حرف بزن، ای تو که با نفست، خاور میانه از کما برگشت
اصلا به تو نمیآید مرگ
لابد رفتهای از خاکریز دشمن
لودر بیاوری
یا آنقدر ذکر گفتهای
که با نخ تسبیحت به ابرها رسیده ی
و جهان در تعلیق
میشمرد
ردیف منظم دندانهات
و سربازان صف کشیده در مرز
با سر انگشتت اشاره به ماه میکردی
و راه نشانمان میدادی
ای درخت کهنسال در دریا
ای سیمرغ زخمی در البرز کوه
ای آرش که تیر جانت حوالی بغداد....
حرف بزن
برای آنها
که روزه سکوت گرفتهاند
چیزی بگو
بگو که در لشکر ۴۱ ثارالله
برادران سیه چرده من
چه کردند با دشمن ...
ای تو که با نفست
خاورمیانه از کما برگشت
حرف بزن
و تاریخ انقضای مرگ را اعلام کن
عبدالحمید انصاری نسب،مسوول کانون شعر حوزه هنری هرمزگان
کپی شد