به گزارش خبرنگار ایرنا، دورتر از کودکان، کنار دیواری نشسته و پاهایش را دراز کرده، علاقه ای به اینکه با همسالان خود باشد، ندارد.
حسرت در چشمانش موج می زند و با نگاهی عمیق محوطه بازی را می نگرد، نزدیک می روم می بینم پایش بر اثر انفجار مین در همین مکان آسیب دیده است پس اگر هم بخواهد نمی تواند همپای کودکان دیگر بدود، بازی کند و بخندد.
خانه شان کنار روستا و در شیب تپه مجاور قرار دارد، جایی که آب باران هر بار مین ها را بیشتر به فضای زندگی شان نزدیک می کند، برای رسیدن به خانه که کمی بالاتر از آن تابلوی خطر انفجار مین هم نصب شده باید مسیر ناهموار را با چند پیچ و خم آن، با این پای آسیب دیده، طی کند.
بعد از اینکه خانه را نشان داد با هم به محل بازی کودکان روستای «نشکاش» برگشتیم.(نشکاش، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مریوان در استان کردستان ایران است) آنجایی که او از نزدیک شدن به آن هراس دارد و ترجیح می دهد در نقطه دیگری پرسه بزند و تنها باشد.
کودکانی که در حادثه انفجار مین به جای مانده از دوران دفاع مقدس در 26 مهرماه سال 92 عضوی از بدن خود را از دست داده اند، کمی جست و گریز کودکانه شان کم شده و همچون رزمندگان دفاع مقدس در بدن خود جای زخمی و یا قطع عضوی به یادگار دارند که همیشه همراه آنها است و یاد روز حادثه را برایشان تداعی می کند.
«گشین کریمی» در این حادثه از ناحیه مچ پای راست به پایین آسیب دیده و از عضو مصنوعی استفاده می کند، می گوید: هنوز نمی توانم از کنار محل بازی براحتی بگذرم، چون مرا یاد آن روز حادثه، درد، دود، آتش و خون می اندازد.
گشین که انفجار مین نتوانسته بر قلب مهربانش تاثیر بگذارد، اضافه می کند: هزینه های مربوط به ساخت پای مصنوعی را فردی که خود سازنده پرتز بود تقبل کرد و خانواده ام هزینه ای برای این منظور نپرداخت.
وی با بیان اینکه پاهایم برخی وقت ها درد می کند، گفت: بعد از حادثه بیشتر از یک ماه پاهایم را بسته و با ویلچر جابجا می شدم که دلیلش را نمی دانستم تا اینکه یکی از اعضای فامیل به سئوال های زیادم جواب داد تازه فهمیدم بخشی از پایم را از دست داده و باید تا آخر عمر این نقص را با خود داشته باشم.
مادر گشین هم با اشاره به اینکه چند بار برای پاکسازی محیط روستا از مین های بجا مانده از دوران جنگ تحمیلی آمدند اما هنوز هم مین وجود دارد، افزود: به همین خاطر نمی توانیم زیاد از روستا فاصله بگیریم.
وی در مورد روز حادثه می گوید: با صدای بلندی از خانه خارج شدم و دیدم دود و آتشی به هوا برخاسته و بچه ها هر کدام به سمتی افتاده اند.
رابعه رخش بهار که زمان تعریف حادثه با وجود گذشت چند سال باز هم اشک در چشمانش نقش می بندد، می افزاید: دهیار روستا زودتر از ما به آنجا رسید و دخترم را که پایش بشدت آسیب دیده بود در آغوش گرفت.
کودکان روستای نشکاش که در سال 92 با مین آسیب دیدند این روزها به زندگی عادی خود ادامه می دهند اما گذشت نزدیک به پنج سال هنوز نتوانسته خاطره تلخ آن روز را از ذهنشان دور کند و حتی از محل بازی خود می ترسند.
شدت انفجار به حدی بود که درخت گردو از آن روز به بعد دیگر رشد نکرد و ثمری نداد و پیکر بی جانش، همچون تابلویی یادآور و نشان دهنده درد و رنجی از آن حادثه دردناک است.
کودکان با پیدا کردن یک مین در نزدیکی روستا فکر می کردند اسباب بازی جدیدی یافته اند اما نمی دانستند این دریچه ای است برای اینکه طعم دردناک سال ها جنگ را به آنها بچشاند.
امروز دیدن کودکانی در روستا که هنوز هم مشغول بازی اند کمی فضا و حس من به عنوان بازدید کننده را بهتر می کند تا دریابم روح زندگی و حس شادی کودکانه با وجود ترس مین در این روستا نمرده است.
من که صدای انفجار مین را نشنیده و آثار دردآور آن را ندیده یا حس نکرده ام امروز از اینکه خود را در میان روستایی می بینم که مین به نزدیکترین خانه های آن هم رسیده کمی حس ترس در برم می گیرد.
غلبه روستاییان بر این حس و زدن به دل کوه برای انجام کارهای روزانه ستودنی است البته در قبال این دل پر جرات، آسیب هایی هم دیده اند.
26 مهر سال 92 کودکان روستای نشکاش وقتی با یک مین بجا مانده از زمان جنگ بازی می کردند که ناگهان منفجر می شود و هفت نفر از آنها زخمی می شوند که از این تعداد، 2 کودک دچار قطع عضو شدند.
هنوز هم آثار ترکش مین بر بدن بعضی از این کودکان مانده و 2 نفر شان با نقص عضو روزگار کودکی و نوجوانی را سپری می کنند، کودکانی که خیلی بهتر از بزرگسالان خاطرات بد را پشت سر می گذارند هنوز نتوانسته اند این حادثه را فراموش کنند.
این کودکان در سال 93 توسط خیرین به بیمارستانی در تهران منتقل و تحت درمان قرار گرفتند، برای گشین که مچ پای راستش و آلا یک چشم خود را از دست داد بودند پرونده جانبازی تشکیل شد اما به آنها گفته شد تا به سن قانونی نرسند امکان دریافت حقوق و کمک های بنیاد شهید را ندارند.
این حادثه موجب شد دقت و حساسیت اهالی روستا افزایش یابد اما همیشه نمی توان کودکان را کنترل کرد و هر لحظه ممکن است با کمی فاصله گرفتن از روستا نزدیک مین هایی شوند که بوسیله آب باران به محل زندگی شان نزدیک و نزدیک تر شده است.
حتی اگر با احتیاط بتوان از حادثه ای که در کمین است برای انسان ها تا حدود زیادی کاست اما حیوانات روستا که برای اهالی حیاتی و مهم است هم در معرض خطرند و همین یک ماه پیش بود که یکی از این حیوانات روی مین رفت.
چندی پیش 2 بولدزر برای پاکسازی مین هایی که این روزها دیگر به خانه های روستا نزدیک شده اند به نشکاش آمدند و با ایجاد موانعی در شیب تپه های کنار روستا تلاش کردند تا از پایین آمدن مین ها بوسیله آب باران جلوگیری کنند اما اهالی می گویند هنوز کارشان به اتمام نرسیده بود که با تهدید گروهک معاند و ضد انقلاب کار را تعطیل کردند.
گویا اقبال این مردم محاصره شدن با مین های دوران جنگ است و با اینکه وحشت و ترس جنگ سال هاست از کشور رخت بربسته اما اهالی روستای نشکاش هنوز طعم کامل و لذت امنیت را خوب نچشیده و همیشه سایه ای از جنگ یا حمله تروریستی گروهک ها بر سر شان سایه دارد.
گزارش از امید بهمنی
6108/9102
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.