یک سال از مرگ عباس کیارستمی می گذرد . استاد کم نظیر سینمای ایران . کسی که کمترین کارش پراکندن نام و هویت و آبروی سینمای ایران و مفهوم انسانی در سطح جهان بود . سینمای کیارستمی ، آنطور که خودش هم می گفت و تأکید داشت ، سینمایی بود مسأله انداز . فیلمهای کیارستمی تناقض هایی را به نمایش می گذاشت که شاید نمی توانستی پاسخ بگویی . طرفه آنکه مرگ او نیز تکرار همین تفکر مسأله ساز و تناقض پرداز شد . مرگ او و وقایع پس از مرگش پرده از چیزی برداشت که نشانه ها و نمونه های متعدد دیگرهم دارد و کمتر کسی می خواهد باور کند . جامعه ایران در حال از دست توان حل مسأله است .
بعد از مرگ کیارستمی ، پرسش هایی در مورد علت مرگ او مطرح شد و گفته شد که علت مرگ کیارستمی قصور یا تقصر حرفه ای پزشکان معالج بوده است. در تمام حرفه ها ، از جمله پزشکی ، احتمال قصور یا تقصیر حرفه ای همیشه وجود دارد . منتها مهم این است که وقتی چنین احتمالی در موضوع معینی مطرح می شود ، با آن چگونه برخورد می شود و چه پاسخی داده می شود . خصواً وقتی سوژه یک شخصیت بزرگ و محبوب و مهم و جهانی ، مثل کیارستمی باشد ، عمق وابعاد مسأله و بازتاب آن در سطح افکار عمومی و اهمیت رمزگشایی از آن و اقناع افکار عمومی و نهایتاً حل مسأله بیشتر و بیشتر می شود . پزشکی در زمره فلسفه و علوم سیاسی و دیپلماسی و مانند اینها نیست که هرکه هرچه خواست بگوید و درستی و نادرستی ادعاها و گفته ها قابل اثبات نباشد . به هزارویک وسیله و روش ، آنچه را که بر بدن گذشته است معلوم می کنند و نشان می دهند و اثبات می کنند . قواعد و مقررات حقوقی حاکم بر آن هم معلوم است . خصوصاً پزشکی قانونی آنقدر پیشرفت کرده است که به ندرت و استثنا پیش می آید جواب سؤالی را نتوانند بدهند . با این حال پس از یک سال از مرگ کیارستمی ، هنوز این مسأله بجای خود باقی است که آیا در مرگ اوقصور یا تقصیر پزشکی وجود داشته است یانه ؟ با وجود سر و صداها و بیانیه ها و مصاحبه ها و یادداشتها و مقاله های بسیاری که افراد و نهادها مختلف پزشکی و سینمایی و کارشناسان مستقل پزشکی و حقوقی و هنری و غیره و غیره در مورد مسائل مرتبط با بیماری و مرگ کیارستمی منتشر کرده اند ، هنوز مسأله حل نشده است و سؤالها و مرافعات بجای خود باقی اند . اینجا فقط پای دولت در میان نیست که بگوییم دولت لاپوشانی می کند و نمی خواهد حقیقت آشکار شود . مثلاً پرونده بابک زنجانی نیست که دولت نفع و ضرری در آن داشته باشد . اتفاقاً بخش اعظم پرونده مرگ کیارستمی و حواشی آن ، در قلمرو بخش مدنی جامعه و نهادها و شخصیتهای صنفی ومدنی قرار می گیرد و اصل اختلاف و دعوا در همین حوزه رخ داده است و دولت بیشتر نقش نظارتی و میانجی دارد . اما چه طرفهای اختلاف ، چه افراد و چه نهادهای صنفی و مدنی ، و چه دولت ، به عنوان ناظر و میانجی ، در تمام یک سال گذشته ، در جریان مرادوه ها و مرافعه های خود نتوانستند به این پرسش که علت اصلی مرگ کیارستمی چه بود و آیا قصور یا تقصر پزشکی در مرگ کیارستمی رخ داده است یا نه و در صورت اثبات با عاملان احتمالی چه باید بشود ، پاسخی بدهند که " حل مسأله " کند و افکار عمومی را قانع سازد. به بیان ساده ، نه نهادهای صنفی و مدنی ، نه شخصیتهای بخش مدنی و نه دولت ، هیچ یک نتوانستند مسأله ای را حل کنند که موضوعش پزشکی و از علوم اثبات پذیر است . موضوع علت مرگ کیارستمی و احتمال قصور و تقصیر پزشکی ، موضوعی شبیه برجام و بابک زنجانی و پرونده 3هزارمیلیاردی و فساد سیستماتیک و حسن و قبح رابطه با آمریکا و اینجور چیزها نیست که بحثهایی بی پایانند و نشان توان حل آنها دیده نمی شود. این قبیل موضوعات در هسته سخت قدرت قرار دارند و منافع ناشی از قدرت سیاسی است که بر فرآیندهای آنها حاکم است و مانع از حکمفرمایی قانون و اخلاق و حل مسأله می شود . پرونده مرگ کیارستمی اما خیلی ساده تر از این چیزهاست . انیوهی از بیانیه های رسمی و غیر رسمی در جامعه ما حتی توان حل این مسأله و پاسخ نهایی به آن را نداشته است . این پرونده نشانه ای دیگر از این است که در بخش مدنی ، و بیرون از ساخت سیاسی رسمی قدرت نیز نظام توزیع منافع به هرقیمت ، چنان مسلط و قدرتمند شده است که کارآیی حقوق و اخلاق ، که مؤثرترین و مهمترین ابزارهای حل مسأله اند را به حداقلهای خطرناک رسانده است.از عاقبت جامعه ای که نه حقوق ، نه اخلاق ، نه تخصصهای مختلف ، نه اعتبارشخصیتهای معتبر، نه توانایی نهادهای صنفی و نه قدرت نهادهای دولتی اش توانایی چندانی برای حل مسأله ندارند باید نگران بود. جامعه ای پر از مسأله های ریز و درشت حل نشده .