متن کامل این مصاحبه بدین شرح است: تقریباً غیرمنتظره بود. حدود یکساعت قبل از آن که به 'هفته نامهی صدای آزادی' بیاید، رئیس دفترش زنگ زد. جالب بود که مدیر ارشد اینقدر انگیزه حضور در فضای رسانه مکتوب کرمانشاه را دارد. همگان می دانند که اولین و جدی ترین منتقد 'مهندس بازوند' همین صدای آزادی بود و اینکه او توانسته اینگونه با منتقدانش ارتباط بگیرد، کاری پسندیده به حساب میآید.
هوشنگ بازوند را باید از نزدیک دید تا برخی از لایه های شخصیتی او را که عمدتاً مثبتند، بیشتر متوجه شد. با چند همراه بی هیچ تکلفی به دفتر هفته نامه صدای آزادی وارد شد. سرخی کم رنگی بر چشم چپش سایه انداخته بود و شاید هم در طول مصاحبه گاهی اذیتش می کرد. خوشرو بود و میشد او را یک مدیر باهوش در مواجهه با رسانه دانست و اینکه فرزند آخر خانوادهای 7 نفره در 'روستای تازه ناب' نهاوند است و پسرش با هنر نوازندگی ساز 'تنبور' آشنایی دارد.
قبل از آغاز رسمی مصاحبه بحثهای خوبی داشتیم. ولی میشد حدس بزنی که با مصاحبه گری 'رضا موزونی' خروجی خوبی از این مصاحبه بیرون بیاید. در طول مصاحبه او نیز مثل یکی 2 تن از مصاحبه شوندگان پیشین چند بار اصرار کرد که 'این را هم ننویسید!...'.
زمان مصاحبه به دلیل شرکت ایشان در جلسه ای دیگر، محدود شد و اگر چه بسیاری از مباحث (به ویژه حواشی زلزله) ناتمام ماند، اما خروجی این مصاحبه برای بسیاری از ناظران سیاسی، فرهنگی و اجتماعی استان کرمانشاه قابل توجه خواهد بود. از جمله آنانی که نسبت به عینک سیاسی استاندار، انتصاب ها ، مشکلات حوزهی فرهنگی، فرهنگ و هنر کُردی و ... نگاه مخالف یا متفاوتی داشته اند. مهندس بازوند در این گفتگو به طور شفاف به بیشترِ این دغدغه ها پاسخ داد. اگر چه هنوز برخی از انتقادات ما نسبت به عملکرد استاندار باقی است اما این نشست رودر رو باعث شد که امیدوارانه تر فعالیتهای ایشان را پیگیر باشیم .این گفتگو اکنون پیش روی شماست:
با همین سوال کلیشهای شروع می کنم: از خودتان بگویید!
زادهی یکی از روستاهای نهاوند به نام تازه ناب هستم. پدرم کشاورز بود. فرزند آخر خانواده ام. پنج خواهر و برادر هستیم، سه برادر و 2 خواهر. سال 61 دیپلم گرفتم و به سپاه کردستان پیوستم. بعد از آن در جهاد کردستان به ادامه فعالیت پرداختم و سپس به دانشگاه رفتم و بعد معاون مس سرچشمه کرمان شدم. آقای خاتمی که رئیس جمهور شدند، یکی از دوستانم استاندار همدان شد. به من پیشنهاد معاون عمرانی همدان را داد که پذیرفتم. بعد از مدتی شوراها تشکیل شدند و من معاون عمرانی بدون شورا و با شورا بودم. بعد از اینها هم که در وزارت کشور مشغول فعالیت شدم.
پس شما با ورود به سپاه اولین گام های رسمی مسؤولیت تان شروع شد؟
بله در تاریخ 17/11/61 و این کار نزدیک به 2 سال طول کشید.
رشته تحصیلی تان؟
رشته کارشناسیام عمران و کارشناسی ارشدم برنامه ریزی توریسم از دانشگاه آزاد ملایر
معدلتان چند بود؟
کارشناسی ارشد هفده و نیم و کارشناسی هم حوالی 14. البته درس خواندن در زمان ما سخت بود. الان که با پسرم مقایسه می کنم، می بینم ما آن موقع درسخوان تر بودیم. تا ساعت سه نصف شب انتگرال حل می کردیم و... اما الان شرایط خیلی تغییر کرده است.
متولد چه سالی هستید؟ و کی ازدواج کردید؟ متولد 41 هستم و در سال 69 ازدواج کردم.
چند فرزند دارید؟
3 تا پسر. پسر اولم معمار است و با بعضی شرکت های خصوصی کار می کند. پسر دیگرم مهندس عمران است اما به این رشته علاقه مند نبود و به هنر علاقه داشت. بیشتر به ساز و تنبور علاقه مند بود که بعدها هم خلبان شد و پسر کوچکم که در حال تحصیل است.
پس موسیقی در خانواده شما دارای اعتبار است؟
بله. من به موسیقی اعتقاد کامل دارم و اگر یکی از من بپرسد در این مدت یکی از غفلت هایت چه بوده؟ خواهم گفت: به موسیقی کمتر پرداختم.
شعری نخواندید که از آن لذت ببرید؟
مطمئنا خواندم، شعر مثل یک اقیانوس است آدم وقتی واردش شود احساس می کند پا به اقیانوس گذاشته است. خوش به حال آنهایی که فرصت می کنند و شعر می خوانند، ولی من واقعا فرصت ندارم.
اگر از شما بپرسند یک بیت شعر بگوئید کدام است؟
'توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود'
شاعرش را می شناسید؟ خیر
ولی در اینکه توانائی لازمه اش دانائی است شکی نیست. امروز اگر شما می بینید که خیلی از کشورها در اقتصاد رشد و ترقی می کنند نکته آنها دانایی آنها است و امروز که می دانیم شاه بیت اقتصاد مقاومتی دانش بنیان بودن آن است یعنی باید دانایی را بر همه چیز ترجیح دهیم.
در مصاحبهای از شما خواندم که از بین استانهای پیشنهادی، شما کرمانشاه را با روی باز پذیرفتید و دلیلش را علاقه مندیتان به این استان بیان کردید، آیا همینطور است؟
واقعیت همین است. در جلسه تودیع و معارفه ای که در لرستان داشتیم، آقای وزیر گفتند که مازندران، مرکزی و گلستان هست. کدام را می خواهی بروی؟ تمایلی به استان مرکزی نداشتم. به دلیل اینکه احساس می کردم کار خیلی سختی آنجا دارم. آنجا با بحران ریزش بیکاری مواجه می شدیم. مازندران هم بنا به دلایلی که نمی خواهم اشاره کنم، نرفتم اما گلستان را دوست داشتم که وزیر کشور یک دفعه گفتند: نظرت در مورد کرمانشاه چیه و من گفتم نسبت به این سه تا اولویت دارد. روز جلسه دولت، وزیر گفت که خودش پیشنهاد کرمانشاه داده. می دانستم انتخاب کرمانشاه، آمدن به هتل پنج ستاره نیست و می دانستم کار سختی را در پیش رو دارم. به دلیل نرخ بیکاری بالا و حواشی مختلفی که وجود دارد.
از دیرباز که در نهاوند بودیم به خاطر مشکلات درمانی و یا چیزهای دیگر ما به کرمانشاه می آمدیم تا همدان! و یک احساس خیلی نزدیکی به کرمانشاه داشتیم. شاید یکی از دلایلش همین بود. ولی از سختیاش مطلع بودم و می دانستم کار راحتی نخواهم داشت.
الان شما (در زمان مصاحبه) دقیقاً 7 ماه و 13 روز و حدودا 20 ساعت است که استاندار کرمانشاه هستید. شروع کار شما به گونه ای با حاشیه همراه بود. مجموعهای از مهمانهای لرستانی به شکل غیرمعمول در مراسم معارفه سالن استانداری را تسخیر کردند!. چرا این همه مهمان از لرستان آمد؟
این برداشت شخص شماست. دوستان فقط از لرستان نبودند. از استان مرکزی و همدان هم آمده بودند. جاهایی که بودم با مدیران راحت بودم. کار می کردیم و خصوصیات مرا می دانستند. مطمئن باشید هر استان دیگری هم بروم همین قدر هم از کرمانشاه می آیند و نمی دانم چرا این سؤال برای شما پیش آمده بود. بالاخره یک مدیری هر جایی که کار کند، همراهش می روند و بدرقه اش میکنند و فرهنگ خوبی هم هست. اما این کار به این معنی نیست که همه می خواهند آنجا کار کنند.
یکی از معضلات عمده کرمانشاه سیاه چاله های فرهنگی بوده و هست. در طول سالیان پیش تا به حال یک مدیر ایده آل بر کرسی فرهنگ کرمانشاه ننشسته.البته کرمانشاه در همه حوزه ها مشکل مدیریت دارد. زمانی که به کرمانشاه آمدید، خیلی ها انتظار داشتند در حوزه مدیریت زلزلهای رخ دهد. ما یک مدیریت راکد و مستأصل داشتیم و الزاماً بایستی مدیران جسورتری کار را بدست می گرفتند. چرا اتفاقی ازین جنس نیفتاده است؟
ببینید! وقتی یک مدیر شروع به کار می کند، قطعاً مستلزم یک آسیب شناسی است. باید بعد از این کار، راهکارهایی برای این آسیب ها پیدا کند . یک وقت یک استاندار مدیران را تغییر می دهد و افکار عمومی هم موافق است ولی آیا این تغییرات در زندگی مردم و توسعهی استان نقشی ایفا می کند یا نه؟ کما اینکه من به دنبال تغییر مدیران نبودم.
سابقه فوتبالی دارم. عین آن داستان که گزارشگر می گفت:'مربی آمد صفر را با صفر عوض کرد.' ممکن است در مقطعی بعضی از افراد این تغییرات خوشحالشان کند ولی باید دید که در روند شاخص های استان چه تأثیری می گذارد. خروجی عملکردشان شاخصه های توسعه استان است که امروز این شاخص ها پررنگتر از همیشه در مسائل اقتصادی و معیشتی خودش را نشان می دهد که این یک قسمت قضیه است و بخش دیگر تغییر یک مدیر، قانع کردن وزیر است که این قضیه داستان های خودش را دارد که داستانی طولانی است.
ضمن اینکه بعضی از روزنامه ها و مدیران شرایطی را ایجاد می کنند که دور کرمانشاه حصاری بگذارند و اجازه ندهند مدیری از بیرون بیاید که شرایط خوبی نیست و به نفع توسعه استان هم نیست اینکار را نکنید. چه من استاندار باشم چه نباشم این محدودیت ها را نباید ایجاد کنیم.
وقتی جایگزین خوب بومی بهتر از مدیر وارداتی عمل می کند چرا نباید از این گزینه استفاده کنیم؟
مهم این است که این خوب را چه کسی تشخیص می دهد! یک جریان سیاسی یا افکار عمومی یا یک فرد یا یک قبیله یا یک طایفه؟ که این یک محدودیت است و نباید محدودیت ایجاد کنیم. یکی از چالش های ما همین بحث انتخاب مدیران است. مدیر خوب به سختی گیر میآید. کسی که بتواند ایده داشته باشد، تفکر دولتی نداشته باشد و احساس نکند که توسعه فقط با دولت انجام می گیرد. اینها مسائلی است که کرمانشاه گریبانگرش است. دانشگاه های کرمانشاه به کمک توسعه نیامدهاند. افکار عمومی خیلی خودش را با توسعه جور نکرده است.
در حوزه فرهنگ هم زمانی که معاونت عمرانی بودم استنباطم این بود که توسعه با اتوبان و پالایشگاه ها ساخته می شود. ولی بعدها که گذشت فهمیدم اشتباه کردهام. توسعه با فرهنگ است. کار زیربنایی می تواند باعث توسعه شود و چالش ها را برطرف کند.
کدام گام های عملی برای کرمانشاه و فرهنگ کرمانشاه برداشتهاید؟
در این زمینه ابتدا باید بتوانیم زبان مشترک را پیدا کنیم. در کرمانشاه به نظر من به عنوان مدیر ارشد، مشکل اساسی، مسائل اقتصادی است که باید به عنوان اولویت اول قرارش بدهیم. اگر بیشتر به مسائل اقتصادی بپردازیم و به حاشیه خیلی توجه نکنیم و یا کمرنگشان کنیم، مردم هم به این جمع بندی می رسند و به سوی آن حرکت می کنند.
این نکته جالبی است که زمستان 95 نرخ مشارکت اقتصادی استان حدود 35 درصد بود. زمستان 96 این نرخ به 40 درصد رسیده است این بدین معناست که این ادبیات اقتصادی اثر گذاشته و مردم دوست دارند به کارهای اقتصادی وارد شوند و یک نقطه امید است. اگر این اتفاق بیفتد و زبان عامیانه مردم به سمت مسائل اقتصادی برود، می توانیم بگوییم که مردم را به سمت کارهای اقتصادی وادار کردهایم. تا بتوانند با معضلی به نام 172 هزار بیکار و حدود سه یا چهار هزار ریزش کار مقابله کنند. مهاجرت هم در این میان جایگاهی دارد. یک چیزی باید باشد که بتواند برنامهریزی را برای این موضوع انجام دهد.
قبل از اینکه از حوزه فرهنگ خارج شویم حضرتعالی فرمودید توسعه با فرهنگ اتفاق می افتد. شما معاون سیاسی، اقتصادی و عمرانی دارید، چرا معاون فرهنگی ندارید؟ و اگر معاون فرهنگی ندارید، مشاور فرهنگی چرا ندارید؟ جایگاهش در بدنه دولت کجاست؟
اینکه معاون فرهنگی ندارم، کاملاً نقد درستی است. این یک ایراد ساختاری است و این پُست در کشور باید وجود داشته باشد. ما شورایی به نام 'شورای عالی کشور' داریم. آن شورا باید مصوب کند. نمیدانم تا چه حد بتواند معاونت درست کند. واضح است که این کار خیلی در اختیار ما نیست. ولی اینکه چرا ما مشاور فرهنگی انتخاب نکردهایم؟، این کار را حتماً انجام خواهیم داد.
یکی از انتقاداتی که به آقای بازوند هست، این است که 'حرف شنوی' جدی از نمایندگان دارد. خود مهندس بازوند چقدر این صحبت ها را تأیید میکند؟
ببینید! این نشان می دهد که من کارم را در این قضایا به درستی انجام داده ام. اما در عین حال شوک سنگین زلزله به ما وارد شد که برای مدیریت با کسانی که تحت عنوان نماینده آنجا بودند، تعامل داشتیم و معنی آن این نبود که نظر آنها را بگیریم. نمی خواستیم روی مسائلی مثل فرماندار یا غیره در این شوک، آنها در جبهه مخالف قرار بگیرند.
یکی از نمایندگان مجلس گفته بود: 'چند تا قایق برای ما بیاورید تا از این آب گرفتگی شهرمان را با قایق عبور کنیم.' یا یکی گفته بود:'90 نفر در آستانه خودکشی هستند.' اینها در افکار عمومی تاثیر خوبی نمی گذارد.
بنا نداریم در مقابل نمایندگان مردم جبهه جدیدی باز کنیم. ضمن اینکه جبهه جدید به نفع استان نیست. اگر من می دانستم به نفع استان است، این جبهه را باز می کردم و اگر بنا بود بُردارهای ما و نمایندگان همدیگر را خنثی کنند و سودش را مردم ببرند، می شد روی آن فکر کرد ولی مطمئن هستم این بردارها اگر هم جهت می شدند، خیلی از مسائل را می توانستند حل کنند. خط قرمز ما منافع مردم و توسعه استان است. صرف نظر از اینکه نماینده از چه طیفی است؛ اصولگرا یا اصلاح طلب. هر طیفی که هست باید آن اجماع را به وجود بیاوریم که با همدیگر به سمت منافع و حل مشکلات برویم. ولی اینکه بگوییم نه! اینها دخالت می کنند و آقای بازوند هم به حرف آنها گوش میدهد، واقعیت اینگونه نیست. ولی مشورت میکنیم.
مطابق قانون اساسی، نمایندهی مردم هستند. ما هم به احترام مردم باید از ظرفیتشان استفاده کنیم. در نظام جمهوری اسلامی، مجلس و نمایندگان ظرفیت بسیار بزرگی هستند و اگر بتوانیم از این ظرفیت به نفع استان استفاده کنیم، خوب است و لذا چالش ما با نمایندگان به نفع استان نیست.
اما جریانات اصلاح طلب حرف ها و تحلیل های دیگری دارند. این سخنان، جریانات سیاسی را به راحتی متقاعد نمی کند.
اگر بیشتر فکر کنند این گونه نیست که متقاعد نشوند. من می بینم بعضی از آنها از ریشه اشتباه است. در روزهای ابتدایی کارم به وزارت کشور رفتم. آقای ذوالفقاری یک میلیارد و 700 میلیون تومان پول امنیتی برای اربعین برای ما نوشت.
مسؤول مالی آنجا گفت من کرمانشاهی هستم و خیلی سریع پول را برای ما ابلاغ کرد و این آقا الان فرماندار شده و بعد از آن من با ایشان در ارتباط بودم در واقع از او خوشم آمد. یک روز به آقای زرین کلاه گفتم که چطور آدمی است؟ و ایشان و بقیه دوستان تأیید کردند. استنباطم این بود که فرمانداری را انتخاب کنم که وزارت و راهکارهای کشور را بشناسد. در صورتی که اگر فرمانداری بخواهد از اینجا به وزارت کشور برود 6 ماه طول می کشد که مسیرهای وزارت کشور را بشناسد. بعدها گروه هایی گفتند که این انتخاب از طرف نمایندگان مجلس بوده.
در رابطه با سرپل ذهاب از همان روزهای اول فشارهایی بود که مدیریت قبلی تغییر کند. علیرغم اینکه می دانستم حرفشان درست است، اما این فرصت را دادم و می دانستم خسارت این فرصت را هم خواهم داد. فکر می کردم اگر این تغییرات را شروع کنم، منتقدینی که امروز علیه این زلزله ایستاده اند، خواهند گفت: بحران مدیریتی دارند. اگر من در آن مقطع تغییر مدیر را انجام می دادم، خیلی به سودم بود.
انصافاً آقای سنجابی در آن مقطع خیلی زحمت کشیده بود. شوک سنگین زلزله و امداد و نجات به او وارد شده بود. اصلاً لازمه اش یک بازسازی بود و نیاز بود مدیر جدیدی جایگزین ایشان شود. دنبال مدیری بودم که کمی هم رویکرد امنیتی داشته باشد. آن هم بنا به دلایلی که خودم داشتم.
گزینهی آقای تجری، 'رستمی' همکار خودمان و یکی 2 نفر دیگر بود ولی با آقای جمالی نیا هم مخالفت نکرد. شاید اگر آن موقع تغییر را انجام داده بودم، فضا کنترل میشد و به اینجا نمی رسید که هزینه های سنگینی پرداخت کنیم و این حواشی که الان دارم، نبود.
از نظر من آقای جمالی نیا یک مدیر خوب، توانمند و پیگیر است. در عین حال، سیاسی هم نیست که بخواهد وارد این مسائل بشود و کسی است که به برنامه های دولت اعتقاد دارد و وزارت کشوری هم هست.
یکی از ایراداتی که بر شما وارد است، این است که 'سیاسی' نیستید و عملکرد سیاسی ندارید. خودتان در این قضیه به خودتان امتیاز می دهید یا منکر آن هستید؟
در استان کرمانشاه به این شکل از عمل اعتقاد دارم. اصلاً معتقدم که فتیله سیاسی در استان های زاگرس نشین بخصوص که وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند، فعلاً باید پایین کشیده شود.
دلیلش را بفرمایید:
سوال خوبی است. به نظر من، مشکل حال حاضر، 'معیشت و بیکاری' است. بر می گردم به صحبت های اولم که وِرد زبان مردم باید مسائل اقتصادی باشد. مردم باید مطالبه گر باشند، مشارکت کنند و ما باید بیشتر به این سمت و سو برویم. اگر به شاخص های اقتصادی توجه نکنیم، منجر به ایجاد زخم های فرهنگی زیادی بر پیکر جامعه می شود.
شما برای پتانسیل های ویژه ی فرهنگی به ویژه فرهنگ و هنر کردی که تا به امروز نادیده گرفته شدهاند، برنامه خاصی دارید؟
مفصل در تفاهم نامه ای که با وزیر ارشاد تنظیم کردیم، به این موضوع پرداخته شد برای مدت سه سال 90 میلیارد تومان هزینه به این موضوعات تعلق گرفت که این نشان از اهمیت این قضیه دارد. اینکه نحوه اجرائی آن چگونه باشد، باید بگذاریم که زمان بگذرد.
به عنوان اولویت، دومین استان بودیم که این کار را کردیم. اول خوزستان این تفاهم نامه را تنظیم کرد بعد ما. استان کرمانشاه به عنوان مرکز منطقه چهار غرب کشور قرار گرفت. به این دلیل که توسعه اگر منطقه ای باشد باعث توسعه استان می شود و قرار بر این شد که در حوزهی گردشگری ظرفیت های استان در نظر گرفته شود که همین قضیه می تواند به تنهایی اقتصاد استان را بچرخاند و مازاد هم بیاید ولی نیازمند یک برنامه ریزی است به همین دلیل همیشه گفتم استان کرمانشاه استان ثروتمندی است علیرغم اینکه خیلی ها دوست دارند بگویند استان فقیری است.
آنهایی که از محرومیت استان حرف می زنند ( که مخاطبم بیشتر با مدیران خودم است تا عامه مردم) شاید خودشان فکر محرومی دارند و گر نه ظرفیت های کرمانشاه، ظرفیت های بزرگی است. باید با مردم به نحوی برخورد کنیم که آینده روشنی متصور شوند و ثروت هایشان را معرفی کنیم تا امیدوارتر گردند.
به نکته ای در بحث گردشگری اشاره داشتید. قبل از شما دکتر رازانی با شعار'مگا پروژه' آمد و حداقل چندین ماه شعار تبلیغاتی اش این بود. خیلی از این حرف ها فقط بر روی کاغذ ماند. چرا این کلمات از کاغذ پیاده نمیشوند و مردم نمی توانند نمود عینی و شکل اجراییاش را ببینند؟
گردشگری ابزار می خواهد. بیکاری با سخنرانی حل و فصل نمی شود. بارها گفته ام با سخنرانی هیچ شغلی درست نمی شود ولی سخنرانی به شدت شغل ها را از بین می برد. گردشگری لازمه اش به مسائل فرهنگی بر می گردد. صنعتی است که خیلی از ابزارش در دل فرهنگ دیده شده که احتیاج به یک سری زیرساخت ها دارد. این مشکلات در سطح کشوری هم هست. دیپلماسی نداریم، زبان گفتگو نداریم به دلیل اینکه هنوز نان گردشگری بر سر سفره ما نیامده تا بدانیم چه لذتی دارد.
بلوط زینت زاگرس است چه تدبیری در مورد نابودی آن اندیشیدید؟
بلوط باید اقتصادی شود تا مردم از آن بهره ببرند و سپس مواظبش باشند. پرتغال کشوری است که مثل ما درختهای بلوط زیادی دارد. این کشور بلوط را اقتصادی کرد و در حال حاضر مردم به شدت از آنها مراقبت می کنند. هر کاری بخواهد انجام شود، باید منفعتش به مردم برسد و بلوط هم همینطور است...
8066
هوشنگ بازوند را باید از نزدیک دید تا برخی از لایه های شخصیتی او را که عمدتاً مثبتند، بیشتر متوجه شد. با چند همراه بی هیچ تکلفی به دفتر هفته نامه صدای آزادی وارد شد. سرخی کم رنگی بر چشم چپش سایه انداخته بود و شاید هم در طول مصاحبه گاهی اذیتش می کرد. خوشرو بود و میشد او را یک مدیر باهوش در مواجهه با رسانه دانست و اینکه فرزند آخر خانوادهای 7 نفره در 'روستای تازه ناب' نهاوند است و پسرش با هنر نوازندگی ساز 'تنبور' آشنایی دارد.
قبل از آغاز رسمی مصاحبه بحثهای خوبی داشتیم. ولی میشد حدس بزنی که با مصاحبه گری 'رضا موزونی' خروجی خوبی از این مصاحبه بیرون بیاید. در طول مصاحبه او نیز مثل یکی 2 تن از مصاحبه شوندگان پیشین چند بار اصرار کرد که 'این را هم ننویسید!...'.
زمان مصاحبه به دلیل شرکت ایشان در جلسه ای دیگر، محدود شد و اگر چه بسیاری از مباحث (به ویژه حواشی زلزله) ناتمام ماند، اما خروجی این مصاحبه برای بسیاری از ناظران سیاسی، فرهنگی و اجتماعی استان کرمانشاه قابل توجه خواهد بود. از جمله آنانی که نسبت به عینک سیاسی استاندار، انتصاب ها ، مشکلات حوزهی فرهنگی، فرهنگ و هنر کُردی و ... نگاه مخالف یا متفاوتی داشته اند. مهندس بازوند در این گفتگو به طور شفاف به بیشترِ این دغدغه ها پاسخ داد. اگر چه هنوز برخی از انتقادات ما نسبت به عملکرد استاندار باقی است اما این نشست رودر رو باعث شد که امیدوارانه تر فعالیتهای ایشان را پیگیر باشیم .این گفتگو اکنون پیش روی شماست:
با همین سوال کلیشهای شروع می کنم: از خودتان بگویید!
زادهی یکی از روستاهای نهاوند به نام تازه ناب هستم. پدرم کشاورز بود. فرزند آخر خانواده ام. پنج خواهر و برادر هستیم، سه برادر و 2 خواهر. سال 61 دیپلم گرفتم و به سپاه کردستان پیوستم. بعد از آن در جهاد کردستان به ادامه فعالیت پرداختم و سپس به دانشگاه رفتم و بعد معاون مس سرچشمه کرمان شدم. آقای خاتمی که رئیس جمهور شدند، یکی از دوستانم استاندار همدان شد. به من پیشنهاد معاون عمرانی همدان را داد که پذیرفتم. بعد از مدتی شوراها تشکیل شدند و من معاون عمرانی بدون شورا و با شورا بودم. بعد از اینها هم که در وزارت کشور مشغول فعالیت شدم.
پس شما با ورود به سپاه اولین گام های رسمی مسؤولیت تان شروع شد؟
بله در تاریخ 17/11/61 و این کار نزدیک به 2 سال طول کشید.
رشته تحصیلی تان؟
رشته کارشناسیام عمران و کارشناسی ارشدم برنامه ریزی توریسم از دانشگاه آزاد ملایر
معدلتان چند بود؟
کارشناسی ارشد هفده و نیم و کارشناسی هم حوالی 14. البته درس خواندن در زمان ما سخت بود. الان که با پسرم مقایسه می کنم، می بینم ما آن موقع درسخوان تر بودیم. تا ساعت سه نصف شب انتگرال حل می کردیم و... اما الان شرایط خیلی تغییر کرده است.
متولد چه سالی هستید؟ و کی ازدواج کردید؟ متولد 41 هستم و در سال 69 ازدواج کردم.
چند فرزند دارید؟
3 تا پسر. پسر اولم معمار است و با بعضی شرکت های خصوصی کار می کند. پسر دیگرم مهندس عمران است اما به این رشته علاقه مند نبود و به هنر علاقه داشت. بیشتر به ساز و تنبور علاقه مند بود که بعدها هم خلبان شد و پسر کوچکم که در حال تحصیل است.
پس موسیقی در خانواده شما دارای اعتبار است؟
بله. من به موسیقی اعتقاد کامل دارم و اگر یکی از من بپرسد در این مدت یکی از غفلت هایت چه بوده؟ خواهم گفت: به موسیقی کمتر پرداختم.
شعری نخواندید که از آن لذت ببرید؟
مطمئنا خواندم، شعر مثل یک اقیانوس است آدم وقتی واردش شود احساس می کند پا به اقیانوس گذاشته است. خوش به حال آنهایی که فرصت می کنند و شعر می خوانند، ولی من واقعا فرصت ندارم.
اگر از شما بپرسند یک بیت شعر بگوئید کدام است؟
'توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود'
شاعرش را می شناسید؟ خیر
ولی در اینکه توانائی لازمه اش دانائی است شکی نیست. امروز اگر شما می بینید که خیلی از کشورها در اقتصاد رشد و ترقی می کنند نکته آنها دانایی آنها است و امروز که می دانیم شاه بیت اقتصاد مقاومتی دانش بنیان بودن آن است یعنی باید دانایی را بر همه چیز ترجیح دهیم.
در مصاحبهای از شما خواندم که از بین استانهای پیشنهادی، شما کرمانشاه را با روی باز پذیرفتید و دلیلش را علاقه مندیتان به این استان بیان کردید، آیا همینطور است؟
واقعیت همین است. در جلسه تودیع و معارفه ای که در لرستان داشتیم، آقای وزیر گفتند که مازندران، مرکزی و گلستان هست. کدام را می خواهی بروی؟ تمایلی به استان مرکزی نداشتم. به دلیل اینکه احساس می کردم کار خیلی سختی آنجا دارم. آنجا با بحران ریزش بیکاری مواجه می شدیم. مازندران هم بنا به دلایلی که نمی خواهم اشاره کنم، نرفتم اما گلستان را دوست داشتم که وزیر کشور یک دفعه گفتند: نظرت در مورد کرمانشاه چیه و من گفتم نسبت به این سه تا اولویت دارد. روز جلسه دولت، وزیر گفت که خودش پیشنهاد کرمانشاه داده. می دانستم انتخاب کرمانشاه، آمدن به هتل پنج ستاره نیست و می دانستم کار سختی را در پیش رو دارم. به دلیل نرخ بیکاری بالا و حواشی مختلفی که وجود دارد.
از دیرباز که در نهاوند بودیم به خاطر مشکلات درمانی و یا چیزهای دیگر ما به کرمانشاه می آمدیم تا همدان! و یک احساس خیلی نزدیکی به کرمانشاه داشتیم. شاید یکی از دلایلش همین بود. ولی از سختیاش مطلع بودم و می دانستم کار راحتی نخواهم داشت.
الان شما (در زمان مصاحبه) دقیقاً 7 ماه و 13 روز و حدودا 20 ساعت است که استاندار کرمانشاه هستید. شروع کار شما به گونه ای با حاشیه همراه بود. مجموعهای از مهمانهای لرستانی به شکل غیرمعمول در مراسم معارفه سالن استانداری را تسخیر کردند!. چرا این همه مهمان از لرستان آمد؟
این برداشت شخص شماست. دوستان فقط از لرستان نبودند. از استان مرکزی و همدان هم آمده بودند. جاهایی که بودم با مدیران راحت بودم. کار می کردیم و خصوصیات مرا می دانستند. مطمئن باشید هر استان دیگری هم بروم همین قدر هم از کرمانشاه می آیند و نمی دانم چرا این سؤال برای شما پیش آمده بود. بالاخره یک مدیری هر جایی که کار کند، همراهش می روند و بدرقه اش میکنند و فرهنگ خوبی هم هست. اما این کار به این معنی نیست که همه می خواهند آنجا کار کنند.
یکی از معضلات عمده کرمانشاه سیاه چاله های فرهنگی بوده و هست. در طول سالیان پیش تا به حال یک مدیر ایده آل بر کرسی فرهنگ کرمانشاه ننشسته.البته کرمانشاه در همه حوزه ها مشکل مدیریت دارد. زمانی که به کرمانشاه آمدید، خیلی ها انتظار داشتند در حوزه مدیریت زلزلهای رخ دهد. ما یک مدیریت راکد و مستأصل داشتیم و الزاماً بایستی مدیران جسورتری کار را بدست می گرفتند. چرا اتفاقی ازین جنس نیفتاده است؟
ببینید! وقتی یک مدیر شروع به کار می کند، قطعاً مستلزم یک آسیب شناسی است. باید بعد از این کار، راهکارهایی برای این آسیب ها پیدا کند . یک وقت یک استاندار مدیران را تغییر می دهد و افکار عمومی هم موافق است ولی آیا این تغییرات در زندگی مردم و توسعهی استان نقشی ایفا می کند یا نه؟ کما اینکه من به دنبال تغییر مدیران نبودم.
سابقه فوتبالی دارم. عین آن داستان که گزارشگر می گفت:'مربی آمد صفر را با صفر عوض کرد.' ممکن است در مقطعی بعضی از افراد این تغییرات خوشحالشان کند ولی باید دید که در روند شاخص های استان چه تأثیری می گذارد. خروجی عملکردشان شاخصه های توسعه استان است که امروز این شاخص ها پررنگتر از همیشه در مسائل اقتصادی و معیشتی خودش را نشان می دهد که این یک قسمت قضیه است و بخش دیگر تغییر یک مدیر، قانع کردن وزیر است که این قضیه داستان های خودش را دارد که داستانی طولانی است.
ضمن اینکه بعضی از روزنامه ها و مدیران شرایطی را ایجاد می کنند که دور کرمانشاه حصاری بگذارند و اجازه ندهند مدیری از بیرون بیاید که شرایط خوبی نیست و به نفع توسعه استان هم نیست اینکار را نکنید. چه من استاندار باشم چه نباشم این محدودیت ها را نباید ایجاد کنیم.
وقتی جایگزین خوب بومی بهتر از مدیر وارداتی عمل می کند چرا نباید از این گزینه استفاده کنیم؟
مهم این است که این خوب را چه کسی تشخیص می دهد! یک جریان سیاسی یا افکار عمومی یا یک فرد یا یک قبیله یا یک طایفه؟ که این یک محدودیت است و نباید محدودیت ایجاد کنیم. یکی از چالش های ما همین بحث انتخاب مدیران است. مدیر خوب به سختی گیر میآید. کسی که بتواند ایده داشته باشد، تفکر دولتی نداشته باشد و احساس نکند که توسعه فقط با دولت انجام می گیرد. اینها مسائلی است که کرمانشاه گریبانگرش است. دانشگاه های کرمانشاه به کمک توسعه نیامدهاند. افکار عمومی خیلی خودش را با توسعه جور نکرده است.
در حوزه فرهنگ هم زمانی که معاونت عمرانی بودم استنباطم این بود که توسعه با اتوبان و پالایشگاه ها ساخته می شود. ولی بعدها که گذشت فهمیدم اشتباه کردهام. توسعه با فرهنگ است. کار زیربنایی می تواند باعث توسعه شود و چالش ها را برطرف کند.
کدام گام های عملی برای کرمانشاه و فرهنگ کرمانشاه برداشتهاید؟
در این زمینه ابتدا باید بتوانیم زبان مشترک را پیدا کنیم. در کرمانشاه به نظر من به عنوان مدیر ارشد، مشکل اساسی، مسائل اقتصادی است که باید به عنوان اولویت اول قرارش بدهیم. اگر بیشتر به مسائل اقتصادی بپردازیم و به حاشیه خیلی توجه نکنیم و یا کمرنگشان کنیم، مردم هم به این جمع بندی می رسند و به سوی آن حرکت می کنند.
این نکته جالبی است که زمستان 95 نرخ مشارکت اقتصادی استان حدود 35 درصد بود. زمستان 96 این نرخ به 40 درصد رسیده است این بدین معناست که این ادبیات اقتصادی اثر گذاشته و مردم دوست دارند به کارهای اقتصادی وارد شوند و یک نقطه امید است. اگر این اتفاق بیفتد و زبان عامیانه مردم به سمت مسائل اقتصادی برود، می توانیم بگوییم که مردم را به سمت کارهای اقتصادی وادار کردهایم. تا بتوانند با معضلی به نام 172 هزار بیکار و حدود سه یا چهار هزار ریزش کار مقابله کنند. مهاجرت هم در این میان جایگاهی دارد. یک چیزی باید باشد که بتواند برنامهریزی را برای این موضوع انجام دهد.
قبل از اینکه از حوزه فرهنگ خارج شویم حضرتعالی فرمودید توسعه با فرهنگ اتفاق می افتد. شما معاون سیاسی، اقتصادی و عمرانی دارید، چرا معاون فرهنگی ندارید؟ و اگر معاون فرهنگی ندارید، مشاور فرهنگی چرا ندارید؟ جایگاهش در بدنه دولت کجاست؟
اینکه معاون فرهنگی ندارم، کاملاً نقد درستی است. این یک ایراد ساختاری است و این پُست در کشور باید وجود داشته باشد. ما شورایی به نام 'شورای عالی کشور' داریم. آن شورا باید مصوب کند. نمیدانم تا چه حد بتواند معاونت درست کند. واضح است که این کار خیلی در اختیار ما نیست. ولی اینکه چرا ما مشاور فرهنگی انتخاب نکردهایم؟، این کار را حتماً انجام خواهیم داد.
یکی از انتقاداتی که به آقای بازوند هست، این است که 'حرف شنوی' جدی از نمایندگان دارد. خود مهندس بازوند چقدر این صحبت ها را تأیید میکند؟
ببینید! این نشان می دهد که من کارم را در این قضایا به درستی انجام داده ام. اما در عین حال شوک سنگین زلزله به ما وارد شد که برای مدیریت با کسانی که تحت عنوان نماینده آنجا بودند، تعامل داشتیم و معنی آن این نبود که نظر آنها را بگیریم. نمی خواستیم روی مسائلی مثل فرماندار یا غیره در این شوک، آنها در جبهه مخالف قرار بگیرند.
یکی از نمایندگان مجلس گفته بود: 'چند تا قایق برای ما بیاورید تا از این آب گرفتگی شهرمان را با قایق عبور کنیم.' یا یکی گفته بود:'90 نفر در آستانه خودکشی هستند.' اینها در افکار عمومی تاثیر خوبی نمی گذارد.
بنا نداریم در مقابل نمایندگان مردم جبهه جدیدی باز کنیم. ضمن اینکه جبهه جدید به نفع استان نیست. اگر من می دانستم به نفع استان است، این جبهه را باز می کردم و اگر بنا بود بُردارهای ما و نمایندگان همدیگر را خنثی کنند و سودش را مردم ببرند، می شد روی آن فکر کرد ولی مطمئن هستم این بردارها اگر هم جهت می شدند، خیلی از مسائل را می توانستند حل کنند. خط قرمز ما منافع مردم و توسعه استان است. صرف نظر از اینکه نماینده از چه طیفی است؛ اصولگرا یا اصلاح طلب. هر طیفی که هست باید آن اجماع را به وجود بیاوریم که با همدیگر به سمت منافع و حل مشکلات برویم. ولی اینکه بگوییم نه! اینها دخالت می کنند و آقای بازوند هم به حرف آنها گوش میدهد، واقعیت اینگونه نیست. ولی مشورت میکنیم.
مطابق قانون اساسی، نمایندهی مردم هستند. ما هم به احترام مردم باید از ظرفیتشان استفاده کنیم. در نظام جمهوری اسلامی، مجلس و نمایندگان ظرفیت بسیار بزرگی هستند و اگر بتوانیم از این ظرفیت به نفع استان استفاده کنیم، خوب است و لذا چالش ما با نمایندگان به نفع استان نیست.
اما جریانات اصلاح طلب حرف ها و تحلیل های دیگری دارند. این سخنان، جریانات سیاسی را به راحتی متقاعد نمی کند.
اگر بیشتر فکر کنند این گونه نیست که متقاعد نشوند. من می بینم بعضی از آنها از ریشه اشتباه است. در روزهای ابتدایی کارم به وزارت کشور رفتم. آقای ذوالفقاری یک میلیارد و 700 میلیون تومان پول امنیتی برای اربعین برای ما نوشت.
مسؤول مالی آنجا گفت من کرمانشاهی هستم و خیلی سریع پول را برای ما ابلاغ کرد و این آقا الان فرماندار شده و بعد از آن من با ایشان در ارتباط بودم در واقع از او خوشم آمد. یک روز به آقای زرین کلاه گفتم که چطور آدمی است؟ و ایشان و بقیه دوستان تأیید کردند. استنباطم این بود که فرمانداری را انتخاب کنم که وزارت و راهکارهای کشور را بشناسد. در صورتی که اگر فرمانداری بخواهد از اینجا به وزارت کشور برود 6 ماه طول می کشد که مسیرهای وزارت کشور را بشناسد. بعدها گروه هایی گفتند که این انتخاب از طرف نمایندگان مجلس بوده.
در رابطه با سرپل ذهاب از همان روزهای اول فشارهایی بود که مدیریت قبلی تغییر کند. علیرغم اینکه می دانستم حرفشان درست است، اما این فرصت را دادم و می دانستم خسارت این فرصت را هم خواهم داد. فکر می کردم اگر این تغییرات را شروع کنم، منتقدینی که امروز علیه این زلزله ایستاده اند، خواهند گفت: بحران مدیریتی دارند. اگر من در آن مقطع تغییر مدیر را انجام می دادم، خیلی به سودم بود.
انصافاً آقای سنجابی در آن مقطع خیلی زحمت کشیده بود. شوک سنگین زلزله و امداد و نجات به او وارد شده بود. اصلاً لازمه اش یک بازسازی بود و نیاز بود مدیر جدیدی جایگزین ایشان شود. دنبال مدیری بودم که کمی هم رویکرد امنیتی داشته باشد. آن هم بنا به دلایلی که خودم داشتم.
گزینهی آقای تجری، 'رستمی' همکار خودمان و یکی 2 نفر دیگر بود ولی با آقای جمالی نیا هم مخالفت نکرد. شاید اگر آن موقع تغییر را انجام داده بودم، فضا کنترل میشد و به اینجا نمی رسید که هزینه های سنگینی پرداخت کنیم و این حواشی که الان دارم، نبود.
از نظر من آقای جمالی نیا یک مدیر خوب، توانمند و پیگیر است. در عین حال، سیاسی هم نیست که بخواهد وارد این مسائل بشود و کسی است که به برنامه های دولت اعتقاد دارد و وزارت کشوری هم هست.
یکی از ایراداتی که بر شما وارد است، این است که 'سیاسی' نیستید و عملکرد سیاسی ندارید. خودتان در این قضیه به خودتان امتیاز می دهید یا منکر آن هستید؟
در استان کرمانشاه به این شکل از عمل اعتقاد دارم. اصلاً معتقدم که فتیله سیاسی در استان های زاگرس نشین بخصوص که وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند، فعلاً باید پایین کشیده شود.
دلیلش را بفرمایید:
سوال خوبی است. به نظر من، مشکل حال حاضر، 'معیشت و بیکاری' است. بر می گردم به صحبت های اولم که وِرد زبان مردم باید مسائل اقتصادی باشد. مردم باید مطالبه گر باشند، مشارکت کنند و ما باید بیشتر به این سمت و سو برویم. اگر به شاخص های اقتصادی توجه نکنیم، منجر به ایجاد زخم های فرهنگی زیادی بر پیکر جامعه می شود.
شما برای پتانسیل های ویژه ی فرهنگی به ویژه فرهنگ و هنر کردی که تا به امروز نادیده گرفته شدهاند، برنامه خاصی دارید؟
مفصل در تفاهم نامه ای که با وزیر ارشاد تنظیم کردیم، به این موضوع پرداخته شد برای مدت سه سال 90 میلیارد تومان هزینه به این موضوعات تعلق گرفت که این نشان از اهمیت این قضیه دارد. اینکه نحوه اجرائی آن چگونه باشد، باید بگذاریم که زمان بگذرد.
به عنوان اولویت، دومین استان بودیم که این کار را کردیم. اول خوزستان این تفاهم نامه را تنظیم کرد بعد ما. استان کرمانشاه به عنوان مرکز منطقه چهار غرب کشور قرار گرفت. به این دلیل که توسعه اگر منطقه ای باشد باعث توسعه استان می شود و قرار بر این شد که در حوزهی گردشگری ظرفیت های استان در نظر گرفته شود که همین قضیه می تواند به تنهایی اقتصاد استان را بچرخاند و مازاد هم بیاید ولی نیازمند یک برنامه ریزی است به همین دلیل همیشه گفتم استان کرمانشاه استان ثروتمندی است علیرغم اینکه خیلی ها دوست دارند بگویند استان فقیری است.
آنهایی که از محرومیت استان حرف می زنند ( که مخاطبم بیشتر با مدیران خودم است تا عامه مردم) شاید خودشان فکر محرومی دارند و گر نه ظرفیت های کرمانشاه، ظرفیت های بزرگی است. باید با مردم به نحوی برخورد کنیم که آینده روشنی متصور شوند و ثروت هایشان را معرفی کنیم تا امیدوارتر گردند.
به نکته ای در بحث گردشگری اشاره داشتید. قبل از شما دکتر رازانی با شعار'مگا پروژه' آمد و حداقل چندین ماه شعار تبلیغاتی اش این بود. خیلی از این حرف ها فقط بر روی کاغذ ماند. چرا این کلمات از کاغذ پیاده نمیشوند و مردم نمی توانند نمود عینی و شکل اجراییاش را ببینند؟
گردشگری ابزار می خواهد. بیکاری با سخنرانی حل و فصل نمی شود. بارها گفته ام با سخنرانی هیچ شغلی درست نمی شود ولی سخنرانی به شدت شغل ها را از بین می برد. گردشگری لازمه اش به مسائل فرهنگی بر می گردد. صنعتی است که خیلی از ابزارش در دل فرهنگ دیده شده که احتیاج به یک سری زیرساخت ها دارد. این مشکلات در سطح کشوری هم هست. دیپلماسی نداریم، زبان گفتگو نداریم به دلیل اینکه هنوز نان گردشگری بر سر سفره ما نیامده تا بدانیم چه لذتی دارد.
بلوط زینت زاگرس است چه تدبیری در مورد نابودی آن اندیشیدید؟
بلوط باید اقتصادی شود تا مردم از آن بهره ببرند و سپس مواظبش باشند. پرتغال کشوری است که مثل ما درختهای بلوط زیادی دارد. این کشور بلوط را اقتصادی کرد و در حال حاضر مردم به شدت از آنها مراقبت می کنند. هر کاری بخواهد انجام شود، باید منفعتش به مردم برسد و بلوط هم همینطور است...
8066
کپی شد