روزی مثل همیشه پیاده از حرم مطهر حضرت معصومه علیها سلام، به سمت منزل می رفت، چند صفحه ای از یک کتاب قدیمی در دست داشت و غرق مطالعه بود به گونه ای که متوجه سلام بنده نشدند. پشت سر ایشان حرکت کردم و در بین راه به جای ایشان سلام افراد را پاسخ می دادم. به چهار راه شهدا رسیدیم. هنگام عبور و با نگاه به اطراف متوجه حضورم شد...
پایگاه خبری جماران؛ سید مهدی حسینی دورود در یادداشتی نوشت: در نخستین روزهای ورودم به قم، به دلیل نزدیکی مدرسه محل تحصیل، با منزل آیت الله حسن زاده آملی، با ایشان آشنا شدم و خیلی وقت ها از حرم تا منزل، ایشان را همراهی می کردم و نکته های ماندگاری از ایشان به خاطر می سپردم.
بعدها در لحظاتی که وقت فراغت ایشان و به تعبیر او زنگ تفریح بود به منزلشان می رفتم.
با مهر و مزاح در می گشودند، دقایقی نزد ایشان می نشستم و خارج می شدم.
روزی مثل همیشه پیاده از حرم مطهر حضرت معصومه علیها سلام، به سمت منزل می رفت، چند صفحه ای از یک کتاب قدیمی در دست داشت و غرق مطالعه بود به گونه ای که متوجه سلام بنده نشدند.
پشت سر ایشان حرکت کردم و در بین راه به جای ایشان سلام افراد را پاسخ می دادم. به چهار راه شهدا رسیدیم. هنگام عبور و با نگاه به اطراف متوجه حضورم شد.
با فروتنی تمام عذرخواهی کردند. پرسیدم حکایت این برگه ها چیست که حتی متوجه سلام دادن افراد نبودید؟!
فرمودند: دست خودم نیست. به مطالعه اعتیاد دارم. حسن زاده "معتاد علم" است. شروع که می کنم، انقطاعی از هرچه غیر علم، در من پیدا می شود.!
سپس گفتند: ۲۰ سال پیش کتاب ارزشمندی را خوانده بودم که قسمتی از مقدمه آن از بین رفته بود. امروز پس از سال ها توسط یکی از آقایان مقدمه مزبور (برگه هایی که در دست داشت) را پیدا کرده ام و گرم مطالعه آن بودم...
این ارتباط اگر چه کوتاه بود اما نکته ها و خاطرات ارزنده ای در پی داشت.
حسینی دورود