بیش از دو دهه از زمانی که برای نخستین بار درگیر پرسش از تاریخی شدن جنگ شدم، می گذرد. به نظرم تحقیقات برای انتشار مجموعه پنج جلدی نقد و بررسی پرسش های اساسی جنگ، از سال 1376 و سپس سردبیری فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق (نگین)، در حدّفاصل 1383 تا 1386، در شکل گیری این پرسش نقش داشت. زیرا بر اثر مواجهات یاد شده، واقعه جنگ برای من به موضوع شناخت تبدیل شد.
پرسش از تاریخی شدن یا نشدن جنگ، نوعی فراروی از تاریخ نگاری وقایع جنگ ایران و عراق و بیشتر معرفت شناسی تاریخی درباره یک واقعه تاریخی است. زیرا کلیّت جنگ در یک دوره تاریخی و نسبت آن با حال، مورد پرسش قرار می گیرد. موضوع یاد شده با وجود اهمیتی که دارد، به دلایل رویکرد فرهنگی- سیاسی به جنگ و نگرش واقعه محور و دفاعی، تا کنون چندان مورد اعتنا قرار نگرفته است.
در سالجاری برای طرح بحث درباه تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق، به غرفه «انتشارات فاتحان» در نمایشگاه بین المللی کتاب دعوت شدم و حاصل تأمل درباره موضوع یاد شده و آنچه در این نشست طرح شد را طی یادداشتی در سایت منتشر کردم. نقد دقیق و عالمانه خانم جمشیدی و برداشتی که من از نقد ایشان داشتم، موجب گفتگوی مجدد درباره موضوع تاریخ نگاری و پرسش مورد بحث مبنی بر تاریخی شدن جنگ شد. خانم جمشیدی در این گفتگو نتیجه بحث دوجانبه با خانم آتشی پور را درباره دو یادداشت من و نقد آن را طرح کرد که برای نخستین بار احساس می کنم، زمینه بحث و گفتگوی جدیدی را درباره پرسش از تاریخی شدن جنگ،فراهم کرده است.
خانم آتشی پور بر این باور است که؛ «جنگ هنوز تاریخی نشده است و به همین دلیل امکان درس آموزی از آن وجود ندارد.» در این گزاره نظری، نسبت جدیدی میان تاریخی شدن یا نشدن با امکان درس آموزی یا عدم درس آموزی از تجربه جنگ برقرار شده است. خانم آتشی پور با فرض تاریخی نشدن، نتیجه گیری می کند که؛ نمیتوان از تجربه جنگ درس آموزی کرد. زیرا به زعم ایشان وقتی ما همچنان در درون واقعه قرار داریم، قادر به نقد و بررسی و در نتیجه درس آموزی از آن نیستیم.
فارغ از صحت این نتیجه گیری که درباره آن نکاتی خواهم نوشت، به نظرم موضوع قابل توجه؛ برقراری نسبت میان تاریخی شدن و یا نشدن تجربه جنگ و درس آموزی از آن است. این موضوع نشان می دهد بحث درباره تاریخی شدن یا نشدن جنگ تا چه اندازه اهمیت دارد و چه نتایجی بر آن مترتّب است.
نظر خانم آتشی پور را به روش دیگری می توان مورد پرسش و نقد و بررسی قرار داد. به این معنا که؛ چه دلیلی وجود دارد که تصریح شود جنگ تاریخی نشده است، حال آنکه از وقوع آن نزدیک به 38 سال و از اتمام آن نزدیک به 30 سال می گذرد؟ اگر مبنای تاریخی شدن را تغییرات نسلی در جامعه فرض کنیم، حداقل یک نسل از زمان اتمام جنگ گذشته است و به این اعتبار واقعه جنگ تاریخی شده است.
مهمتر از آن؛ با پذیرش نظر ایشان در مورد تاریخی نشدن جنگ، پرسش دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه؛ چه دلایلی وجود دارد که تصور می شود به دلیل تاریخی نشدن جنگ، امکان درس آموزی از آن وجود ندارد؟ حال آنکه به نظرم از تجربه «جنگ غافلگیرانه» در برابر عراق، طی سه دهه گذشته، صلح و امنیت را مبتنی بر هوشیاری در برابر تهدید، با استفاده از قدرت بازدارندگی آموخته و به دست آورده ایم. مهمترین نشانه آن این است که؛ از اتمام جنگ ایران و عراق تا کنون به گفته سردار غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)؛ 20 جنگ در منطقه واقع شده است و ما درگیر هیچ کدام نشده ایم. آیا این ملاحظه به معنای درس آموزی از تجربه جنگ با فرض تاریخی نشدن نیست؟
فارغ از پاسخی که در نقد گزاره نظری خانم آتشی پور نوشتم، همچنان بر این باور هستم که واقعه جنگ به اعتبار زمان، شرایط و الزامات آن، تاریخی شده است و توانایی یا ناتوانی در درس آموزی از تجربیات تاریخی ازجمله جنگ ایران و عراق، نسبت چندان روشنی با تاریخی شدن یا نشدن واقعه ندارد، بلکه متاثر از شیوه تفکر تاریخی در جامعه ایران، در نگرش به تاریخ و رخدادهای تاریخی است. به نظرم سنّت تاریخ نگری و تاریخ نگاری در ایران، فاقد مشخصه های لازم برای فراروی از جزئی نگری تاریخی و مناقشه آمیز، به منظور دستیابی به « درس آموزی از تاریخ» و مهمتر از آن، «تاریخ سازی» در آینده است