مادر امیر قاسمی منجزی می خواهد رقابت پسرش را در سالن مسابقات ببیند.

به گزارش جی پلاس، دو سال پیش بود که ورود یکی از بانوان به مسابقات کشتی  تعجب خیلی ها را به همراه داشت.پشت درهای سالن غلغله شده بود. ماموران اجازه ورود نمی دادند"نمی شود خانم، مسابقات کشتی است. باز فوتبال بود یک چیزی" چند دقیقه ای کشمکش ها ادامه داشت تا اینکه سرانجام خانمی با عصا وارد شد و صاف رفت نشست بین تماشاگران!

برای چند ثانیه ای سکوت بر سالن حکم فرما بود.اما پس آن همه چیز عادی شد و دوباره شور و هیجان به سالن برگشت. او مادر امیر قاسمی منجزی بود که رفته بود کشتی پسرش را تماشا کند.خانم کبری قاسمی. مادری که همه دارایی اش همین فرزندش است. به قول خودش جانش به جان امیر بسته است. اصلا نمی تواند تنهایش بگذارد و هر مسابقه مهمی که داشته باشد او باید از نزدیک آنها را تماشا کند.

چند روز دیگر مسابقات جهانی کشتی فرنگی آغاز می شود. این بار قرار است آبادان میزبان این رقابت ها باشد. جایی که فاصله زیادی با زادگاه خود امیر و مادرش ندارد، یعنی مسجد سلیمان. این بار هم مادر امیر عزم رفتن کرده است. حالا هرچقدر که بچه ها بگویند نمی شود و مشکل دارد مادر این چیزها را قبول نمی کند. او تصمیمش را گرفته و می خواهد هر طور شده کشتی های پسرش را از نزدیک تماشا کند. مادر امیر دو سال قبل این تابو را شکست و از نزدیک مسابقات قهرمانی کشتی را تماشا کرد. «رفتم و دیدم. جو هم خیلی خوب بود. چرا می گویند جوانان ما فحاشی می کنند و بی ادب هستند. خیلی هم احترام ما را نگه داشتند.»

این بار هم تصمیم گرفته این به سالن بروید؟

بله می روم.

اما می دانید که شاید اجازه ندهند؟

آبادان، مسجد سلیمان و خوزستان خانه خودم است. من را در خانه خودم راه ندهند؟ مگر می شود. می روم و این بار هم کشتی های امیر را تماشا می کنم. همه آنها جای فرزندان من هستند.

اگر شما را به سالن راه ندهند چطور؟

همه را با عصا می زنم! حالا پسرم کمی اصرار کرده است نیایم. اما قول داده ام که حتما بازی ای فینال را تماشا کنم.

فکر می کنید تیم ایران به فینال می رسد؟

شک نداشته باشید هم ایران و هم پسرم قهرمان می شوند.

*****************

امیر قاسمی منجزی. کشتی گیر 130 کیلوگرمی که تا همین چند روز پیش دستانش در گچ بود.او حالا می خواهد در مسابقات جام جهانی با آتل کشتی بگیرد. امیر که مسابقات طلای قهرمانی آسیا را در کارنامه دارد امید زیادی دارد تا در این رقابت ها خوش بدرخشد. او توانست در مسابقات انتخابی المپیک ۲۰۱۶، سهمیه المپیک را در وزن ۱۳۰ کیلوگرم کسب کند، اما بنابر تصمیم کادر فنی تیم ملی کشتی و شخص محمد بنا، سرمربی تیم، از ترکیب تیم برای اعزام به المپیک خط خورد و بشیر باباجان‌زاده جانشین او شد.

چه خبر؟واقعا قرار است با دست آتل بسته کشتی بگیری؟

فعلا که در اردو هستیم و می خواهیم با تمام قوا شرکت کنیم. امیدوارم بتوانیم قبل از عید یک عیدی خوب به هواداران بدهیم. من 25 روز پیش دستم را جراحی کردم.قرار بود در گچ باشد اما زودتر از موعد مقرر خودم را رساندم.می خواستند در دستم پین بگذارند. با این حال برای اینکه بتوانم کمک کنم قرار بر این شد تا با آتل کشتی بگیرم.

سخت نیست؟

من چند وقت است تمرین سخت کشتی نکرده ام. فقط تمرینات دو و بدنسازی را انجام داده ام اما با کل قوا در مسابقات شرکت می کنم. امسال خیلی دلم روشن است که اتفاقات خوبی می افتد.

البته گروه مان هم سخت است.همگروهی با روسیه...

شک نداشته باشید که گروه سختی داریم. اما ما هم ایران هستیم و می خواهیم در کشور خودمان قهرمان شویم.

روسیه با تیم اصلی اش که نمی آید.

تا جایی که من می دانم و از طریق دوستانی که دارم شنیده ام سه عنوان دار المپیک در تیم آنها هست.فکر می کنم با تیم اصلی شان می آیند.می خواهند شکست هایی که خورده اند را تلافی کنند.

قرار است مادرت دوباره به سالن بیاید.

مادرم است دیگر. دوست دارد بیاید و ببییند.

مثل اینکه خیلی به شما وابسته است.

بله. سال های قبل هم آمده بود.علاقه زیادی دارد که بیاید و کشتی های من را ببیند.می خواهد از مسجد سلیمان به آبادان بیاید.

خوب است دیگر،روحیه هم می گیرید.

بله. من اصرار زیادی به او کردم که نیاید. چون نظام ورزش ما طور دیگری است. اما به من گفت مگر می شود؟ استان خودم است، شهر خودم است دوست دارم بیایم. با این حال توانستیم او را راضی کنیم که فقط بازی فینال را بیاید.

به فینال می رسید؟

سخت است. ضمن اینکه حضور مادرم هم کار را سخت تر می کند.چاره ای غیر از فینالیست شدن ندارم. برای ما فرقی ندارد حریف چه کسی باشد فقط پیروزی می خواهیم.باور نمی کنید در اردو 16 نفر هستیم.خود آقای خادم و بنی تمیم سر تمرین ها می آیند و نکات لازم را به ما گوشزد می کنند.

اگر ببازید که مادرتان ناراحت می شود.

بله.چند سال قبل وقتی محمد بنا به من گفت به مغولستان بروم فکر کردم شوخی می‌کند.اصلا باورم نمی‌شد و جالب بود که وقتی مادرم فهمید از خوشحالی بال در آورد. دفعه قبل وقتی اسم من را دادند و بعد اعلام شد که باباجان‌زاده می‌رود مادرم به دلیل ناراحتی 3 روز در بیمارستان بستری شد.چند روز قبل هم به من می‌گفت: «امیر بازهم خط نخوری!» اما من گفتم این‌بار نوبت من است.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.