روز دوشنبه بود که ساکنان یکی از خانههای اطراف این بازار که نبش کوچه ۳۶ خیابان ابوذر شمالی قرار دارد، به پلیس گزارش میدهند که بوی تعفن شدیدی کوچه را فرا گرفته و پلیس جسد را در یکی از غرفههای بازار پیدا میکند.
اگرچه کوروش احمد یوسفی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان کرمان تنها به گفتن اینکه «ساعتی پس از کشف جسد یک مظنون دستگیر شده و هم اکنون تحت تحقیقات پلیس قرار دارد و بهزودی اطلاعات تکمیلی ارائه میشود» اکتفا میکند اما روایتهای غیررسمی زیادی از این حادثه از سوی مردم عنوان میشود.
بوی جنایت
صبح امروز (چهارشنبه) اولین روزی است که بازار پس از تقریبا یک هفته باز شده. اگرچه این محل بیشتر به شب بازار معروف است، اما یکی از مغازهها که روبروی در قرار دارد، باز است.
وارد گل فروشی که میشویم، یک زن و یک مرد بدون توجه به حضور ما، گلها را جا میدهند. انگار حوصلهشان از سوالهای پیدرپی درباره قتل سر رفته. پس از چند سوال درباره وضعیت بازار، از مردی که تقریبا ۳۰ سال دارد، درباره قتل میپرسیم. با بیحوصلگی میگوید: «پس بگویید شما هم برای پرسوجو در این باره آمدید. از من که میشنوید، دنبال دردسر نگردید.»
انگار قبل از ما هم در این باره از شما پرسیدند.
میآیند، چرخی میزنند و میگویند چرا کشته شده. چه کسی کشته. ما هم چیز زیادی نمیدانیم. حتی یک زن امروز آمد و گفت میتوانم مغازهای که جنازه در آن پیدا شده را ببینم، گفتم ببین.
کدام مغازه؟
همین اطراف است. بگردید، پیدا میکنید.
خانمی را که کشته شد، میشناسید؟
مشتری ما بود. آخرین جایی هم که آمد، مغازه ما بود. گل خرید. اما بعد که بیرون رفت انگار آن اتفاق برای او افتاد.
گل فروشی سه دوربین مدار بسته دارد. آنطور که فروشنده میگوید، پلیس دوربینها را چک کرده و دیده که مقتول پس از خرید گل، از گل فروشی بیرون رفته. میگوید: «مردم به ما تهمت میزنند که کار ما بوده. اگر کار ما بود که الان اینجا نبودیم.»
فروشنده زن هم میگوید: «مردم تهمتهای زیادی زدند. روزی میرسد که جواب این تهمتها را پس دهند.»
از دور مردی درشت هیکل که به نظر ۴۰ سالی دارد، با موتور به سمتمان میآید. او آبادانی است و میگوید که همسایه مقتول است.
مقتول چند ساله بود؟
۶۰ سالی داشت. همه اقوامش از خوزستان آمدهاند.
از جزییات خبر داری؟
چهارشنبه یا پنج شنبه هفته پیش این خانم آمده گل بخرد. کلی هم طلا به دست و گردنش بوده. بعد از خرید گل انگار او را میکشند و طلاهایش را میدزدند. بالای دو سه کیلو طلا همراه زن بوده.
به سمت مغازههایی میرویم که گفته میشود جسد در یکی از آنها پیدا شده. نزدیک که میشویم، بوی تعفن به مشاممان میرسد. مغازهای که فاصلهاش تا گل فروشی، به اندازه در پشتی بازار است، بوی تعفن بیشتری میدهد.
کوچه مشکیپوش
سری به محلهای که گفته میشود مقتول در آنجا سکونت داشته میزنیم. محلهای که خوزستانیهای مقیم کرمان در آن سکونت دارند، به «پانصد دستگاه» معروف است، چرا که در زمان قدیم ۵۰۰ واحد مسکونی در این محل ساخته شده.
کرمان اگرچه در زمان جنگ ایران با عراق مورد حمله واقع نشد اما انگار که خوزستانیها برای همدردی با هم استانیهایشان، بوی جنگ را به این محله آوردند. محلهای که ساختمانهای قدیمیاش چندان رنگ و رویی ندارد اما با صفاست. در اکثر مغازهها ترانههای محلی آبادانی پخش میشود و پوشش ساکنان بعضا متفاوت با کرمانیهاست.
به کوچهای میرسیم که چند مرد و زن مشکیپوش مقابل در یکی از خانهها ایستادند. بنرهای تسلیت زیادی به چشم میخورد. روبروی کوچه، در یک سوپرمارکت کوچک، فروشنده زن ماجرا را اینطور برای ما تعریف میکند: «روز پنج شنبه ساعتهای ۱۰ یا ۱۱ این زن برای خرید گل به بازار ابوذر میرود اما برنمیگردد. بعد از گذشت دو ساعت پسرهایش نگران میشوند و به گل فروشی میروند. به آنها میگویند مادرتان گل خریده و رفته. تا عصر خبری نمیشود و پس از سر زدن به بیمارستانها، به بازار برمیگردند و خواستار دیدن فیلمهای دوربین مداربسته میشوند.»
در فیلم چه دیدند؟
این زن گلها را میخرد و در ماشین میگذارد. اما قبل از رفتنش انگار کسی صدایش میزند و دوباره به بازار برمیگردد. از اینجا به بعد فیلمی دیگر وجود ندارد و یا در فیلم چیزی دیده نمیشود.
محله پانصد دستگاه در کرمان به «فلافلیهایش» معروف است. سری به یکی از این فلافلیها میزنیم. دقایقی از حضورمان نگذشته که بحث درباره قتل آغاز میشود. فروشنده میگوید نزدیک به ۱۸۰ میلیون طلا همراه مقتول بوده.
پس وضع مالی خوبی داشتند.
بله. این زن و شوهرش از دو طایفه معروف در آبادان هستند. لنجدار هستند.
همه هم برای خاکسپاری انگار به کرمان آمدهاند.
قرار بود او را در آبادان دفن کنند اما پزشکی قانونی اجازه نداد.
چرا؟
بعد از چهار روز جسد را پیدا کردند و در حال از بین رفتن بود. وقتی روز دوشنبه پسرهایش برای شناسایی او به پزشکی قانونی رفتند، به سختی توانستند او را تشخیص دهند.
46