در این یادداشت آمده است: روزنامهنگار نباید احساساتی شود. او باید به دقایق رخدادها بیاندیشد و عمق حادثه را با ظرایف دادههای درست، برای آینده ترسیم و تحلیل کند. اما این بار باید خرق عادت کرد. در سه موضوع، احساساتی قدرتمند و از صمیم قلب، وجودم را محاصره میکند.
الف- عشق به وطن، ب- مردم سرزمینم د- خوزستان؛ گویی این نام، مرز همه جهان است برای ما! پادگان حمید شهرهای اندیمشک، دزفول، حمیدیه، سوسنگرد و همه افق خاکریزهایی که بوی فرزندانمان را میدهد.
با سیل و بی سیل اشک و بغض درونم را میشکند. آنجا مقر دفاع از سرزمین است. ذره، ذره خاکش از شمیم و شکفتن فرزندان بخون غلطیده کشورم حرف میزند. با برجهای دیدبانیاش.
اصلا خوزستان همه ماست. انتهای جهان است. همه هستی وطن است. دیشب ویدیوی هلهله جوانان امروز خوزستانی را پس از تشکیل سیلبندی بزرگ چنان دیدم که شوری شیرین داشتند از پیروزی، بغضم دوباره شکفت. گویی دوباره خرمشهر آزاد شده است.
سیل حتما با صدماتی همراه است. اما پیروز این میدان همان مردم و جوانانی هستند که در اندیشه جلوگیری از حادثهاند. این را بر برگبرگ تاریخ مینویسیم که هیچ رخدادی صورت زیبای ایران را نمیشکند. هر چند بغض سیل، گلوی قلم را فشرده است. مثل مرد، زن یا کودکی با عروسکاش که آب از سر عمرشان گذشته و هیچ نفسی برای ماندن ندارند.
زندگی که سالها با رنج فراهم شده، مثل تخته پارهای بر سر آب موج میزند. ساختمانی چند طبقه، درسته زیرآبش زده میشود. میافتد بر پهنه امواج سهمگین سیل خروشان «پٌلدختر». نوروز به کام مردم کشور تلخ میشود. از شمال سرسبز تا خوزستان، کرمانشاه و لرستان که همه ساز و برگ این سرزمین کهن را تامین میکنند به کام سیل میافتند.
آبگرفتگی تا کمدهای لباس و رختخواب پیچ رنگارنگ با موجهای بافته شده محلی، میدَود تا لبه پشتبامها. چه تند و خروشان به زندگی میزند. مردم همه هستی این کشور شدهاند. در غم و اندوه زلزله و سیل ذرهای کم نمیگذارند. یک ویدیوی کوتاه از «دیشموک» بخشی در استان کهگیلویه و بویر احمد که در محاصره سیل است همه وجودت را میلرزاند. راه ارتباطی آنها بسته شده است. بالگرد هلال احمر، خارج از بخش، برای کمک فرود آمده است. آنها در بدترین وضعیت ممکن اقتصادی زندگی میکنند. اما زنان دیشموکی هنگام استقبال از خلبان و خدمه پرواز چنان وصفی از زیبایی و انسانیت را میآفرینند که قلم کوچکتر از آن است که به توضیح این رخداد کمک کند. زنی دست و بازوی خلبان و همراهان را میبوسد دورشان میگردد؛ به آنها خیر مقدم میگوید و قربانصدقهشان میرود.
این حس عمیق کجای جهان ممکن است اتفاق بیافتد؟ صحنههایی به معنی زندگی و امید خلق میشود. باید برای آینده تلاش کرد. اما در حاشیه امید به زندگی، همه گستره سیلخیز کشور چناناند که بغض قلم ناتوان از توصیف است. هنوز مردم نیازمند کمک هستند. باید مقصریابی را بگذاریم برای بررسی دقیقتر. خطای مهندسی مسیلها، پلها، عدم توجه به ساز و کار تخریب جنگلها، خانه سازی قانونی در مسیر سیلاب، ایراد در آبخیزداری، عدم توجه به دانش در سرزمین خشک و خشن ایران زمین، توجه نکردن به جغرافیایی چنین و مدیران رفته و آمده را بعدا به نوک قلم در دادگاه وجدان و رسانه محاکمه خواهیم کرد.
باید برای ساخت و ساز آینده همه اشتباهات گذشته مورد توجه قرار گیرند. شهرهای بی دفاع در برابر سیل شناسایی و چارهای اندیشیده شود. اما بگذاریم همه آحاد ملت، دولت، ارتش و سپاه با تمامی امکانات لازم به نجات مردم و سرزمین ناب خوزستان بشتابند. امید نشا کنیم و یأس نکاریم. بایستههای بسیاری هست برای اتحاد ملی در برابر سیلابهای مختلف. همه سیلابها آبی نیستند. آینده را با عشق به وطن بسازیم!
8066
الف- عشق به وطن، ب- مردم سرزمینم د- خوزستان؛ گویی این نام، مرز همه جهان است برای ما! پادگان حمید شهرهای اندیمشک، دزفول، حمیدیه، سوسنگرد و همه افق خاکریزهایی که بوی فرزندانمان را میدهد.
با سیل و بی سیل اشک و بغض درونم را میشکند. آنجا مقر دفاع از سرزمین است. ذره، ذره خاکش از شمیم و شکفتن فرزندان بخون غلطیده کشورم حرف میزند. با برجهای دیدبانیاش.
اصلا خوزستان همه ماست. انتهای جهان است. همه هستی وطن است. دیشب ویدیوی هلهله جوانان امروز خوزستانی را پس از تشکیل سیلبندی بزرگ چنان دیدم که شوری شیرین داشتند از پیروزی، بغضم دوباره شکفت. گویی دوباره خرمشهر آزاد شده است.
سیل حتما با صدماتی همراه است. اما پیروز این میدان همان مردم و جوانانی هستند که در اندیشه جلوگیری از حادثهاند. این را بر برگبرگ تاریخ مینویسیم که هیچ رخدادی صورت زیبای ایران را نمیشکند. هر چند بغض سیل، گلوی قلم را فشرده است. مثل مرد، زن یا کودکی با عروسکاش که آب از سر عمرشان گذشته و هیچ نفسی برای ماندن ندارند.
زندگی که سالها با رنج فراهم شده، مثل تخته پارهای بر سر آب موج میزند. ساختمانی چند طبقه، درسته زیرآبش زده میشود. میافتد بر پهنه امواج سهمگین سیل خروشان «پٌلدختر». نوروز به کام مردم کشور تلخ میشود. از شمال سرسبز تا خوزستان، کرمانشاه و لرستان که همه ساز و برگ این سرزمین کهن را تامین میکنند به کام سیل میافتند.
آبگرفتگی تا کمدهای لباس و رختخواب پیچ رنگارنگ با موجهای بافته شده محلی، میدَود تا لبه پشتبامها. چه تند و خروشان به زندگی میزند. مردم همه هستی این کشور شدهاند. در غم و اندوه زلزله و سیل ذرهای کم نمیگذارند. یک ویدیوی کوتاه از «دیشموک» بخشی در استان کهگیلویه و بویر احمد که در محاصره سیل است همه وجودت را میلرزاند. راه ارتباطی آنها بسته شده است. بالگرد هلال احمر، خارج از بخش، برای کمک فرود آمده است. آنها در بدترین وضعیت ممکن اقتصادی زندگی میکنند. اما زنان دیشموکی هنگام استقبال از خلبان و خدمه پرواز چنان وصفی از زیبایی و انسانیت را میآفرینند که قلم کوچکتر از آن است که به توضیح این رخداد کمک کند. زنی دست و بازوی خلبان و همراهان را میبوسد دورشان میگردد؛ به آنها خیر مقدم میگوید و قربانصدقهشان میرود.
این حس عمیق کجای جهان ممکن است اتفاق بیافتد؟ صحنههایی به معنی زندگی و امید خلق میشود. باید برای آینده تلاش کرد. اما در حاشیه امید به زندگی، همه گستره سیلخیز کشور چناناند که بغض قلم ناتوان از توصیف است. هنوز مردم نیازمند کمک هستند. باید مقصریابی را بگذاریم برای بررسی دقیقتر. خطای مهندسی مسیلها، پلها، عدم توجه به ساز و کار تخریب جنگلها، خانه سازی قانونی در مسیر سیلاب، ایراد در آبخیزداری، عدم توجه به دانش در سرزمین خشک و خشن ایران زمین، توجه نکردن به جغرافیایی چنین و مدیران رفته و آمده را بعدا به نوک قلم در دادگاه وجدان و رسانه محاکمه خواهیم کرد.
باید برای ساخت و ساز آینده همه اشتباهات گذشته مورد توجه قرار گیرند. شهرهای بی دفاع در برابر سیل شناسایی و چارهای اندیشیده شود. اما بگذاریم همه آحاد ملت، دولت، ارتش و سپاه با تمامی امکانات لازم به نجات مردم و سرزمین ناب خوزستان بشتابند. امید نشا کنیم و یأس نکاریم. بایستههای بسیاری هست برای اتحاد ملی در برابر سیلابهای مختلف. همه سیلابها آبی نیستند. آینده را با عشق به وطن بسازیم!
8066
کپی شد