقط به این مینگرم که خدایا دری بگشای تا شاهین بتواند همانند همکلاسی هایش با آنها بازی کودکانه کند.
در پایان با خانواده شاهین خداحافظی کردیم، شاهین با نگاه معصومانه اش ما را بدرقه کرد.
آری داستان شاهین، داستان امروز و فردای گلهای باغ میهن است که امروز می کوشند با امیدواری بر دردهایشان غلبه کنند.
شماره تماس برای کمک به درمان پاهای شاهین یوسف وند 09014465191