در این سرمقاله مقاله آمده است : فقر شکل های مختلفی دارد، حتی رنگ ها و فصل های متفاوتی.گاهی رنگ لباس مندرس یک کودک می شود که به خاطر فقر به مدرسه نرفته و سر چهارراه آدامس می فروشد و یا اسپند دود می کند.
گاهی شبیه چهره سوخته نوجوانی می شود که کارگری کرده و درس خوانده است . گاهی می نشیند توی چشم های دختر بچه ای که خیره می ماند به کفش های براق پشت ویترین، از سفید و صورتی گرفته تا سبز و سورمه ای و دست آخر از پشت اشک هایش همه چیز خاکستری می شود.
گاهی هم فقر بر در و دیوار یک ساختمان ، نقاشی می شود . خانه هایی که در همسایگی ما با رنگ و بوی فقر خودنمایی می کنند و ما در غفلت و بی خبری از کنار آنها می گذریم. شاید در همجواری این خانه های فقیر نشین ، خانه های لاکچری هم دیده می شود که بازهم به نوع دیگری طعم فقر در آنها احساس می شود.
فقر معنوی و نبود تقوا رنگ سیاه و زشتی است که بر دیوار های خانه های به اصطلاح لوکس پاشیده شده است. قطعا همه ما در خیابان های پرزرق و برق شهر شاهد این ساختمان های لوکس و زیبا و خانه های محقر در حاشیه شهر بوده ایم . تفاوت دو تا خانه از فرش تا عرش است . در جامعه ای که کلمه اسلامی را یدک می کشد و مدعی شیعه بودن است. شیعه ای که در خانه لاکچری زندگی می کند در حالیکه در چند خیابان آن طرف تر برادر و خواهر دینی او در یک خانه ای محقر نیز با عشق و امید به حضرت دوست شب را به صبح می رسانند .
قصد گلایه از تورم و گرانی و برنامه های اشتباه و تصمیم گیری های غیرمنطقی را ندارم. خودتان قضاوت کنید ، من و تویی که در همین شهر زندگی می کنیم ، با فرهنگی که می گوید هر مسلمانی باید از همسایه خود خبر داشته باشد ( الجار ثم الدار )، اول همسایه بعد اهل خانه چگونه سرآسوده به بالین گذاشتیم در حالیکه در چند قدمی ما خانواده ای که با سیلی، صورت خود را سرخ نگه داشته اند و ما نمی دانیم.
دلمان خوش است به فرهاد و حس نوستالژیک ترانه اش که آن سال ها به باد سپرد که' بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی، بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو، بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ، با اینا زمستونو سر می کنم، با اینا خستگی مو در می کنم' و بغضی که خیلی ها نگه داشته اند برای روزی که خدا را ببینند.
شهرک سیدی یکی از مناطق حاشیه نشین شهر کرمان بوده که اگر خوب نگاه کنید خانه های بی ریا ، به رنگ و بوی فقر را می توان دید. خانه هایی که ساکنین آن اگرچه دراوج فقرند، اما با عزت و سربلندی زندگی می کنند . مردمانی که ساده و بی تکلف و بدون هیچ چشم داشتی در کنج این خانه های محقر زندگی می کنند اما اینجاست که نگاه شرمسار مسئولان را باید دید. مدیری که برای خدمت به همین مردم پشت میز نشسته یا عضو شورای شهری که با مهرتایید همین افراد به ساختمان شورا راه پیداکرد و از زیادی پول قهقهه اش به آسمان می رسد و آن وقت در شهری که قبول مسئولیت کرده است رنگ فقر چهره شهر را آزرده خاطر کرده است .
امید به روز ی که همچون سیل مهربانی(مازندران)، یک بسیج حداکثری از سوی مسئولان دلسوز و متعهد شکل بگیرد و گرد فقر را از حاشیه شهر پاک کنند. و لبخند کودکان غم زده را شاهد باشیم.
7437/ 5054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.