متن کامل این مصاحبه بدین شرح است: بخش نخست گفت‌ و گو با دکتر قدرت احمدیان، استاد علوم سیاسی دانشگاه رازی کرمانشاه پیرامون ناسیونالیسم قومی و جریان‌های قوم ‌گرا در شماره گذشته هفته‌ نامه آوای کرمانشاه منتشر گردید. این گفت ‌وگو با بازخوردهای متفاوت و قابل‌ انتظاری همراه بود. از طرفی بخش کثیری از کرمانشاهیانی که دغدغه‌ی هویت ملی و ایران داشتند، با واکنش‌های خوب و مثبت خود، ما را دلگرم نمودند. در این میان همان‌ طور که انتظار می‌رفت جمع بسیار قلیلی از افرادی که تفکرات و رویکرد قوم‌ گرایانه سرلوحه اقدامات و کنش‌های آن‌هاست؛ واکنش‌های منفی به محتوای این گفت‌ و گو داشتند.
آوای کرمانشاه ضمن تأکید بر تداوم رویکرد هویت ملی محور، تلاش می‌نماید به سهم خود، گامی در جهت احیای هویت ملی ایرانی بردارد. در این راه دست همراهی و همکاری به سوی تمامی کسانی که دل در گرو این سرزمین دارند دراز می‌کنیم.
بخش دوم گفت و گو با دکتر قدرت احمدیان را در ادامه بخوانید.
** شما در صحبت‌های خود به شوونیسم اشاره کردید؛ کردها هم ادعا می‌کنند که فارس‌ها در حق اقلیت کرد ستم کرده‌اند، البته این در حالی است که قومی به نام فارس وجود خارجی ندارد. در کنار این شما به کارکرد زبان اشاره کردید، ناسیونالیست‌های قومی معتقدند آسمیلاسیون فرهنگی باعث شده زبان کردی کارکرد خود را از دست بدهد؟
پرسش شما 2 بخش متفاوت دارد. بخش اول نوع مواجهه شوونیسم پارسی یا پارسیت که تجلی نوع باستان‌ گرایی افراطی پارسی است و بخش دوم در خصوص تأثیر آسمیلاسیون در عقیم ماندن کارکرد زبان‌های محلی یا قومی. در خصوص بخش اول باید گفت که همانند شکل ‌گیری جنبش‌های قومی، پارسیت یا پارس گرایی هم متأخر است. این فرایند از محصولات دوره‌ی پهلوی اول است. رضاشاه در کنار برنامه‌های بنیادین توسعه در حوزه‌های سخت، از جهت تمهید برنامه‌های توسعه فرهنگی و سیاسی جهت ‌گیری اشتباهی داشت. رضا شاه در راستای یکسان ‌سازی فرهنگی و هویتی سعی داشت قومیت‌های ایران را تضعیف نماید. این رویکرد کم‌ و بیش از طرف جریان‌های ملی و مذهبی قبل و بعد از انقلاب ادامه یافت. از نظر من مسئله آسمیلاسیون فرهنگی جهت‌ گیری غلطی بود. غلط بودن این جهت ‌گیری تا آن جا است که تقریباً تمام تاریخ ایران معاصر را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. بخش عمده‌ای از تعارضات سیاسی ایران معاصر به‌شدت از رویکرد یکسان‌ سازی فرهنگی رضا شاه و جریانات ملی و مذهبی تأثیر پذیرفته است. شاید اگر این رویکرد وجود نمی‌داشت بخش عمده‌ای از کشمکش‌های سیاسی هویتی ایران هم شکل نمی‌گرفت.
اما در خصوص قسمت دوم پرسش جنابعالی باید اشاره کنم از جمله رویکردهای مهم در مباحث زبان ‌شناسی مسئله کارکردی زبان است. کارکرد زبان به ‌شدت به میرا بودن یا مانا بودن زبان ارتباط دارد. به نظر من جریانات قوم‌گرا در مبحث ارتباط آسمیلاسیون اندکی مبالغه می‌کنند. این که یکسان‌سازی فرهنگی باعث میرا شدن زبان کردی شده است تا حدودی نادرست است. زبان اگر کارکرد لازم را داشته باشد حتماً ماندگار خواهد بود. ضمن این که باید متذکر شوم که زبان کردی به‌ عنوان یکی از زبان‌های هند و اروپایی از اعتبار و مانایی کافی برخوردار هست. از این جهت ضمن باور به این که مانایی زبان کردی به زیان زبان فارسی نیست، معتقدم به جای تبدیل ضعف‌های احتمالی زبان کردی به یک پروژه سیاسی و مقصر دانستن پارس زبانان باید در کارآمدی زبان کردی کوشید و کارکردهای آن را افزایش داد. یک زبان‌شناس معتقد است چنانچه زبان فارسی از بین برود می‌شود بر اساس زبان کردی آن را بازیابی کرد. نباید در جهت تعارض این دو زبان کوشید. هر 2 زبان اعم از کردی و پارسی بخشی از ایده ایرانشهری یا ایران گرایی یا ایرانیت محسوب می‌شوند.
** زبان فارسی در واقع زبان رسمی، دبیری، علمی و ادبی ایرانیان بوده است. شرف خان بدلیسی در کتاب شرفنامه اشارات مکرری داشته است که در سه قرن اخیر اکثر نخبگان کرد چه کرمانشاهی چه کردستانی تمامی کتاب‌ها را به فارسی تألیف کرده‌اند، شرفنامه هم به فارسی تألیف شده است و این بیانگر کارکرد زبان فارسی است. این موضوع ارتباطی با دانش زبان‌شناسی ندارد و در مورد ریشه‌های تاریخی زبان صحبت می‌کند.
بله، همین‌ طور است. بسیار واضح است که زبان فارسی از اعتبار فراوان در نزد اقوام و ملت‌های مختلف در خاورمیانه، آسیای میانه، هندوستان، پاکستان، افغانستان، قفقاز و حتی فلات آناتولی برخوردار بوده و هست. در سر در کاخ‌های تاپ قاپی استانبول اشعار فراوان فارسی از دوره حکومت عثمانی نوشته شده است. از این جهت روشن است که زبان فارسی، زبان فرهنگ و ادب و سیاست و علم در قرون و ادوار مختلف بوده است. بدیهی است که هژمون زبان فارسی در میان کردها ناشی از پیوستگی‌های ساختاری، فرهنگی، نمادها، اسطوره‌ها و ... بوده است. ناخودآگاه جمعی کردها اعم از کردستان و کرمانشاه و حتی لرستان بسیار تحت تأثیر مفاهیم، داستان‌ها، سوگنامه‌ها، اسطوره‌ها، شادی‌ها، شکست‌ها، پیروزی‌ها و... است که عمدتاً در آثار نگاشته شده به زبان فارسی تولید شده‌اند. خاطره جمعی کردها مملو از داستان‌هایی است که در کتاب‌های شاهنامه، گلستان، بوستان، مثنوی و... به نگارش در آمده‌اند. یادم نمی‌رود که در کودکی و در روستای ما مرد باسوادی وجود داشت که شب‌ها برای مردم شاهنامه فردوسی می‌خواند و مردم در سوگ قهرمانان شاهنامه گریه می‌کردند. به هر جهت تلاش برای جداسازی زبان، تاریخ و ادبیات فارسی از خاطره کردها تلاش بیهوده و قطعاً خطرناکی است. به همان میزان که نباید نمادها و اسطوره‌های کرد را از خاطره جمعی ایرانیان پاک کنیم؛ نباید در جهت تضعیف فرهنگ و ادب فارسی تلاش کرد.
من به‌ شدت معتقدم که ایرانیت یا ایران گرایی حکم می‌کند در جهت تضعیف هویت‌های ایرانی نکوشیم و به‌عنوان یک کرد ایران گرا معتقدم که کردها هم نباید ایران را رها کنند، بلکه برعکس باید تلاش کنند که ایران را مصادره کنند.
** نقش خاطره بسیار مؤثر است، مثلاً حمله‌ی مغول، تیمور لنگ و حمله‌ی اعراب و خرابی‌ها و وقایع تلخ به دنبال آن در ذهن تمام ایرانی‌ها حس مشترکی ایجاد می‌کند، اساطیر تاریخی مثل رستم و سیاوش نیز هم‌چنین. این بیانگر آن است که خاطره جمعی داریم که حس مشترک به وجود می‌آورد. این بحث مرا به یاد نظریه کارل دویچ درباره نقش خاطره جمعی در افزایش همبستگی ملی و توسعه می‌اندازد. مدل توسعه یافته تر آن، قلمرو بخشی به خاطره جمعی است که می توان از کشور سوییس به‌عنوان مورد مثالی این مدل نام برد. خاطرات جمعی مردم از کوه آلپ، نقش مهمی در ایجاد واحد ملی به نام سوییس داشت. این مدل را می‌توانیم به کرمانشاه با توجه به نقش خاطره جمعی که آثار تاریخی طاق‌بستان و بیستون برای مردم کرمانشاه ایجاد کرده است؛ توسعه دهیم. حالا این را بگذارید کنار بحث هایی که درباره هویت ایرانی و استمرار موثر آن مطرح می شود. حتی مورخ مدرنیستی چون هابسباوم که ناسیونالیسم را ابداع سنت و محصول مهندسی نخبگان می داند که در دو سده اخیر برساخته شده است؛ ایران و چند کشور را استثنا می‌داند، او معتقد است ایرانیان شبه ناسیونالیسم ابتدایی را در دوره ساسانیان تجربه کرده اند و اگر مهندسی اجتماعی در ایران صورت گرفته در چند هزار سال پیش انجام شده است؛ یعنی کاری که در اروپا در قرن 18 و 19 انجام شده در ایران در دوره ساسانیان انجام شده است. نتیجه ای که از این بحث می خواهم بگیرم این است که ما ایرانی ها هم خاطرات جمعی و تاریخی مشترک زیادی داریم و هم دارای یک آگاهی ملی و هویت ایرانی با تاریخ چند هزار ساله هستیم که همین عامل پیوند دهنده همه ایرانی ها اعم از کرد و ترک و لر و عرب و... به یکدیگر است.
خاطره یک عنصر مهم در حفظ و تداوم ارزش‌های جمعی و هویت است. خاطره (Memory) یا حافظه کردهای کرمانشاه سرشار از عناصر و مؤلفه‌های ملی است. در دوران کهن میراث تاریخی طاق‌ بستان و بیستون و در دوران معاصر جنبش‌های ملی از جمله مشروطیت، جنبش ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و به ویژه جنگ هشت‌ساله تحمیلی عراق علیه ایران از جمله عناصر اساسی شکل دهنده خاطره یا حافظه مردمان کرد از جمله کرمانشاه است. به یک مورد یعنی جنگ تحمیلی اندکی بیشتر توجه کنیم. این جنگ باعث تقویت روحیه ملی، وطن‌ دوستی و دفاع از ایرانیت در میان مردم استان شد. از جهت جامعه‌ پذیری سیاسی، جنگ تحمیلی نقش مهمی در انتقال ارزش‌های ملی به کودکان آن دوران داشت. در ذهن کودکان جنگ کرمانشاه و ایران مورد تهاجم دشمن قرار گرفته بود و از همه جای ایران برای دفاع از کرمانشاه و ایران نیروی نظامی اعزام می‌شد. در نقطه ‌نقطه‌ی کرمانشاه، افرادی از نقطه‌نقطه‌ی ایران حضور داشتند و جان خود را فدای حفظ این سرزمین نمودند. کودکان جنگ یعنی کسانی که در آن روزگار حدود سال 1367 زیر 18 سال سن داشتند همانند خود من تحت تأثیر جنگ و ضرورت حفظ ایران قرار گرفتیم؛ می‌دیدیم که ما ایرانی‌ها از هر قوم چگونه برای حفظ وطن می‌کوشیم و از همه‌چیز می‌گذریم. این مسئله نقش مهمی در پرورش روح ملی و ضرورت حفظ انسجام و همبستگی ملی داشت.
به هر جهت خاطره یا حافظه ما اهالی کرمانشاه سرشار از ارزش‌ها، باورها، نمادها و نشانه‌هایی است که کاملاً ریشه در ایرانیت دارند و به سادگی نمی‌توان این عناصر را از حافظه ما و حتی نسل‌های بعد از ما پاک کرد. انتقال این روحیه و این ارزش‌ها به نسل‌های بعدی یک ضرورت ملی است. نکته مهم این است که در کنش‌های سیاسی اهالی کرمانشاه هیچ‌ گاه مسئله همراهی با جریانات تجزیه‌ طلب مشاهده نمی‌شود. بلکه کاملاً برعکس کرمانشاهیان همواره یک رکن اساسی حرکت‌های ملی ایرانیان بوده‌اند که نمونه آن را در جنگ تحمیلی دیدیم و به آن اشاره کردم. از جهت تاریخی در دوره مشروطیت کرمانشاهیان به تصور این که مشروطه‌خواهی معادل تجزیه ایران است در مقطعی مدافع تاج ‌و تخت پادشاهی می‌شود و دفاع از پادشاه را معادل دفاع از ایرانیت می‌دانند. برای اهالی کرمانشاه به نسبت بسیاری از استان‌های فارس زبان حتی ظرف ایران مهم‌تر از مظروف بوده است. این البته از نگاه حقیر نشان از تکامل و توسعه‌ یافتگی ملی کرمانشاهیان دارد.
** شما در بخشی از صحبت‌هایتان به نقش سیاست‌گذاری ها، در رشد جریان‌های قومی و ناسیونالیسم قومی اشاره کردید. یکی از مؤلفه‌هایی که می‌شود در سیاست گذاری ها به‌ عنوان ضرورت به آن اشاره کرد تلاش در جهت افزایش همبستگی ملی است. واقعیت این است آن چه می تواند همبستگی ملی را افزایش دهد عدالت اجتماعی و توجه جدی به مقوله توسعه اجتماعی است به نظر شما سیاست‌گذاران تا چه حد به توسعه اجتماعی توجه و آن را به کار می‌گیرند؟
معتقدم که مهم‌ترین دغدغه سیاست‌گذاران در سطوح ملی و منطقه‌ای بایستی تقویت هویت ملی باشد. در عمل اما بسیاری از مجریان و مدیران به ویژه در سطوح منطقه‌ای تصویر روشنی از هویت ملی و دولت ملی ندارند. اگر از بسیاری از مدیران این استان سؤال شود دولت- ملت یعنی چه؟ نمی‌توانند یک جمله در تعریف آن بگویند یا بنویسند. این برای استان پیچیده‌ای همانند کرمانشاه که در معرض انواع تهدیدات قرار دارد یک فاجعه است. دولت در سطح کلان و مدیران منطقه‌ای و محلی بایستی در تمام برنامه‌ها، سخنرانی‌ها، دستورالعمل‌ها، انتصابات و... جانب هویت ملی را بگیرند. معتقدم اندکی از این بابت ناکام بوده‌ایم. مسائل مهمی را فدای مسائل کم‌اهمیتی کرده‌ایم. حفظ روحیه ملی و تقویت پیوستگی‌های استان کرمانشاه در درون اندیشه ایرانیت، مستلزم دقت در برنامه و سیاست‌ها است.
به نظر من از یک جهت کارگزاران قومی باید تلاش کنند خود را پیکره‌ای جدا از ایرانیت تعریف نکنند و میان کردیت و ایرانیت تمایز گذاری نکنند و از جهت دیگر سیاست ‌گذاران هم بایستی بنا به ضرورت حفظ هویت و اندیشه ایرانشهری و ایران گرایی زمینه را برای طرد و انکار هویت ایرانی فراهم نکنند.
در توزیع بودجه، صدور دستورالعمل‌های اجرایی، قانون‌گذاری و استفاده از ثروت و قدرت به‌عنوان ابزارهای دولت، باید دقت کنیم به‌گونه‌ای عمل کنیم که هدف اصلی و اساسی دولت در دنیای جدید یعنی حفظ یکپارچگی ملی و امنیت ملی برآورده شود. اینجانب معتقد هستم نگاه محلی سیاست ‌گذاران جمهوری اسلامی در سطوح کلان حذف و انکار هویت‌های ایرانی نیست. در قیاس با ترکیه که دولت در تلاش است تا مثلاً هویت کردی را محو کنند و به شکل سیستماتیک با هر نوع فعالیت عمومی از ناحیه کردها برخورد می‌شود و آن‌ها را سرکوب می‌کنند و حتی هویت آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد تا جایی که آن‌ها را ترک‌های کوهستان نام می‌گذارند، در ایران هویت‌های ایرانی از جمله کردیت رسماً مورد قبول واقع شده و حتی دولت در جهت تقویت زبان کردی، لباس کردی، فرهنگ و آداب کردی برنامه‌ریزی کرده و منابع را توزیع می‌نماید. این رویکرد درست که در سطح ملی وجود دارد باید در سطوح منطقه‌ای هم بازتولید شود. ازاین‌ روی نباید مثلاً به کرد اهل سنت یا اهل حق همانند غریبه یا دیگری نگاه کرد. من به‌ شدت با تز پارس و دیگری مخالفم. معتقدم اندیشه ایرانیت حکم می‌کند ریشه این تز را بر کنیم و ایران را سکویی تلقی کنیم که همه اقوام و هویت‌های تاریخی ایران روی آن استقراریافته و مایل به حیات در این سپهر هستند.
8066
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.