در گزارش این نشریه آمده است: روزگاری که مجله خواندنی ها که مخالفان آن را بریدنی می نامیدند دست به دست می گشت و روشنفکران آن روزگار آن را مطالعه می کردند نام محمود طلوعی به عنوان نویسنده و سردبیر مجله می درخشید.
محمود طلوعی روزنامه نگاری برجسته است که تاریخ معاصر را خوب می شناخت و کتاب های او امروزه برای شناخت زوایای تاریک دوران معاصر بهترین چراغ است، تاریخ در پیشگاه مصدق، پدر و پسر و بازیگران عصر پهلوی از کتاب های معروف وی هستند.
اگر نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران با سرطان یا گلوله یا کبود جان می دهند این نویسنده با تصادف جان داد، شب پنجشنبه آخرین روز مردادماه هنگامی که از خیابان آفریقا می گذشت موتورسواری با او برخورد کرد.
راکب موتور نمی دانست این پیرمرد سرمایه بزرگی در روزنامه نگاری و تاریخ است اما شاید می دانست که تبردار واقعه را دست خسته به فرمان نیست.
کسی نمی داند شاید او روز بیست و نهم مرداد در سن 85 سالگی در ذهن خاطرات بیست و هشت مرداد را مرور می کرد و راکب موتور تقصیری ندارد. او نرسیده به بیمارستان تجریش خرقه تهی کرد.
سال 1394 زمانی مرگ را پذیرا شد که یاران او یا اسیر بسته بودند و یا در غربت به خزان روزگار تن داده بودند و گروهی دیگر هم در خاک خفته بودند و نسل جوان هم با گسست فرهنگی او را به درستی نمی شناخت.
آنقدر روزنامه نگار دروغین آمده بودند که مرز بین آنها برای نسل جوان ناشناخته بود و گمنام به خاک سپرده شد.
در این ماه ستاره فرهنگی دیگری غروب کرد، او از آسمان فلسطین فرو افتاد، سمیع القاسم، شاعر و نویسنده و روزنامه نگار فلسطینی در مردادماه سال 2114 میلادی با هجوم سلول های سرطان خاموش شد.
این شاعر در کنار درویش و توفیق سه ضلع یک مثلث بودند که در آن روزگار ادبیات مقاومت را شکل می دادند، شعر سمیع مانند گلوله روی فلسطینی ها اثر می گذاشت و صدای مردم فلسطین شد.
در آن سال ها خلق فلسطین هنوز بازیچه حکومت های استبدادی قرار نگرفته بودند، اما دریغ و درد که بسیاری از ستمگران و حکام ستمکار به نام دفاع از خلق فلسطین جیب مردم خود را خالی می کردند و باند تشکیل می دادند آنها صدها بار بیشتر از ارتش دشمن به مردم خود ظلم می کردند.
آزادیخواهان وطن خود را شکنجه می دادند و چون برای فریب افکار عمومی سنگ دفاع از مردم فلسطین را بر سینه می زدند مردم این ستم را به پای فلسطین نوشتند و از آنها بیزار شدند، چپ روی و ترورهای کور گروهی به نام فلسطین هم باعث شد این نهضت نتواند افکار عمومی را جلب کند.
تنها شعر درویش و سمیع بود که هنوز شعله عشق را زنده نگه می داشت. سرمایه داری وارد فاز دیگر شده بود و دشمنان سرمایه داری را از صحنه اخراج می کرد.
نهضت های آزادی بخش که در خط مقدم مبارزه با امپریالیسم بودند با وارد کردن گروههای تروریست به صف آنها همه آبروی آنها را حراج کرد. افکار عمومی جهان خشونت و تروریسم را پس زد و نهضت مقاومت هم نتوانست خود را از گروه های افراطی مبرا سازد.
تنها اشعار و ادبیات فلسطین است که شاید بتواند این شاخه گل را از آلودگی دورسازد، سمیع سروده است: غم هایی که در کودکی ام/ بردوشم سخت سنگین بودند/ از من سنگی ساختند/ پس فریادم را/ در باد بشنوید و رجعتم را/ در باران ببینید
7420/ 5054
محمود طلوعی روزنامه نگاری برجسته است که تاریخ معاصر را خوب می شناخت و کتاب های او امروزه برای شناخت زوایای تاریک دوران معاصر بهترین چراغ است، تاریخ در پیشگاه مصدق، پدر و پسر و بازیگران عصر پهلوی از کتاب های معروف وی هستند.
اگر نویسندگان و شاعران و روزنامه نگاران با سرطان یا گلوله یا کبود جان می دهند این نویسنده با تصادف جان داد، شب پنجشنبه آخرین روز مردادماه هنگامی که از خیابان آفریقا می گذشت موتورسواری با او برخورد کرد.
راکب موتور نمی دانست این پیرمرد سرمایه بزرگی در روزنامه نگاری و تاریخ است اما شاید می دانست که تبردار واقعه را دست خسته به فرمان نیست.
کسی نمی داند شاید او روز بیست و نهم مرداد در سن 85 سالگی در ذهن خاطرات بیست و هشت مرداد را مرور می کرد و راکب موتور تقصیری ندارد. او نرسیده به بیمارستان تجریش خرقه تهی کرد.
سال 1394 زمانی مرگ را پذیرا شد که یاران او یا اسیر بسته بودند و یا در غربت به خزان روزگار تن داده بودند و گروهی دیگر هم در خاک خفته بودند و نسل جوان هم با گسست فرهنگی او را به درستی نمی شناخت.
آنقدر روزنامه نگار دروغین آمده بودند که مرز بین آنها برای نسل جوان ناشناخته بود و گمنام به خاک سپرده شد.
در این ماه ستاره فرهنگی دیگری غروب کرد، او از آسمان فلسطین فرو افتاد، سمیع القاسم، شاعر و نویسنده و روزنامه نگار فلسطینی در مردادماه سال 2114 میلادی با هجوم سلول های سرطان خاموش شد.
این شاعر در کنار درویش و توفیق سه ضلع یک مثلث بودند که در آن روزگار ادبیات مقاومت را شکل می دادند، شعر سمیع مانند گلوله روی فلسطینی ها اثر می گذاشت و صدای مردم فلسطین شد.
در آن سال ها خلق فلسطین هنوز بازیچه حکومت های استبدادی قرار نگرفته بودند، اما دریغ و درد که بسیاری از ستمگران و حکام ستمکار به نام دفاع از خلق فلسطین جیب مردم خود را خالی می کردند و باند تشکیل می دادند آنها صدها بار بیشتر از ارتش دشمن به مردم خود ظلم می کردند.
آزادیخواهان وطن خود را شکنجه می دادند و چون برای فریب افکار عمومی سنگ دفاع از مردم فلسطین را بر سینه می زدند مردم این ستم را به پای فلسطین نوشتند و از آنها بیزار شدند، چپ روی و ترورهای کور گروهی به نام فلسطین هم باعث شد این نهضت نتواند افکار عمومی را جلب کند.
تنها شعر درویش و سمیع بود که هنوز شعله عشق را زنده نگه می داشت. سرمایه داری وارد فاز دیگر شده بود و دشمنان سرمایه داری را از صحنه اخراج می کرد.
نهضت های آزادی بخش که در خط مقدم مبارزه با امپریالیسم بودند با وارد کردن گروههای تروریست به صف آنها همه آبروی آنها را حراج کرد. افکار عمومی جهان خشونت و تروریسم را پس زد و نهضت مقاومت هم نتوانست خود را از گروه های افراطی مبرا سازد.
تنها اشعار و ادبیات فلسطین است که شاید بتواند این شاخه گل را از آلودگی دورسازد، سمیع سروده است: غم هایی که در کودکی ام/ بردوشم سخت سنگین بودند/ از من سنگی ساختند/ پس فریادم را/ در باد بشنوید و رجعتم را/ در باران ببینید
7420/ 5054
کپی شد