تمدن امروز غرب که بر پایه علم (science) قرار دارد، به طور عمده مرهون انقلاب علمی (Scientific revolution) است. فرایندی که بخش بسیار مهمی از رُنسانس (نوزایی) محسوب میشود و در حدود سالهای 1450 تا 1700 میلادی در اروپا به وجود آمد و در نتیجه آن، علم جدید متولد شد.
البته این بازه زمانی شاید طولانیتر از آن باشد که بتوان اسمش را انقلاب گذاشت اما هرچه بود، طرز فکر انسان را درباره دنیای اطراف دگرگون کرد. آنچنانکه ریچارد وستفال (Richard S. Westfall) زندگینامهنویس و تاریخنگار علم (1924-1996م) میگوید: انقلاب علمی، مهمترین واقعه تاریخ غرب بود (کانر، 1395: 253).
بزرگترین و تأثیرگذارترین دانشمندان دوره انقلاب علمی، چنین نام برده میشوند:
لئون باتیستا آلبرتی (Leon Battista Alberti)، معمار و انسانگرای ایتالیایی (1404-1472م)، لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci) نقاش و طراح و مجسمه ساز و معمار و مهندس ایتالیایی (1452-1519م)، نیکلاس کوپرنیک (Nicolaus Copernicus) اخترشناس لهستانی (1473-1543م)، ویلیام گیلبرت (William Gilbert) دانشمندِ مغناطیسشناس انگلیسی (1544-1603م)، تیکو براهه (Tycho Brahe) اخترشناس دانمارکی (1546-1601م)، فرانسیس بیکن (Francis Bacon) دولتمرد و فیلسوف انگلیسی (1561-1626م)، گالیلئو گالیله (Galileo Galilei) فیلسوف طبیعی و اخترشناس و ریاضیدان ایتالیایی (1564-1642م)، یوهانس کپلر (Johannes Kepler) اخترشناس آلمانی (1571-1630م)، رنه دکارت (René Descartes) ریاضیدان و دانشمند و فیلسوف فرانسوی (1596-1650م)، آیزاک نیوتن (Isaac Newton)، فیزیکدان و ریاضیدان انگلیسی (1643-1727م).
آلبرتی را مرد جهانی رُنسانس و داوینچی را انسان نمادین و غول عصر رُنسانس میدانند. ولی یکی از نقاط عطف تاریخ علم، سال 1543م یعنی 24 سال پس از مرگ داوینچی محسوب میشود. در این سال کتاب گردش اجرام آسمانی اثر «کوپرنیک» در باب خورشید مرکزی منتشر و زمینه برای فروریختن هیأت بطلمیوسی که مبتنی بر زمینمرکزی بود فراهم شد.
رخداد علمی بسیار مهم دیگر که در همین سال روی داد، انتشار هفت کتاب در ساختار بدن انسان نوشته «آندرئاس وسالیوس» (Andreas Vesalius) پزشک فِلاندِری/بلژیکی (1514-1564م) بود که تصاویر بسیار دقیقی در کالبدشناسی داشت و تأثیر زیادی بر دانش پزشکی گذاشت.
اما با وجود نقش مؤثر دانشمندان مذکور، از آنجا که علم، «فرایند» است نه «فراورده»، باید گفت به بار نشستن تلاشهای این دانشمندان بزرگ، ریشهها و زمینههایی داشت که بدون آنها، فعالیت علمی آنان به نتیجهٔ مطلوب نمیرسید و یا از اساس به وجود نمیآمد.
در زیر، مهمترین عللِ زمینهساز انقلاب علمی در غرب، معرفی میشود.
1. جنگهای صلیبی و آشنایی اروپاییان با علوم و فنون مسلمانان
مسلمانان با الهام از دین جدید خود، پایههای یک امپراتوری اسلامی را که در نهایت با رم باستان رقابت میکرد، بنیان گذاشتند. قرآن، کتاب مقدس اسلام، بهویژه از طبیعت به صورت هنر خداوند ستایش کرده است. تماس مسلمانان با ریاضیات هندی و احتیاج به نجوم موجب مطالعه در حساب و هندسه شد.
بنابراین، نوشتههای یونانیان ترجمه و به این ترتیب علم قدیم از فرهنگ قدیم به فرهنگ اسلامی منتقل شد. پزشکی یونان، نجوم یونان و اخترفیزیک و ریاضیات یونانی و همچنین آثار بزرگ فلسفی افلاطون و بهویژه ارسطو در اواخر قرن نهم میلادی در اسلام رایج شده بود.
البته مسلمانان به ترجمه آثار یونانی اکتفا نکردند و در آن متوقف نشدند بلکه انتقاد و نوآوری هم کردند. اخترشناسی و اختربینی اسلامی با احداث رصدخانههای بزرگ نجومی، مشاهدات دقیقی را ممکن میکرد که مغایر با پیشبینیهای بطلمیوسی بود.
اعداد برای متفکران اسلامی جذاب بود و این شیفتگی، انگیزهای برای ایجاد جبر و مطالعه توابع جبری شد. در سال 1085م شهر «تولدو» (Toledo) در مرکز اسپانیا با یکی از بهترین کتابخانههای اسلامی، به دست مسیحیان افتاد. در میان اشغالگران، راهبان مسیحی هم بودند که بهسرعت شروع به ترجمه آثار باستانی به لاتین کردند.
در اواخر قرن 12م بسیاری از میراث باستانی دوباره در دسترس غرب لاتین قرار گرفت (Encyclopædia Britannica, science, history of).
نخستین نفوذ و تأثیر مهم مسلمانان در اروپا بعد از فتح اَندَلُس/اَندُلُس (شبهجزیره ایبری) رخ داد. موسی بن نُصَیر، حاکم اموی اِفریقیه و مغرب، غلام خود طارق بن زیاد را به جنگ اروپاییان فرستاد و طارق با 7000 سرباز در ماه رجب و یا شعبان 92ق (آوریل-مه 711م) وارد اسپانیا شد و تا قلب این کشور پیش رفت. حکومت مسلمانان در اندلس (اسپانیا و پرتغال امروزی) تا 2 ربیعالاول 897ق (3 ژانویه 1492م) که «گرانادا» (غَرناطه) به دست مسیحیان تسخیر شد ادامه داشت.
مسلمانان در دوره حکومت خود در اسپانیا در نشر تمدن اسلامی کوشیدند و تمدنی درخشان با شهرهای آباد و کشاورزی و صنایع منظم و معماری پرشکوه، همچون کاخ اَلحَمراء در گرانادا به وجود آوردند و بدین وسیله تمدن اسلامی و قسمت مهمی از علم و ادب یونان از طریق اسپانیا به اروپای غربی انتقال یافت. دانشمندانی چون ابنرشد و موسی بن میمون سهم عمدهای در شکلگیری فلسفه مَدرَسی مسیحی داشتند (مصاحب و همکاران، 1381: 1/266).
اما آشنایی گسترده اروپاییان با علوم اسلامی، به شهر بیتالمقدس و جنگهای صلیبی مربوط میشود.
بیتالمقدس یا قدس (اورشلیم) که برای یهودیان و مسیحیان و مسلمانان شهری مقدس است، پیش از کعبه، قبله مسلمانان بود و در سال 15 و یا 16 هجری قمری (قرن هفتم میلادی) به دست مسلمانان فتح شد. با این حال مسیحیان تا مدتها آزادانه به مکانهای زیارتی این شهر رفت و آمد میکردند. در اوایل قرن 11م (اواخر قرن چهارم هجری قمری) ابوعلی منصور معروف به الحاکم بامرالله (حکومت: 386-411ق) ششمین خلیفه فاطمی مصر، به آزار مسیحیان پرداخت و اگرچه بعد از مرگ وی این وضع تخفیف یافت، از تیرگی روابط مسلمانان و مسیحیان نکاست و برآمدن سلجوقیان بر آن افزود.
در سال 463ق/1070م اَتسِز، از سران ترکمنها، بیتالمقدس را گرفت. کمی بعد اَلْبارسلان، دومین پادشاه سلجوقی (حکومت: 455-465ق) در ذیقعده 463ق و در نبرد معروف مَلازْگِرد، رومانوس چهارم (Romanus IV Diogenes)، امپراتور بیزانس (روم شرقی) را مغلوب و اسیر کرد. سلجوقیان پس از مستولی شدن بر بیتالمقدس، راه زیارت مسیحیان را بستند و به علاوه، امپراتوری بیزانس در معرض تهدید آنان قرار گرفت. در اواخر قرن 11م آلکسیوس اول (Alexios I Komnenos)، امپراتور بیزانس، از مسیحیان مغربزمین برای مقابله مسلمانان استمداد کرد. آنچه جنگ را برانگیخت، دعوت پاپ اوربان/اوربانوس دوم (Urban II) از مسیحیان اروپا برای گرفتن بیتالمقدس از مسلمانان بود.
البته جاهطلبی اشراف اروپا و طمع آنان به ثروت و زمینهای حوزه اسلامی و همچنین شوق سفر و ماجراجویی رَعایایی که از ظلم اشراف به تنگ آمده بودند نیز تأثیر زیادی در شروع جنگ داشت. در نتیجه، جنگهای صلیبی آغاز شد که نخستینش در سال 1095م و آخرینش در سال 1291م بود. در نخستین جنگ، مسیحیان پیروز و در 13 شعبان 492ق/ 5 ژوئیه 1099م قدس را تسخیر و ساکنان را بیرحمانه قتل عام کردند.
بیتالمقدس تا سال 583ق/ 1187م در دست صلیبیان بود و در این سال، صلاحالدین ایوبی (532-589ق)، مؤسس سلسله ایوبیان، شهر را بی آنکه کشتاری به راه اندازد بازپس گرفت. از آن پس در اغلب جنگهای صلیبی، مسلمانان پیروز شدند (دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، بیتالمقدس؛ مصاحب و همکاران، 1381: 1/197، 482-483، 763-764، 828، 2/2843؛ Encyclopædia Britannica, Crusades).
جنگهای صلیبی موجب رونق تجارت و تحول اقتصاد در اروپا شد. سربازانی که از این جنگها بازمیگشتند همراه خودشان ادویه و ابریشم و سایر فراوردههای تجملی را از غرب آسیا به اروپا آوردند (کوریک، 1382: 10).
پیشرفتهای پزشکی مسلمانان و ترقیات آنان در شناخت گیاهان و تولید دارو، توجه اروپاییان را جلب کرده بود. طی این مبادلات، اروپاییان اولین بار با کاغذ و باروت و قطبنما و طریقه ساخت و کاربرد آنها آشنا شدند و به همراه این گونه کالاها، واژهها و اصطلاحات زیادی را از تمدن اسلامی اقتباس کردند. از میان نوشتههای مسلمانان، کتابهای فلسفی، پزشکی، داروسازی، نجوم، جغرافیا، ریاضیات بیشتر مورد توجه بود. تعدادی از این کتابها از جمله آثار فارابی (259-339ق) و ابنسینا (370-428ق) به زبان لاتین که زبان علمی و دینی اروپا در قرن وسطی بود، ترجمه شد.
پاپ کلمان پنجم (Clément V) در تاریخ 8 سپتامبر 1309م بر طبق پیشنهاد پزشکانش، طی فهرستی دستور داد چه کتابهایی از کدام پزشکان در دانشکده پزشکی مونپلیه (Montpellier) در فرانسه تدریس شود. این فهرست شامل نام و آثاری از بُقراط، جالینُوس، رازی، ابنسینا، حُنَین بن اسحاق، قُسطَنطین آفریقایی بود (بریمانی، 1370: 86، 88).
همچنانکه مشاهده میشود، اغلب این دانشمندان، اهل سرزمینهای اسلامی بودند.قانون، نوشته ابنسینا، مهمترین کتاب پزشکی اجباری در فرانسه بهویژه در مونپلیه بود. این کتاب تا سال 1909م در دانشکده پزشکی بروکسل، با نام «طب ابنسینا» تدریس میشد (بریمانی، 1370: 89).
جرج سارتُن (George Sarton)، شیمیدان و تاریخدان بلژیکی – آمریکایی (1884-1956م) و پایهگذار رشتهٔ «تاریخ علم»، دربارهٔ ابنسینا میگوید:
جامعالعلوم، فیلسوف، طبیب، ریاضیدان، منجم، پرآوازهترین دانشمند اسلام و یکی از مشهورترین دانشمندانِ همه ملتها و کشورها و اعصار؛ کسی که میتوان گفت فکرش مظهر اوج فلسفه قرون وسطی است (سارتن، 694-695).
حتی پاپ ژان بیست و یکم (John XXI) که پزشک و دانشآموختهٔ دانشکده پزشکی مونپلیه بود و در سال 1276م به مقام پاپی رسید، از مترجمان آثار پزشکان ایرانی، از جمله یُوحَنّا بن ماسُویه (حدود 163 یا 172-243ق/780 یا 788-857م)، به شمار میرود (بریمانی، 1370: 91؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ابنماسویه).
اهمیت کتابهای فاخر تمدن اسلامی برای اروپاییان به قدری زیاد بود که کلیفورد د. کانر (Clifford D. Conner) تاریخنگارِ علم (1941م، نیوجرسی، آمریکا) و عضو هیأت علمی دانشکدهٔ مطالعات حرفهای دانشگاه نیویورک مینویسد:
مدرسانِ طب و پزشکانِ اشرافیِ اوایلِ عصرِ جدیدِ اروپا، نوشتههای ابنسینا و رازی را عملاً وحیِ مُنزَل میدانستند (کانر، 1395: 169).
آشنایی اروپاییان با کتابها و روشهای علمی دانشمندان مسلمان موجب شد آنان نیز در شیوههای علمآموزی خود تغییر ایجاد کنند.
«آدلاردِ باثی» (Adelard Of Bath)، فیلسوف و ریاضیدان قرن دوازدهم میلادی، در بحثی مرتبط با سهم یونانیان و عربها در عقلگرایی انسانگرایانه، در پاسخ به سؤال شخصی سنتگرا و در مذمت اکتفای صرف به نوشتههای دیگران میگوید:
راست این که من از استادان عربم [=مسلمانم] آموختهام که عقل را راهنمای خود قرار دهم، حال آن که شما بدین خرسندید که مثل یک اسیر، زنجیر یک مرجع اخلاقی را به گردن داشته باشید .مرجع اگر زنجیر نیست چیست؟ همچنانکه حیوانات زبانبسته به زنجیر بستهاند و نمیدانند چرا و کجا میروند و خشنودند که به ریسمانی بستهاند که در امان نگه میداردشان، اغلبِ شما نیز زندانیانِ زودباوریِ حیوانیِ خویشید و اجازه میدهید که مرجعیت آنچه رویِ کاغذ آمده شما را در غل و زنجیر به سوی باورهای زیانبار بکشاند (سیاهپوش، 1392: 59).
یکی از این تأثیرات، آشنایی اروپاییان با اعداد هندی–عربی بود. در مراودات تجاری اطراف مدیترانه و ممالک بربر (در شمال آفریقا)، تجار ایتالیایی با دستگاه شمارش هندی – عربی و طرز محاسبه با آن آشنا شدند. لئوناردویِ پیسایی (Leonardo of Pisa) ریاضیدان ایتالیایی (حدود 1170-پس از 1240م) که در مستعمره تجاریِ پیساییِ بوجا (بوژی)، بجایه [Bejaia] در الجزایر کنونی، بزرگ شده بود، این روش جدید حساب را از استادی عرب آموخت. او متقاعد شد که اعداد جدید و روش کار آنها به مراتب بهتر از اعداد رومی رایج در اروپا است.
لئونارود، مشهور به فیبوناتچی (Fibonacci)، ... مبشر این دانش جدید شد و افکارش را در سال 1202م در کتابی به نام لیبر آباکی (کتاب چرتکه/Liber abaci) منشر کرد. ... کتاب و پیام آن ... با اقبال بازرگانان پیسا/پیزا (Pisa) و جنووا (Genova) و ونتسیا/ونیز (ایتالیایی:Venezia، انگلیسی: Venice، فرانسوی: Venise) روبهرو شد و چیزی نگذشت که نمادهای هندی-عربی جانشین اعداد رومی در دفاتر حساب شدند و چرتکه جای قلم و دوات را گرفت (کانر، 1395: 259-260).
2. پیدایش انسان گرایی
انسانگرایی، نظام آموزشی و روش تحقیقاتیای است که در قرن 13 و 14 میلادی در شمال ایتالیا ایجاد شد و بعد از آن در اروپا و انگلستان گسترش یافت. این اصطلاح به طور متداول به انواع اعتقادات و روشها و فلسفههای غربی که تأکید اصلی بر انسان دارد اطلاق میشود (Encyclopædia Britannica, Humanism).
انسانگرایی، جنبش فکری مهم عصر نوزایی (رنسانس) بود و به جای آموزههای مسیحیِ فروتنی در برابر مراجع علم و اطاعت از آنها که رکن کلیسای سدههای میانه بود، بر «خرد و منزلت انسان» تأکید میکرد. جیووانی پیکو دلا میراندُلا (Giovanni Pico della Mirandola) دانشمند و فیلسوف ایتالیایی (1463-1494م) در 1489م این نگرش را در«خطابهای در باب منزلت انسان» خود، که مقدمهای بر 900 رساله درباره مذهب و فلسفه است، ثبت کرده است. انسانگراهای عصر نوزایی، که از کودکی زبانهای لاتین و یونانی میآموختند و اغلب عبری و عربی هم میدانستند، آثار نویسندگان کلاسیک را درباره شعر، دستور زبان، فن خطابه، اخلاق، به زبانهای اصلی مطالعه میکردند (هارتدیویس، 1395: 159؛ Encyclopædia Britannica, Mirandola).
انسانگرایان به جای موضوعات روحانی و الهی، بیش از هر چیز، مسائل انسانی را در نظر میگرفتند. اگرچه انسانگرایی بر نوع بشر تأکید و تمرکز داشت، پیروان این مکتب وجود خدا را انکار نمیکردند و بین انسانگرایی و مسیحیت تضادی نمیدیدند. در واقع، بسیاری از پیشگامان انسانگرایی در دوره رنسانس، خود جزء روحانیان کلیسای کاتولیک بودند. از نظر انسانگرایان، خداوند امر مسلمی بود و آنها به بررسی انسان و ظرفیتها و اعمال و دستاوردهای او میپرداختند (کوریک، 1382: 13، 14).
انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد. دو عامل عمده، علاقه و اشتیاق به مطالعات کلاسیک را برانگیخت؛ اشتیاقی که در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در ایتالیا جریان داشت. اولین عامل، وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بود که سبب میشد دانشپژوهان ایتالیایی که به منبع جذاب باستانی دسترس داشتند، مجذوب و مفتون دوران گذشته شوند. این تمایل، به جستوجو برای یافتن نوشتههای باقیمانده از دوران روم باستان منجر شد. عامل دوم، ورود آوارگان امپراتوری درهمشکستهٔ بیزانس بود که باعث ایجاد علاقه روزافزون به مطالعه آثار کلاسیک یونان شد (کوریک، 1382: 14).
قرن پانزدهم میلادی یکی از مهمترین دورانها از لحاظ کاوشهای تاریخی بود. در سراسر اروپا و غرب آسیا، محققان قفسههای غبارگرفته صومعهها و ساختمانهای عمومی قدیمی را جستوجو میکردند و گنجهایی در آن یافتند. این گنجها طلا و نقره نبود، بلکه دستنوشتههای یونانی و رومی بود.
در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون (Plato) فیلسوف یونانی (428/427-348/347قم)، مارکوس تولیوس سیسرو (Marcus Tullius Cicero) دولتمرد و نویسنده رومی (106-43قم)، سوفوکل (Sophocles) نمایشنامهنویس یونانی (حدود 496-4.6قم)، پلوتارک (Plutarch) زندگینامهنویس و نویسنده یونانی (46- پس از 119م) به دوران رنسانس رسید.
محققان که شاهزادگان و بازرگانان و سایر افراد توانگر از آنان حمایت میکردند، کارشان را بهخوبی انجام دادند. در سال 1500م آنها بهتقریب تمام متون باستانیای را که امروزه موجودند یافته بودند. گردآورندگان قدرتمند و متمولِ این دستنوشتهها برای نگهداری مجموعهٔ روبهافزایش خود، کتابخانههایی ساختند. این کتابخانهها کسانی را که به شناخت هر چه بیشتر افراد بزرگ و اندیشهها و هنر باستان علاقه داشتند، به خود جلب میکردند.
در واقع همین شناخت بود که سبب شکلگیری رنسانس شد. در بین اولین انسانگرایان میتوان از فرانچسکو پترارکا (Francesco Petrarca) دانشمند و شاعر ایتالیایی (1304-1374م) که به پترارک مشهور است نام برد. او که در میان افراد توانگر حامیانی داشت، یکی از گردآورندگان خستگیناپذیر و پرشور ادبیات کلاسیک بود (کوریک، 1382: 13، 17؛ Encyclopædia Britannica).
3. همهگیری طاعون و تضعیف کلیسا
درسالهای 1347 تا 1351 میلادی، همهگیری طاعون، معروف به مرگ سیاه (Black Death) موجب مرگ حدود 25 میلیون نفر، یعنی یکسوم و یا یکچهارم جمعیت آن زمان اروپا شد. این میزان تلفات، از تلفات هر نوع بیماری و جنگِ شناخته شده تا آن زمان بیشتر بود. این فاجعه، عواقب فراوانی به جای گذاشت. در کوتاهمدت، تجارت افت ناگهانی پیدا کرد و در درازمدت، به دلیل مرگ بسیاری از کارگران، زمینهای تحت کشت بهشدت کاهش یافت و به دلیل کمبود کارگر، دستمزدها زیاد شد. این تغییرات، طبقهبندیهای سفت و سخت اجتماعی را سست و لغزان کرد. کلیسای کاتولیک رم قدرت خود را تا حدی از دست داد زیرا مردم به عرفان (از نوع قرون وسطایی) روی آوردند (Encyclopædia Britannica, Black Death).
تضعیف کلیسا، راه را برای اندیشیدن و زندگی کردن، خارج از چارچوبهای کلیسایی فراهم کرد.
4. حاکمیت خاندان مدیچی در فلورانس و حمایت آنان از علم
خاندان مدیچی (Medici family) خاندانی ایتالیایی بود که در بیشتر سالهای 1434 تا 1737 میلادی، بهجز دو دوره کوتاه (از 1494 تا 1512 میلادی و از 1527 تا 1530 میلادی) در فلورانس و سپس توسکانا/توسکانی (ایتالیایی: Toscana، انگلیسی: Tuscany) حکومت کرد. این خاندان از طریق بازرگانی و بانکداری از گمنامی به ثروتی هنگفت دست یافت و از راه ازدواج، به خاندانهای بزرگ اروپا وصل شد.
علاوه بر این، با کسب عنوان مِهیندوک توسکانا در سال 1569م، سه پاپ (لئو دهم، کلمنس هفتم، لئو یازدهم که از یکی از شاخههای دوردست خاندان مدیچی بود) و دو ملکه فرانسه (کاترین دو مدیسی و ماری دو مدیسی) و چندین کاردینال کلیسای رومی از آن برخاستند. افراد این خاندان همچنین مدتی کوتاه (1516-1521م) بر دوکنشین اوربینو حکومت کردند (مصاحب، 1381: 3/2722-2723؛ (Encyclopædia Britannica, Medici family).
برآمدن خاندان مدیچی در فلورانس مصادف بود با پیروزی طبقهٔ سرمایهدار بر صنعتگران و بازرگانان صنفی. تا سال 1532م قانون اساسی دموکراتیک فلورانس در ظاهر حفظ میشد ولی در حقیقت خاندان مدیچی بدون آنکه مقام رسمی دائم داشته باشند، اختیار حکومت را در دست داشتند. هنگامی که نفوذ و اعتبار آنان در اوایل قرن 15م شروع شد، فلورانس بیشترِ دوران باشکوه رنسانس را پشت سر گذاشته بود. با این حال آزادگی و بلندنظری بسیاری از اعضای خاندان مدیچی که مشوقان پرشور هنر و ادبیات و علم بودند سبب شد که فلورانس صاحب عظیمترین گنجینه فرهنگ اروپا از زمان آتنِ عصر پریکلس (Pricles) دولتمرد یونانی (495-429قم) شود.
فلورانس امروزی، تا حد زیادی مدیون خاندان مدیچی است. این شکوفایی فرهنگی با توسعه عظیم و ترقی روزافزون اقتصادی و نیز وسعت ارضی که در قرن 16م به اوج خود رسید همراه بود. حکومت این خاندان، گرچه دشمنانش آن را به ظالمانه بودن متهم میکردند، در ابتدا اغلب عادلانه و همراه با آزادی دینی و فکری بود ولی در قرن 17 و 18 میلادی، احمقانه و متعصبانه شد (مصاحب، 1381: 3/2723).
کوزیمو دِ مدیچی (Cosimo de’ Medici) در سال 1439م آکادمی افلاطونی را تأسیس کرد. جایی که در آن آثار کلاسیک تدریس میشد. در دوران لورنزو دِ مدیچی (Lorenzo de’ Medici)، این آکادمی یکی از مهمترین مراکز دانش ایتالیا شد (کوریک، 1382: 22).
5. اختراع ماشین چاپ
یافتههای باستانشناسان و لوحهای کشف شده در جیرفت نشان میدهد که از حدود پنج هزار سال قبل، خطی ابتدایی که پژوهشگران تا کنون موفق به خواندن آن نشدهاند در ایران رواج داشت. در همین زمان، در مصر خط هیروگْلیف (hieroglyph) به کار میرفت که پس از کشف سنگ رُزِتا (Rosetta Stone) یا سنگ رَشید در سال 1799م در مصر، ژان فرانسوا شامپولیون (Jean-François Champollion) تاریخدان فرانسوی (1790-1832م) با رمزگشایی آن، موفق به خواندن این خط باستانی مصریان شد.
مرحله بعدی تکامل خط، اختراع الفبا بود. پیدایش الفبا در نتیجه دو دستاورد مهم بوده است. نخستین گام را گروهی از سامیزبانان، شاید فنیقیها، که در ساحل شرقی دریای مدیترانه میزیستند، بین 1700 تا 1500 پیش از میلاد برداشتند که به نام الفبای سامی شمالی معروف است. آنان یک سامانه نوشتاری صامت ابداع کردند. دومین قدم، از آنِ یونانیان بود. آنان در سالهای بین 800 و 700 پیش از میلاد، این الفبا را آموختند و با ایجاد تغییراتی در آن و از جمله افزودن حروف صدادار، الفبایی کارآمد ایجاد کردند (Encyclopædia Britannica, Alphabet, Rosetta Stone).
با گسترش الفبا در دیگر مناطق، «نوشتن» به یکی از مهمترین ارکان پیشرفت انسان بدل شد زیرا آدمی میتوانست معلومات و خواستهای خود را بهدقت در متنی بگنجاند و آن را به اطلاع خواننده برساند. با یکپارچه و مجلد شدن نوشتهها نیز کتاب پدید آمد.
تکثیر کتاب، چند هزار سال به صورت دستی انجام میشد تا آنکه یوهانِس گُوتنبرک (Johannes Gutenberg)، مخترع آلمانی، در حدود سال 1450 میلادی، ماشین چاپی را که حروف جداگانه داشت اختراع کرد و تولید و انتشار کتاب سرعتی وافر یافت. کتابهای چاپی اولیه، بزرگ و حجیم و گران بودند و تنها افراد متمول میتوانستند آنها را تهیه کنند.
اما در اواخر قرن پانزدهم میلادی، ابداع حروف کوچکتر سبب شد تا کتابهای کوچکتر و ارزانتر منتشر شوند. ناگهان کتابهایی که بعضی از آنها در قطع جیبی چاپ شده بود و مردم میتوانستند آنها را همه جا به همراه ببرند، در دسترس همگان قرار گرفت و سرعت انتشار دانش کلاسیک و اندیشههای انسانگرایی را به طور چشمگیری افزایش داد.
اما چه کسانی کتابهایی را که بهتازگی در مورد علم دوران باستان و مفاهیم انسانگرایی چاپ شده بود میخواندند؟ بر خلاف قرون وسطی (از قرن 5 تا قرون 13 و 14 و 15 میلادی) که تنها روحانیان و عده اندک دیگری سواد خواندن داشتند، در دوران رنسانس، خوانندگانِ کتابها در تمام طبقات اجتماعی جای داشتند. علاوه بر دانشمندان و دانشآموزان، اشراف و بازرگانان و فروشندگان نیز کتاب میخواندند. هم مردان و هم زنان میتوانستند کتاب بخوانند. در واقع در اواسط قرن شانزدهم میلادی، نیمی از مردم لندن تا حدی سواد خواندن و نوشتن داشتند.
میزان سواد در سایر شهرهای اروپا نیز تا حدی مشابه لندن بود. با زیاد شدن و در دسترس قرار گرفتن کتابها، افراد بیشتری امکان خواندن و نوشتن را یافتند. حتی قبل از اختراع چاپ، در اروپا میزان باسوادی رو به افزایش بود. اشراف، سواد را به منزله تأثیر تمدن مینگریستند و آنهایی که توانایی خواندن و نوشتن داشتند، اغلب در دربار بیشتر پیشرفت میکردند.
طبقه متوسط که تازه ظهور کرده بود، سواد را ابزاری باارزش برای اداره تجارت که نیازمند نوشتن گزارش و ثبت اسناد بود، میدانست. در اواخر قرن پانزدهم میلادی، اصناف خواستار این شدند که شاگردانشان سواد خواندن و نوشتن داشته باشند. سواد تا حد زیادی ویژگی شهرنشینی بود و به جز اشراف، عدهٔ کمی در روستاها خواندن فرامیگرفتند؛ چرا که هنوز برای کارهای کشاورزی داشتن سواد ضروری نبود. با این حال در اغلب روستاها حداقل یک نفر باسواد وجود داشت تا کتابهایی را که از کتابفروشان دورهگرد میخریدند برای همهٔ مردم با صدای بلند بخواند (کوریک، 1382: 14-16).
نیاز به برخورداری از توانایی خواندن و نوشتن سبب افزایش مدارس شد. مدارس ابتدایی در سراسر اروپا تأسیس شدند و دختران و پسران در آنها تحصیل کردند. در این مدارس خواندن، نوشتن، حساب، تاریخ، جغرافی، تعلیمات دینی تدریس میشد. در صورت تمایلِ والدین، پسران میتوانستند تحصیلات تکمیلی شامل زبان لاتین، فلسفه، حقوق را در مدارس متوسطه و دانشگاهها بگذرانند.
این مباحث را بهندرت آموزگاران خصوصی به دختران تعلیم میدادند. طبقه متوسط اغلب از مدارس رسمی استفاده میکرد. فرزندان طبقه اشراف اغلب در خانه آموزش میدیدند، در حالی که فقرا و کارگران و رَعایا به مدرسه نمیرفتند زیرا نمیتوانستند مخارج آن را تأمین کنند. گرچه عدهای از آنان به مدارس خیریه کلیساها میرفتند (کوریک، 1382: 16-17).
6. سقوط قسطنطنیه و انتقال آثار یونانی به ایتالیا
در29 مه 1453م سلطان محمد دوم (1432-1481م)، پادشاه عثمانی، با شکست دادن کنستانتین یازدهم (Constantine XI Palaiologos)، آخرین امپراتور روم شرقی (بیزانس)، شهر قسطنطنیه (استانبول) را که پایتخت حکومت وی بود فتح کرد (Encyclopædia Britannica, Fall of Constantinople). برخی، این تاریخ را پایان قرون وسطی و آغاز رنسانس میدانند.
امپراتوری بیزانس در واقع ادامه نیمه شرقی امپراتوری رُم بود که در طی قرون وسطی حاکمیتش ادامه داشت. زبان رسمی این امپراتوری، یونانی بود. کتابخانههای بیزانس حاوی بسیاری از آثار یونانی بود؛ آثاری که در غرب از بین رفته بودند. پس از پیروزی ترکهای عثمانی بر امپراتوری روم شرقی، بسیاری از بیزانسیها در گریز از ترکها و در جستوجوی جایی امن، به غرب گریختند.
این آوارگان که رونوشتهایی از دستنوشتههای اصلی یونانی همراه داشتند، در جایگاه دانشمندان و آموزگاران یونانی شروع به کار کردند. ویل دورانت، مورخ معروف مینویسد: دانشمندان یونانی (بیزانسی) ... قسطنطنیه را ترک کردند ... و در واقع به مانند حاملِ جوانهٔ آثار کلاسیک عمل کردند، به این ترتیب ایتالیا سال به سال یونان را بهتر و بیشتر میشناخت (کوریک، 1382: 14).
7. کشف قاره آمریکا و دیگر اکتشافات جغرافیایی
کریستف کلمب یا کریستوفر کلمبوس (Christopher Columbus) کاشف و دریانورد ایتالیایی (1451-1506م) در 12 اکتبر 1492م قدم به ساحل باهاما گذاشت و قاره آمریکا به دنیای قدیم معرفی شد. البته او که در جستوجوی یافتن راه نزدیکتر به هند بود، تصور میکرد به هند رسیده است و تا پایان عمرش نیز در این پندار نادرست بود.
کشف آمریکا یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ محسوب میشود و پیامدهای علمی و فرهنگی و اقتصادی آن بر کل دنیا اثر گذاشت. اکتشافات دریایی برای یافتن سرزمینهای جدید رونق گرفت و حکومتهای اروپایی بر سر تسلط بر جزایر و کشورهای دوردست و کسب ثروت از سرزمینهای جدید، به رقابت پرداختند. چنین سفرهای دور و درازی مستلزم داشتن کشتیها و ابزارهای مناسب و نقشههای دقیق بود که تحقق این اهداف موجب رشد چشمگیر علم و صنعت شد.
یکی از پیامدهای این اکتشافات، افزایش ثروت حکومتهای اروپایی بود که بخشی از درآمدهایِ به دست آمده، صرف تأسیس دانشگاه و حمایت از علم و فناوری میشد.
نتیجه
انقلاب علمی و دوران رنسانس برای اروپاییان، عصر جدیدی بود سرشار از کامیابیهای عظیم. بسیاری از افراد با ژان فرانسوا فرنل (Jean François Fernel)، پزشک فرانسوی (1497-1558م)، و استاد دانشگاه پاریس موافق هستند. او در سالهای اول سده 1500م نوشت:
جهان چرخید. یکی از بزرگترین قارههای زمین کشف شد ... صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت در روش جنگ انقلابی پدید آورد. دستنوشتههای باستانی احیا شد ... اینها همگی گواه پیروزی عصر جدید هستند (کوریک، 1382: 11؛ مصاحب و همکاران، 1381: 2/1884).
منابع
1.بَریمانی، جلال، 1370، تاریخ روابط پزشکی ایران و فرانسه، مؤلف، چ1، 260ص.
2.دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، وبگاه، http://www.cgie.org.ir.
3.دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، نرمافزار، نسخه 5، دانشگاه تهران.
4.سارتن، جرج، 1383، مقدمه بر تاریخ علم، 4 ج در 6 مجلد، ترجمه: غلامحسین صدری افشار، علمی و فرهنگی، چ 2، تهران.
5.سیاهپوش، سید ابوتراب، 1392، بررسی برخی از عناصر سنتهای علمی اسلامی در قرون میانه و تداوم آنها تا آغاز رنسانس علمی (قرن 4 تا 8ق/ 10 تا 14م)، جامعهپژوهی فرهنگی، سال چهارم، ش 4.
6.صدری افشار، غلامحسین، حَکَمی، نسرین، حَکَمی، نسترن، 1392، فرهنگ فارسی اَعلام، فرهنگ معاصر، ویراست دوم، چ 2، تهران.
7.کانر، کلیفورد دی، 1395، تاریخ علم مردم، ترجمه: حسن افشار، ماهی، چ 2، تهران.
8.کوریک، جیمز آ. (James A. Corrick)، 1382، رنسانس، ترجمه: آزیتا یاسایی، ققنوس، چ 2، تهران.
9.مصاحب، غلامحسین، و همکاران، 1381، دایرةالمعارف فارسی، 3 ج، شرکت سهامی کتابهای جیبی، وابسته به امیرکبیر، چ 3، تهران.
10.هارتدیویس، آدام، 1395، دایرةالمعارف مصور تاریخ جهان، ترجمه: الهام شوشتریزاده، سایان، چ 1، تهران.
11. Encyclopædia Britannica, Ultimate Referenc
Suite, Version: 2015; https://www.britannica.com
**گروه ایرنا مقاله
از: شهاب رویانیان، خبرنگار ایرنا، دفتر نوشهر
پژوهشم**1885**2040**1654
البته این بازه زمانی شاید طولانیتر از آن باشد که بتوان اسمش را انقلاب گذاشت اما هرچه بود، طرز فکر انسان را درباره دنیای اطراف دگرگون کرد. آنچنانکه ریچارد وستفال (Richard S. Westfall) زندگینامهنویس و تاریخنگار علم (1924-1996م) میگوید: انقلاب علمی، مهمترین واقعه تاریخ غرب بود (کانر، 1395: 253).
بزرگترین و تأثیرگذارترین دانشمندان دوره انقلاب علمی، چنین نام برده میشوند:
لئون باتیستا آلبرتی (Leon Battista Alberti)، معمار و انسانگرای ایتالیایی (1404-1472م)، لئوناردو داوینچی (Leonardo da Vinci) نقاش و طراح و مجسمه ساز و معمار و مهندس ایتالیایی (1452-1519م)، نیکلاس کوپرنیک (Nicolaus Copernicus) اخترشناس لهستانی (1473-1543م)، ویلیام گیلبرت (William Gilbert) دانشمندِ مغناطیسشناس انگلیسی (1544-1603م)، تیکو براهه (Tycho Brahe) اخترشناس دانمارکی (1546-1601م)، فرانسیس بیکن (Francis Bacon) دولتمرد و فیلسوف انگلیسی (1561-1626م)، گالیلئو گالیله (Galileo Galilei) فیلسوف طبیعی و اخترشناس و ریاضیدان ایتالیایی (1564-1642م)، یوهانس کپلر (Johannes Kepler) اخترشناس آلمانی (1571-1630م)، رنه دکارت (René Descartes) ریاضیدان و دانشمند و فیلسوف فرانسوی (1596-1650م)، آیزاک نیوتن (Isaac Newton)، فیزیکدان و ریاضیدان انگلیسی (1643-1727م).
آلبرتی را مرد جهانی رُنسانس و داوینچی را انسان نمادین و غول عصر رُنسانس میدانند. ولی یکی از نقاط عطف تاریخ علم، سال 1543م یعنی 24 سال پس از مرگ داوینچی محسوب میشود. در این سال کتاب گردش اجرام آسمانی اثر «کوپرنیک» در باب خورشید مرکزی منتشر و زمینه برای فروریختن هیأت بطلمیوسی که مبتنی بر زمینمرکزی بود فراهم شد.
رخداد علمی بسیار مهم دیگر که در همین سال روی داد، انتشار هفت کتاب در ساختار بدن انسان نوشته «آندرئاس وسالیوس» (Andreas Vesalius) پزشک فِلاندِری/بلژیکی (1514-1564م) بود که تصاویر بسیار دقیقی در کالبدشناسی داشت و تأثیر زیادی بر دانش پزشکی گذاشت.
اما با وجود نقش مؤثر دانشمندان مذکور، از آنجا که علم، «فرایند» است نه «فراورده»، باید گفت به بار نشستن تلاشهای این دانشمندان بزرگ، ریشهها و زمینههایی داشت که بدون آنها، فعالیت علمی آنان به نتیجهٔ مطلوب نمیرسید و یا از اساس به وجود نمیآمد.
در زیر، مهمترین عللِ زمینهساز انقلاب علمی در غرب، معرفی میشود.
1. جنگهای صلیبی و آشنایی اروپاییان با علوم و فنون مسلمانان
مسلمانان با الهام از دین جدید خود، پایههای یک امپراتوری اسلامی را که در نهایت با رم باستان رقابت میکرد، بنیان گذاشتند. قرآن، کتاب مقدس اسلام، بهویژه از طبیعت به صورت هنر خداوند ستایش کرده است. تماس مسلمانان با ریاضیات هندی و احتیاج به نجوم موجب مطالعه در حساب و هندسه شد.
بنابراین، نوشتههای یونانیان ترجمه و به این ترتیب علم قدیم از فرهنگ قدیم به فرهنگ اسلامی منتقل شد. پزشکی یونان، نجوم یونان و اخترفیزیک و ریاضیات یونانی و همچنین آثار بزرگ فلسفی افلاطون و بهویژه ارسطو در اواخر قرن نهم میلادی در اسلام رایج شده بود.
البته مسلمانان به ترجمه آثار یونانی اکتفا نکردند و در آن متوقف نشدند بلکه انتقاد و نوآوری هم کردند. اخترشناسی و اختربینی اسلامی با احداث رصدخانههای بزرگ نجومی، مشاهدات دقیقی را ممکن میکرد که مغایر با پیشبینیهای بطلمیوسی بود.
اعداد برای متفکران اسلامی جذاب بود و این شیفتگی، انگیزهای برای ایجاد جبر و مطالعه توابع جبری شد. در سال 1085م شهر «تولدو» (Toledo) در مرکز اسپانیا با یکی از بهترین کتابخانههای اسلامی، به دست مسیحیان افتاد. در میان اشغالگران، راهبان مسیحی هم بودند که بهسرعت شروع به ترجمه آثار باستانی به لاتین کردند.
در اواخر قرن 12م بسیاری از میراث باستانی دوباره در دسترس غرب لاتین قرار گرفت (Encyclopædia Britannica, science, history of).
نخستین نفوذ و تأثیر مهم مسلمانان در اروپا بعد از فتح اَندَلُس/اَندُلُس (شبهجزیره ایبری) رخ داد. موسی بن نُصَیر، حاکم اموی اِفریقیه و مغرب، غلام خود طارق بن زیاد را به جنگ اروپاییان فرستاد و طارق با 7000 سرباز در ماه رجب و یا شعبان 92ق (آوریل-مه 711م) وارد اسپانیا شد و تا قلب این کشور پیش رفت. حکومت مسلمانان در اندلس (اسپانیا و پرتغال امروزی) تا 2 ربیعالاول 897ق (3 ژانویه 1492م) که «گرانادا» (غَرناطه) به دست مسیحیان تسخیر شد ادامه داشت.
مسلمانان در دوره حکومت خود در اسپانیا در نشر تمدن اسلامی کوشیدند و تمدنی درخشان با شهرهای آباد و کشاورزی و صنایع منظم و معماری پرشکوه، همچون کاخ اَلحَمراء در گرانادا به وجود آوردند و بدین وسیله تمدن اسلامی و قسمت مهمی از علم و ادب یونان از طریق اسپانیا به اروپای غربی انتقال یافت. دانشمندانی چون ابنرشد و موسی بن میمون سهم عمدهای در شکلگیری فلسفه مَدرَسی مسیحی داشتند (مصاحب و همکاران، 1381: 1/266).
اما آشنایی گسترده اروپاییان با علوم اسلامی، به شهر بیتالمقدس و جنگهای صلیبی مربوط میشود.
بیتالمقدس یا قدس (اورشلیم) که برای یهودیان و مسیحیان و مسلمانان شهری مقدس است، پیش از کعبه، قبله مسلمانان بود و در سال 15 و یا 16 هجری قمری (قرن هفتم میلادی) به دست مسلمانان فتح شد. با این حال مسیحیان تا مدتها آزادانه به مکانهای زیارتی این شهر رفت و آمد میکردند. در اوایل قرن 11م (اواخر قرن چهارم هجری قمری) ابوعلی منصور معروف به الحاکم بامرالله (حکومت: 386-411ق) ششمین خلیفه فاطمی مصر، به آزار مسیحیان پرداخت و اگرچه بعد از مرگ وی این وضع تخفیف یافت، از تیرگی روابط مسلمانان و مسیحیان نکاست و برآمدن سلجوقیان بر آن افزود.
در سال 463ق/1070م اَتسِز، از سران ترکمنها، بیتالمقدس را گرفت. کمی بعد اَلْبارسلان، دومین پادشاه سلجوقی (حکومت: 455-465ق) در ذیقعده 463ق و در نبرد معروف مَلازْگِرد، رومانوس چهارم (Romanus IV Diogenes)، امپراتور بیزانس (روم شرقی) را مغلوب و اسیر کرد. سلجوقیان پس از مستولی شدن بر بیتالمقدس، راه زیارت مسیحیان را بستند و به علاوه، امپراتوری بیزانس در معرض تهدید آنان قرار گرفت. در اواخر قرن 11م آلکسیوس اول (Alexios I Komnenos)، امپراتور بیزانس، از مسیحیان مغربزمین برای مقابله مسلمانان استمداد کرد. آنچه جنگ را برانگیخت، دعوت پاپ اوربان/اوربانوس دوم (Urban II) از مسیحیان اروپا برای گرفتن بیتالمقدس از مسلمانان بود.
البته جاهطلبی اشراف اروپا و طمع آنان به ثروت و زمینهای حوزه اسلامی و همچنین شوق سفر و ماجراجویی رَعایایی که از ظلم اشراف به تنگ آمده بودند نیز تأثیر زیادی در شروع جنگ داشت. در نتیجه، جنگهای صلیبی آغاز شد که نخستینش در سال 1095م و آخرینش در سال 1291م بود. در نخستین جنگ، مسیحیان پیروز و در 13 شعبان 492ق/ 5 ژوئیه 1099م قدس را تسخیر و ساکنان را بیرحمانه قتل عام کردند.
بیتالمقدس تا سال 583ق/ 1187م در دست صلیبیان بود و در این سال، صلاحالدین ایوبی (532-589ق)، مؤسس سلسله ایوبیان، شهر را بی آنکه کشتاری به راه اندازد بازپس گرفت. از آن پس در اغلب جنگهای صلیبی، مسلمانان پیروز شدند (دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، بیتالمقدس؛ مصاحب و همکاران، 1381: 1/197، 482-483، 763-764، 828، 2/2843؛ Encyclopædia Britannica, Crusades).
جنگهای صلیبی موجب رونق تجارت و تحول اقتصاد در اروپا شد. سربازانی که از این جنگها بازمیگشتند همراه خودشان ادویه و ابریشم و سایر فراوردههای تجملی را از غرب آسیا به اروپا آوردند (کوریک، 1382: 10).
پیشرفتهای پزشکی مسلمانان و ترقیات آنان در شناخت گیاهان و تولید دارو، توجه اروپاییان را جلب کرده بود. طی این مبادلات، اروپاییان اولین بار با کاغذ و باروت و قطبنما و طریقه ساخت و کاربرد آنها آشنا شدند و به همراه این گونه کالاها، واژهها و اصطلاحات زیادی را از تمدن اسلامی اقتباس کردند. از میان نوشتههای مسلمانان، کتابهای فلسفی، پزشکی، داروسازی، نجوم، جغرافیا، ریاضیات بیشتر مورد توجه بود. تعدادی از این کتابها از جمله آثار فارابی (259-339ق) و ابنسینا (370-428ق) به زبان لاتین که زبان علمی و دینی اروپا در قرن وسطی بود، ترجمه شد.
پاپ کلمان پنجم (Clément V) در تاریخ 8 سپتامبر 1309م بر طبق پیشنهاد پزشکانش، طی فهرستی دستور داد چه کتابهایی از کدام پزشکان در دانشکده پزشکی مونپلیه (Montpellier) در فرانسه تدریس شود. این فهرست شامل نام و آثاری از بُقراط، جالینُوس، رازی، ابنسینا، حُنَین بن اسحاق، قُسطَنطین آفریقایی بود (بریمانی، 1370: 86، 88).
همچنانکه مشاهده میشود، اغلب این دانشمندان، اهل سرزمینهای اسلامی بودند.قانون، نوشته ابنسینا، مهمترین کتاب پزشکی اجباری در فرانسه بهویژه در مونپلیه بود. این کتاب تا سال 1909م در دانشکده پزشکی بروکسل، با نام «طب ابنسینا» تدریس میشد (بریمانی، 1370: 89).
جرج سارتُن (George Sarton)، شیمیدان و تاریخدان بلژیکی – آمریکایی (1884-1956م) و پایهگذار رشتهٔ «تاریخ علم»، دربارهٔ ابنسینا میگوید:
جامعالعلوم، فیلسوف، طبیب، ریاضیدان، منجم، پرآوازهترین دانشمند اسلام و یکی از مشهورترین دانشمندانِ همه ملتها و کشورها و اعصار؛ کسی که میتوان گفت فکرش مظهر اوج فلسفه قرون وسطی است (سارتن، 694-695).
حتی پاپ ژان بیست و یکم (John XXI) که پزشک و دانشآموختهٔ دانشکده پزشکی مونپلیه بود و در سال 1276م به مقام پاپی رسید، از مترجمان آثار پزشکان ایرانی، از جمله یُوحَنّا بن ماسُویه (حدود 163 یا 172-243ق/780 یا 788-857م)، به شمار میرود (بریمانی، 1370: 91؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ابنماسویه).
اهمیت کتابهای فاخر تمدن اسلامی برای اروپاییان به قدری زیاد بود که کلیفورد د. کانر (Clifford D. Conner) تاریخنگارِ علم (1941م، نیوجرسی، آمریکا) و عضو هیأت علمی دانشکدهٔ مطالعات حرفهای دانشگاه نیویورک مینویسد:
مدرسانِ طب و پزشکانِ اشرافیِ اوایلِ عصرِ جدیدِ اروپا، نوشتههای ابنسینا و رازی را عملاً وحیِ مُنزَل میدانستند (کانر، 1395: 169).
آشنایی اروپاییان با کتابها و روشهای علمی دانشمندان مسلمان موجب شد آنان نیز در شیوههای علمآموزی خود تغییر ایجاد کنند.
«آدلاردِ باثی» (Adelard Of Bath)، فیلسوف و ریاضیدان قرن دوازدهم میلادی، در بحثی مرتبط با سهم یونانیان و عربها در عقلگرایی انسانگرایانه، در پاسخ به سؤال شخصی سنتگرا و در مذمت اکتفای صرف به نوشتههای دیگران میگوید:
راست این که من از استادان عربم [=مسلمانم] آموختهام که عقل را راهنمای خود قرار دهم، حال آن که شما بدین خرسندید که مثل یک اسیر، زنجیر یک مرجع اخلاقی را به گردن داشته باشید .مرجع اگر زنجیر نیست چیست؟ همچنانکه حیوانات زبانبسته به زنجیر بستهاند و نمیدانند چرا و کجا میروند و خشنودند که به ریسمانی بستهاند که در امان نگه میداردشان، اغلبِ شما نیز زندانیانِ زودباوریِ حیوانیِ خویشید و اجازه میدهید که مرجعیت آنچه رویِ کاغذ آمده شما را در غل و زنجیر به سوی باورهای زیانبار بکشاند (سیاهپوش، 1392: 59).
یکی از این تأثیرات، آشنایی اروپاییان با اعداد هندی–عربی بود. در مراودات تجاری اطراف مدیترانه و ممالک بربر (در شمال آفریقا)، تجار ایتالیایی با دستگاه شمارش هندی – عربی و طرز محاسبه با آن آشنا شدند. لئوناردویِ پیسایی (Leonardo of Pisa) ریاضیدان ایتالیایی (حدود 1170-پس از 1240م) که در مستعمره تجاریِ پیساییِ بوجا (بوژی)، بجایه [Bejaia] در الجزایر کنونی، بزرگ شده بود، این روش جدید حساب را از استادی عرب آموخت. او متقاعد شد که اعداد جدید و روش کار آنها به مراتب بهتر از اعداد رومی رایج در اروپا است.
لئونارود، مشهور به فیبوناتچی (Fibonacci)، ... مبشر این دانش جدید شد و افکارش را در سال 1202م در کتابی به نام لیبر آباکی (کتاب چرتکه/Liber abaci) منشر کرد. ... کتاب و پیام آن ... با اقبال بازرگانان پیسا/پیزا (Pisa) و جنووا (Genova) و ونتسیا/ونیز (ایتالیایی:Venezia، انگلیسی: Venice، فرانسوی: Venise) روبهرو شد و چیزی نگذشت که نمادهای هندی-عربی جانشین اعداد رومی در دفاتر حساب شدند و چرتکه جای قلم و دوات را گرفت (کانر، 1395: 259-260).
2. پیدایش انسان گرایی
انسانگرایی، نظام آموزشی و روش تحقیقاتیای است که در قرن 13 و 14 میلادی در شمال ایتالیا ایجاد شد و بعد از آن در اروپا و انگلستان گسترش یافت. این اصطلاح به طور متداول به انواع اعتقادات و روشها و فلسفههای غربی که تأکید اصلی بر انسان دارد اطلاق میشود (Encyclopædia Britannica, Humanism).
انسانگرایی، جنبش فکری مهم عصر نوزایی (رنسانس) بود و به جای آموزههای مسیحیِ فروتنی در برابر مراجع علم و اطاعت از آنها که رکن کلیسای سدههای میانه بود، بر «خرد و منزلت انسان» تأکید میکرد. جیووانی پیکو دلا میراندُلا (Giovanni Pico della Mirandola) دانشمند و فیلسوف ایتالیایی (1463-1494م) در 1489م این نگرش را در«خطابهای در باب منزلت انسان» خود، که مقدمهای بر 900 رساله درباره مذهب و فلسفه است، ثبت کرده است. انسانگراهای عصر نوزایی، که از کودکی زبانهای لاتین و یونانی میآموختند و اغلب عبری و عربی هم میدانستند، آثار نویسندگان کلاسیک را درباره شعر، دستور زبان، فن خطابه، اخلاق، به زبانهای اصلی مطالعه میکردند (هارتدیویس، 1395: 159؛ Encyclopædia Britannica, Mirandola).
انسانگرایان به جای موضوعات روحانی و الهی، بیش از هر چیز، مسائل انسانی را در نظر میگرفتند. اگرچه انسانگرایی بر نوع بشر تأکید و تمرکز داشت، پیروان این مکتب وجود خدا را انکار نمیکردند و بین انسانگرایی و مسیحیت تضادی نمیدیدند. در واقع، بسیاری از پیشگامان انسانگرایی در دوره رنسانس، خود جزء روحانیان کلیسای کاتولیک بودند. از نظر انسانگرایان، خداوند امر مسلمی بود و آنها به بررسی انسان و ظرفیتها و اعمال و دستاوردهای او میپرداختند (کوریک، 1382: 13، 14).
انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد. دو عامل عمده، علاقه و اشتیاق به مطالعات کلاسیک را برانگیخت؛ اشتیاقی که در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در ایتالیا جریان داشت. اولین عامل، وجود بقایای امپراتوری روم در ایتالیا بود که سبب میشد دانشپژوهان ایتالیایی که به منبع جذاب باستانی دسترس داشتند، مجذوب و مفتون دوران گذشته شوند. این تمایل، به جستوجو برای یافتن نوشتههای باقیمانده از دوران روم باستان منجر شد. عامل دوم، ورود آوارگان امپراتوری درهمشکستهٔ بیزانس بود که باعث ایجاد علاقه روزافزون به مطالعه آثار کلاسیک یونان شد (کوریک، 1382: 14).
قرن پانزدهم میلادی یکی از مهمترین دورانها از لحاظ کاوشهای تاریخی بود. در سراسر اروپا و غرب آسیا، محققان قفسههای غبارگرفته صومعهها و ساختمانهای عمومی قدیمی را جستوجو میکردند و گنجهایی در آن یافتند. این گنجها طلا و نقره نبود، بلکه دستنوشتههای یونانی و رومی بود.
در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون (Plato) فیلسوف یونانی (428/427-348/347قم)، مارکوس تولیوس سیسرو (Marcus Tullius Cicero) دولتمرد و نویسنده رومی (106-43قم)، سوفوکل (Sophocles) نمایشنامهنویس یونانی (حدود 496-4.6قم)، پلوتارک (Plutarch) زندگینامهنویس و نویسنده یونانی (46- پس از 119م) به دوران رنسانس رسید.
محققان که شاهزادگان و بازرگانان و سایر افراد توانگر از آنان حمایت میکردند، کارشان را بهخوبی انجام دادند. در سال 1500م آنها بهتقریب تمام متون باستانیای را که امروزه موجودند یافته بودند. گردآورندگان قدرتمند و متمولِ این دستنوشتهها برای نگهداری مجموعهٔ روبهافزایش خود، کتابخانههایی ساختند. این کتابخانهها کسانی را که به شناخت هر چه بیشتر افراد بزرگ و اندیشهها و هنر باستان علاقه داشتند، به خود جلب میکردند.
در واقع همین شناخت بود که سبب شکلگیری رنسانس شد. در بین اولین انسانگرایان میتوان از فرانچسکو پترارکا (Francesco Petrarca) دانشمند و شاعر ایتالیایی (1304-1374م) که به پترارک مشهور است نام برد. او که در میان افراد توانگر حامیانی داشت، یکی از گردآورندگان خستگیناپذیر و پرشور ادبیات کلاسیک بود (کوریک، 1382: 13، 17؛ Encyclopædia Britannica).
3. همهگیری طاعون و تضعیف کلیسا
درسالهای 1347 تا 1351 میلادی، همهگیری طاعون، معروف به مرگ سیاه (Black Death) موجب مرگ حدود 25 میلیون نفر، یعنی یکسوم و یا یکچهارم جمعیت آن زمان اروپا شد. این میزان تلفات، از تلفات هر نوع بیماری و جنگِ شناخته شده تا آن زمان بیشتر بود. این فاجعه، عواقب فراوانی به جای گذاشت. در کوتاهمدت، تجارت افت ناگهانی پیدا کرد و در درازمدت، به دلیل مرگ بسیاری از کارگران، زمینهای تحت کشت بهشدت کاهش یافت و به دلیل کمبود کارگر، دستمزدها زیاد شد. این تغییرات، طبقهبندیهای سفت و سخت اجتماعی را سست و لغزان کرد. کلیسای کاتولیک رم قدرت خود را تا حدی از دست داد زیرا مردم به عرفان (از نوع قرون وسطایی) روی آوردند (Encyclopædia Britannica, Black Death).
تضعیف کلیسا، راه را برای اندیشیدن و زندگی کردن، خارج از چارچوبهای کلیسایی فراهم کرد.
4. حاکمیت خاندان مدیچی در فلورانس و حمایت آنان از علم
خاندان مدیچی (Medici family) خاندانی ایتالیایی بود که در بیشتر سالهای 1434 تا 1737 میلادی، بهجز دو دوره کوتاه (از 1494 تا 1512 میلادی و از 1527 تا 1530 میلادی) در فلورانس و سپس توسکانا/توسکانی (ایتالیایی: Toscana، انگلیسی: Tuscany) حکومت کرد. این خاندان از طریق بازرگانی و بانکداری از گمنامی به ثروتی هنگفت دست یافت و از راه ازدواج، به خاندانهای بزرگ اروپا وصل شد.
علاوه بر این، با کسب عنوان مِهیندوک توسکانا در سال 1569م، سه پاپ (لئو دهم، کلمنس هفتم، لئو یازدهم که از یکی از شاخههای دوردست خاندان مدیچی بود) و دو ملکه فرانسه (کاترین دو مدیسی و ماری دو مدیسی) و چندین کاردینال کلیسای رومی از آن برخاستند. افراد این خاندان همچنین مدتی کوتاه (1516-1521م) بر دوکنشین اوربینو حکومت کردند (مصاحب، 1381: 3/2722-2723؛ (Encyclopædia Britannica, Medici family).
برآمدن خاندان مدیچی در فلورانس مصادف بود با پیروزی طبقهٔ سرمایهدار بر صنعتگران و بازرگانان صنفی. تا سال 1532م قانون اساسی دموکراتیک فلورانس در ظاهر حفظ میشد ولی در حقیقت خاندان مدیچی بدون آنکه مقام رسمی دائم داشته باشند، اختیار حکومت را در دست داشتند. هنگامی که نفوذ و اعتبار آنان در اوایل قرن 15م شروع شد، فلورانس بیشترِ دوران باشکوه رنسانس را پشت سر گذاشته بود. با این حال آزادگی و بلندنظری بسیاری از اعضای خاندان مدیچی که مشوقان پرشور هنر و ادبیات و علم بودند سبب شد که فلورانس صاحب عظیمترین گنجینه فرهنگ اروپا از زمان آتنِ عصر پریکلس (Pricles) دولتمرد یونانی (495-429قم) شود.
فلورانس امروزی، تا حد زیادی مدیون خاندان مدیچی است. این شکوفایی فرهنگی با توسعه عظیم و ترقی روزافزون اقتصادی و نیز وسعت ارضی که در قرن 16م به اوج خود رسید همراه بود. حکومت این خاندان، گرچه دشمنانش آن را به ظالمانه بودن متهم میکردند، در ابتدا اغلب عادلانه و همراه با آزادی دینی و فکری بود ولی در قرن 17 و 18 میلادی، احمقانه و متعصبانه شد (مصاحب، 1381: 3/2723).
کوزیمو دِ مدیچی (Cosimo de’ Medici) در سال 1439م آکادمی افلاطونی را تأسیس کرد. جایی که در آن آثار کلاسیک تدریس میشد. در دوران لورنزو دِ مدیچی (Lorenzo de’ Medici)، این آکادمی یکی از مهمترین مراکز دانش ایتالیا شد (کوریک، 1382: 22).
5. اختراع ماشین چاپ
یافتههای باستانشناسان و لوحهای کشف شده در جیرفت نشان میدهد که از حدود پنج هزار سال قبل، خطی ابتدایی که پژوهشگران تا کنون موفق به خواندن آن نشدهاند در ایران رواج داشت. در همین زمان، در مصر خط هیروگْلیف (hieroglyph) به کار میرفت که پس از کشف سنگ رُزِتا (Rosetta Stone) یا سنگ رَشید در سال 1799م در مصر، ژان فرانسوا شامپولیون (Jean-François Champollion) تاریخدان فرانسوی (1790-1832م) با رمزگشایی آن، موفق به خواندن این خط باستانی مصریان شد.
مرحله بعدی تکامل خط، اختراع الفبا بود. پیدایش الفبا در نتیجه دو دستاورد مهم بوده است. نخستین گام را گروهی از سامیزبانان، شاید فنیقیها، که در ساحل شرقی دریای مدیترانه میزیستند، بین 1700 تا 1500 پیش از میلاد برداشتند که به نام الفبای سامی شمالی معروف است. آنان یک سامانه نوشتاری صامت ابداع کردند. دومین قدم، از آنِ یونانیان بود. آنان در سالهای بین 800 و 700 پیش از میلاد، این الفبا را آموختند و با ایجاد تغییراتی در آن و از جمله افزودن حروف صدادار، الفبایی کارآمد ایجاد کردند (Encyclopædia Britannica, Alphabet, Rosetta Stone).
با گسترش الفبا در دیگر مناطق، «نوشتن» به یکی از مهمترین ارکان پیشرفت انسان بدل شد زیرا آدمی میتوانست معلومات و خواستهای خود را بهدقت در متنی بگنجاند و آن را به اطلاع خواننده برساند. با یکپارچه و مجلد شدن نوشتهها نیز کتاب پدید آمد.
تکثیر کتاب، چند هزار سال به صورت دستی انجام میشد تا آنکه یوهانِس گُوتنبرک (Johannes Gutenberg)، مخترع آلمانی، در حدود سال 1450 میلادی، ماشین چاپی را که حروف جداگانه داشت اختراع کرد و تولید و انتشار کتاب سرعتی وافر یافت. کتابهای چاپی اولیه، بزرگ و حجیم و گران بودند و تنها افراد متمول میتوانستند آنها را تهیه کنند.
اما در اواخر قرن پانزدهم میلادی، ابداع حروف کوچکتر سبب شد تا کتابهای کوچکتر و ارزانتر منتشر شوند. ناگهان کتابهایی که بعضی از آنها در قطع جیبی چاپ شده بود و مردم میتوانستند آنها را همه جا به همراه ببرند، در دسترس همگان قرار گرفت و سرعت انتشار دانش کلاسیک و اندیشههای انسانگرایی را به طور چشمگیری افزایش داد.
اما چه کسانی کتابهایی را که بهتازگی در مورد علم دوران باستان و مفاهیم انسانگرایی چاپ شده بود میخواندند؟ بر خلاف قرون وسطی (از قرن 5 تا قرون 13 و 14 و 15 میلادی) که تنها روحانیان و عده اندک دیگری سواد خواندن داشتند، در دوران رنسانس، خوانندگانِ کتابها در تمام طبقات اجتماعی جای داشتند. علاوه بر دانشمندان و دانشآموزان، اشراف و بازرگانان و فروشندگان نیز کتاب میخواندند. هم مردان و هم زنان میتوانستند کتاب بخوانند. در واقع در اواسط قرن شانزدهم میلادی، نیمی از مردم لندن تا حدی سواد خواندن و نوشتن داشتند.
میزان سواد در سایر شهرهای اروپا نیز تا حدی مشابه لندن بود. با زیاد شدن و در دسترس قرار گرفتن کتابها، افراد بیشتری امکان خواندن و نوشتن را یافتند. حتی قبل از اختراع چاپ، در اروپا میزان باسوادی رو به افزایش بود. اشراف، سواد را به منزله تأثیر تمدن مینگریستند و آنهایی که توانایی خواندن و نوشتن داشتند، اغلب در دربار بیشتر پیشرفت میکردند.
طبقه متوسط که تازه ظهور کرده بود، سواد را ابزاری باارزش برای اداره تجارت که نیازمند نوشتن گزارش و ثبت اسناد بود، میدانست. در اواخر قرن پانزدهم میلادی، اصناف خواستار این شدند که شاگردانشان سواد خواندن و نوشتن داشته باشند. سواد تا حد زیادی ویژگی شهرنشینی بود و به جز اشراف، عدهٔ کمی در روستاها خواندن فرامیگرفتند؛ چرا که هنوز برای کارهای کشاورزی داشتن سواد ضروری نبود. با این حال در اغلب روستاها حداقل یک نفر باسواد وجود داشت تا کتابهایی را که از کتابفروشان دورهگرد میخریدند برای همهٔ مردم با صدای بلند بخواند (کوریک، 1382: 14-16).
نیاز به برخورداری از توانایی خواندن و نوشتن سبب افزایش مدارس شد. مدارس ابتدایی در سراسر اروپا تأسیس شدند و دختران و پسران در آنها تحصیل کردند. در این مدارس خواندن، نوشتن، حساب، تاریخ، جغرافی، تعلیمات دینی تدریس میشد. در صورت تمایلِ والدین، پسران میتوانستند تحصیلات تکمیلی شامل زبان لاتین، فلسفه، حقوق را در مدارس متوسطه و دانشگاهها بگذرانند.
این مباحث را بهندرت آموزگاران خصوصی به دختران تعلیم میدادند. طبقه متوسط اغلب از مدارس رسمی استفاده میکرد. فرزندان طبقه اشراف اغلب در خانه آموزش میدیدند، در حالی که فقرا و کارگران و رَعایا به مدرسه نمیرفتند زیرا نمیتوانستند مخارج آن را تأمین کنند. گرچه عدهای از آنان به مدارس خیریه کلیساها میرفتند (کوریک، 1382: 16-17).
6. سقوط قسطنطنیه و انتقال آثار یونانی به ایتالیا
در29 مه 1453م سلطان محمد دوم (1432-1481م)، پادشاه عثمانی، با شکست دادن کنستانتین یازدهم (Constantine XI Palaiologos)، آخرین امپراتور روم شرقی (بیزانس)، شهر قسطنطنیه (استانبول) را که پایتخت حکومت وی بود فتح کرد (Encyclopædia Britannica, Fall of Constantinople). برخی، این تاریخ را پایان قرون وسطی و آغاز رنسانس میدانند.
امپراتوری بیزانس در واقع ادامه نیمه شرقی امپراتوری رُم بود که در طی قرون وسطی حاکمیتش ادامه داشت. زبان رسمی این امپراتوری، یونانی بود. کتابخانههای بیزانس حاوی بسیاری از آثار یونانی بود؛ آثاری که در غرب از بین رفته بودند. پس از پیروزی ترکهای عثمانی بر امپراتوری روم شرقی، بسیاری از بیزانسیها در گریز از ترکها و در جستوجوی جایی امن، به غرب گریختند.
این آوارگان که رونوشتهایی از دستنوشتههای اصلی یونانی همراه داشتند، در جایگاه دانشمندان و آموزگاران یونانی شروع به کار کردند. ویل دورانت، مورخ معروف مینویسد: دانشمندان یونانی (بیزانسی) ... قسطنطنیه را ترک کردند ... و در واقع به مانند حاملِ جوانهٔ آثار کلاسیک عمل کردند، به این ترتیب ایتالیا سال به سال یونان را بهتر و بیشتر میشناخت (کوریک، 1382: 14).
7. کشف قاره آمریکا و دیگر اکتشافات جغرافیایی
کریستف کلمب یا کریستوفر کلمبوس (Christopher Columbus) کاشف و دریانورد ایتالیایی (1451-1506م) در 12 اکتبر 1492م قدم به ساحل باهاما گذاشت و قاره آمریکا به دنیای قدیم معرفی شد. البته او که در جستوجوی یافتن راه نزدیکتر به هند بود، تصور میکرد به هند رسیده است و تا پایان عمرش نیز در این پندار نادرست بود.
کشف آمریکا یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ محسوب میشود و پیامدهای علمی و فرهنگی و اقتصادی آن بر کل دنیا اثر گذاشت. اکتشافات دریایی برای یافتن سرزمینهای جدید رونق گرفت و حکومتهای اروپایی بر سر تسلط بر جزایر و کشورهای دوردست و کسب ثروت از سرزمینهای جدید، به رقابت پرداختند. چنین سفرهای دور و درازی مستلزم داشتن کشتیها و ابزارهای مناسب و نقشههای دقیق بود که تحقق این اهداف موجب رشد چشمگیر علم و صنعت شد.
یکی از پیامدهای این اکتشافات، افزایش ثروت حکومتهای اروپایی بود که بخشی از درآمدهایِ به دست آمده، صرف تأسیس دانشگاه و حمایت از علم و فناوری میشد.
نتیجه
انقلاب علمی و دوران رنسانس برای اروپاییان، عصر جدیدی بود سرشار از کامیابیهای عظیم. بسیاری از افراد با ژان فرانسوا فرنل (Jean François Fernel)، پزشک فرانسوی (1497-1558م)، و استاد دانشگاه پاریس موافق هستند. او در سالهای اول سده 1500م نوشت:
جهان چرخید. یکی از بزرگترین قارههای زمین کشف شد ... صنعت چاپ بذر دانش را کاشت. باروت در روش جنگ انقلابی پدید آورد. دستنوشتههای باستانی احیا شد ... اینها همگی گواه پیروزی عصر جدید هستند (کوریک، 1382: 11؛ مصاحب و همکاران، 1381: 2/1884).
منابع
1.بَریمانی، جلال، 1370، تاریخ روابط پزشکی ایران و فرانسه، مؤلف، چ1، 260ص.
2.دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، وبگاه، http://www.cgie.org.ir.
3.دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، نرمافزار، نسخه 5، دانشگاه تهران.
4.سارتن، جرج، 1383، مقدمه بر تاریخ علم، 4 ج در 6 مجلد، ترجمه: غلامحسین صدری افشار، علمی و فرهنگی، چ 2، تهران.
5.سیاهپوش، سید ابوتراب، 1392، بررسی برخی از عناصر سنتهای علمی اسلامی در قرون میانه و تداوم آنها تا آغاز رنسانس علمی (قرن 4 تا 8ق/ 10 تا 14م)، جامعهپژوهی فرهنگی، سال چهارم، ش 4.
6.صدری افشار، غلامحسین، حَکَمی، نسرین، حَکَمی، نسترن، 1392، فرهنگ فارسی اَعلام، فرهنگ معاصر، ویراست دوم، چ 2، تهران.
7.کانر، کلیفورد دی، 1395، تاریخ علم مردم، ترجمه: حسن افشار، ماهی، چ 2، تهران.
8.کوریک، جیمز آ. (James A. Corrick)، 1382، رنسانس، ترجمه: آزیتا یاسایی، ققنوس، چ 2، تهران.
9.مصاحب، غلامحسین، و همکاران، 1381، دایرةالمعارف فارسی، 3 ج، شرکت سهامی کتابهای جیبی، وابسته به امیرکبیر، چ 3، تهران.
10.هارتدیویس، آدام، 1395، دایرةالمعارف مصور تاریخ جهان، ترجمه: الهام شوشتریزاده، سایان، چ 1، تهران.
11. Encyclopædia Britannica, Ultimate Referenc
Suite, Version: 2015; https://www.britannica.com
**گروه ایرنا مقاله
از: شهاب رویانیان، خبرنگار ایرنا، دفتر نوشهر
پژوهشم**1885**2040**1654
کپی شد