فعالان اینستاگرامی در این مصاحبه ها از کرده خود ابراز ندامت و پشیمانی می کردند.
در این یادداشت به قلم حمید مقدس فرد آمده است: ماجرای اعتراف گیری تلویزیونی دختری که از شبکه مجازی به آنجا کشیده شده بود یک جورتی وی گیم سیاسی است که در همه برنامه های تلویزیون از اخبار و گفت وگوها و فیلم های مستند طبیعت و تا سریال ها رویکرد غالب است که پی آمدهای ویرانگری فراتر ازبازی دارد.
چند سال پیش ماجرای مرگ مغزی یک پسر 12ساله که دنباله ماجراجویی او براثر دیدن یک سریال خشن تلویزیون داخلی بود مساله ای اجتماعی را رسانه ای کرد که مانند مساله های دیگر به دست فراموشی سپرده شد ولی هنوز هم جدی است و مساله رده بندی نشدن در نمایش تلویزیونی که در نتیجه کودکان هم مانند بزرگترها همه فیلم ها را تماشا می کنند.
در سریال تلویزیونی یک موضوع متافیزیکی انتزاعی را در قالب یک ملودرام نمایشی می کنند و شرط سنی هم برای تماشای آن نمی گذارند. فیلم در ساعتی پخش می شود که همه می توانند آن را تماشا کنند. حتی اگر فیلم درآخر شب هم نمایش داده می شد به دلیل بی نظمی خانواده های ایرانی درباره ساعت خواب کودکانشان، اثر چندانی نداشت.
چنانکه اگر شرط سنی هم تذکر داده می شد باز هم اثری نداشت. این البته چیزی از مسئولیت پاسخگویی مسئولان تلویزیون درباره شرط سنی و ساعت پخش کم نمی کند، برعکس آنها هستند که می توانند بیشتر از هر دستگاه دیگری و حتی آموزش، شرط های نظم و انضباط اخلاقی را در جامعه نهادی کنند.
ولی نمایش اعتراف گیری نشان داد که اراده ای برای به کارگرفتن این توانایی ندارند. چیزی که هم آنها و هم پدرومادرها درباره اش حساسیت لازم راندارند وتماشای افراطی تلویزیون داخلی و ماهواره ای هم نشانه آن است همه گرفتارتی وی گیم ودربیراهه افتاده اند.
در تلویزیون فیلم های خشن پر از زد و خورد و کشتار و فیلم هایی که نام مبهم معناگرا بر آنها گذاشته اند درکنار فیلم های درجه چندم ملودرام ایرانی و خارجی نشان می دهند و درمورد اثرهای آن مسئولیتی حس نمی کنند.
پدر و مادرها هم دچار این مرگ حسی اند و کودکانشان را در تماشای فیلم ها و بازی های خشن کامپیوتری آزاد گذاشته اند. چون درخانواده های ایرانی گفت وگو با کودکان درباره تجارب آنها جریان ندارد دامنه اثر فیلم ها و بازی ها فراتر از تصورها و انتظارها به نتایج تلخی مثل افسردگی و پرخاشگری و ماجراجویی و دراین مورد آخری به مرگ کودک می انجامد. جنبه بدتر پدیده این است که بازهم حساسیت ها برانگیخته نمی شود و رفتارها تغییر نمی کند.
تلویزیون باز هم فیلم هایی با پیام های مبهم می سازد و بدون هشدار و رده بندی پخش می کند و در خانواده ها هم بدون کنترل و تمایز به تماشای آنها می نشینند.
کودکان درمورد ندیدن این فیلم ها یا در صورت تماشای آنها درباره غیرواقعی بودنشان توجیه نمی شوند و کسی برای آنها چگونگی های فیلم ها را توضیح نمی دهد. چه بسا به این علت که آگاهی درباره اثرهای ویرانگر فیلم ها ندارند یا برای کسی مهم نیست که تماشای فیلم ها چه بر سر کودکان می آورد.
تلویزیون در کنار انبوه فیلم های خشن و متافیزیکی هیچ فیلم آموزشی و تربیتی مناسب سنین گوناگون نشان نمی دهد. سینما هم به این بیماری دچار است.
خانواده ها هم به این نیاز جدی بی توجهند. در آموزش رسمی کشور هم مطلقا به این نیاز توجهی نمی شود و دانش آموزان را به دیدن فیلم های درجه چندم کمدی و خانوادگی می برند که به جز کشتن وقت و خستگی نتیجه دیگری برای آنها ندارد.
مهمترین گروه اجتماعی یعنی کودکان در محرومیت شدید ناشی از کاهش و مرگ تولید فکری و فرهنگی در زمینه سینما و کتاب و اوقات فراغت سازنده به سرمی برند. این را با تماشای تلویزیون داخلی و ماهواره ای جبران می کنند که برنامه و فیلم مناسب آنها نمایش نمی دهند.
کودکان فیلم هایی را تماشا می کنند که برای بزرگسالان ساخته شده و برخی از آنها برای بزرگسالان هم زیان بخش است. پی آمد این آسیب پدید آمدن جهانی ذهنی رده بندی نشده است که در آن همه چیز آشفته است و هیچ چیز سرجای خودش نیست. فرجام این جهان ذهنی در روابط جهان واقعی، آشفتگی ها و آسیب هایی است که مرز خوب و بد و خانواده و حریم شخصی را به هم ریخته و همه چیز را به نفع سیاست و منافع زود گذر سیاسی مصادره کرده است.
نتیجه این شده که اگر آن پسربچه مرگ مغزی شد این بار در اعتراف گیری از یک دخترکم سن و سال، بیراهه روندگان دچار مرگ از نوع ذهنی آن شده اند.
منبع: روزنامه افسانه
7375/ 2027
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.