در ادامه این مطلب به قلم مسعود رحیمی آمده است: در سال 95 مجسمه‌ای تحت عنوان آزادی در شهر بانه نصب شد مشابهت‌های زیادی در تبارشناسی نوع برخورد با امر مجسمه‌سازی، اثر موسوم به آزادی نصب شده در شهر بانه، با اثر موسوم به آزادی در میدان آزادی شهر سنندج وجود دارد.
هر دوی این آثار را یک هنرمند با 23 سال فاصله زمانی، آفریده است و در این فاصله زمانی، بیشتر از 20 اثر از این هنرمند در تعدادی از شهرهای ایران نصب شده که در هیچ‌کدام، روش استیلیزاسیون به کار رفته در این دو اثر، به کار نرفته است اشتراک کد واژه عنوان این دو اثر نیز، دیگر فصل مشترک آن‌ها است.
در این رابطه چندین پرسش بنیادی، به ذهن خطور می کند.
1- براساس کدامین الگوی ذهنی، روش استیلیزه‌کردن در اثر میدان آزادی سنندج کلید می‌خورد، در حالی که در اثر قبلی (چوپان نی زن) و آثار متعدد بعدی ایشان کوچکترین اشاره‌ای به استفاده از این روش دیده نمی‌شود.
2- چرا در حالی که همان شیوه «ساده و هندسی کردن» اندام‌ها در مجسمه میدان آزادی سنندج، که به نوعی، عدول از چارچوب‌های خشک روش رئالیستی بود و در صورت ادامه و تکوین آن، می‌توانست آثار بعدی هنرمند را در تراز آثار آوانگارد قرار دهد؛ مدت‌ها کنار گذاشته می‌شود و به ناگهان پس از گذشت 23 سال و در پردازش اثری دیگر با عنوانی متشابه (آزادی)، احیا می‌شود؟
3- آیا در اثر متاخر (آزادی بانه) نشانه‌هایی از تکوین روش استیلیزاسیون یا تحولی مبتنی بر 23 سال تجربه نسبت به اثر قبلی مشاهده می‌شود؟
مقایسه همه آثار نصب شده هادی ضیاالدینی نشان می‌دهد که اثر میدان آزادی سنندج، به اندازه یک دوره زمانی کامل، که طی آن تحولات فکری و اجتماعی فراوان رخ داده باشد و باورها و نگرش هنری به جد تطور یافته باشند؛ از بقیه آثار ایشان جلوتر است و آفرینش آن از این منظر، حداقل باید قریب به 2 یا 3 دهه بعد از سایر آثار نصب شده‌اش، اتفاق می‌افتاد.
از دید یک تحلیلگر ناشناس، آن مجموعه و این تنها اثر، نمی‌تواند متعلق به یک دوره زمانی و از آن یک نفر باشد و چون آن اثر، به لحاظ ارزش هنری، در یک فایل واحد و مجزا از سایر آثارش، قابل بررسی است، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که یا الگوی ذهنی وی در آن خصوص منبعی متمایز داشته است، یا اینکه هنرمند از اثر میدان آزادی سنندج، راضی نبوده و آن روش را به کناری نهاده و خط فکری خود را تغییر داده است چرا که در آثار بعدی آن‌چنان رجعتی رویداده که انگار توبه و استغفاری در باب ارتکاب به آن رویداد سنت شکنانه به خلوت وی خزیده است.
اگر مجسمه میدان آزادی سنندج را به عنوان دومین اثر نصب شده هنرمند، مبنایی برای ارزیابی تحولات پس از آن فرض نماییم، در همه آثار بعدی هنرمند نسبت به آن، نشانه‌هایی واضح از عقب گرد دیده می‌شود و این دومین اثر نصب شده هنرمند، تا کنون و با فاصله‌ای بسیار زیاد، از هر نظر، بهترین اثر وی می‌باشد و سایر آثارش به هیچ وجه شانس رقابت با آن را ندارند و از این منظر، همزادی دیگر با هنرمند متصور خواهد بود که ممکن است در زمان خلق آن اثر، ظهوری موقت یافته باشد.
بررسی روند تکوین تمام آثار نصب شده هنرمند، تقریباً غیر ممکن است چون رتبه‌بندی آثار نصب شده ایشان با ترتیب زمانبندی خلق اثر سازگار نیست و کارهای خوب از پس کارهای ضعیف‌تر نیامده‌اند بلکه در مواردی حتی این ترتیب متعاکس می‌باشد.
اما تکرار آن قواعد در آزادی بانه، ظاهراً نوید بخش تجلی مجدد همزاد غایب هنرمند پس از 23 سال است.
بدون شک انتظار عام این است که در آفرینش این اثر نو، نشانه‌های استغنا یافتگی تجارب سینه‌کش شده بیش از دو دهه حیات هنری، پدیدار شود چرا که با انتخاب همان عنوان(آزادی) برای این اثر، گمان می‌رود که نقدهایی از جانب خود هنرمند بر ذات و شکل مخلوق اولیه وارد است و اکنون با پذیرش سفارش دوباره آزادی در پی آن است که عیوب اثر قبلی را رفع نماید.
نحوه برخورد هنرمند با آزادی بانه نیز موید همین نکته است چرا که اگرچه به همان خط تولید آزادی سنندج رجوع نموده و همان تجهیزات و تکنیک‌ها را به کار برده است، اما تغییراتی نیز در پردازش این اثر اعمال شده است.
ولی جریانی ناسازگار و ناشناخته موجب شد که محصول کنونی، نه تنها از عهده رفع چالش‌های احتمالی اثر مرجع برنیاید، که خود به بیراهه برود و نقایص فراوانی در خلقتش عارض گردد که به بیان آن خواهیم پرداخت.
بزرگترین معضل این اثر، عدم تجانس و فقدان یکدستی در ساختار کلی آن و افتراق معنایی عناصر متشکله است. گویی محصول دو نفر یا بازاری مشترک می‌باشد و این نشان می‌دهد دو عنصر متعارض، در خلق این اثر نقش داشته‌اند که یکی از آنان هنرمند کنونی و خالق آثار انبوه پس از آزادی سنندج و دیگری خالق همان الگوی آزادی سنندج می‌باشد که بعید نیست شرایط ظهور و تجلی تام و تمامش در لحظه آفرینش آزادی بانه، مهیا نبوده باشد.
اثر میدان آزادی سنندج، که عنوان خود را از نام میدان، به عاریه گرفته است، فردی زانو زده بر زمین را با دستانی نیایشگر و رو به آسمان نشان می‌دهد که بیش از هر چیز روایتگر حالتی از استغاثه و دعا می‌باشد حالتی که مقهور نیرویی لایزال است و به تعبد در قبال آن قایل آمده است. در این اثر نشانه‌ای از عصیان و واکنشی آزادیخواهانه برای عدول از قواعد و هنجارهای معمول، مشهود نیست و گذر زمان، تملک کدواژه آزادی را در غیاب جریان نقد بر قامت وی مشروعیت بخشیده است.
البته انتخاب شیوه استیلیزاسیون، بدان کیفیتی عالی بخشیده و از طرفی هنرمند را از دست ریزه‌کاری در میمیک چهره و پردازش کاراکتر فیگور خلاص نموده است که خود با هر عنوانی، از جمله نیایش و آزادی سازگار است و هرچه باشد، این اثر به لحاظ ترکیب بندی، تقسیم و توزین نیروهای بصری، آهنگ گسترش در فضا و فضای ریتمیک و تناسب ریزه‌کاری‌ها با کلیت تصویر، زیبایی حاصل از ایجاز و سادگی، تناسب اثر با سایز و شکل پایه و تناسب این کلیت با مکان نصب، تنوع منطقی و چشم نواز قعر و حدب اندام و هویت زدایی معقول و مرتبط، از طریق حذف پوشش کاراکتر فیگور، یکی از آثار خوب و بی بدیل منتسب به آقای ضیاالدینی است.
آزادی بانه، اگرچه شمایلی شبیه به همان مجسمه میدان آزادی سنندج را دارد اما فیگوری نتراشیده و غول پیکر است که در نگاه اول عدم تناسب گستردگی اجزا در جهات عمودی و افقی به چشم می‌آید. استیلیزه‌کردن در مورد آن جواب نداده و فرمی آهنین از نوع پرولتاریای موجود در آثار روسی بدان بخشیده است.
فرمی با پاهایی سنگین که بال‌هایی را به سختی بر قعر زمین می‌فشارد گویی که می‌خواهد آرزوی پرواز آن‌ها را به گور ببرد بال‌هایی که مشخص نیست چه نقشی ایفا می‌کنند؟ از کجای تعاریف فلسفی و ادبی مرتبط با آزادی آمده‌اند و چرا زیر پای فیگور قراردارند؟
شکل کلی این فیگور مرتفع، قهرمان کارتونی جنگ ستارگان را تداعی می‌کند که هر آن ممکن است پاهایش به چرخ یک روبات تبدیل گردد از آستینش سلاح‌های فوق مدرن ظاهر گردد و همین روبات به ماشین و سپس یک سفینه تغییر شکل دهد.
دست‌های فیگور با اشاراتی موهوم به تحرک درآمده است ارتباط حالت رقصان ولی آریتمیک آن‌ها که نمود نوعی مشکل حسی و حرکتی نیز می‌باشد به هیچ وجه در کار روایت مفهوم آزادی نیست.
شاید خم گشتن سر فیگور به پشت، به پنهان ماندن میمیک چهره و کاراکتر آن که سخت‌ترین چالش پیش روی هنرمند بوده است، بیشتر کمک کند.
اما اهداف اصلی ارجاع هنرمند به اثر 23 سال پیش خود، از کجا آب می‌خورد؟
وی اکنون بنا به سفارش شهرداری بانه، باید المانی از آزادی بسازد. بنا به سیاق اسبق خود هنرمند، که عدول از آن را خلاف پرنسیب روش رئالیستی خویش می‌خواند المان باید فیگوراتیو باشد.
او در برابر عنوانی قرار دارد که 23 سال پیش در قالب یک مجسمه فیگوراتیو به نامش ثبت شده است صرف نظر از توفیق یا عدم توفیق آن اثر در ادای مفهوم آزادی، اکنون آن الگو، دست و پایش را بسته است. نادیده گرفتن آن، نافی بنیادهای ماهوی اثر پیشین است و ارجاع به خود یا Self-referential، خطر انتساب اتهام تکرار خویش یا H Index خود را در بر دارد. چاره‌ای نیست هنرمند نمی‌تواند اثر قبلی خود را با همان عنوان نادیده بگیرد و از دیگر سو نمی‌شود عین آن را تکرار نمود. باید تغییراتی حاصل شود. اما هر تغییری در اثر دوم، اثبات معادله نفی قابلیت روایی و کیفی اثر قبلی را در پی خواهد داشت. بدین ترتیب به نظر می‌رسد، هنرمند بالاجبار و به گمان خویش، بد را در مقابل بدتر برگزیده است. (همان آزادی قبلی با کمی تغییرات)
اما تغییرات اعمال شده به ضرر دومی است زیرا هم‌چون تغییرات اعمال شده بر اتومبیل آر-دی، موتور(ماهیت) و شکل، همخوانی نخواهد یافت. این هیولا بیانگر مفهوم آزادی نیست و حتی اثری را که از آن مشتق شده است به سخره می‌گیرد. آزادی بانه دشمنی با سلف خویش را به شکلی استهزاگونه تبیین می‌نماید اکنون درمی‌یابیم که این سناریو به ضرر اولی نیز هست. در حقیقت آزادی سنندج متضرر واقعی است چرا که مبانی استدلالی اورژینال بودن آن، به واسطه اشتقاق متنزل اثر جدید، به خطر افتاده است.
از هیات شکلی آزادی بانه نتیجه می‌گیریم که در پردازش ژانر مربوط به آن کمترین زحمت مصروف گشته و بر سفره حاضر اثر قبلی، میهمان است یعنی جریان پرورش ایده در ذهن هنرمند معطوف به حصول آسان از رفرنس قدیمی است یک کپی ناشیانه و ضعیف از اثری دیگر.
اما پرسش‌هایی ویرانگر به کل ماجرا می‌نگرند چرا پس از 23 سال تجربه، هنوز فایل مربوط به کانسپت آزادی، خالی است آیا اثر اول، تمامی مانده حساب را برداشت نموده است و در این مدت نیز تراکنشی صورت نگرفته است؟
آیا این حساب از ابتدا پر بوده است و تراکنش ذهنی هنرمند در آن زمان به حد اعلا رسیده و بعد از آن به خاموشی گراییده است یا اینکه آزادی سنندج از حساب دیگری برداشت شده است؟
بدون شک یکی از دلایل روانی هنرمند در ارجاع به خود، امید به القای ذهن مخاطب، در راستای تحقق استناد ملک اسبق به مالک بوده است به زبانی ساده‌تر، آن خروس را از ده خودمان گرفته بودم اما این داستان نیز محقق نگشته است. چرا که مراجعه به محل وقوع واقعه پس از 23 سال، به تشکیک خوشبین‌ترین اذهان می‌انجامد به ویژه که عناصر اصلی و جوهری اثر قبلی، به دلیل عدم برخورداری از شناختی اپیستمولوژیک، اساساً در هاله‌ای از وهم، مکتوم مانده و پیشوقت و به صورت نظری مستفاد نگشته است تا شرایط ارتحال آن به اثر بعدی فراهم گردد.
اجازه بفرمایید روش ساده‌تری را برای حل معادله بیابیم 23 سال پس از اجرای مجسمه میدان آزادی سنندج، شهرداری و شورای شهر بانه، بدون برخورداری از هرگونه شناخت در باب هنر مجسمه‌سازی و در غیاب یک فضای رقابتی سالم، مقهور و مسحور اعتباری کاریزماتیک، مجسمه‌ای با عنوان آزادی سفارش می‌دهد و پاسخی هوشمندانه از جانب هنرمندی که شاخص سهمیه بورسش، ردخور ندارد؛ دریافت می‌نماید.
کمی تامل می‌شود و اندکی مهارت چاشنی اقتباسی از دم رایگان می‌گردد و در شهری که از ارزیابی و بررسی تخصصی اثر پیشنهادی در آن خبری نیست و شورای فاقد صلاحیت هنری بانه، کل فی کل هستند آرزوی ثبت اثر انگشت یک برند بر سیمای شهرشان، تحقق می‌یابد و جریان ساخت و نصب مجسمه‌ای پرهزینه، به سرعت نور از جاده‌ای هموار و بدون رهرو می‌گذرد و بدین ترتیب امید خواهد رفت که در آینده‌ای نزدیک همه شهرهای کردستان بدین نمط، به آزادی دست یابند.
1904
**انتشار دهنده: مسعود احمدی

منبع ‫:‬ ایرنا
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.