حکایت این روزهای فضای رسانه ای( اعم از مجازی و مکتوب و دیداری و ..) فارغ از تمام بسترها و علل و عواملی که باعث شده تعداد زیادی از هم وطنان به عجیب و غریب ترین حالات و اعمال دست بزنند، توافق بر سر موضوعی خطرناک است که هویدا شده است.
اینکه بدنامی به ارزشی برابر با خوشنامی دست یافته، حکایت از نگرشی است که فقط گمنامی را دون میداند.
این اتفاق نامیمون حاصل ولع بازاریابی در عصر جدید است که مدام به دنبال خلاقیت های جدید برای شناساندن یا شناسانده شدن است.
این حرصِ بروز خلاقیت، بدترین پیام های ایهام دار با مضمون هایی اروتیک وار، ضد حقوق بشری، مخرب و ... را موجه می داند چون همگی به دنبال یک اتفاق هستند و آن دیده شدن است!
خرده سلبریتی های فضای مجازی همه با این توجیه که خلاقیت به خرج داده اند، به درآمدهای کلان دست یافته اند و در چهره شان ذره ای تاثر خاطر دیده نمی شود، گویی حتی به قدر ذره ای، بدنامی را عار و عیب نمی دانند و خود را خوشنام می پندارند.
در گیر و دار بروکراسی ناموفق، گزینش های جهت دار، سیستم شایسه سوزی و الگوریتم لمپن سالاری خرده سلبریتی های بدنام می توانند در قالب های متفاوت نه در فصای مجازی بلکه در رسانه ها سر بر بیاورند و فرآیند دیده شدن به همراه بدنامی رابه منصه ظهور بگذارند.
آنچه که نگارنده را بر آن داشت تا با این مقدمه به سراغ رخدادی که در روزهای اخیر بسیاری از فرهیختگان را متاثر کرد، برود، خطری است که بنیان های لقِ ارزش های جامعه را هدف گرفته است.
میبینیم که ویدئویی از یک مجری دست به دست می شود، زوجی را به همراه کودکانشان روی صندلی نشانده و استمرار خشونت علیه زنان را دلیلی برای متارکه نمی داند!
مجادلات سیاسی منتقدان و حامیان سیاست های صداوسیما این واقعه تلخ را به سر حد یک نزاع که موضوع را حاصل یک غفلت می داند تقلیل می دهد و اصلا به آن جنبه ماجرا که مهم تر است ورود نمی کند.
کسی اشاره نمی کند که دست اندرکاران آن برنامه ولع دیده شدن دارند و همین پرداختن ها به آنها ولو با تیغ انتقاد و ... آنها را ارضا کرده و به سر منزل مقصود خود رسانده اند.
صداوسیما و حامیانش، منتقدان صداوسیما و حامیانشان، رسانه ها و حامیانشان و آحاد جامعه در بازی و تله ای گرفتار شدند که سرانجام آن طبیعی شدن این اعمال و رفتاری است که از سوی دست اندرکاران یک برنامه بروز پیدا می کند.
فرزندان میبینند که می شود ضد ارزش ها را بروز داد و مشهور شد. می شود ناهنجاری هارا برجسته کرد و درآمد داشت. می شود با زشتی ها کنار و آمد و با استفاده از آنها مدام دیتا و اطلاعات سیاه و انبوه به خورد مخاطبان داد.
از طرفی محتوای فاخر، سخت دست یافتنی است و محتوای سیاه انتها ندارد و می توان مدام از این سیاه بازار دستاری برای موفقیت! به دست آورد.
پی بردن به این مهم و آموزش پی بردن آن، می تواند بسیاری از سیاه بازان را شناسایی و طرد کند. به سادگی می شود فهمید فردی که هر روز در یک رسانه برون مرزی حضور داشت و اکنون در رسانه درون مرزی نامی و البته نانی دست وپا کرده است، یک خرده سلبریتی است که بدنامی را نکوهیده نمی داند. می توان فهمید کسی که تئوری پردازی های فصایی اش به انتها رسیده تنها راه ماندگاری اش در اذهان نشان دادن بلیط مسافرت به فضا است و ...
نان و نام این افراد در وهله اول بایستی با منزوی شدن قطع شود و در وهله دوم هنر منزوی کردن آنان را بایستی به مردم آموخت.