به گزارش جماران؛ علی ربیعی، وزیر سابق کار و تعاون، در کانال تلگرامی خود نوشت:
«امروز صبح که پشت فرمان نشستم تا به جلسه دفاع یکی از دانشجویانم برسم؛ در حوالی جنوب خیابان آزادی؛ دیدن کودکی با روپوش مدرسه که دستان مادر را می فشرد و قدم هایش را با او همگام می کرد مرا به سالهای دور برد.
من با اصرار مادرم؛ یک سال زودتر از موعد در کلاس اول دبستان "پرورش" در ده متری دوم جوادیه ثبت نام شدم. زمان ثبت نام، تاکید شد که دانش آموزان باید با یقه سپید و لباس مرتب در مدرسه حاضر شوند.
به یاد دارم جمعه قبل از اول مهر آن سال؛ با پدرم به میدان راه آهن و خیابان گمرک رفتیم تا کفش وکت و شلوار بخریم چرا که لباسهای برادرم که حدود شش سال از من بزرگتر بود هیچ جوری به تن من اندازه نشد.
یادش بخیر؛ اولین کفش نویی را که تجربه می کردم شاید حدود دو انگشت از پای من بزرگتر بود.آستین کت کوچک خریداری شده هم حدود نیم وجب از دستم بلندتر بود. مادرم با دقت در کفشهایم مقداری پنبه گنجاند و کوک های ظریفی به کتم زد تا به نوعی اندازه قامتم شود.
پدر گفت: بچه به سرعت قد می کشد اما اینها را می تواند تا کلاس سوم یا چهارم بپوشد.
آن روزها؛ علیرغم سختی ها؛ چه روزهای خاطره انگیزی بود. یقه سپید نایلونی که شکسته بود و مرتب به گردنم فرو می رفت، با کفش بزرگ وکتی که بسیار ظریف تازده و دوخته شده بود همراه با بوی کتاب نو – که هنوز هم این بو را دوست دارم – مداد دو سوسمار نشان قهوه ای با پاک کن های دورنگ وکیف قدیمی برادر بزرگم در یک دست و دست مادر در دست دیگرم کودکی مرا رقم زد.
امروز همه اینها در من مرور شد. ای کاش همه فرزندان ایران؛ اگرچه حتی لباسی نو بر تن نداشته باشند اما دست پرمهر مادر در دستانشان باشد. دلم می گیرد وقتی به یاد کودکانی می افتم که با مددکاران اجتماعی وبا سرویس به مدرسه می روند. چقدر نیاز داریم که امروزدر ایران "مهر"مان را بیشتر بگسترانیم تا هیچ کودک ایرانی، بی کتاب و لباس و دفتر و کیف و یا بازمانده از تحصیل نباشد.
امروز در آستانه سال تحصیلی جدید می اندیشم مسائل مهمی پیش روی ما در آموزش و پرورش است: کودکان معلول جسمی که می توانند در مدارس عادی درس بخوانند اما در خیلی از مناطق از این حق محروم می شوند، هرچه بیشتر به سمت مناطق محروم پیش می رویم این معلولین مظلوم تر واقع می شوند. مشکلات این قبیل کودکان آن جا حادتر می شود که عضو خانواده کم درآمد و فقیر نیز باشند. باید برای این گونه کودکان، با توجه و حمایت بیشتر، فرصت برابر ایجاد کرد.
از دیگر معضلات در آموزش و پرورش کشور، بازماندگی از تحصیل است. ما 9 میلیون نفر بیسواد و حدود 20 میلیون نفر ترک تحصیل داریم که نیاز به برنامه ریزی جدی برای برگشت به تحصیل دارند.از سوی دیگر، شیوه آموزش ما در مدارس نیز، شیوه کارآمدی نیست. مدارس با فشار روی دانش آموزان _ چه با مشق شب های زیاد، چه با پیک شادی و چه با آزمون های مکرر و فشار بر آنها برای یادگیری تکنیک های تست زنی - از آنها یک ماشین حفظ مفاهیم و نه درک آن می سازند. این قبیل کودکان، آماده ورود به جامعه و رویارویی با واقعیت ها نیستند چرا که درون تکنیک ها گیر افتاده اند و بار علمی قوی و فهم روشن از مباحث آموزشی ندارند. با این قبیل روشها، استرس را از کودکی با فرزندان این سرزمین همراه می کنیم و نعمت کودکی و شادی را برای آنها محدود می کنیم. با مقایسه نتایج آزمون مدارس برتر و یا دانشگاههای مطرح و معتبر داخل کشور در چند دهه گذشته با امروز، به خوبی شاهد آن هستیم که هرچند در گذشته، بخش اعظمی از پذیرفته شدگان از بچه های جنوب شهر و یا شهرستان های کوچک و بزرگ بودند اما امروز بچه های طبقه متوسط به بالای پایتخت و مراکز استان که بودجه بیشتری برای موسسات آموزشی و فراگیری فنون تست زنی پرداخت می کنند موفق تر ظاهر می شوند. من معتقدم که با اندیشیدن راهکارهایی برای بالا بردن درک و بینش دانش آموزان با تکیه بر مهارتهای علمی و علمی، دانش آنها را عمق ببخشیم تا شاهد شکوفایی هرچه بیشتر دانش آموزانمان در عرصه ملی و بین المللی باشیم.
به خاطر بسپاریم خیر جمعی می تواند ایرانی بهتر را به ارمغان آورد. گسترش مهر مان برای فرزندان ایران، باعث نشستن مهر ایران در دل فرزندانش است که خود هدف، خیر جمعی است که در تلاش برای انجامش هستیم.
پی نوشت: عکس مربوط به جلسه دفاع امروز یکی از دانشجویانم است.»