به گزارش ایرنا، رمضان و شب های قدرش که می آید، دنیا رنگ و بویی دگر به خود می گیرد، انگار خیلی ناممکن ها ممکن و نیست ها، هست می شود همان زمانی که ندای ﴿ربنا لاتزِغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب﴾ فضا را طنین انداز می شود و موذن ندا می دهد در خانه دوست بر روی هر کسی که میل حضور دارد باز است و خوان رحمت یار برای دوست و دشمن گسترده است.
خودت را در اوج بودن رها می کنی و سبک، فارغ از هر انبانی بر دوش با انبوه مشکلات به رحمت دوست امید می بندی و راهی سرایی می شوی که درش به نیت دعوتت باز است و خوانش رنگین از رحمت های بی حد و حصر.
هرچه بیشتر به پایان ماه برکت نزدیک می شویم دلتنگیمان برای خودمان بیشتر می شود و نگران از رفتن و نبودنش، آینده مان را رصد می کنیم و امید می بندیم این بار تاثیر ماه رمضان را تا رمضانی دیگر در خویشتن خویش محافظت کنیم تا به اوج هستی دست یابیم.
من به قول سهراب، به اندازه یک غنچه دلم می گیرد وقتی که سحرگاهان آخر ماه مبارک را می گذارنیم و به این نکته می اندیشم جای خالی دوستی که همیشه ایام در زندگیم خالی بوده در رمضان پر شده است و مرا بندگی او چه شایسته و سزاست و آنگاه به روزهای آینده امیدوار می شوم، که بر این عهد و پیمان بمانم و محک و استوار سرم را در پیشگاه دوست با افتخار بالا بیاورم که بندگیش را همچون گردن آویزی بر گردن نهاده و به لطفش امیدوارم.
آنگاه که به یاد می آورم خودم را که بنده زر خرید دنیای دون شده بودم و شیطان بدون زنجیر مرا به دنبال خودش می کشاند، غبطه می خورم که ای معبود و مقصود من چه کوته فکر بودم آنگاه که تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم، آنگاه که تو بودی و مرا مورد لطف و عنایت قرار می دادی و من غافل از تو و فارغ از خود مشغول دنیایی بودم که هرگز باقی نخواهد بود حیف از آن روزها و اینجا از داغ دل ندا بر می آورم که
از گنه دم به دمم آتش توفنده شدم، هم شدم از توبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من! حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
شعله ای از نار بدم، شاخه ای از خار بدم با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم
قطره بُدم، بحر شدم، ذره بُدم مهر شدم بلکه درخشنده تر از مهر درخشنده شدم
وصل تو شد عزت من، هجر تو شد ذلت من با تو سرافراز ولی بی تو سرافکنده شدم
وای بر این بندگی ام، مرگ بر این زندگی ام، مرده یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم
بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی، کز شرر عجب و ریا آتش سوزنده شدم
سیل گنه برد مرا، بحر بلا خورد مرا، وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم
خاک قدوم ولی ام، میثم دار علی ام، با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من! حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم.
خبرنگار و انتشار دهنده: نجمه حسنی
3029
خودت را در اوج بودن رها می کنی و سبک، فارغ از هر انبانی بر دوش با انبوه مشکلات به رحمت دوست امید می بندی و راهی سرایی می شوی که درش به نیت دعوتت باز است و خوانش رنگین از رحمت های بی حد و حصر.
هرچه بیشتر به پایان ماه برکت نزدیک می شویم دلتنگیمان برای خودمان بیشتر می شود و نگران از رفتن و نبودنش، آینده مان را رصد می کنیم و امید می بندیم این بار تاثیر ماه رمضان را تا رمضانی دیگر در خویشتن خویش محافظت کنیم تا به اوج هستی دست یابیم.
من به قول سهراب، به اندازه یک غنچه دلم می گیرد وقتی که سحرگاهان آخر ماه مبارک را می گذارنیم و به این نکته می اندیشم جای خالی دوستی که همیشه ایام در زندگیم خالی بوده در رمضان پر شده است و مرا بندگی او چه شایسته و سزاست و آنگاه به روزهای آینده امیدوار می شوم، که بر این عهد و پیمان بمانم و محک و استوار سرم را در پیشگاه دوست با افتخار بالا بیاورم که بندگیش را همچون گردن آویزی بر گردن نهاده و به لطفش امیدوارم.
آنگاه که به یاد می آورم خودم را که بنده زر خرید دنیای دون شده بودم و شیطان بدون زنجیر مرا به دنبال خودش می کشاند، غبطه می خورم که ای معبود و مقصود من چه کوته فکر بودم آنگاه که تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم، آنگاه که تو بودی و مرا مورد لطف و عنایت قرار می دادی و من غافل از تو و فارغ از خود مشغول دنیایی بودم که هرگز باقی نخواهد بود حیف از آن روزها و اینجا از داغ دل ندا بر می آورم که
از گنه دم به دمم آتش توفنده شدم، هم شدم از توبه خجل، هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من! حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم
شعله ای از نار بدم، شاخه ای از خار بدم با نظر رحمت تو باغ گل از خنده شدم
قطره بُدم، بحر شدم، ذره بُدم مهر شدم بلکه درخشنده تر از مهر درخشنده شدم
وصل تو شد عزت من، هجر تو شد ذلت من با تو سرافراز ولی بی تو سرافکنده شدم
وای بر این بندگی ام، مرگ بر این زندگی ام، مرده یک عمرم و در خاک لحد زنده شدم
بار خدایا کرمی از یم اخلاص نمی، کز شرر عجب و ریا آتش سوزنده شدم
سیل گنه برد مرا، بحر بلا خورد مرا، وای که من غرق در این بحر خروشنده شدم
خاک قدوم ولی ام، میثم دار علی ام، با نفس شیر خدا زنده و پاینده شدم
صاحب من! خالق من! داور من! یاور من! حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم.
خبرنگار و انتشار دهنده: نجمه حسنی
3029
کپی شد