در یادداشت این نشریه آمده است، 14 مرداد ماه فرصتی دوباره است که به سراغ بزرگترین انقلاب خاورمیانه برویم و از مشروطیت یاد کنیم.
بی شک آنها که علاقه دارند باید تاریخ مشروطه را مطالعه کنند، انقلاب مشروطیت پرفروغ ظاهر شد و با کوله باری از عبرت و تجربه کم کم خاموش شد.
هنگامی که در چهارده امرداد 1285 مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را امضاء کرد خود او از محتوای آن خبر نداشت و ارتجاع که مرکب از مالکیت و ارباب ها و سرمایه داری تازه از راه رسیده بود و بسیاری از محافظه کاران سنتی آن را کافی دانستند و از همان آغاز دو گرایش لیبرالی با گرایش دموکراتیک یا آخوندزاده در برابر هم صف آرایی کردند.
لیبرال ها به حداقل امتیاز از سوی حکومت استبدادی راضی بودند دموکرات ها در عمیق شدن آن تلاش می کردند اما در نهایت لیبرال ها خوشه چین شدند و با سازش با فئودال ها و اشرافیت و خارجی ها انقلاب را منحرف کردند.
رژیم ارتجاعی قاجار با مناسبات ظالمانه و غرق در فساد و با تکیه به قدرت فئودال ها و با اندیشه عشیره ای دیگر نمی توانست ادامه یابد و باعث کندشدن حرکت تاریخ و رشد تولید می شد.
در آغاز بورژوازی ملی با جلب روشنفکران توانست باعث حرکت اقشار مردم به ویژه در تهران و آذربایجان شود و زحمت کشان آذربایجان که بسیاری سالها در کشورهای عثمانی کارگری کرده بودند نسبت به زحمت کشان سایر استان ها از آگاهی بالاتری برخوردار بودند و همین ها بودند که ستون فقرات انقلاب را تشکیل دادند و تمام قد در برابر محمدعلی شاه ایستادند.
از درون آنها ستارخان و باقرخان، حیدر عمو اوغلو بیرون آمدند و جان فشانی کرده اند، نمی توان از انقلاب مشروطیت یاد کرد و نام همشهری آزادیخواه و ترقی خواه کرمانی میرزا آقا خان را کنار گذاشت.
نقش قلم و اندیشه میرزاآقاخان در آگاه سازی مردم بسیار مهم است افسوس که خیلی زود تیغ تیز ارتجاع حکومتی با فرمان محمدعلی شاه زیر درخت نسترن سر از تن او و هم رزمش شیخ احمد روحی و خیرالملک جدا کرد و روز ششم ماه صفر 1314 را برای کرمانی ها و همه آزادیخواهان ایران روز سیاه در تاریخ ثبت کرد.
میرزا آقاخان به درستی گفت:
مرا خامه ای هست خارا شکاف
که نوکش شکافد دل کوه قاف
عبدالحسین صنعتی نیز به درستی در خاطرات پدرش گفت: خدمتگزاران انقلاب مشروطیت به نوعی جرعه ای از شراب اندیشه میرزاآقاخان نوشیده بودند. (ص 12 روزگاری که گذشت)
انقلاب مشروطیت زمانی رنگ شکست به خود گرفت که توده های مردم کار را تمام شده دیدند و روشنفکران هم درک نکردند که باید این پتانسیل را متشکل و آگاه سازند و سعی کردند در قدرت سهیم شوند.
قدرت های خارجی به ویژه انگلیس در جبهه آزادیخواهان و روسیه در جبهه ارتجاع با هم ساختند و دست در دست بورژوازی از راه رسیده و فئودال ها نهادند و فقط مقداری سنگ از زنجیرهای پای زحمت کشان و آزادی خواهان کم کردند اما آن زنجیر را حفظ نمودند و در دراز مدت همان سنگها را اینبار با رنگ و شعار به آن وصل کردند.
انقلاب مشروطیت که با خون بهترین فرزندان این سرزمین به گُل نشست و با جان مردم پرورده شده بود در برابر همین مردم و در برابر چشمان آنها و لب های بسته آنها شکست.
آزادیخواهان با تبلیغ به حاشیه رانده شدند و آنها که جان خود را فدا کرده بودند و با کفن خونین در خاک خفته بودند به گمنامان تاریخ پیوستند و مشتی رجاله پاچه ور مالیده خود را رجال صدر مشروطیت نامیدند.
نیروهای ارتجاعی که قصد ادامه سلطنت محمدعلی شاه را داشتند و با رشادت مردم آذربایجان ناکام شده بودند ماسک بر چهره زدند و دلسوز دین و انقلاب شدند و آن شد که تاریخ نوشته است .
اما آثار انقلاب مشروطیت به ویژه در زمینه شعر و ادبیات و اندیشه ماند و با حرکت مارپیچی همچنان به جلو می رود.
7420
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.