مرحوم آیت الله صانعی در بخشی از دهمین جلسه سخنرانی در ماه رمضان سال 1390 بیان می کند: پیامبر خودش را اجیر مردم میداند نه آقای مردم، یا سلطان و پادشاه مردم، خودش را رئیس مردم و کسی که هرچه من بگویم شما باید عمل کنید، نمیخواند، نه! به عکس است، میگوید من اجیر شما هستم. شما هر جوری که مصلحت بدانید و خلاف موازین شرع نباشد و به من بگویید، من عمل میکنم. من اجیر شما در هدایت کردن هستم. اصلاً من برای هدایت شما آمدهام. من برای حفظ امنیت شما آمدهام، من راعی و حافظ شما هستم نه آقا و سرکرده شما، و نه کسی که بخواهم بر سر شما دستور و فرمان بدهم. این جمله «أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَجِیرُکُم»، را باید بر سر چهار راه بشریت و حقوق انسانی نوشته شود.
به گزارش جماران؛ مرحوم آیت الله صانعی جلسه دهم سخنرانی ماه مبارک رمضان سال 1390 را این گونه آغاز می کند: الحمد لله رب العالمین و الصلاۀ و السلام علی رسول الله ابی القاسم محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین واللعن علی اعدائهم اجمعین.
وَصِیِّ رسول ربالعالمین، علی بن ابیطالب است. مرحوم آیتالله العظمی شیخ جعفر شوشتری در رابطه با بیست و یکم ماه مبارک رمضان و شبهای قدر میگوید در این شبها کسی بار سفر بسته که همه ابزار و وسایل رفع گرفتاریها را از گرفتاران، همراه خود دارد، همه وسائل شفاعت را با خود دارد. امیرالمومنین به عنوان یک انسان، مظهر همه صفات جمال و جلال الهی در حدّ خودش بوده است، یعنی این صفات و اسمائی را که ما در جوشن کبیر خواندیم، امیرالمؤمنین در حدّ خودش مظهر آنها بوده و در خودش آن صفات را پیاده و عمل کرده است، انسان موحد باید رنگ الهی به خود بگیرد.
افضل اعمال شب قدر مذاکره علمی است
مرحوم شیخ صدوق در امالی میگوید: افضل اعمال شب قدر مذاکره علمی است.[1] ما برای اینکه جمع کرده باشیم هم بین ادعیه وارده و بعد هم بر سر گرفتن قرآن و توسل به معصومین و عمل به این جملهای که شیخ صدوق فرموده، من یک حدیث را از امیرالمؤمنین نقل میکنم. عدهای از دوستان ایشان که از جمله آنها اصبغبننباته، محمد بن سلیمان منقری، حارث بن سوید بن غفیله و جماعتی دیگر بودند به در خانه امام علی رفتند. اصبغ میگوید: ما با عدهای از صحابه مثل حارث بن سوید بن غفیله و... امروز رفتیم به در خانه امیرالمؤمنین و نشستیم، میشنیدیم که از خانه علی صدای گریه بلند است. امام مجتبی بیرون آمد و فرمود امیرالمؤمنین دستور داده به خانههایتان بروید، همه رفتند، اصبغ میگوید اما من ماندم و خیلی هم گریه کردم، امام مجتبی رفت و برگشت فرمود: مگر نگفتم بروید؟ عرض کردم: چرا، «فَقُلْتُ لَا وَ اللهِ یَا ابْنَ رَسُولِ الله لَا یُتَابِعُنِی نَفْسِی وَ لَا یَحْمِلُنِی رِجْلِی أَنْصَرِفُ»، جانم به من اجازه رفتن نمیدهد، تحمل رفتن ندارم، پاهایم را نمیتوانم حرکت بدهم، نمیتوانم قدم از قدم بردارم و بروم تا امیرالمؤمنین را نبینم. بعد هم میگوید باز گریه کردم، امام مجتبی رفت و بیرون آمد و فرمود: بیا امیرالمؤمنین اجازه داده به عیادتش بیایی. میگوید: وارد شدم و امیرالمؤمنینی که هیچگاه در طول زندگیاش تکیه نکرده بود، دیدم بر یک وساده و متکایی تکیه کرده و یک عصابه زردی به پیشانی مبارکش بسته شده است. آنقدر خون از فرق مبارکش آمده بود که صورتش زرد شده و من نمیتوانستم بین دستمال زرد و عصابه زردی که به سرش بسته شده بود و صورتش تغییری ببینم. بنا کردم به گریه کردن، دستش را بوسیدم. فرمود: «لَا تَبْکِ یَا أَصْبَغُ فَإِنَّهَا وَ اللهِ الْجَنَّةُ»، گریه نکن به هر حال بعد از این شهادت، بهشت و رضوان الهی است. عرض کردم: شما به بهشت میروید، ولی من برای فقدان شما گریه میکنم یا امیرالمؤمنین، «جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ فَإِنِّی أَرَاکَ لَا أَسْمَعُ مِنْکَ حَدِیثاً بَعْدَ یَوْمِی هَذَا أَبَداً»، یک حدیثی از پیامبر در این آخرین ملاقات برای من بگویید، دیگر بعد از این حدیثی از شما نمیشنوم. اصبغ آخرین عیادت کننده بود و بعد از او دیگر کسی به عیادت امیرالمؤمنین نیامد. به دلیل بیماری و از این نظر که حال حضرت خطرناک بود و ممنوع الملاقات شد.
اصبغ خیلی زیبا حرف زده، میگوید یک حدیثی بگویید، چون من بعد از این دیگر از شما حدیث نمیشنوم، آن هم از پیامبر باشد. امیرالمؤمنین پاسخ مثبت داد و فرمود: «نَعَمْ یَا أَصْبَغُ دَعَانِی رَسُولُ اللهِ یَوْماً»، اصبغ، یک روز پیامبر مرا خواست فرمود: به مسجد و بالای منبر من بروـ ظاهراً آن وقتی بوده که پیامبر در بستر افتاده بود. به مناسبت حرفهایی که در این حدیث آمده است، و مردم را به سوی خود دعوت کن، به مردم بگو تا به مسجد بیایند. حمد و ثنای خدا را به جا بیاور، بر من زیاد صلوات بفرست، بعد این جملات را به مردم بگو: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ الله إِلَیْکُمْ»، من پیامآور پیامبر به سوی شما هستم. پیامبر فرموده: همانا لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و انبیای مرسلش و لعنت من بر کسی که خود را به غیر پدر نسبت بدهد یا ادعا کند: «إِنَّ لَعْنَةَ اللهِ وَ لَعْنَةَ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی عَلَى مَنِ انْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ ادَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ»، یا به غیر مولا و آقای خودش ادعا کند یا در دادن مزد کارگری به او ظلم کند، «فَأَتَیْتُ مَسْجِدَهُ وَ صَعِدْتُ مِنْبَرَهُ»، به مسجد و بالای منبر او رفتم. قریش مرا دیدند و به طرف من آمدند، حمد و ثنای الهی را به جا آوردم و بر پیامبر صلوات فرستادم و بعد گفتم من رسول رسول الله هستم و از رسول الله برای شما پیغام دارم، آن جملات را که پیامبر به من فرموده بود نقل کردم، «فَلَمْ یَتَکَلَّمْ أَحَدٌ مِنَ الْقَوْمِ»، هیچ کس جز یک نفر صحبت نکرد، آن شخص بلند شد و گفت شما حرف پیامبر را ابلاغ کردید، ولی کلام شما ابهامی دارد که تفسیر نشده است، به او گفتم: من میروم و از پیامبر میپرسم و برمیگردم، نخواست از خودش معنا کند. خدمت پیامبر رفت، مردم هم در مسجد منتظر هستند. میگوید رفتم خدمت رسول الله و به پیامبر قضیه را عرض کردم، فرمود به مسجد و بالای منبر من برو، حمد و ثنای خدا را بگو، بر من صلوات بفرست، بعد این جوری برای آنها بگو، این تفسیر آن موارد است: «أَیُّهَا النَّاسُ مَا کُنَّا لِنَجِیئَکُمْ بِشَیْءٍ إِلَّا وَ عِنْدَنَا تَأْوِیلُهُ وَ تَفْسِیرُهُ»، هر چه ما به شما گفتیم تأویل و تفسیرش نزد ما است. «أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَبُوکُمْ»، پیامبر فرمود: من پدر روحانی شما هستم. «أَلَا وَ إِنِّی أَنَا مَوْلَاکُمْ»، من سرپرست و مولای شما هستم، «أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَجِیرُکُم»،[2] من اجیر و کارگر شما هستم. این جملات آخری است که از امیرالمؤمنین غیر از وصیت نامهاش نقل شده است. اینکه بنده عنایت داشتم این حدیث را بخوانم، این مطلب است که پیامبر خودش را اجیر مردم میداند نه آقای مردم، یا سلطان و پادشاه مردم، خودش را رئیس مردم و کسی که هرچه من بگویم شما باید عمل کنید، نمیخواند، نه! به عکس است، میگوید من اجیر شما هستم. شما هر جوری که مصلحت بدانید و خلاف موازین شرع نباشد و به من بگویید، من عمل میکنم. من اجیر شما در هدایت کردن هستم. اصلاً من برای هدایت شما آمدهام. من برای حفظ امنیت شما آمدهام، من راعی و حافظ شما هستم نه آقا و سرکرده شما، و نه کسی که بخواهم بر سر شما دستور و فرمان بدهم. این جمله «أَلَا وَ إِنِّی أَنَا أَجِیرُکُم»، را باید بر سر چهار راه بشریت و حقوق انسانی نوشته شود.
انسانهای مستبد و مغرور در اسلام هیچ ارزشی ندارند
انسانهای مستبد و مغرور در اسلام هیچ ارزشی ندارند، انسانهای خودخواه با پیامبر فاصلهای نامتناهی دارند. بگوییم اسلام اینچنین است که رئیس مسلمین خود را اجیر میداند، خود را کارگر میداند نه خود را حاکم علیالاطلاق، اینکه من هرچه بگویم، این است و جز این نیست، با اسلام فاصله فراوان دارد. متأسفانه، متأسفانه و متأسفانه ابعاد زندگی علی شرح شده است، اما ابعاد حکومتی ایشان و رسول الله نه! علی حاکمیت پنجساله داشته، رسول الله مدتی بعد از رسالت حاکم بوده است، آن ابعاد حاکمیتی بهعنوان فقه در حوزههای علمیه باز نشده، تنها یک نامه مالک اشتر است که گاهی خوانده میشود. البته شهید مطهری درباره حکومت علی بحثها دارد، در حوزههای علمیه بهعنوان یک بحث فقهی مطرح نشده است. انسانیت علی و رعایت حقوق دیگران توسط امیرالمؤمنین آنچنان که باید و شاید بحث نشده است. صبح روز نوزدهم میخواهد از منزل بیرون بیاید، مرغابیهای منزل بنا کردند سروصدا کردن، سفارششان را میکند با اینکه به محراب میرود تا شهید بشود. فرمود: دخترم، از این مرغابیها مواظبت کن، اذیّت نشوند «صوائحُ تتبعها نوائحُ»، او را به منزل آوردند، روز نوزدهم پزشک معالج آمد و زخم سر را معاینه کرد، شمشیر مسموم بوده و کار از کار گذشته است. ظاهراً گفتهاند امیرالمؤمنین نیاز به شیر دارد. کودکان یتیم ظرفهای شیر را به دست گرفته، به در منزل علی بن ابیطالب آمدهاند، امام سفارش میکند شیر را برای عبدالرحمن بن ملجم هم ببرید.
بهجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تو است اکنون به اسیر کن مدارا
کجا بشریت به این حد رسیده است؟ چرا برای بشریت سیره امیرالمؤمنین را با علم و عمل پیاده نمیکنیم؟ چرا امروزی که توان تبلیغاتی وسیع داریم تبلیغات ما نمیتواند این عطوفت علی را به دنیا بفهماند و به جای آن چهره رحمانی اسلام را آن چنان کریه میکنیم که من فکر میکنم دیری نگذرد که اگر خدای ناخواسته اوضاع این چنین پیش برود، جمعیت زیادی از اسلام برگردند. میخوانید و میدانید کلیساها و مراکز مسیحیت در خود ایران کجاست؟! چرا مردم گرفتارند؟ چرا گرفتاری مردم را حل نمیکنیم؟ چرا مثل امیرالمؤمنین حرکت نمیکنیم؟ امیرالمؤمنین حقوق همه را مراعات میکند، خود را بالاتر نمیداند. خدایا! ما با یک جامعه افسرده روبه رو هستیم، امیرالمؤمنین! امشب به فریاد ما برس. خدایا! ما با گرفتارهای زیادی روبه رو هستیم. خودمان هم گرفتاری زیاد داریم. مشکلات جامعه خیلی است، بیکاری، فشارهای اقتصادی، اعتیادهای خطرناک، فساد، ناهنجاریهای اجتماعی، گرفتار شدن خوبان، اسیر شدن نخبگان مملکت، اسیر شدن فرزندان انقلاب، در حرارت گرمای چهل درجه و چهل و پنج درجه، زندانی چه میکند؟ من نمیدانم. آنکه در خانهاش محاصره است چه میکند؟ امیرالمؤمنین حقّ مرغابیها را فراموش نمیکند، ولی ما درباره حقوق انسانها به ضرر آنها عمل میکنیم، نهتنها حقوقشان را مراعات نمیکنیم، ظلمی مضاعف و ظلمی دوچندان درباره آنها داریم، اما ظالمان بدانند و مطمئن باشند: (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون)؛[3] «و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت»، دیکتاتورها بدانند هم دیکتاتوری خواهد رفت و هم دیکتاتورها. ملتها آگاه شدهاند، امروز نه، فردا، مگر این که به ملت و اسلام عزیز و سیره امیرالمؤمنین برگردیم. [4]
1- امالی صدوق،ص649، استنباط و نظریه شیخ صدوق است، (من احیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو افضل).
2- بحارالانوار، ج42، ص204، ح8.
3- شعراء(26): 227.
4- سخنرانی استاد در ماه مبارک رمضان، 30/5/1390.