مرحوم شهید آیت الله مرتضی مطهری (که این روزها در سالگرد شهادت ایشان هستیم) را باید در زمره اندیشمندان بزرگی قرار داد که در حوزه اندیشه اسلامی تأثیری ژرف داشته اند؛ تأثیری که شاید با توجه به عمق، مدت زمان اثرگذاری و نیز گستره (به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی و اتکای آن بر آرای کلامی و فلسفی شیعه) کمنظیر باشد. شخصیت استاد شهید برای من، به عنوان محصّلی که با بخش وسیعی از آثار و افکار ایشان سروکار داشتهام، از جهات گونه گون ستودنی است.
نخست باید به دلباختگی و پایبندی ایشان به مبانی دینی اشاره کرد؛ بی شک مرحوم مطهری جهادگری دینی است و این امر در سطرسطر آن چه از ایشان بر جای مانده، به روشنی آشکار است. شاید این امر در آن روزگار خود یک ارزش به شمار میآمده است؛ لیکن اهمیت این پایبندی را وقتی با شناخت مجتهدانه ایشان همراه سازیم، بیشتر درمییابیم.
نکته مهم آن است که مرحوم مطهری در تعهد به مبانی دینی، از یک سو اصلاحگری دینی است (و به همین دلیل در مواردی چون کتاب مسئله حجاب و بحث اقتصاد اسلامی، با اعتراض برخی روحانیون سنتی مواجه میشود) و از سوی دیگر صلاح جامعه را در پایبندی به اساس روحانیت میداند. کافی است به کتاب حماسه حسینی مراجعه کنیم و در نقدهای ایشان بر قرائتهای بیضابطه از دین و آیینهای دینی دقیق شویم یا نقدهای ایشان را ـ که بعضاً با تندیهایی نیز همراه بوده است ـ بر برخی دیگر اندیشمندان آن عصر به یاد آوریم. همین امر دومین ویژگی ممتاز و متمایز مرحوم مطهری با دیگر مصلحان هم عصر است.
مرحوم مطهری را نمی توان متفکری دید که یکپارچه شور دینداری در سر دارد و شاید به همین دلیل برخی انقلابیون آن عصر به نقد وی پرداخته اند، بلکه در سیر آثار ایشان، شوری آمیخته با شناخت را به تماشا مینشینیم. به یاد آوریم که در دهه 30 و 40 علمگرایی، گفتمان غالب روزگار است و گروهی می کوشند تا هر چه دینی است، علمی ـ به معنای علوم تجربی ـ معنا کنند یا دهه 50، سالهای اوج گیری مبارزه در سایه اندیشه چپ است و بزرگانی در تلاشاند، تا مبارزه را اصل بنیادین اسلام بنمایانند؛ تا جایی که برخی گروهها به اندیشه سوسیالیسم اسلامی میرسند.
مرحوم مطهری در این سالها افزون بر آنکه تلاش دارد اسلام را در جامعه آن روز پاسخگو معرفی کند و مکتب تشیّع را از خرافه بپیراید و نیز خمودگی ناشی از قشریگرایی و تحجّر را به نقد در کشد، در برابر آنان که به نام دین، مانعی پیش روی جریان عدالتخواه و استبدادستیز بودند، می ایستد و همواره از التقاط دوری می جوید. انتقادات ایشان بر "ذرّه بیانتها" و "راه طی شده"، نمونهای از این دست است.
مرحوم مطهری به دلیل برخورداری از چارچوب فقهی ـ فلسفی خاص خود و نیز ریشههای دانشی که پیش از این آموخته، در تندبادهای جامعه گرفتار نمیشود. با این همه ایشان هرگز نقدهای خود را به آرمانخواهی گویندگان آن سخنان متوجه نمی سازد و همین سومین ویژگی مهم ایشان است.!
در آن سالها برخی به دلیل یک گفتار ناصواب، چنان بر امثال شریعتی تاختهاند که گویا کافری، تنها به قصد تخریب جامعه، گام برمیدارد؛ در حالی که نحوه تعامل مطهری با جوانان مسلمان و تحوّل خواه متفاوت است. ایشان درد دین را در این طیف ـ البته معمولاً ـ پذیرفته و برای اصلاح آنها می کوشد و همین نکته دقیق، مطهری را به روشنفکری دینی ارتقا میبخشد و این مسئله ای است که در بیشتر آثار ایشان خودنمایی میکند؛ مروری کوتاه بر کتاب علل گرایش به مادیگری، هر خوانندهای را بر این معنا آگاه میسازد.
با این وصف، شهید مطهری اسلام را تنها راه نجات جامعه میداند؛ لیکن برای اصلاح برداشتهای ناصواب سنتی از اسلام میکوشد و در این تلاش، هرگز از اصول اعتقادی خویش فاصله نمیگیرد؛ به عبارتی دیگر، در اجتهاد خویش، اصول محکم و تغییرناپذیری را مفروض میداند؛ اصولی که با دانش ژرف خویش به آن دست یافته و همین چهارمین ویژگی ایشان است.
بیشک استاد شهید، در حوزه فلسفه اسلامی، از عمیقترین شارحان فلسفه صدرایی است؛ البته شاید نتوان ایشان را مبتکر نظریاتی نو در فلسفه اسلامی دانست؛ ولی هرگز نمیتوان میزان تأثیر ایشان را در توسعه این علم و شیوع آن نادیده گرفت. بی تردید شرحهای ایشان بر منظومه، نشانگر فهم سالم و بیان بینقص آن بزرگوار است، چنان که شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم که آن را در جوانی نگاشتهاند، یکی از اثرگذارترین آثار در تبیین فلسفه صدرایی است.
افزون بر فلسفه، آنچه از ایشان با عنوان تفسیر یا در حوزه علم حدیث ـ مانند شرح ارزشمند ایشان بر نهج البلاغه ـ منتشر شده، اگرچه بعضاً برای مخاطب عام ارائه شده، ولی نشانگر آگاهی گسترده ایشان از مبانی دینی است. متأسفانه در فقه و اصول بحث منقّحی از ایشان در دست نیست و تنها رشحاتی از آن را میتوان در برخی کتابها همچون مسئله حجاب مشاهده کرد؛ با این همه و بر اساس همین مطالب و برخی ورود و خروجهای ایشان در سایر آثار، میتوان به توانمندی کافی ایشان در این علوم آگاهی یافت.
نکته حائز اهمیت آن است که مرحوم مطهری از معدود کسانی است که در حوزه کلام جدید ـ از قبیل مسائل زنان، رابطه ازادی و دین، مبانی کلامی اقتصاد و حجت دانستن عدالت به عنوان یکی از حجتهای اصولی، و همچنین ورود به مباحثی از قبیل ایمان و جبرگرایی تاریخی و ... ـ گام نهاده و در مواجهه با پرسشها، شجاعانه برداشتهایی نو را از متون و اصول ارائه کرده است. شاید در میان اندیشمندان برجسته مسلمان در قرنهای اخیر کمتر متفکری را بیابیم که به این اندازه در حوزههای جدیدِ علوم اسلامی تلاش و اجتهاد کرده باشد و همین مسئله پنجمین شاخصه مهم آن شهید است.
نقدهای ایشان را بر مارکسیسم به یاد آوریم؛ بارور ساختن مفهومی چون معقولات ثانی فلسفی ـ که بحثی در لابلای متون فلسفی است ـ به عنوان سلاح بیبدیل در مواجهه با فلسفههای مضاف غربی، یکی از این نمونههاست. ذهن مستقیم، تیزهوشی و نیز نظم و انضباط گستردهای که در آثار ایشان وجود دارد، همگی به این متفکر برجسته کمک می کرد تا بتواند به داشتههای فلسفه و کلام شیعه در مقیاس وسیع و در حوزههای نو، کارکردی جدید و تازه بدهد.
همین جا لازم است به یاد داشته باشیم که این تلاش به شجاعت و از خودگذشتگی بسیاری نیاز داشته است و ایشان را گاه آماج طعنهها و دشنامها می ساخته است.
ویژگی و شاخصه دیگری که شهید مطهری را از اقران خویش متمایز میسازد، گرفتار نشدن در فضای فلسفی است. با آنکه مرحوم مطهری اندیشمندی در حوزه فلسفه است و این حوزه ـ دست کم در میان فلاسفه اسلامی ـ با ورود به عرصه اجتماع و امور جزئی آن بیگانه است؛ با این همه ایشان «داستان راستان» مینویسد و به عنوان واعظ در شهر تهران به وعظ و خطابه میپردازد و در نهایت با مسائل مربوط به انقلاب اسلامی درگیر میشود و شاید همین مسئله عاملی است که از مطهری فیلسوفی روشنفکر میسازد، چراکه روشنفکر را شاید بتوان کسی دانست که درد جامعه خویش را میشناسد و در پی درمان است.
از دیگر وجوه ممیّزه مرحوم مطهری گرفتار نشدن در تکرار است. بسیاری بزرگان ـ به خصوص آنگاه که به وعظ و خطابه میپردازند ـ به تکرار در داشتههای خود دچار میشوند. اگر به کسانی که خارج از موطن اصلی هر علم زندگی میکنند نظری بیفکنیم، می ببینیم که آنها به دلیل آنکه دانشی فراتر از سطح مخاطبان خود دارند، معمولاً از تولید فکر جدید باز میمانند و به آنچه اندوختهاند، بسنده میکنند. البته بر آن نیستم که همه آثار شهید مطهری یکسان و همارزش است، بلکه بعضی خطابههای ایشان که نام علمی جدید بر آن نهادهاند ـ مثل فلسفه اخلاق ـ با آثار دیگر ایشان همسنگ نیست؛ ولی تنوع مباحث و نیز تلاش برای تولید مطالب جدید، از اموری است که در کلام و قلم مطهری هویداست. البته این مسئله را نباید از نظر دور داشت که ـ چنانکه شنیدهایم ـ مرحوم مطهری به کارگروهی چندان توجهی نداشته و بیشتر، حوزه مطالعاتی و پژوهشیِ شخصی داشته و شاید اگر امکانات انقلاب اسلامی با او همراه میشد، توان علمی او بیش از آنچه در دست است، بارور میشد.
هشتمین ویژگی استاد شهید ـ که برای هر خواننده آثار ایشان درسآموز است ـ بیادعایی ایشان در مطالب علمی است. تقریباً در هیچجا نمی توان از ایشان خودنمایی علمی دید که برای مثال نکتهای را یافته و آراسته اندیشه خویش به شمار آورد؛ به یاد آوریم که برخی با مدارج علمی پایینتر، چگونه خود را به سبب یافتن یا آراستن یک تفکر، شایسته تقدیر میدانند.
در پایان لازم میدانم با درود به روان پاک آن استاد شهید که به فرموده امام عظیم الشأن، پاره تن ایشان بود، و بیشک از زمره مبرّزترین شاگردان ایشان به حساب میآمد، از خدای متعال برای دستاندرکاران نشر آثار ایشان دوام توفیقات را آرزوی کنم؛ دوستانی که به حقّ تلاشی در خور تحسین و ارزشمند داشتهاند و با انتشار مجموعه آثار استاد شهید، کاری شایسته تقدیر انجام دادهاند. نیز لازم است از نقش برادر عزیزم جناب آقای دکتر علی مطهری و دیگر اعضای خانواده ایشان یاد کنم و برای ایشان نیز آرزوی سربلندی همیشگی داشته باشم.
سید حسن خمینی
اردیبهشت ماه 1391