مازندنومه نوشت : انتشار خبر ادعای ساروی بودن آرش کمانگیر از سوی یکی از اعضای شورای اسلامی شهر ساری در بیست ودومین جلسه این شورا و پیشنهادش برای نامگذاری روز آرش به نام روز ساری؛ واکنش های گسترده ای را از سوی بعضی از مسوولان و فعالان فرهنگی و اجتماعی آمل برانگیخت.
آملی ها این تلاش از سوی شورانشینان ساری را اقدام و تلاشی برای سرقت فرهنگی آرش کمانگیر که از نمادهای برجسته و مهم ملی و حماسی ایران و مازندران و منسوب به آمل است دانسته و نسبت به آن موضعگیری کرده اند.
البته در همان جلسه شورای شهر ساری مطرح شد که این پیشنهاد به بررسی نیاز دارد، اما به هر روی این نخستین بار نیست که شورانشینان ساروی به جای پرداختن به اصل مطلب و پرسش های مهمی که اسفندیار عشوری هربار در جلسات مطرح می کند، باز هم به حاشیه رفته اند. از پروژه بهارنارنج سازی و رقابت با بابل در ادوار گذشته شورا که بگذریم، بزرگ ترن حرکت شورای شهر کنونی تلاش جمعی برای تقابل یا سریال پایتخت بوده و اکنون نیز جدل با شهر آمل؛ گویا ساری مشکل دیگری ندارد.
اما واقعیت تاریخی چیست؟ آرش کمانگیر ساروی بوده یا آملی؟ آیا آرش کمانگیر یک واقعیت تاریخی است یا یک نماد افسانه ای و اسطوره ای؟ اسناد و منابع در این باره چه می گویند؟!
گزیده ای از پاسخ های لطف الله آجدانی -مورخ مازندرانی- را به پرسشهای مازندنومه درباره آملی یا ساروی بودن آرش کمانگیر بخوانید:
* رفتار کودکانه ای که از بلوغ علمی فاصله زیادی دارد
نمی توان و نباید پنهان کنم که بسیار خردستیز و معرفت آزار است که موضوعات تخصصی علمی و پژوهشی گاه بازیچه و قربانی دستاویزها و ادعاها و رفتارهای پوپولیستی عده ای کم سواد پر ادعا می شود.
ادعای ساروی بودن آرش کمانگیر و پیشنهاد نامگذاری روز آرش به عنوان روز ساری نمونه ای از این بدفهمی ها و بدخوانی ها و بد اخلاقی های ضد علمی است.
صرف استناد به یکی دو منبع که در آن از ساری به عنوان محل تیراندازی آرش کمانگیر یاد شده است برای اثبات ادعای ساروی بودن آرش، رفتار کودکانه ای است که از بلوغ علمی فاصله زیادی دارد.
دقت کنیم در مباحث علمی از این دست هیچگاه نمی توان و نباید به قاطعیت سخن گفت ، اما در ادعای ساروی بودن آرش کمانگیر، این ادعا چنان سطحی و سهل انگارانه طرح شده است که جای شگفت نیست حتی اگر سطحی نگران و سهل انگارانی که چنین انگاره ای را ساخته و پرداخته اند، روزی دیگر مدعی شوند شناسنامه ای را کشف کرده اند که در آن محل تولد آرش ساری قید شده است!
* در سایه ذهن خیالباف اسطوره ای قهرمان پرور
دقت کنیم روایات اسطوره ای و شبه تاریخی را نمی توان با قاطعیت به واقعیت های تاریخی نسبت داد و پیوند زد. آرش کمانگیر در شاهنامه به دوره منوچهر پیشدادی نسبت داده شده است و این دوره بلافاصله پس از دوره اسطوره ای و ماقبل دوره تاریخی به دوره پهلوانی شاهنامه تعلق دارد.
شخصیت ها و قهرمانان دوره پهلوانی نه مانند شخصیت ها و قهرمانان اسطوره ای یکسره زاده خیال است و نه مانند شخصیت های تاریخی یکسره واقعیت. قهرمانان دوره پهلوانی یک پایشان در ذهن خیالپرداز و یک پایشان در واقعیت های تاریخی است.
به عبارت دیگر شخصیت های دوره پهلوانی ریشه واقعی داشته و در همان حال زیر سایه اسطوره ها و مبالغه های خیالپردازانه ناشی از آن هستند. از همین روست که به تعبیر فردوسی: «رستم یلی بود در سیستان / منش کردمش رستم دستان» و لذا جای شگفتی نیست که چرا وزن گرز رستم به شیوه ای مبالغه آمیز چهل من یاد می شود و یا تیر آرش کمانگیر پس از پرتاب از کمان، حدود هزار فرسنگ راه می پیماید و آن گاه بر زمین می نشیند.
این گونه مبالغه ها ناشی از سایه ذهن خیالباف اسطوره ای قهرمان پرور در حماسه سازی هایی است که محدود به ایران نبوده و در درآمیختگی اسطوره و تاریخ و فرهنگ کهن جهان، مشابه بسیار دارد.
*آمل یا ساری؟
جان سخن بر این است که جدای از میزان واقعی بودن و تاریخی بودن یا اسطوره ای بودن آرش کمانگیر، او یک نماد مهم ملی و میهن پرستی در ایران و نزد ایرانیان است که به اتکا اسناد و منابع، انتساب او به هر شهر از ایران زمین را باید به دیده احترام نگریست و از تحریف و دستبردهای اسطوره ای، تاریخی، فرهنگی و قومی و اقلیمی اجتناب ورزید.
برخلاف تصور رایج اما غلط در میان بسیاری از شاهنامه نخوانده ها، داستان آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیامده و تنها نام او شش بار در شش مصرع از سه بیت شاهنامه تکرار شده است.
درمنابع تاریخ مازندران و از جمله در کتاب مشهور «تاریخ الرسل و الملوک» یا همان تاریخ طبری نوشته محمد بن جریر طبری آملی در شرح داستان آرش کمانگیر جز اشاره به طبرستان، نامی از آمل یا ساری نیامده است. و در بعضی از منابع نیز از رویان به عنوان محل پرتاب تیر آرش کمانگیر یاد شده است.
تنها در دو منبع یکی در منظومه «ویس و رامین» اثر فخرالدین اسعد گرگانی و دیگری در کتاب حمدالله مستوفی، از ساری به عنوان محل پرتاب تیر آرش کمانگیر برای تعیین مرز ایران و توران یاد شده است. جز این دو مورد هیچ اثر تاکنون دست یافته را نمی توان به دست داد که از ساری به عنوان محل تیراندازی آرش کمانگیر یاد کرده باشد.
اما بسیاری از منابع به طور مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر صحت انتساب آرش به آمل دارند. ابوعلی محمد بن محمد بلعمی در کتاب خود که به تاریخ بلعمی شهرت یافته و در واقع ترجمه و اقتباسی از تاریخ طبری است چنین نوشته است که :«آرش از جایی تیر انداخت که از آن بلند تر کوهی نیست» و غالب محققان بر این باورند که این کوه باید همان کوه البرز و دماوند در نزدیکی آمل باشد.
در پاره ای دیگر از منابع و از جمله در کتاب اوستا به عنوان کهن ترین متن درباره آرش کمانگیر و در بند ششم «یشت هشتم » یا «تیر یشت» نیز محل پرتاب تیر آرش، کوه «ایریو خشونه» یا همان دماوند یاد شده است.
در کتاب «بندهشن» از متون مهم پهلوی نیز محل پرتاب تیر آرش ، کوهستان« مانوش» ذکر شده است که آن را همان البرز مرکزی و کوهستان پیرامون دماوند آمل دانسته اند.
علامه قزوینی نیز در مطلبی که در باره مقدمه ابومنصوری نوشته است آمل را به عنوان مکان پرتاب تیر آرش معرفی کرده است. « از آن گویند آرش را کمانگیر / که از آمل به مرو انداخت او تیر ».
همچنین در منابع مهمی چون «مجمل التواریخ و القصص» از نویسنده ناشناس و احتمالا ابن شادی اسدآبادی از اهالی اسدآباد همدان و نیز در کتاب «طبقات ناصری» تالیف منهاج الدین سراج جوزجانی و کناب «تذکره الشعرا» دولتشاه سمرقندی؛ محل تیراندازی آرش کمانگیر به صراحت آمل یا قلعه آمل ذکر شده است.
در کتاب «تذکره مجمل الفضلای» بقایی بخارایی نیز آمده است: «از آن گویند آرش را کمانگیر / که از آمل به مرو انداخت او تیر ».
7330/1654
آملی ها این تلاش از سوی شورانشینان ساری را اقدام و تلاشی برای سرقت فرهنگی آرش کمانگیر که از نمادهای برجسته و مهم ملی و حماسی ایران و مازندران و منسوب به آمل است دانسته و نسبت به آن موضعگیری کرده اند.
البته در همان جلسه شورای شهر ساری مطرح شد که این پیشنهاد به بررسی نیاز دارد، اما به هر روی این نخستین بار نیست که شورانشینان ساروی به جای پرداختن به اصل مطلب و پرسش های مهمی که اسفندیار عشوری هربار در جلسات مطرح می کند، باز هم به حاشیه رفته اند. از پروژه بهارنارنج سازی و رقابت با بابل در ادوار گذشته شورا که بگذریم، بزرگ ترن حرکت شورای شهر کنونی تلاش جمعی برای تقابل یا سریال پایتخت بوده و اکنون نیز جدل با شهر آمل؛ گویا ساری مشکل دیگری ندارد.
اما واقعیت تاریخی چیست؟ آرش کمانگیر ساروی بوده یا آملی؟ آیا آرش کمانگیر یک واقعیت تاریخی است یا یک نماد افسانه ای و اسطوره ای؟ اسناد و منابع در این باره چه می گویند؟!
گزیده ای از پاسخ های لطف الله آجدانی -مورخ مازندرانی- را به پرسشهای مازندنومه درباره آملی یا ساروی بودن آرش کمانگیر بخوانید:
* رفتار کودکانه ای که از بلوغ علمی فاصله زیادی دارد
نمی توان و نباید پنهان کنم که بسیار خردستیز و معرفت آزار است که موضوعات تخصصی علمی و پژوهشی گاه بازیچه و قربانی دستاویزها و ادعاها و رفتارهای پوپولیستی عده ای کم سواد پر ادعا می شود.
ادعای ساروی بودن آرش کمانگیر و پیشنهاد نامگذاری روز آرش به عنوان روز ساری نمونه ای از این بدفهمی ها و بدخوانی ها و بد اخلاقی های ضد علمی است.
صرف استناد به یکی دو منبع که در آن از ساری به عنوان محل تیراندازی آرش کمانگیر یاد شده است برای اثبات ادعای ساروی بودن آرش، رفتار کودکانه ای است که از بلوغ علمی فاصله زیادی دارد.
دقت کنیم در مباحث علمی از این دست هیچگاه نمی توان و نباید به قاطعیت سخن گفت ، اما در ادعای ساروی بودن آرش کمانگیر، این ادعا چنان سطحی و سهل انگارانه طرح شده است که جای شگفت نیست حتی اگر سطحی نگران و سهل انگارانی که چنین انگاره ای را ساخته و پرداخته اند، روزی دیگر مدعی شوند شناسنامه ای را کشف کرده اند که در آن محل تولد آرش ساری قید شده است!
* در سایه ذهن خیالباف اسطوره ای قهرمان پرور
دقت کنیم روایات اسطوره ای و شبه تاریخی را نمی توان با قاطعیت به واقعیت های تاریخی نسبت داد و پیوند زد. آرش کمانگیر در شاهنامه به دوره منوچهر پیشدادی نسبت داده شده است و این دوره بلافاصله پس از دوره اسطوره ای و ماقبل دوره تاریخی به دوره پهلوانی شاهنامه تعلق دارد.
شخصیت ها و قهرمانان دوره پهلوانی نه مانند شخصیت ها و قهرمانان اسطوره ای یکسره زاده خیال است و نه مانند شخصیت های تاریخی یکسره واقعیت. قهرمانان دوره پهلوانی یک پایشان در ذهن خیالپرداز و یک پایشان در واقعیت های تاریخی است.
به عبارت دیگر شخصیت های دوره پهلوانی ریشه واقعی داشته و در همان حال زیر سایه اسطوره ها و مبالغه های خیالپردازانه ناشی از آن هستند. از همین روست که به تعبیر فردوسی: «رستم یلی بود در سیستان / منش کردمش رستم دستان» و لذا جای شگفتی نیست که چرا وزن گرز رستم به شیوه ای مبالغه آمیز چهل من یاد می شود و یا تیر آرش کمانگیر پس از پرتاب از کمان، حدود هزار فرسنگ راه می پیماید و آن گاه بر زمین می نشیند.
این گونه مبالغه ها ناشی از سایه ذهن خیالباف اسطوره ای قهرمان پرور در حماسه سازی هایی است که محدود به ایران نبوده و در درآمیختگی اسطوره و تاریخ و فرهنگ کهن جهان، مشابه بسیار دارد.
*آمل یا ساری؟
جان سخن بر این است که جدای از میزان واقعی بودن و تاریخی بودن یا اسطوره ای بودن آرش کمانگیر، او یک نماد مهم ملی و میهن پرستی در ایران و نزد ایرانیان است که به اتکا اسناد و منابع، انتساب او به هر شهر از ایران زمین را باید به دیده احترام نگریست و از تحریف و دستبردهای اسطوره ای، تاریخی، فرهنگی و قومی و اقلیمی اجتناب ورزید.
برخلاف تصور رایج اما غلط در میان بسیاری از شاهنامه نخوانده ها، داستان آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیامده و تنها نام او شش بار در شش مصرع از سه بیت شاهنامه تکرار شده است.
درمنابع تاریخ مازندران و از جمله در کتاب مشهور «تاریخ الرسل و الملوک» یا همان تاریخ طبری نوشته محمد بن جریر طبری آملی در شرح داستان آرش کمانگیر جز اشاره به طبرستان، نامی از آمل یا ساری نیامده است. و در بعضی از منابع نیز از رویان به عنوان محل پرتاب تیر آرش کمانگیر یاد شده است.
تنها در دو منبع یکی در منظومه «ویس و رامین» اثر فخرالدین اسعد گرگانی و دیگری در کتاب حمدالله مستوفی، از ساری به عنوان محل پرتاب تیر آرش کمانگیر برای تعیین مرز ایران و توران یاد شده است. جز این دو مورد هیچ اثر تاکنون دست یافته را نمی توان به دست داد که از ساری به عنوان محل تیراندازی آرش کمانگیر یاد کرده باشد.
اما بسیاری از منابع به طور مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر صحت انتساب آرش به آمل دارند. ابوعلی محمد بن محمد بلعمی در کتاب خود که به تاریخ بلعمی شهرت یافته و در واقع ترجمه و اقتباسی از تاریخ طبری است چنین نوشته است که :«آرش از جایی تیر انداخت که از آن بلند تر کوهی نیست» و غالب محققان بر این باورند که این کوه باید همان کوه البرز و دماوند در نزدیکی آمل باشد.
در پاره ای دیگر از منابع و از جمله در کتاب اوستا به عنوان کهن ترین متن درباره آرش کمانگیر و در بند ششم «یشت هشتم » یا «تیر یشت» نیز محل پرتاب تیر آرش، کوه «ایریو خشونه» یا همان دماوند یاد شده است.
در کتاب «بندهشن» از متون مهم پهلوی نیز محل پرتاب تیر آرش ، کوهستان« مانوش» ذکر شده است که آن را همان البرز مرکزی و کوهستان پیرامون دماوند آمل دانسته اند.
علامه قزوینی نیز در مطلبی که در باره مقدمه ابومنصوری نوشته است آمل را به عنوان مکان پرتاب تیر آرش معرفی کرده است. « از آن گویند آرش را کمانگیر / که از آمل به مرو انداخت او تیر ».
همچنین در منابع مهمی چون «مجمل التواریخ و القصص» از نویسنده ناشناس و احتمالا ابن شادی اسدآبادی از اهالی اسدآباد همدان و نیز در کتاب «طبقات ناصری» تالیف منهاج الدین سراج جوزجانی و کناب «تذکره الشعرا» دولتشاه سمرقندی؛ محل تیراندازی آرش کمانگیر به صراحت آمل یا قلعه آمل ذکر شده است.
در کتاب «تذکره مجمل الفضلای» بقایی بخارایی نیز آمده است: «از آن گویند آرش را کمانگیر / که از آمل به مرو انداخت او تیر ».
7330/1654
کپی شد